کلی حرف برای گفتن و سه سالگی

در حالیکه هنوز یک ماهی به تولد بردیا مونده دیشب به همت دوستهای خیلی خیلی خوب و دوست داشتنی نی نی سایت برای بچه ها توی play house مرکز آموزشی پالیم تولد دست جمعی گرفتیم.طبق معمول ما با کلی تاخیر و کلی دیر رسیدیم و از اونجایی که هر بچه ایی یک سری خصوصیات خاص داره بردیا زیاد به جمع بچه ها علاقه ایی نشون نداد اما همش مشغول بازی با وسایل اونجا بود.از سالن play houseخیلی خوشم اومد .سالن بزرگ و تمییزی بود.پرستلش هم خوش اخلاق بودن.شام برای بچه ها ماکارونی و برای بزرگترها لازانیا بود که بردیا تمام لازانیای منو خورد و من فرصت نکردم ماکارونیشو بخورم برای همین شب که برگشتیم خونه بنده چای و بیسکوییت بجای شام خوردم.البته یک مراسم کوتاه هم برای خداحافظی از دوست خوبمون پگاه و خانواده عزیزش داشتیم.موقع عکس گرفتن اما پسر ما دیدنی بود.تنها مشکلی که آتلیه اش داشت این بود که عکاسش فوقالعاده خسته و فوقالعاده بد اخلاق بود.البته بیچاره با یکی دوتا بچه که طرف نبود.و این وسط از همه هم یک دنده تر بردیا بود.که هیچجوره زیر بار حرف کسی نمیره.(راستش واقعا یک وقتهایی این رفتار باعث نگرانیم میشه)عکاسش یکی دوبار هم سعی کرد بردیا رو مجبور کنه که بشینه و عکس بگیره.اما بردیا چنان محو ماشین اسباب بازی تو آتلیه شده بود که هیچجوره رضایت نمیداد .یک بار توپشو برداشت.خلاصه هر رفتاری نشون داد بردیا هم متقابلا جواب داد.یکبار بلد داد زد بیا عکس بگیر و بردیا بلند تر هوار کشید نهههههههههههههههه.حالا بدبختی این بود که ول نمیکرد بیاد بیرون بذاره از بقیه ها عکس بگیره.مجید که دیگه بیخیال عکس گرفتن شد و رفت ماشینو بیاره بریم.منم دیگه حسابی پا درد گرفته بودم(از بس به کفش پاشنه بلند عات دارم)عکاس بیچاره هر چی داد میزد بردیا برگرد جوجو رو ببین و ....پسرک برنمیگشت که نمیگشت..جالبه تمام بچه ها به رفتارهای عکاس واکنش نشون میدادن و همه یک جورهایی ازش حساب میبردن جز بردیا که به شدت داشت ستاره های کاغذی روی زمین رو جمع میکرد میریخت تو باک بنزین ماشینه و میگفت باید برای ماشینم بنزین بزنم.(مچم متوجه بحران هست داشته بنزین ستاره ایی جمع میکرده)تو این لحظه یک اتفاق جالب افتاد.دیگه سالن داشت تعطیل میشد و یکم سکوت حاکم شده بود.یهو انگاری بتونم حواسمو جمع کنم به عکاس گفتم خوب چرا در این حالت ازش عکس نمیگیری پسر من این مدلی نیست که مثل مجسمه بشینه و ژست بگیره تا ازش عکس بگیرن.گفت اگر خودتون این حالت رو میپسندین همینجوری میگیرم.و دوباره هی شروع کرد که بردیا جو جو و ....راستش خیلی خندم گرفته بود .چون بردیا اینقدر محو کارش بود که حتی سرش رو برنمیگردوند ببینه چی میگه.یهو من داد زدم بردیا فلش جرقه رو ببین و یهو برگشت و عکاس دو تا عکس اساسی گرفت.بعد که تو دوربینش نگاه کردیم بهم گفت وای ببین چقدر عکسش عالی شد از تمام ژست های بچه ها بهتر در اومد(البته تو اون لحظه فکر کنم یکم هم برای دل خوش کنک من این حرف رو زد.یا تبلیغ کارش شاید هم واقعا از ته دلش گفت)به هر حال اینجا برام ثابت شد که بردیا از این نظر هم کپی برابر اصل مجیده.یعنی یک جورهایی به چیزهایی که خیلی ها رو راضی میکنه و بهش علاقه دارن علاقه ایی نشون نمیده.بلکه علایقش خاص خودشه و مطمئنا خیلی ها به علاقه مندی های اون علاقه ایی ندارن.این موضوع به نوبه خودش نه خوبه نه بد.فقط تفاوت سلیقست که از نظر من قابل احترامه.اما میدونم جمع انسانها خیلی وقتها این تفاوتها رو به راحتی قبول نمیکنه.یادمه چند جلسه ایی رو در حضور آقای رضایی مدرس ان ال پی بودم.ایشون اعتقاد داشتن انسانها وقتی با مسئله جدیدی مواجه میشن اول شروع میکنن به شدت نفعش کردن.بعد از مدتی احتمال میدن که نه میتونه اینجوری هم باشه و بعد میگن این مسئله خیلی خیلی طبیعی بوده.حالا حکایت بردیا هم مستثنی نیست.همونطور که تو همون چند دقیقه عکاس اول به من گفت بچتونو لوس تربیت کردین و بعد که داشتم ازش خداحافظی میکردم گفت خانوم این بچه عجب استعدادی داره که مهندس مکانیک بشه و عجب تمرکزی روی کارش داره فیلم بردار که شاهد ماجرا بود میگفت احسن به این همه خلاقیت که تو رفتارهای این بچه میشه دید.واقعا از پرند عزیزم که تو این مدت اینهمه وقت برای بردیا گذاشت و این همه من همیشه نگران رو راهنمایی کرد تشکر میکنم.امروز دارم نتیجه اش رو میبینم.البته صبح که از خواب پا شد کمی راجع به بعضی رفتارهاش که ناراحتم کرد صحبت کردیم و هر بار پسرک من میخواست با مهارتی هرچه تمام تر موضوع رو عوض کنه.

اگر فکر میکنین عکسی به غیر از اون یکی دوتا عکس که تو آتلیه پالیم از بردیا انداختم خبری از عکس هست باید بگم شرمنده چون پسرک از همون اول از دوربین فرار کرد.فقط تونستم ازش فیلم بگیرم که اونم چون خیلی از دوستان تو اکثر فیلمها هستن قابل تو وب گذاشتن نیست.حالا سعی میکنم یکی از فیلمهاش که فقط خودش توش حضور داره رو آپلود کنم


مطالب مشابه :


سالن 3 : نی نی دونی !!!

mechanical engineering - سالن 3 : نی نی دونی !!! - دانشجويان مكانيك / ورودي 88 / دانشگاه بوعلي همدان




کلی حرف برای گفتن و سه سالگی

مامان و بابا و نی نی گل - کلی حرف برای گفتن و سه سالگی - پسری ناز من و باباش




(هفته بیست و سوم) تخت و کمد قند عسل

این موارد به درد بخور هاش هستند: ۱- نی نی سالن به توجه به اینکه طرح هاش قشنگه ولی خیلی گرونه




برچسب :