دلنوشته یک همسفر


هفته هم‌سفر به همه هم‌سفران  کنگره 60

مبارک باد


delneveshtefahah12.jpg


دلنوشته یک همسفر:

 زندگیم را با عشق و علاقه شروع کردم .بعداز ازدواج تازه متوجه اعتیاد پدرشوهرم شدم و همسرم بارها وبارها از عذابها ، محرومیتها و شکستهای خود و خانواده اش که از اعتیاد پدرش در زندگیشان بجا مانده بود برایم تعریف کرد. یادم هست که همیشه از اعتیاد ابراز تنفر داشت .

روز به روز بدلیل عشقی که نسبت به او  داشتم  و از خانواده ام نیز بعد از ازدواج دور شده بودم به اودلبسته تر میشدم .سعی میکردم که کمبود های عاطفی او را از طریق توجه و ابراز محبت جبران نمایم .با وجود سختی و فشارهای اقتصادی و تحمل مستاجری گذران زندگی میکردیم . تا یک روز صبح در آشپزخانه منزل پدری همسرم ، متوجه مصرف مواد توسط همسرم شدم.ناگهان تمام وجودم خالی از حس شد.قلبم یخ زده بود. کسی که ادعای تنفر از مواد مخدر داشت حالا .....

انگار تمام عشق و علاقه و اعتمادم تبدیل به سنگی سرد شد.در گوشه ای کنار دختر  یک ساله ام نشستم .از آنروز تجسس من آغاز شد ودر مقابل از او انکار. با اضطراب و دلهره هر روز صبح بیدار میشدم و با التماس بیدارش میکرد تا از تاخیر های فراوانش برای حضور در محل کار کاسته شود. سالها بدین منوال میگذشت .قلبم روز بروز سردتر و سردتر میشد. هیچ گرمی و محبتی در زندگیمان وجود نداشت . آرامشی در خانه حاکم نبود .هر عملی از بچه ها سر میزد با پرخاشگری و پرت کردن وسایل روبرو میشدیم ، ومن از خدا راه  نجات را طلب میکردم . دیگر خودش هم خسته شده بود و بارها از طرق مختلف که بیشتر سقوط آزاد بود خواهان ترک اعتیاد بود ، ولی بعد از نهایتاً یکهفته دوباره تریاک  را تهیه و مصرف میکرد . من به خانواده ام کلامی نمیگفتم و اجازه ورود کسی را به حریم خود و خانواده ام نمیدادم اما این مسئله ایی نبود که بتوان پنهان نگاه داشت .

بهار سال 91 به مشهد مقدس رفتیم . اولین سالی بود که سال تحویل در حرم بودیم .در صحن حضرت بر روی فرشهای یخ زده  نشسته بودم و دعا میکردم. تنها خواسته ام  از خدا ، نشان راهی برای درمان همسرم بود .راهی که خانواده ام را از تاریکی نجات دهد.آینده دو دخترم را روشن سازد. او در این حال رهایم کرد و برای مصرف به زائرسرا رفت ومن اشک میریختم و با خواست قوی تمنای اجابت کردم. دلم گواهی خوش میداد. اینکه راهی برای نجات نمایان خواهد شد. وقتی به زائر سرا برگشتم بچه هایم را در آغوش کشیدم و سال نورا تبریک گفتم .

بعد از بازگشت ، توسط  خردمندی پیام کنگره را دریافت کردم. به همسرم گفتم اگر خسته شده ای برخیز و با من بیا که جایی هست که به درما ن میرسی . او که 4 روز بود در  سقوط آزاد بود و حس و حالی نداشت  برخواست وبا هم به  شعبه کنگره 60 اصفهان رفتیم بلوار ارغوانیه  خیابان حجت . آدرسی که هیچ وقت در عمرم از ذهنم پاک نخواهد شد. آری خدا وند خواهش دلم را اجابت کرد .

مرزبانان با روی گشاده و آغوش پر مهر اورا پذیرفتند. او فقط میگریست .آنروز بود که همسفر خطاب شدم .اینکه همراه او باشم برای رهایی . بالی باشم برای پرواز .از روش درمان DST آگاهم ساختند و سفر همسرم که دیگر مسافر بود آغاز شد.

