شعرخواني در محضر رهبري سال 86 (در تاریخ چهارشنبه چهارم مهرماه 1386)

برای مشاهده دیدار سال ۱۳۸۷: روی لینک زیر کلیک کنید. شعرخواني در محضر رهبري در تاریخ سه شنبه ۲۶ شهریور ماه ۱۳۸۷  


دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۳۸۶

 بار ديگر هلال ماه در حوالي نيمه*ي ماه مبارك رمضان به كمال رسيد تا جمعي از شاعران پيشكسوت و جوان، گرد هم آيند و حاصل يك سال غليان احساسات و تراوشات قلبي و ذهني خويش را در محضر مقام عظماي ولايت، به منصه*ي ظهور برسانند.



 چهارشنبه چهارم مهرماه ۱۳۸۶، طنين نواي ربناي استاد شجريان و اذان زنده*ياد موذن*زاده اردبيلي در عصر و شامگاه نورباران تهران، شاهد گردهم*آيي گروهي از شاعران و اهل ادب بود كه نماز مغرب و عشاء را به امامت مقام معظم رهبري حضرت آيت*الله خامنه*اي قيام بستند تا پس از گشايش صيام خويش در شب ميلاد كريم مشكل*گشاي اهل بيت* عصمت و طهارت (ع)، به ضيافت غزل و ترانه بنشينند و عطش و اشتياق خويش را به انوار الهي، براي ساعاتي التيام بخشند.

اين برنامه كه همچون سنوات اخير اجراي آن برعهده*ي ساعد باقري - شاعر - با همراهي عليرضا قزوه - شاعر - و محسن مومني شريف - نويسنده و رييس مركز آفرينش*هاي ادبي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي - بود، با تبريك ميلاد باسعات امام حسن مجتبي (ع) و فرا رسيدن هفته دفاع مقدس آغاز شد. سپس مجري جلسه با عذرخواهي از اطاله برنامه در سال گذشته و درخواست از حضار براي رعايت تنگناي زمان، از كساني ياد كرد كه سال گذشته در اين مجلس نوراني بودند و امسال در جمع حضور ندارند؛ از جمله آنان دوست و يار ديرين مقام معظم رهبري، مرحوم حجت*الاسلام بهجتي شفق و پير شاعران امروز، محمدخليل جمالي. وي همچنين به افشين علا نيز كه اين روزها داغدار فراق مادر خويش است، تسليت گفت.

در ادامه، حجت*الاسلام والمسليمن محمدي گلپايگاني - رييس دفتر مقام معظم رهبري - با اشاره به دوستي ديرينه*اش با مرحوم شفق، اخوانيه*اي را كه 10 سال پيش در پاسخ به شعري سه*بيتي از او و در همان وزن و قافيه سروده بود، به دوستداران اين شاعر تازه*درگذشته تقديم كرد:

دل به ديدارت آرزومند است
آرزومند آن شكر خند است...

شاعر بعدي حميد سبزواري بود كه گفت: شكر خدا را كه يك بار ديگر مانديم كه در اين جلسه حضور داشته باشيم و دست*بوس عزيزي باشيم كه دل در گرو آن بزرگوار داريم. وي سپس شعري را خواند كه به گفته*ي خودش، حسب حالي است از خود:

خزان*بختم چه پرسيد از بهار اعتبار من؟
درخت ماتمم خون مي*فشاند شاخسار من...

در ادامه، باقري با بيان اينكه اين جلسه، حاصل يك سال كار پيشكسوتان و جوانان به*عنوان آيينه*ي تمام*نماي حركت، سير، تحول و تطور شعر در منظر و مرئاست، رعايت تنوع در شعرخواني جوانان و پيشكسوتان را رخصت خواست كه با پاسخ مثبت مقام معظم رهبري همراه شد كه فرمودند: اجازه نمي*خواهد!

اما پس از محمدعلي مجاهدي (پروانه) از قم كه غزلي خواند:
آن شب كه بود فرصت سبز دعا فقط
گل كرد در قنوت شما ربنا فقط

باريده بود عشق در آن دشت و مي*وزيد
عطر زلال نافله از خيمه*ها فقط ...

