روستا هم روستای قدیم-باز نشر از وبلاگ روستای دهنار دماوند

 

روستا هم روستای قدیم

روستای قدیمی
اینجا روستاست. جایی که آسمان، زمین، عشق، هوا، سادگی و حقیقت زندگی مال روستایی است.
زندگی در روستا رسم خوشایندی است. کوچه های خاکی و در هم گره خورده، خانه هایی از خشت و گل با درهای چوبی قدیمی، انگار که به زندگی روستا چهره ای شاعرانه بخشیده. دستان پینه بسته پیرمرد روستایی نیز حکایت پیوند کار و تلاش با زندگی روستایی است.
زندگی روستایی آرام و آهسته پیش می رود. زندگی روستا هنوز هم خالی از سر و صداست و فرسوده شدن از سختی ها و هیاهوی زندگی شهرنشینی غایب همیشگی آن. در روستاست که شادی ها و غم ها تقسیم می شوند. آدم های روستا به هم نزدیک ترند و آنجاست که همسایه از حال همسایه خبر دارد.
آدم هایی که همیشه در جستجوی زندگی آرام و به دور از ازدحام شهرها هستند، تصویری شاعرانه از روستا در ذهن خود دارند و برای همین است که خیلی وقت ها می گویند خوشا به حالت ای روستایی. روستایی خبر از بوق های پی?درپی ماشین ها و هیاهوی شهرنشینی ندارد.
  امروزی شدن روستاها
هرچند هنوز هستند روستا هایی که زندگی صنعتی و تاثیرات زندگی شهری آنها را متحول نکرده است، اما زندگی روستایی با تمام زیبایی هایش رو به سوی تحول دارد. اگرچه هنوز میان شهر و روستا تفاوت های بارزی وجود دارد، اما سبک زندگی روستاییان در حال تغییر است و با شتابی روز افزون از گذشته ها فاصله می گیرد.
حالادر برخی روستاها خیلی از سبک های زندگی شهری وارد شده، آنقدر که برای قدیمی ها کمتر چیز آشنایی از گذشته بر جای مانده است. برای کسانی هم که راه شهر را پیش گرفتند و سالیان دراز دور از روستایشان بوده اند، شاید باور دیدن روستای کودکی هایشان کمی دشوار باشد.
هرچند در گذشته پوشش اهالی روستا با فرهنگ سنتی روستاییان پیوند داشت و با شهرنشینان کاملامتفاوت، اما حالایکی از تغییرات روستاها نسبت به گذشته تغییر در پوشش اهالی روستاست که چندان تفاوتی با پوشش شهرنشینان ندارد. در خیلی از روستاها، روستاییان دیگر همچون گذشته لباس سنتی تن نمی کنند و حالاپوشش جوان روستایی فرق چندانی با جوان شهری ندارد.

  تغییر شکل خانه های روستایی
زمانه که تغییر کرد و همه چیز رو به جلو رفت، شکل خانه های روستا نیز تغییر یافت و کم کم با مصالح و مواد ساختمانی مدرن ساخته شد. خانه های روستایی که زمانی نشان از سنت های روستاییان و سبک زندگی آنان داشت، حالاانگار نه شبیه خانه روستایی مانند گذشته هاست و نه کاملاشبیه خانه های مدرن شهری.
  ورود تکنولوژی به روستا
زمان می گذرد و با پیشرفت علم و پیدایش تکنولوژی، زندگی روستایی نیز رنگ و بوی دیگری می یابد. سبک زندگی در روستا حالامثل بسیاری از جنبه های زندگی آدم های امروزی تغییر کرده و حالابه چشم روستا، شهر نمادی برای امروزی شدن است.
بسیاری از عناصر زندگی شهری در زندگی روستایی راه یافته است. حالادیگر زن روستایی تقریبا از همان ابزاری استفاده می کند که زن شهرنشین در خانه اش دارد. حالادر خانه زن روستایی جای جارو دستی را جارو برقی، جای پشتی را مبلمان و شاید جای سفره روی زمین را میز ناهارخوری البته نه در شکلی کاملامدرن پرکرده است. دیگر بوی نان محلی در کوچه پس کوچه های روستا به مشام نمی رسد و انگار نان های ماشینی، سفره های خانه های روستایی را رونق می دهد.در کنار همه این تغییرات اضافه شدن برق، گاز، تلفن، مدرسه و بیمارستان همگی اجزایی از عناصر زندگی شهری است که زندگی روستایی را متحول و آن را به زندگی شهری نزدیک تر کرد. عناصر زندگی شهری حالادر کنار زندگی روستایی جا خوش کرده و زندگی روستایی حالامخلوطی از گذشته و حال است.هر چند تغییراتی در سبک زندگی روستا ها وارد شده اما روستا، همان روستاست با همان مردمانی که آسمان، زمین، عشق، هوا، سادگی و پاکی حقیقت زندگی شان مال آنهاست.

