پژوهش و تحلیل نمونه

گزارش در خصوص یک نمونه موردی مبتلا به اختلال شخصیت (OCD)

مقدمه

اختلال شخصیت اگر به عنوان یک ناقل عاطفی واگیردار در یک گروه خانوادگی کوچک باشد و یا به عنوان یک عوام فریبی در سطح ملی، باز یک مشکل جدی است. یک بزهکار، جنایتکار، یک معتاد ، یک بیمار روانپریش معمولی ، یک بیمار مبتلا به وسواس و یا یک دیوانه سیاسی ممکن است مشکلات اجتماعی ، بسیار مهمی ایجاد کنند. شایسته است یک راه حل اساسی نیز برای آنها پیدا نمود و شاید نیاز داشته باشیم که بدانیم چگونه می توان از رشد این بازیگران "بد"جلوگیری نمائیم.(Bllak .1965/ Acting out)

در ابتدای امربایدتاکید کنم که بهداشت روانی جامعه زمانی امکان پذیر است که پژوهش های مرتبط فقط جنبه اطلاع رسانی نداشته باشد، بلکه با توجه به غایت خود,  در راستای اتخاذ روش هایی برای مقابله با آسیب های اجتماعی گامی نیز برداشته شود. 

ما با پدیده هایی مانند :اعتیاد ، بزهکاری و . . . در اجتماع به نام آسیب های اجتماعی رویه رو هستیم . اما در خصوص قوی ترین و خطرناک ترین مقوله اجتماع بی تفاوتیم. مبتلایان به اختلال شخصیت به دلیل مشخصه هایی که دارا می باشند جملگی شرایط پر ازتنشی  رادر محیط خود یه وجودمی آورندکه بسیار آسیب زا و گاه جبران ناپذبرمی باشند .


//www.bargozideha.com/static/portal/24/243444-256319.jpg

 

Personalety disorders

مطابق با دیدگاه جبرگرایانه و ساختار ذهن، تمامی افراد جامعه  کم و بیش مشکلات روانی دارندزیرا عدم دسترسی افراد به عمیق ترین لایه های مغز  و گاه مشکلات جسمی و طبی که به مشکلات و ناراحتی روانی منجر می شود . اما آنچه که بسیار مهم می باشد و افراد مبتلا به اختلال شخصیت  را از دیگران متمایز می سازد وجود توانش دستکاری محیط به طوری که همنوا با(ego) خود باشد که در کتابچه راهنمای تشخیص و آماری روانپزشکی DSM-TR-IV از آن به عنوان بارزترین علایم در تشخیص این بیماران یاد شده است . چنان که این افراد به طرق مختلف ,که مبتنی بر مکانیسم های دفاعی وابسته به نوع اختلال اشان می باشد ,در پی کاهش اضطراب خود, محیط را از لحاظ ذهنی و عینی دگرگون ساخته و بدین سان تنش وافری را در محیط ایجاد می کنند . چنین تنش هایی را  به عنوان عوامل محیطی   در ايجاد اختلالات روانی و روان – تنی«psychosomatic» می نامندکه علت آن بودن چنین افرادی است.وقتی سخن از فرسو دگی شغلی به میان می آید, که شماری از عوامل در آن دخیل اند,دور از منطق است که چنین عاملی نادیده گرفته شود ;زیرا بیمار بودن نظام ادارات و اجتماع از روابط بین فردی تنش زا نشأت می گیردکه مستلزم تحلیلی روانکاوانه است. اصطلاحات متداولی مانند (پشت دیگران حرف زدن، دو بهم زدن، زیر آب زدن، آدم فروشی ،سخن چینی) که عام ترین  کنش های رفتاری نابهنجار و آسیب زا بوده که  در ساختار گروه های غیر رسمی کوچک که بعد روانی سازمان می باشد روی می دهد با چنین وصفی ما ساختار رسمی سازمان را اسکلت و یا فیزیولوژی بر شمرده که سازمان به دلیل بدکارکردی در حوزه روانی دچار اختلال و نابهنجاری می گردد.