يك كاروان رسيد ولي روي خيمه*هاست
سر*هايتان در اين سفر از هم جدا فقط ...

تو مرگ را به سخره گرفتي كجا رواست
تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط ...،

نوبت به يكي از شاعران جوان، سيدصالح موسوي، رسيد كه غزلش را به آقا امام زمان (عج) تقديم كرد:
ماه امشب كامل است و آسمان گيسوي او
سيزده شب ماه* ها در آرزوي روي او

اما مهدي رحيمي* از استان مركزي (دليجان) بود كه غزل تقديمي*اش به پدر دو شهيد بسيار مورد توجه حضرت آقا قرار گرفت:

هي دست مي*رود به كمر*ها يكي يكي
وقتي كه مي*رسند خبر*ها يكي يكي

خم گشته است قد پدر*ها دو تا دو تا
وقتي كه مي*رسند پسر*ها يكي يكي...

سردار بي سر آمده*اي تا كه خم شوند
از روي دار*ها همه سر*ها يكي يكي

رفتي كه بين مردم دنيا عوض شود
درباره بهشت نظر*ها يكي يكي   در آسمان دهیم به هم ما نشانشان
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی
آنان که تا سحر به تماشای یادشان
قد راست می کنند پدرها یکی یکی  

 



علي معلم (دامغاني) نيز به رسم سال*هاي اخير، يكي از آثار روايي - محاوره*يي*اش را خواند؛ كه مقام معظم رهبري در پي آن فرمودند: اين زبان خوبي است، اما كار هر كسي هم نيست، مثل شما گردن*كلفت*هاي شعر مي*توانند ازعهده*اش بربيايند؛ و الا اگر يك مقدار سست باشد، به ابتذال كشيده مي*شود؛ نظيرش را هم قبلا ديديم؛ مثلا پريا.

اما وقتي مجري جلسه از يوسفعلي ميرشكاك براي شعرخواني دعوت كرد، احوال*جويي گرم مقام معظم رهبري وي را برآن داشت تا به نزد ايشان رفته، پس از آن*كه ابراز علاقه و ارادت از نزديك صورت گرفت، چنين بسرايد كه:

تا اسير گردش خويشم، برنمي*گرداندم گرداب
سايه*ي سنگيني كوهم، برنمي*خيزد سرم از آب

جاده*ام پيچيده در منزل، گردبادم عقده*ها در دل
موج دورافتاده در ساحل، رود پنهان مانده در مرداب...

مرتضي حيدري آل كثير از شوش دانيال، غزلي به امام نهم، حضرت جواد (ع) تقديم كرد:
زندان به خواب رفته در گوشش غوغاي رد پاي تو پيچيده است
شب نيست در تراكم خاموشي خورشيد در عباي تو پيچيده است

باران تلاش مي*كند از اشكت يك حرف تازه كشف كند، اما
اقليم گريه*هاي تو مرموز و دنياي چشم*هاي تو پيچيده است...

كه مقام معظم رهبري با بيان اينكه آنچه در اين شعر بيان شده، بيشتر شرح حال حضرت موسي بن جعفر (ع) مي*تواند باشد، يادآوري كردند كه البته ايشان هم معصوم نهم هستند.

عليرضا بديع از نيشابور نيز شاعر جوان ديگري بود كه سلام خراسان بزرگ و خراسانيان را همراه داشت و در پي خوانده و شنيده شدن غزلش، مقام معظم رهبري فرمودند: پس چگونه مي*گويند كه نيشابور به عطار و خيام نيفزود؟ الحمدلله كه افزوده است:

چون طفل که از خوردن داروست پريشان
با دوست پريشانم و بی دوست پريشان

ابرو به هم آورده و گيسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مينوست پريشان

مجموعه ناچيز من آشفته او باد
آنکس که وجودم همه از اوست پريشان

دست و دل من بر سر این سلسله لرزيد
در جنگل گيسوی تو آهوست پريشان

آرامش دريای مرا ريخته بر هم
ماهی که پريخوست... پريروست... پريشان...