 ==========================================================

 یاران را چه شد

یاری اندر کس نمی‌بینم یاران را چه شد

  دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

 خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی 

حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست 

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

  مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند 

کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست 

عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت 

کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد

حافظ اسرار الهی کس نمی‌داندخموش 

از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

====================================================

چشم تری

همچو خورشید به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس
خنده در گلشن گیتی به گل ارزانی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گر چه دانم که میسر نشود روز وصال
در شب هجر امید سحری ما را بس
اگر از دیده کوته نظران افتادیم
نیست غم صحبت صاحب نظری ما را بس
در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان
قدسی از گفته شیوا اثری ما را بس

=========================================================

به کجا چنین شتابان

 به کجا چنین شتابان ؟

گون از نسیم پرسید

دل من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان ؟

 همه آرزویم اما

 چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان ؟

به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم

سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

 برسان سلام ما را

محمدرضا شفیعی کدکنی

=======================================================

یادگار من

 

کفش های تا به تا و وصله دار من کجاست؟
خاطرات خوب و شیرین بهار من کجاست؟
کوچه های خاکی و باهم دویدن هایمان
شور و شوق خنده ی بی اختیار من کجاست؟
کاهگل ها عطر دفتر های کاهی داشتند
خاک باران خورده ی ایل و تبار من کجاست؟
کو دبستان کو کلاس درس؟کو آن نیمکت؟
همکلاسی همیشه در کنار من کجاست؟
باغ سرسبز الفبا را چرا گم کرده ام؟
سطر سطر سیب های آبدار من کجاست؟
آتش پیراهنت مانده ست در من سال ها
ریزعلی تنهای تنهایم قطار من کجاست؟
مانده جای ترکه اش بر روی دستم کو خودش؟
درس سارا درس شیرین انارمن کجاست؟
رفت آن روباه مکار و پنیرم را ربود
زاغ خوش آواز روی شاخسار من کجاست؟
پس چه کس خط می زندمشق شبم را بعد از این
پای تخته مهربان آموزگار من کجاست؟
ثلث اول آشنایی ثلث دوم دوستی
ثلث سوم دستخط یادگار من کجاست؟
بازهم پاییز شد بابای پیر مدرسه
خش خش برگ درختان چنار من کجاست؟
کاش می شد باز هم برگشت تا آن روزها
خسته ام دل های سنگی روزگار من کجاست؟

 =============================================================

نازنین  

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)

================================================

صدای پای آب  

در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.

یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.

یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.

آب را گل نکنیم:

شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.

دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.

زن زیبایی آمد لب رود،

آب را گل نکنیم:

روی زیبا دو برابر شده است.

چه گوارا این آب!

چه زلال این رود!

مردم بالادست، چه صفایی دارند!

چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!

من ندیدم دهشان،

بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.

ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.

بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.

مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.

بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است.

غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند.

چه دهی باید باشد!

کوچه باغش پر موسیقی باد!

مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.

گل نکردندش، ما نیز

آب را گل نکنیم.

 

 منبع:وبلاگ رسمی روستای دهنار دماوند

http://dehnaar.persianblog.ir/

 

نویسنده: مهندس م احمدی - ۱۳٩۳/٥/۱٩


مطالب مشابه :


1.مشخصات بیمارستانهای استان آذربایجان شرقی

سایت تخصصی صنعت بیمارستان اين بيمارستان در شهرستان تبریز واقع شده و بيمارستان زکریا .




آلبوم جنگ‌جهانی‌اول؛ جبهه غرب(2) (تصاویر)= از فرارو

بانــک پزشکان مــادر لیست پزشکان زکریا صداقت ننه در حال انتقال به بیمارستان




روستا هم روستای قدیم-باز نشر از وبلاگ روستای دهنار دماوند

لیست پزشکان متخصص زکریا صداقت ننه گاز، تلفن، مدرسه و بیمارستان همگی اجزایی از عناصر




شگفتی‌ها و اعجازهای پزشکی در قرآن

ذاکرین تبریز. پزشکان در بیمارستان‌ها، زخم بسترهای از زبان حضرت زکریا این




برچسب :