نمونه یک تحقیق  (ژرفانگر، مشاهده مستقیم، موردی، مشاهده مشارکتی )

بنابر این تحقیق که به شکل طولی و با انجام تمام اصول روش«observation method»به مدت دوازده سال برروی یک نمونه مبتلا به اختلال شخصیت انجام گرفت ودر نتیجه با درنظر گرفتن تمام ملاک ها و وارد کردن تحقیق در یک دوره نهفتگی«latency» برای درک شرایط یک فرد عادی در مقابل این گونه افراد ,نتیجه چنین بود:

//www.bargozideha.com/static/portal/61/613893-642696.jpg

 نمونه مبتلا به اختلال شخصیت وسواس فکری – عملی«obsessive-compulsive disorder» بوده و در یک اداره دولتی مشغول به کار است . ایشان از ابتلا به این اختلال مطلع بوده و در اوایل جوانی تحت درمان دارویی قرار می گیرد. از این رو که از مشخصات این بیماران تلاش مداوم برای در اختیار گرفتن کنترل خود از دست دیگران می باشد و همیشه نگران این بوده که بر خود و محیط کنترل را از دست ندهد . پس از بدست آوردن اندکی بهبودی و اعتماد به نفس ، عنان کنترل خود را از روانپزشک گرفته و درمان را رها می کند .

نمونه فوق پس از چند سال با توصیه های روانشناس دوباره به روانپزشک (خود)مراجعه و درمان داروئی را آغاز می کند . لازم به ذکر است نمونه از زمان رها کردن درمان در سالهای گذشته تا دوم مرحله درمان وابستگی به مواد نارکوتیکی داشته . که طبق گفته خود برای تسکین خود و اضطرابش از آن استفاده می کرد. اما ترس از برملا شدن این موضوع در سالهای اولیه مصرف نیز فرق چندانی با اضطراب وجودی وی نداشته است . آنچه به نظر می رسد این دو اضطراب از لحاظ شدت ،تفاوتی نداشته اند بلکه از لحاظ محتوا  از هم متمایز می باشند .و هردو از یک منبع غریزی برانگیخته«Activation» می شوند .

اولین مرحله درمان به علت عدم آشنایی ما با نمونه مورد نظر مورد مشاهده واقع نگردید ،در این مرحله درمان، فرد تغییرات چشم گیری را در حوزه رفتاری منجمله عصبی بودن و ابراز پرخاشگری نشان داد. در خصوص رفتارهای ناآشکار کینه توزی ,داشتن عقده حقارت و رفتار های آشکار غیبت کردن ، تخریب شخصیت افراد در دفاتر و حوزه های گوناگون سازمان ، زدن تهمت و افتراء به افرادی که صلاحیت بیشتری نسبت به وی داشتند اصلاح و تغییری بوجود نیامد ؛ تنها وی از لحاض عملکردی به دلیل تسلط بر خود و حفظ آرامش تمامی رفتارهای نابهنجار فوق را با ظرافت و خونسردانه انجام می داد.

عود اختلال نمونه

افراد مبتلا به اختلال شخصیت بالاخص اختلال وسواس- جبری(OCPD) و یا وسواس فکری – عملی (OCD)نسبت به جابجایی ها در محیط ، تغییرات در حوزه خود و محیط حساس بوده و نسبت به آن واکنش نشان می دهند . با این عبارت هرگونه کنشی (Acting)که جریان مستمر و روزمره که فرد با آن تطبیق یافته را دگرگون و یا تغییر دهد، به عنوان عاملی برای عود بیماری می باشد .