با حوصله تنگ و دل سنگ چه سازم
با دوست پريشانم و بی دوست پريشان

وقتي مجري جلسه نام علي موسوي گرمارودي، شاعر خط خون، را براي شعرخواني بر زبان راند، وي با بيان اينكه آثارش در زمينه شعر كلاسيك، بيشتر قصيده است و در زمينه*ي شعر نو، آزاد، خواست كه فرصت وي را به جوانان شاعر اختصاص دهند؛ اما پس از آن*كه مقام معظم رهبري به*مزاح به وي فرمودند كه يك قصيده را انتخاب كنيد و نيمي*اش را امسال بخوانيد و نيمي*اش را سال ديگر، گفت: پس يك قطعه كوتاه را با نام مهرباني مي*خوانم تا پاسخ مهرباني آقاي باقري را داده باشم:

اي خوش آنان كاندر اين نامهربان دنياي بد
عمر را در كار خوب مهرباني كرده*اند

پيش پا افتادگان دشت حسرت را چو كوه
با شكوه و استواري پشتباني كرده*اند...

اما درحالي*كه حضرت آيت*الله خامنه*اي هر جا واژه* يا بخشي از شعري را واضح نمي*ديدند، از شاعرش مي*خواستند دوباره آن بخش را قرائت كند، در پي شعرخواني احمد عزيزي گفتند: چه شسته و رفته و صاف و تميز و خوب از آب درآورديد:

 



شاه*ابالفضل من مطلع انوار من
زاده ام*البنين حيدر كرار من

جان تو شاه جهان رحم نما چون شهان
بر دل مجروح من بر تن بيمار من...

احمد عاشق بگو مدح ابالفضل*شاه
كز عسل طبع توست رونق بازار من

عازم كرببلاست بهر تو عباس جان
طبع شكرريز من كلك شكربار من

مجري برنامه ناصر فيض را به*عنوان شاعري معرفي كرد كه شعرهايي در قالب*هاي مختلف دارد و البته غالب آن*ها در طنز؛ و شعر او تبسم را بر لبان رهبري و حضار نشاند:
بايد كه شيوه سخنم را عوض كنم
شد شد اگر نشد دهنم را عوض كنم

گاهي براي خواندن يك شعر لازم است
روزي سه بار انجمنم را عوض كنم...

وقتي چمن رسيده به اينجاي شعر من
بايد كه قيچي چمنم را عوض كنم...

پيراهني به غير غزل نيست در برم
گفتي که جامه*ي کهنم را عوض کنم

دستي به جام باده و دستي به زلف يار
پس من چگونه پيرهنم را عوض كنم...

با من برادران زنم خوب نيستند
بايد برادران زنم را عوض کنم

دارد قطار عمر کجا مي*برد مرا؟
يارب! عنايتي ترنم را عوض کنم

ورنه ز هول مرگ زماني هزاربار
مجبور مي*شوم کفنم را عوض کنم

و آقا فرمودند: آفرين، خيلي خوب بود، حتما شيوه*ي سخنتان را عوض نكنيد.
علي هوشمند، شاعر اهل بندر دير و ساكن بوشهر، هم كه بيشتر به شعرهاي سپيدش شهره است، اين بار غزلي خواند با مطلع:

شرح گيسوي تو رسم است به نستعليقت
تا مگر چنگ زند فلسفه در تحقيقت

شارحان را پي مشروح تو حق است رسند
دف*زنان رقص*كنان در طلب تشويقت

سپس مجري جلسه از چهار نفر از بانوان شاعر خواست كه شعرهايشان را قرائت كنند:
راحله معماريان از تهران:
عمرم كنايتي است به فرق جناس*ها

برهان خلف طوطيكان و قياس*ها...
بر رويم آب بسته شود در دل كوير

صد بار بهتر است كه خط تماس*ها
پايم طريق مدرسه رفتن ز سر گرفت

هر سال با وجود تمام هراس*ها...
من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است

جمع شماست گرچه تمام حواس*ها
نغمه مستشار نظامي از كرج، با غزلي تقديم به حضرت موعود (عج) كه حضورش را در اين مجلس بيشتر حس مي*كرد:

