چیزی شبیه زندگی

زندگی دوباره

۱. این روزها از همیشه حساس تر شده ام. دلم شیشه ای شده است ترک خورده که به هر اشاره ای و با هر ضربه دستی می شکند. آن وقت می نشینم روی زمین و آهسته آهسته خرده هایش را از روی زمین جمع می کنم مبادا به پای کسی فرو برود و سعی می کنم به هم بچسبانم شان برای فردایی که در راه است و نیست. دور می شوم از همه که مبادا در لحظه های طوفانی ام غرق شوند؛ اما خودم در این گرداب هراس آور می چرخم و می چرخم و سرگیجه می گیرم. این روزها گلویم ورم کرده از بغض های فرو خورده ای که سالهاست شکستن و نشکستن شان برای خیلی ها دیگر معنی ندارد. می پرسی چه مرگت شده؟ خودم هم نمی دانم؛ فقط می دانم چیزی کم است، چیزی گم شده است از من در آن سوی روزهای بودن و نبودنت؛ چیزی شاید شبیه زندگی... .

دلم زندگی دوباره می خواهد، پوست انداختن و پرکشیدن و از سر گرفتن؛ مثل حشراتی که سال به سال پوست کهنه شان را روی درختی، کنار دیواری یا لب جویی جا می گذارند و پرواز می کنند به سوی آغازی دوباره.*

۲. امروز درست یک سال می گذرد از آن روز فراموش نشدنی که دست در دست دختری که از سالهای نوجوانی ات دوستش داشتی کنار سفره عقد نشستی و هر دو در مقابل چشمان ما که از اشک شادی می درخشیدند "بله" گفتید و حالا شکوفه های عشق و شادی است که هر روز در نگاه تان می شکفد و همه را سرشار از شوق و احساسِ بودن می کند. چقدر زود بزرگ شدی تویی که بعد از پدر و مادر برای من عزیزترینی. چقدر زود گذشت روزهای کودکی مان در کوچه باغ های تابستانی دماوند؛ آن روزها که فارغ از دنیا و آدمها با همبازی های موقت سه ماهه مان میان خاک و آب و درختان میوه می غلتیدیم. گاهی فکر می کنم وقتی به خانه خودت بروی خیلی تنها می شوم. تو که بروی خیلی چیزها را با خودت می بری؛ فیلم ترسناک دیدن های ساعت ۱۲ شب به بعد، بازی هایمان که گاهی آرام و بی صداست با تخته و ورق و گاهی پر سر و صدا و پر هیجان همراه با کوبیدن روی شاسی های کیبورد و فریادهای شاد کودکانه، درددل کردن مان وقتی طوری به حرفهایم گوش می کنی که یادم می رود خواهری ندارم، دعواهای گاه و بی گاهمان، دراز کشیدنت وسط جاده های جنگلی و گرفتن عکس هایی از من که به نظر خودت هنری اند و به نظر دیگران دیوانگی. به زودی جمع کوچک خانواده ما از این هم کوچکتر می شود، اما دیدن شادی و خوشبختی تو در کنار شایسته ترین دختری که می توانست قلب مهربان تو را تسخیر کند غم جدایی را از دل پاک می کند و من ایمان دارم روزهای زیباتری در انتظارمان است. ممنون که با وجود اینکه از من کوچکتری همیشه مراقب و نگرانم هستی. اولین سالگرد پیوندت مبارک و خوشبختی تان ابدی عزیز دلم.

 

* عکس رو همین داماد دوست داشتنی چند روز پیش توی باغ دماوند گرفته.


مطالب مشابه :


این روزام :-_-:

دوست دارم با یکی درد تمام حقوق اين وب سايت و مطالب آن متعلق به «چیزی شبیه زندگی» مي باشد .




داستان جالب ...

«چیزی شبیه زندگی با خانم دبیر كلاس دومی ها كار دارم و می خواهم درباره




چیزی شبیه زندگی

چیزی شبیه زندگی. قلب مهربان تو را تسخیر کند غم جدایی را از دل پاک می کند و من ایمان دارم




زندگی یا چیزی شبیه به آن

زندگی یا چیزی شبیه به احتمالا فکر کردین که دارم فیلم سینمایی رو که آنجی جولی توش بازی




برچسب :