Depth Psychology ( روانکاوی عمقی)

انتصاب او در یک پست «شوک»  ، باعث گشت که اختلال دوباره عود نماید؛ بازگشت یا عود دوباره بیماری در شرایطی که مطرح گردید .نشان دهنده وضعیت بیمار قبل از شروع درمان نبوده بلکه وضعیت و شرایط وخیم تری را بیان می دارد . گویا اجزاء و عناصر تشکیل دهنده این اختلال در روند درمان و بهبودی نسبی، به تکامل(Evolution) برسند . این احتمال نیز وجود دارد که «کمپلکس»برای مدتی که فرد در حال درمان بوده  ، شرایط لازم را برای تحریک و تحریک شدن محیا ندیده است بدین صورت از فعالیت کمپلکس کاسته می شود . این در حالی است که در «cathaxis» نیرو گذاری روانیبخشی نیز به کمپلکس اختصاص می یابد با این فرض داشتن فراغت بموجب کم شدن فعالیت در « Complexe» از یک سو و دریافت انرژی در فرآیند نیرو گذاری روانی از سوی دیگر؛ بستری را برای یادگیری ؛رشد و به تکامل رسیدن را برای «Complexe»بوجود می آورد که بدون اعمال روانی سرکوب گر و سانسور کننده و تنش زا خود را برای ابراز در شرایطی آماده سازد که متفاوت از شرایط گذشته می باشد با این عبارت«Complexe»برای تغذیه در این شرایط و استفاده از امکانات موجود ناگزیر به اعمال تغییرات در خود و فراگیری تکنیک های کنش گری ،در فضای روانی فرد که در حال بهبوداست ،می باشد.

تکامل کمپلکس

نظریه تکاملی داروین نقش بنیادی در نظریه و مفاهیم روانکاوی را داراست.از این رو ما به شرح اساسی ترین موضوع این نظریه می پردازیم و نقش تاثیر پذیری فروید از داروین تحلیل می کنیم بنابر گفته داروین: (این قویترین و یا هوشمندترین گونه ها نیستند که زنده می مانند . بلکه آنهایی زنده می مانند که با تغییرات سازگار می شوند). بنابراین در نتیجه این سازگاری گونه ها تکامل می یابند.

بنابراین بطور کل وخامت و شدت بیشتر اختلال نسبت به وضعیتی که بیمار قبل  از آغاز درمان داشت ،تابع فرایند سازگاری و در نتیجه تکامل یافتن اجزاء و عناصرتشکیل دهنده اختلال می باشد . با این توصیف عود بیماری ، در مبتلایان به اختلال شخصیت بدلیل تکانه و عاملی که ذکر نمودم(احراز پست) . و فراخوانی کمپلکس به دلیل عدم صلاحیت و احساس حقارت(Inferiority feling) می باشد که در ذیل بدان خواهم پرداخت  . با توجه به اینکه کمپلکس تکامل یافته و دیگر عناصر نیز با وضع موجود سازگار(Adjustment) شده اند .تکانه هایی که باعث عود کلیت این اختلال می گردد با خاستگاه و پردازش نیرومند تری مواجه می گردند که هیچ یک در جهاتی که موجب سنخیت شوند قرار نمی گیرند و عامل و یا تکانه بازگشت بدلیل قرار گرفتن در حالت تناقض و تنازع برای مدتها در فرد مبتلا به (OCD)سنتز و درک نمی گردد.فرد همیشه در تلاش  با محیط اطراف برای تسلط یافتن کامل به شرایطی است که فاکتور اصلی در بازگشت بوده است. و از سوی دیگر تهاجم افکار مزاحم که کمپلکس از برجسته ترین آن می باشد فرد را خودشیفته وار (Narcissistic)در برابر محیط قرار می دهد . همانند اینکه فرد روزی احساس حقارت(Inferiority feling)  می کرد از اینکه در جامعه مدرن پذیرفته نمی شود . اما امروز با توجه به اینکه ظاهرا پذیرفته شده است . باز هم همان احساس حقارت را دارا می باشد . در مورد اول احساس حقارت(Inferiority feling)  فرد ناشی از اختلالی است که دارد و همواره خود را فقیر و متعلق  به طبقه پائین می داند که فرهنگ لازم برای الحاق به جامعه مدرن را ندارد ؛ این احساس حقارت ناشی از همان کمپلکس است، اما در مفاهیم عملی کاربرد بصورت عکس مصداق می یابد؛ در مورد دوم فرد مبتلا به (OCD)باز همان احساس حقارت را داشته  بدین معنا که با توجه به اینکه مورد  پذیرش اعضاء جامعه مدرن قرار گرفت و لی همچنان این افکار را در سر دارد که مدام تکرار می شود که نکند مرا طرد کنند ... پذیرش آنها شاید بدلیل پایگاه اجتماعی است و نقشی که در این پایگاه بر عهده گرفته ام .