گاهي اگر با ماه صحبت كرده باشي

از ما اگر پيشش شكايت كرده باشي

گاهي اگر در چاه مانند پدر آه

اندوه مادر را حكايت كرده باشي

گاهي اگر زير درختان مدينه

بعد از زيارت استراحت كرده باشي

گاهي اگر بعد از وضو مكثي كني تا

آيينه يي را غرق حيرت كرده باشي

در سال هاي سال دوري و صبوري

چشم انتظاري را شفاعت كرده باشي

حتي اگر بي آن كه مشتاقان بدانند

گاهي نمازي را امامت كرده باشي

يا در لباس ناشناسي در شب قدر

از خود حديثي را روايت كرده باشي

يا در ميان كوچه هاي تنگ و خسته

نان و پنير و عشق قسمت كرده باشي

پس بوده يي و هستي و مي آيي از راه

تا حق دل ها را رعايت كرده باشي

پس مردمك هاي نگاه ما عقيم اند

تو حاضري بي آن كه غيبت كرده باشي!

مردم رزاقي از مازندران (ساري) هم با غزلي تقديمي به حضرت بقيه* الله *الاعظم (عج):

با گل لبخندتان باشد بياويزد زمين

چشم ها را مي گشايي، صبح مي ريزد زمين

 

آيه تطهير مي ريزد نگاهت نازنين !

شايد از خواب هزاران ساله برخيزد زمين

 

كي هواي تو كبوتر مي وزد اي ناگهان!         

كي بگو كي مي شود از خون بپرهيزد زمين

 

كي صدايت مي وزد از پشت ديوار زمان؟      

تا در استقبال شعر تر انگيزد زمين

 

تا پر از خورشيد گردد اين شب وامانده مان

تا« قباي ژنده خود را بياويزد» زمين

 

بي گمان، در اوج سبز بودنش بوسيدني ست

آسماني را كه چشمان تو خواهد زمين

 

كاش سهم بي كسي هاي دلم باشد، كه نيست!     

هرچه از سمت ردايت عشق مي ريزد زمين

ذوالفقار تو جهاني را به حيرت مي*كشد
اين زمين بي*بهاري را تو خواهي زد زمين...


و سارا حيدري از سمنان كه به*قول حضرت آقا، در چارپاره*اي، نقاشي كرد:
گيسوان قلم رها در باد
زير باران رنگ تر مي*شد

آبي و سبز سرخ مي*جوشيد
مرد نقاش گرم*تر مي*شد...

جلسه*ي شعرخواني كه به نيمه رسيد، ساعد باقري با بيان اينكه تنوع قالب*هاي شعري ارايه*شده برايش جالب است، بار ديگر از شاعران كه همچون پرهيز او از صحبت*هاي مياني، تنها يك شعر مي*خوانند تا برنامه سر ساعت مقرر پايان يابد، سپاسگزاري كرد؛ كه البته اين سخن انگار بهانه*اي شد براي برخي از حاضران تا شعرهايي بيشتر يا طولاني*تر بخوانند. ولي الله کلامي، از زنجان، نخستين شاعري* بود كه به زبان آذري شعر خواند: تا قرآن مجيديميز وار بيزيم محبته اميديميز وار بيزيم...، و البته پيش از آن، يك رباعي كه عنوان كرد بداهتا در مجلس سروده شده است:

امسال از كتاب ادب يك ورق كم است
زان در وجود اهل محبت رمق كم است

پروانگان عشق همه دور شمع دوست
بزم شفقت است، دريغا شفق كم است

حجت*الاسلام ابوالقاسم حسيني (ژرفا) هم غزلي خواند كه به*عقيده*ي مقام معظم رهبري، زيبا و پرمغز بود:
... نياز و ناز به نجواي ما برانگيزد
به حالتي كه ندانند اين تويي يا من...

و بهمن صالحي، شاعر پيشكسوت اهل رشت كه از مقام معظم رهبري به*مناسبت دعوتش تشكر كرد:
در كوچه*هاي كوفه امشب صداي پايت
ديگر طنين ندارد اي جان من فدايت...