بعد از 45 روز ازمصرف  تریاک به شربت تریاک ( داروی OT)  تغییر روش درمان آغاز شد. مسافرم سفر زیبایی کرد . هفت ماه  سفرمیکرد که  مادرش را از دست داد وبا حضور در جلسات بعد از سه روز از فقدان مادر فهمیدم که خواستش واقعی است و اذن درمانش هم داده شده. یازده ما با راهنمایی راهنمای مهربانش سفر کرد ودر خرداد 1392 گل رهای را از دست پر مهر مهندس دژکام دریافت کرد. گلی رهایی خود و خانواده از بند اعتیاد . اکنون 6 ماه است که رهایی برایمان آرامش ، محبت و عشق را به ارمغان آورده . قلبم گرم گرم است .خدا را هزاران بار شکر میکنم و هزاران بار دعا گوی بنیانگذار محترم کنگره 60و خانواده کنگره 60هستم . هر کس که خدا به او توجه نماید توفیق حضور در این مکان مقدس را خواهد یافت .آرزو دارم هر کس که خواهان رهای از دام اعتیاد است به اذن خدا در این حریم مقدس حضور یابد تا قلب سرد دوستدارانش مملو ازگرمی خورشید گردد.

 کنگره 60پایان زندگی تاریک و آغاز زندگی روشن و سپید است. 


نویسنده:   همسفر  محبوبه 


مطالب مشابه :


مصاحبه با همسفر خانم الهه

کنگره 60 اصفهان شعبه سلمان فارسی - مصاحبه با همسفر خانم الهه - کنگره 60 ، بهترین راه درمان اعتیاد به انواع مواد مخدر ، ترک اعتیاد ، شعبه اصفهان - کنگره 60 اصفهان شعبه سلمان فارسی.




گزارش جلسه خصوصی مسافران (نقش همسفر در درمان اعتیاد )روزشنبه 93/09/08

کنگره 60 اصفهان شعبه سلمان فارسی - گزارش جلسه خصوصی مسافران (نقش همسفر در درمان اعتیاد )روزشنبه 93/09/08 - کنگره 60 ، بهترین راه درمان اعتیاد به انواع مواد مخدر ، ترک اعتیاد ، شعبه اصفهان - کنگره 60 اصفهان شعبه سلمان ...




دل نوشته یک همسفر

دل نوشته یک همسفر. به نام نامی مطلق. همیشه در زندگی نقطه هایی وجود دارد که وقتی به عقب برمیگردیم میتوانیم بگوییم که همه چیز از آنجا آغاز شد......... اما گاها نقطه تاریک است اما راه روشنی در بر دارد.... از گذشته ها و تاریکیها نمی گویم زیرا درک آن زمانی ...




سفر عشق(قسمت نهم)(همسفر)

کنگره60 اصفهان شعبه شیخ بهایی - سفر عشق(قسمت نهم)(همسفر) - آدرس اصفهان پل بزرگمهر خیابان مشتاق سوم روبروی بیمارستان قلب چمران خیابان مطهری فرعی دوم سمت راست - کنگره60 اصفهان شعبه شیخ بهایی.




جشن همسفر در نمایندگی اصفهان2

در روز سه شنبه هشتم اسفند ماه 1391 جلسه نهم از دور اول کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 منطقه اصفهان. به نگهبانی همسفر مینا، دبیری همسفر فاطمه و استادی همسفر نجمه. با دستورجلسه. نقش همسفر در درمان اعتیاد و برگزاری جشن همسفر. راس ساعت 17 آغاز ...




دلنوشته یک همسفر

دلنوشته یک همسفر: زندگیم را با عشق و علاقه شروع کردم .بعداز ازدواج تازه متوجه اعتیاد پدرشوهرم شدم و همسرم بارها وبارها از عذابها ، محرومیتها و شکستهای خود و خانواده اش که از اعتیاد پدرش در زندگیشان بجا مانده بود برایم تعریف کرد. یادم هست که همیشه از ...




جشن همسفر

امروز دوشنبه اول اسفند ماه ۱۳۹۰ ششمین جلسه از دور اول کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 شعبه اصفهان. به نگهبانی همسفر مریم داودی ، دبیری همسفر قصه جلالی و استادی همسفر اعظم امینی. با دستور جلسه نقش خانواده و همسفر در درمان اعتیاد. و برگزاری جشن ...




برچسب :