ی شعر طنز تقدیم به ی دوست خوب

بعد از افطاری ،همین یکشنبه شب

رفته بودم منزل مشتی رجب

در حدود هشت یا نه هفته بود

همسرش از دار دنیا رفته بود

تسلیت گفتم که غمخواری کنم

این مصیبت دیده را یاری کنم

رفت و ظرفی میوه آورد آن عزیز

با ادب بگذاشت آن را روی میز

در همین هنگام آمد خا له اش

خاله ی هشتاد یا صد ساله اش

او زبان بر حرف و بر صحبت گشود

من حواسم پیش ظرف میوه بود

در میان حرف او گفتم چنین

آفرین ، به به ،هلو یعنی همین

ناگهان آن پیرزن از جا پرید

از ته دل جیغ ناجوری کشید

داد زد الاف بودن تا به کی

هی به فکر داف بودن تا به کی

یک کم آدم باش این هیزی بس است

داستان گربه و دیزی بس است

مردکِ کم جنبه ی بی چشم و رو

تو غلط کردی به من گفتی هلو


مطالب مشابه :


جملات و اشعار بزرگان در مورد دوست و دوستي به ترتيب حروف الفبا

جملات و اشعار بزرگان در مورد دوست و دوستي به دسترسی دارد، یا کتاب‌های خوب، یا




ی شعر طنز تقدیم به ی دوست خوب

ی شعر طنز تقدیم به ی دوست خوب درباره وب. گاهی ی شعر طنز تقدیم به ی دوست خوب.




دوست خوب بودن

شعر جملات زیبا داستان کوتاه درباره وب. شعر دوست خوب بودن مسئولیتی بزرگ است.




چند شعر درباره ی دوست

خوب چشتا واکون. پشت چند شعر درباره ی دوست




شعر خدای خوب

شعر خدای خوب دیوونه دوست دیوانه است! درباره من فرهود عزیز بابا هستم .




بررسی شعر «دوست» از سهراب سپهری

بررسی شعر «دوست» از سهراب ولحن آب و زمین را چه خوب می فهمید. درباره وبلاگ. بهتر




داستان کوتاهی درباره یک دوست خوب است

داستان کوتاهی درباره یک دوست خوب شعر book book2 book3 RSS . POWERED BY BLOGFA.COM




برچسب :