شهري غريب و تنها مانده است بي تو دردا
شهري كه سيل اشكش برده است در عزايت

شهري كه كرده آغاز روزي بدون خورشيد
با آخرين نمازت با آخرين دعايت

عباس براتي*پور يك غزل خواند و يك رباعي تقديم به حضرت امام خميني (ره):
ديباچه عشق خط پيشاني توست
آيينه مهر چشم باراني توست

فانوس نگاه تو اگر شد خاموش
خورشيد چراغ راه نوراني توست

آنگاه حميدرضا برقعي، شاعر جوان از قم، مربع تركيبي عاشورايي خواند كه بندهايي از آن با بغض و چشمان آكنده از اشك ولي امر مسلمين همراه شد:
با اشك*هاش دفتر خود را نمور كرد
ذهنش ز سوژه*هاي مجسم عبور كرد

در خود تمام مرثيه*ها را مرور كرد
شاعر بساط سينه زدن را كه جور كرد

احساس كرد از همه عالم جدا شده است
در بيت*هاش مجلس ماتم به پا شده است...

در پايان، رهبر انقلاب كه از شنيدن اين شعر بسيار مشعوف شده بودند، با بيان اينكه "كارهاي بسيار برجسته دارند مي*كنند اين جوان*ها"، يكي از بندهاي تضميني آن را تكرار فرمودند: "باز اين چه شورش است كه در جان واژه*هاست!"

ناصر حامدي، صاحب مجموعه*ي قطار روم - خراسان، كه به*گفته ي مجري جلسه، اهل ماسال و در سمنان دبير است، نيز چنين رباعي و غزل خواند:
از قونيه و بلخ و نجف مي*آيد
عطر نفسش ز هر طرف مي*آيد

جان و دل من لبالب از ذكر نبي (ص) است
دستم بزني صداي دف مي*آيد

دوست دارم بروم سربه*سرم نگذاريد
گريه*ام را به حساب سفرم نگذاريد

دوست دارم كه به پابوسي باران بروم
آسمان گفته كه پا روي پرم نگذاريد

اين قدر آينه*ها را به رخ من نكشيد
اين قدر داغ جنون بر جگرم نگذاريد...

آخرين حرف من اين است زميني نشويد
فقط از حال زمين بي*خبرم نگذاريد

 

و اما غلامعلي حداد عادل - رييس مجلس شوراي اسلامي -، قطعه*اي سه*بيتي مربوط به مناقشات و سوال و جوابهاي مربوط به هلال ماه شوال و تمام بودن ماه، قرائت كرد و غزلي براي "آن ماه پنهاني" كه حضرت آقا فرمودند: نشنيده بوديم اين غزل را:
مرا به خنده*اي از آفتاب مهمان كن
مرا به جرعه*اي از نور ناب مهمان كن

مرا به ياسمن و ياس و سنبل و سوسن
به سرو و سبزه و باران و آب مهمان كن

در ازدحام خيالات خويش حيرانم
مرا به خلوت بي*اضطراب مهمان كن...

در ادامه مجلس، ساعد باقري شاعر بعدي را چنين معرفي كرد: در سال*هاي آغازين شعر انقلاب اسلامي، دو سه تن را از پيشگامان تجديد حيات رباعي مي*توان دانست؛ حسن حسني، قيصر امين*پور كه در ضمن سلام رساندند و به*دليل كسالتشان نتوانستند توفيق حضور داشته باشند و محمدرضا سهرابي*نژاد كه شايد دير چاپ كردن مجموعه*ي شعرش موجب شد يك*مقدار در محاق بماند.

سهرابي*نژاد هم با بيان اينكه اتفاقا قصد داشت در اين جلسه غزلي بخواند، سه رباعي خواند و سپس:
نيزار جهان ارزش تسخير ندارد
روباه زياد است در آن شير ندارد

اي شير خدا خسم تو روبه*صفتانند
روباره جز انديشه*ي تزوير ندارد...