تفاوت شخصیت شخصیت نارسیسیستیک با رفتارهای خودشیفته وار

با این وصف در مورد دوم تکامل را دقیقا می توان مشاهده نمود چنانکه فرد در واقع تمامی حقارت ها را به بیرون از خود نسبت می دهد . اما در مورد دوم فرد احساس حقارت را معطوف به درون خود می کند بنابراین احتمال تکامل در این فرایند قویا در حال اثبات می باشد. زیرا تحول ودگرگونی کمپلکس و تکامل یافتن آن ، همزمان با بهبودی نسبی صورت یافته است  در وضعیت بهبودی (ego) و مکانیسم هایش فربه و فعال می گردند . با این عبارت رفتارهای (Narcissistic)که در تحلیل روانکاوی به بازگشت به (ego) اطلاق می شود، بیانگر آن است که کمپلکس در فرایند تغییر خود را با وضع مطلوب و (ego) سازگار کرده است بدین رو در شرایط عود بیماری نقش تنها اختلالی که منحصرا در اختیار (ego) قرار دارد را برمی گزیند. درمان اختلال (Narcissisism)به دلیل اینکه رابطه فرد با واقعیت قطع است بسیار دشوار است . اما در احساس حقارت نوع اول که در بالا بیان داشتم بدلیل جهت داشتن به بیرون آسیب کمتری رابه فرد وارد می سازد . در این مرحله نیز جایگاه کمپلکس را در احساس حقارت بدلیل ناتوانی (ego) کمپلکس خود را با «Id  , super ego» سازگار کرده و احساس  آرزو مندانه و سرزنش گرانه را  در مجاورت با این دو ساختار روانی فرامی گیرد تا بتواند از طریق همنوایی، همزیستی و پویایی را در آن سطح حفظ کند . بنظر می رسد کمپلکس زیستن خود را منوط بر همنوایی و سازگاری و تغذیه از میل و آرزومندی در (Id) و سرزنش پدر و یا جامعه از «super ego»می داند .

بنابراین عود بیماری یعنی زمانی که فرد واجد رفتارهای (Narcissistic) می باشد .ما این بازگشت را قهقرائی(Regression) می نامیم. به این علت که (Narcissisism) اشاره به دوران کودکی داشته که کودک کاملا در موقعیت خودشیفتگی قرار دارد یعنی تمام نگاهش به «خود» می باشد و خود را بمنزله جهان تلقی میکند. در روند رشد کودک از مرحله خودشیفتگی اولیه خارج می شود و به مرحله خودشیفتگی ثانوی وارد می شود در این مرحله نگاه کودک به جهات بیرون کشیده می شود اما باز جهان پیرامون را بخشی از خود تلقی می کند و به عنوان ادامه ای از جسم خود می داند . اما در نمونه مورد نظر بیمار(OCD)ارتباط فرد با واقعیت قطع نشده ، بلکه این ارتباط مختل شده است . چنانچه فرد ارتباطی تحریف شده با واقعیت را برقرار کرده است . مختل شدن این ارتباط را در رفتار خودشیفته وار بیمار می توان دید که بیمار«Complexe» عقده را فرافکنی (projection)می کند .مکانیسم بوجود آمده حکایت از تغییر فرایند منبع به objectدارد.