جليل صفربيگي، شاعر رباعي*سراي اهل ايلام هم چند رباعي براي حضرت امام عصر (عج)، چند رباعي عاشورايي و يك رباعي در حال و هواي ديگر خواند تا رهبري بفرمايند "محظوظ شديم":

آنان كه خراب باده*ي پرهيزند
از اين خم سربسته نمي*پرهيزند

مردافكني*اش ببين كه اين بدمستان
نامش كه به لب برند، برمي*خيزند

نه شرم و حيا نه عار داريم از تو
اما گله بي*شمار داريم از تو

ما منتظر تو نيستيم آقا جان
تنها همه انتظار داريم از تو

يك عمر به*دنبال جوابي ديگر
هر روز كشيده*ام عذابي ديگر

هر شب به هواي ديدنت از خوابي
آسيمه دويده*ام به خوابي ديگر

بنويس كه با شتاب بايد برسد
فورا ببرش، جواب بايد برسد

لب*هاي رقيه از عطش خشك شده
اين نامه به*دست آب بايد برسد

آن روز حسين (ع) يك صدا زينب (س) بود
آيينه غيرت خدا زينب (س) بود

زينب زينب زينب زينب (س)
آن روز تمام كربلا زينب (س) بود

يك جاي قرار هم ندارد چه كنم؟
نه راه فرار هم ندارد چه كنم؟

پس من چمدان آرزوهايم را
ايلام قطار هم ندارد، چه كنم؟

و پيش از آن*كه خليل ذكاوت از فارس غزلش را بخواند، مجري جلسه در زمينه تنگناي وقت تذكر داد؛

دو دلم: اول خط نام خدا بنويسم

يا كه رندي كنم و اسم تو را بنويسم!

همه "يك" گفتم و دينم همه "يكتايي" بود

با كدامين قلم امروز دو تا بنويسم؟

اي كه با حرف تو هر مساله‌اي حل شدني‌ست

به خدا خود تو بگو، نام كه را بنويسم؟

***

صاحب قبله و قبله، دو عزيزند، ولي

خوش‌تر آن است من از قبله‌نما بنويسم!

آسمان، مثل تو احساس مرا درك نكرد:

باز غم‌نامه، به بيگانه چرا بنويسم؟

تا به كي زير چنين سقف سياه و سنگين

قصه‌ي درد، به اميد دوا بنويسم؟

***

قلمم، جوهرش از جوش و جراحت، جاري‌ست

پست باشم كه پي نان و نوا بنويسم

بارها، قصد خطر كردم و گفتي: ننويس!

پس من اين بغض فروخورده كجا بنويسم؟

***

بعد يك عمر، ببين، دست و دلم مي‌لرزد

كه "من" و "تو" به هم آميزم و "ما" بنويسم

"من" و "تو" چون تن و جان‌اند، مخواه و مگذر

اين دو را، باز همين‌طور، جدا بنويسم!

شعر من، با تو پر از شادي و شيرين‌كامي‌ست

باز، حتا، اگر از سوگ و عزا بنويسم

با تو از حركت دستم بركت مي‌بارد

فرق هم نيست؛ چه نفرين چه دعا بفرستم!

از نگاهت، به رويم، پنجره‌اي را بگشا

تا در آن منظره‌ي روح‌گشا بنويسم

تيغ و تشباد، هم از ريشه نخواهد خشكاند

غزلي را كه در آن حال و هوا بنويسم

عشق، آن روز كه اين لوح و قلم دستم داد

 گفت:هر شب غزل چشم شما بنويسم !

 



حضرت آقا پس از شنيدن اين شعر، بيتي از "عرفي" را با مفهومي مشابه خواند.
بهمن ساكي، شاعر اهل خوزستان، هم گفت*وگوي خود را با عكس شهيد، چنين توصيف كرد:

اين چندمين شب است كه من با تو نيستم
 
اين چندمين شب است كه در شعله زيستم

اين عكس اول است كه با هم گرفته‌ايم
 
من بي قرارِ مستيِ لبخندِ كيستم ؟
 
اين عكس دوم است در آغاز تشنگي

همْ بغض آب قمقمه‌ات را گريستم

اين عكس چندم است كه لبخند مي زنم

 اينجا كمي شبيه به زخم تو نيستم ؟

اين عكس آخر است كه با هم گرفته ايم

از ترس مرگ نيست كه در عكس نيستم
 
بر سنگ تابناك تو رمزي نوشته است
 
ديگر اجازه نيست كنارت بايستم ….
 