نظریه  آدلر

طبق نظریه آدلر به وجود آمدن این اختلال به دلیل محیط کنترل در کودکی و عقده حقارت در این افراد می باشد که در بزرگسالی به شکل احساس عدم کفایت بروز می کند . هجوم افکار وسواسی عدم کفایت را که نتیجه عقده بوده ,فعال می کند و به دنبال آن اعمال تکراری صورت می گیردکه برای دستیابی برکنترل محیط است. این مقوله نیز طبق تحلیل روانکاوانه ,فرد تثبیت شده در anal stage می باشد که نگهداری ،خشم درون علت رفتارهای این افراد است (anal complexe).طبق چنین ملاکی فرد در محیط کار دست به اقداماتی برای کنترل محیط می زند که عقده حقارت را کاهش بدهد .

 آدلر قدرت طلبی و برتری جویی را مهمترین انگیزه رفتار آدمی می داند . به عقیده آدلر برتری جویی از عقده حقارت سرچشمه می گیرد؛ طبق این پارادایم اگر بخواهیم تحلیلی صحیح بدست دهیم اینگونه می باشد که فرد مبتلا به اختلال شخصیت وسواس در پی کاستن عقده حقارت خود با انگیزه برتری جویی و قدرت طلبی در فکر و عمل رفتار میکند . برای دست یازیدن به برتری در حد کمال تلاش می کند . اینکه آیا به برتری و قدرت رسیده است به این بستگی داشته که تا چه مقدار این قدرت بتواند عقده حقارت او را بپوشاند .که در افراد وسواسی عملا تحقق نمی یابد زیرا آنچه که همیشه بصورت تکرار و اجبار در آنها وجود دارد همان عقده حقارت است که بر هر حدی از کمال چیرگی می یابد

و اما آیا تمامی مبتلایان به این اختلال آسیب زا می باشند ؟ این سوال بسیار مهمی می باشد که لازمه تحلیل عمیق تر در حوزه شناخت این افراد است . خطر ناک بودن این افراد  به درجه و میزان اختلال و هم ابتلایی با اختلالات دیگر مربوط می شود برای نمونه  از کمال گرایی  یکی از وجوه شخصیتی این افراد می توان نام برد که گرچه به آن بیشتر پرداخته شده است اما تحقیقی که در این نمونه صورت گرفت به رد کمال گرایی و اثبات کمال پرستی منجر شد . آنچه که در کمال گرایی مواجه می شویم این است که فرد به دنبال بی عیب و نقص کردن خود می باشد و بی وقفه در تلاش است  تا این امر محقق شود.بنابراین این کمال درون است و با واکنش وارونه در محیط بی جان جلوه گر می شود . اما کمال پرستی کمال را در بیرون می جوید و اینکه در بیرون از خود نمی یابد توجیهی برای کمال خود است . درجه آسیب زا بودن در کمال گراها کمتر بوده زیرا وجدان اخلاقی در آنان طبیعی تر عمل می کند . اما در کمال پرستی این وجدان ضعیف عمل می کند برای مثال فردی را در نظر بگیرید که به دلیل حقارت و هجوم افکار وسواسی شروع به اعمال اجباری و تکانه ای و تخریب افکار عمومی  در خصوص افراد محیط خود می کند . آنچنان که اعمال کارکنان دیگر را که در حوزه هنجار صورت گرفته بدان تعبیر نابهنجار زده و به دیگران انتقال می دهد .و به دلیل اضطراب پایه موجود در اين افراد که با جملات تکراری در ذهن: اگر این کار . . . چه خواهد شد؟ اگر این کار انجام شود نکند. . . ؟ مشخص می شود . این بیماران همیشه دست به اعمالی می زنند که کنترل محیط و خود را از دست ندهند که این مورد در این نمونه بسیار به چشم می خورد . به طوری که برای به دست آوردن اعتماد دیگران و مورد پسند واقع شدن تمام اسناد و حرف هایی را که زمانی در یک حالت خنثی و بسیار معمولی و دوستانه از فردی به دست آورده در یک حالت خصمانه و حساس  به افراد دیگر برای تحریک انتقال می داد وباعث تنش های بسیاری در محیط کاری شد.

وسواس فکری و هجوم افکار مزاحم و تکراری

خصیصه دیگر در این فرد نگرانی های افراطی با ماهیت نشخواری راجع به وقوع اتفاقات منفی بود.

وقتی این فرد در خصوص همکار دیگر خود نزد فرد دیگری بدگویی می کرد,  افکار وسواسی به سراغش میـامدو نگران از اینکه شاید آن فرد حرف های گفته شده را نزد همکارش بازگو کند . بنابراین نزد همکار خود از آن فرد بدگویی می کرد تا روابط آن دو تیره شود . آن قدر این کار را تکرار می کرد تا دشمنی بین آن دو مستحکم شود. اما همچنان در دودلی و اضطراب باقی بود .چرا که همیشه این امکان در ذهنش تکرار می شد که در نبود او این دو نفر با هم صحبت کنند و پی به عمل سخیف او ببرند.

دشمنی این دو در محیط کار همراه با کینه توزی ، کارکرد شغلی آنها را تحت شعاع قرار داد ه و بالطبع گذراندن وقت در یک محیط کاری خصمانه تاثیری بسیاری بر بهداشت روانی برجای خواهد گذاشت . حال این سوال مطرح است : آیا این تاثیرات منفی فقط به محیط کار ختم می شود ؟ آیا درمحیط خانواده افراد از این تاثیرات بی بهره اند؟

عقده حقارت در نمونه مورد نظر باعث درگیریها یی با افراد دیگر شد چنین برخوردهایی در این افراد باعث می شود که به سلاح کینه توزی مسلح گردند و برای تخلیه پرخاشگری انباشته شده که مانند تکانه های و افکار تکراری به او فشار می آورند راهی برای تلافی بیابد ؛ در افراد عادی این کینه توزی می تواند بطور مستقیم با برخورد با فرد مقابل صورت گیرد و یا فرد پس از گذشت زمان فراموش می کند . اما در این افراد اینگونه نمی باشد فرد از همان ایتدای کانتکت بطور مستمر به این موضوع فکر میکند ؛ در صورتی که فرد محجوب نباشد اعمالی در جهت شکست فرد انجام می دهد . اما در افراد  مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی بدلیل داشتن اضطراب از برخورد مستقیم فرد ممانعت می کند و گزینه دوم (فراموش کردن)یا غیر ممکن است و یا اینکه بسیار دشوار می باشد که احتیاج به ایجاد شرایطی برای نیل به فراموشی می باشد

نمونه مورد نظر در سالهای ابتدای وارد شدن خود به سازمان دولتی با فردی درگیری لفظی داشت و این درگیری منجر به قطع ارتباط آن دو گردید.

نمونه مورد نظر هر روز و از هر فرصتی استفاده می کرد تا او را از بین ببرد؛ همانند :زدن تهمت و افتراء ، بدگویی کردن از او نزد مدیران، و غیره

اما تمام این اعمال بدلیل اینکه نمونه دارای شخصیتی بود که با خود همیشه زمزمه می کرد: هنوز درست تلافی نکردم ، هنوز نتوانستم به او ثابت کنم در مقابل من حقیر است و .....

بنابراین پس از گذشت 10 سال توانست ضربه نهایی را بوسیله تحریک کردن فردی که مقداری بیمار بود و به علت مصرف دارو دچار عدم تعادل در فکر بود و همچنین بیماری پارانویایی بود وارد سازد . بدون اینکه شخصی متوجه این گردد که در واقع بوجود آمدن این بحران محصول عملیاتی بوده که ایشان مسبب می باشند. بطور کل تمامی رفتارهای اینگونه افراد مربوط به توانشی است که در ابتدا از آن سخن به میان آوردم و آن را شاخص ترین علامت در این افراد خواندم .

توانش دستکاری کردن محیط و منطبق نمودن آن با خود یک عملیات اصل و اساس در مبتلایان به تمامی اختلالات شخصیت وجود دارد . و در کل فرآیند سیر بیماریشان حضور دارد . آنها با این توانش به نوعی اتوریته خود را محیط و اجتماع اعمال می کنند . حال این اتوریته تا چه میزانی موجب آزار افراد دیگر میشود بستگی به نوع اختلال دارد.

اینکه چرا این افراد از صدمه زدن به دیگران و آزار افراد محیط احساس گناه نمی کنند در کالبد توانایی و یا توانش دستکاری محیطی نهفته ودر بخش روانی که بازتاب آن صرفا به درون می باشد قرار دارد و آن نیز همنوایی با ایگو می باشد بدین معنا که تمامی دستکاری ها در محیط طوری صورت می گیرد که همنوا با ایگوی فرد باشد اینکه برای خود سازه فرد دارای اهمیت است و از رو احساس گناه نمیکند.

بنابراین در سطوح عملکردهای آشکار اختلالات ویژگی توانش و همنوایی با ایگو نشان دهنده نوع اختلال می باشد بدین وصف این ویژگی در افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتماعی با افراد وسواس متفاوت است توانش شخصیت اجتماعی در دستکاری محیط ، خلاف ، قاچاق ، قتل و از این دسته می باشد و به همین صورت این توانش طوری می باشد که با ایگو فرد همنوا باشد اما در افراد وسواسی طور دیگری است ظرفیت این ویژگی با دو رفتار بسیار متفاوت است . بنابراین اگراختصاصا ویژگی آلوپلاستیک را قابل اندازه گیری علمی کنیم این احتمال خواهد بود که تشخیص اختلالات بر این اساس ذره ای تر و دارای طبقه بندی بیشتری گردد.

شك و عدم اعتماد به اطرافيان در مبتلايان به اين شخصيت با كوچكترين محركي برانگيخته مي گردد . به دليل احساس عدم كفايت اين افراد در پست هاي شغلي خود احساسات خود را به شكل طرح توطئه به ديگران فرافكني مي كنند . بطوري كه اين نمونه هر حركت و جنبشي را در افراد محيط كه خارج از كنترل او بوده  بمنزله طرحي براي توطئه تلقي مي كرد و با وسواس فكري تمام روابط بين فردي را تحت شعاع اين موضوع قرار مي داد . فرد داراي وسواس هاي فكري مي كوشد افكار را با وسواس عملي خنثي كند، براي نمونه فردي كه دچار ترديد راجع به خاموش كردن اجاق گاز مي شود با بازبيني هاي مكرر براي اطمينان از خاموش بودن آن ترديدها را خنثي مي كند.بنابراين فردي كه گرفتار ترديد راجع به توطئه ديگران دارد كارهاي بيشماري را جهت خنثي كردن اين ترديد انجام خواهد داد.

طبیعتا هر روان شناس و هر آنکه در این حوزه تحصیلاتی داشته می داند این تاثیرات را می توان نه تنها در اجتماع و خانواده  ,بلکه در نسل آتی نیز پی گیری کرد

این افراد با اینکه توجه خاصی به عدالت دارنداما  به دلیل نقص در کارکرد شناختی خود عدالت را تحریف شده درک کرده و خطر و آسیب بسیاری را در محیط خود به وجود می آورند .به طوری که نمونه مورد نظر تمامی روند خارج از خواسته و کنترل خود را بی عدالتی توصیف کرده و برای  انگیختن توجه دیگران به خود و اینکه کامل ترازدیگران است ,کارمندان دیگر را دزد و . . . به دیگران معرفی می کرد.وجود شک و تردید و دو دلی در خصوص افراد دیگر باعث شدکه این فرد برای اثبات ادعای خود اقدام به ضبط  صدای دیگران به طور مخفیانه یا نصب دوربین  كند . چنين اقدامات غیر اخلاقی و غیر قانونی برای اثبات تخلف دیگران صرفا برای به دست آوردن کنترل محیط خود و اينكه با كنش وري ميزان تنش   وسواس هاي فكري خود  بكاهند . تمامي اين عملكردها يك نتيجه را بدنبال دارد و آن نيز ايجاد تنشي فزاينده در محيط افراد . اگر چه حیطه فعالیت این افراد بیشتر در گروه های نخستین و یا غیر رسمی کوچک در سازمان می باشد که دارای روابطی صمیمانه با هم بوده و رابطه ای چهره به چهره را دارند و در مقابل گروه رسمی در سازمان که بسیار خشک و رسمی و قانو نمند می باشند ، انعطاف پذیر می باشند

اما به دلیل آنکه بعد روانی یک سازمان گروه های غیر رسمی کوچک می باشند و اندام اسکلت سازمان گروه رسمی ، هر گونه اختلالی در قسمتی از این بخش کل سازمان را تحت شعاع قرار می دهد که اگر بخواهیم همانند اندام واره انسان مثال بزنیم و آن را سازمان بنامیم گروه غیر رسمی کوچک روان که در قسمت سر می باشد که عمدتا با مسائلی همچون انگیزش ، عاطفه، هیجان، تفکر ، در ارتباط است و بدن انسان نیز مانند گروه رسمی با این طرح  روان انسان دارای هماهنگی و انطباق با یکدیگر می باشد و قطع و آسیب هر حوزه می تواند در حوزه های دیگر تاثیر بسزایی گذارد و نیرو و نشاط دادن به اورگانیک را بر عهده دارد. گروه دیگر از افراد دارای اختلال شخصیت «passive-aggressive» که شخصیتی منفعل – پرخاشگر می باشند .که در ساختار سازمان ها حوزه کنش وری آنها را نه تنها در گروههای غیر رسمی بلکه در گرو ههای رسمی نیز میتوان دید و از این حیث آسیب هایی را به کل سازمان وارد می آورند .

با توجه به موارد فوق الذكر  اين امر ضرورت مي يابد كه مراكز سياست گذاري در حوزه بهداشت و درمان جهت حفظ سلامت رواني افراد جامعه برنامه اي را طرح ريزي نمایند و همچنین سازمان ها موظف شوند جهت پیشرفت و ارتقاء کاری سازمان و استفاده بهینه از استعدادها و پتانسیل کارمندان با استفاده از روانشناسان ، و مداخلات درماني آنان  اين افراد را درسازمان كنترل كرده تا از ميزان تاثيرات آنان بر محيط كاسته شود .

 

علي درخشنده

20013

 

 

 

 


مطالب مشابه :


مقاله ی راجع به اختلال خود شیفتگی

در خودشیفتگی سه بیشترین توجه در مورد خودشیفتگی بیمارگونه بعضی افراد در نظریه




اختلال خودشیفتگی

اختلال خودشیفتگی. شخصیت چیست؟ در تعریف شخصیت می 9.حسادت در مورد نگاهی به فنون و نظریه




نظریه روانکاوی فروید

در نظریه روانکاوی عده ای از روانشناسان معمولا بطور مثال ، مردی که در اداره مورد سرزنش




شخصیت و اختلالات شخصیت

1954 آبراهام مزلو کتاب «انگیزه و شخصیت» را منتشر کرد و در آن، نظریه در مورد ایجاد




پژوهش و تحلیل نمونه

نظریه تکاملی داروین نقش بنیادی در نظریه و اما در مورد دوم در موقعیت خودشیفتگی




هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو

این نظریه در میان این نظریه از نظریه‌های محتوایی در مورد 202خانه ی روانشناسان




دلایل روانشناختی گرایش به شبکه­های اجتماعی مجازی

زوایای گوناگونی این پدیده را مورد بررسی محبوبیت و خودشیفتگی. در نظریه جان




برچسب :