امشب تمام خاطره‌ها را گريستم

 اين چندمين شب است كه من بي تو نيستم


نزديك دو ساعت از برنامه شعرخواني*ها گذشته بود كه مجري اعلام كرد فرصت كم است، تذكر هم داده*اند و از راهنمايي*هاي حضرت آقا نيز بايد استفاده كنيم، اما بنا به اجازه ايشان، چند نفر ديگر از حاضران به قرائت اشعارشان پرداختند؛ جواد زهتاب از اصفهان، غزلي براي شهيد خواند كه پس از بيت دومش مقام معظم رهبري اعلام كردند در سبك هندي است:

... عشق تاوانش اگرچه خون سهراب من است
چون تهمتن برنمي*گرديم خوان رفته را...

اما پس از آنكه باقري اعلام كرد برخي از شاعران پيشكسوت و برگزيدگان جشنواره*هاي شعري به*خواست خود در اين جلسه شعر نمي*خوانند تا همچون سال گذشته دوستان گله نكنند كه چون جزو رفقاي ما نبودند نوبت به آنان نرسيد، سيد حبيب نظاري، شاعر خوزستاني ساكن قم براي شعرخواني فراخوانده شد، با پيش*درآمد اينكه «باز هم ما و مظلوميت دوبيتي»:

شروع قصه با برگشتن تو
كجا ما و كجا برگشتن تو

ولي نه مانده از چشم*انتظاري
فقط يك ندبه تا برگشتن تو

دلي سبز و تناور داشت گلدان
نگاهي خيره بر در داشت گلدان

دو ركعت ندبه خواند و منتظر شد
نباريدي ترك برداشت گلدان

شنيدم مژده*ي تابيدنت را
ندارم فرصت فهميدنت را

به خورشيد زميني خيره ماندم
كه تمرين كرده باشم ديدنت را

دليل عشق مادرزادي ما
بيا تا جان بگيرد شادي ما

بجوشد رشته رشته از دل خاك
قنات تشنه آبادي ما

شكفتن، آرزو، لبخند، جمعه
جهان را گرچه آكندند جمعه

گذشت و باز هم باران نباريد
تحمل تا به كي، تا چند جمعه؟

كه مقام معظم رهبري فرمودند: مظلوميت دوبيتي جبران شد الحمدلله!
وحيد طلعت، شاعر جوان ارموي نيز با رباعي:

تنها نه فرات، هفت دريا مي*سوخت
از تشنگي*اش تمام دنيا مي*سوخت

حتي باران ز سرنوشتي گله داشت
روزي كه جگرگوشه*ي زهرا (س) مي*سوخت

يك غزل پيوسته به زبان آذري خواند و مقام معظم رهبري نيز به زبان آذري بر زيبايي آن صحه گذاردند.

سيدعبدالرضا موسوي آخرين شاعري بود كه از جمع شاعران حاضر توفيق شعرخواني يافت؛ او بخشي از قصيده*اش را با رديف "هيچ" به دكتر مظاهر مصفا - استاد زبان و ادبيات فارسي - خواند كه با احوال*جويي مقام معظم رهبري همراه شد.

در پايان شعرخواني*ها، رهبر انقلاب اسلامي در بياناتي اين جلسه صميمي را جلسه*اي نمادين براي تجليل از شعر و شاعر برشمردند.
در پايان نيز از حاضران خواستند براي مرحوم بهجتي كه فوت ايشان ضايعه*اي بود، حمد و قل*هواللهي بخوانند.

در حاشيه:
شاعران و اهل ادبي چون: فاضل نظري، حميد هنرجو، غلامحسين عمراني، پرويز بيگي حبيب*آبادي، ضياءالدين شفيعي، بيژن ارژن، سينا عليمحمدي، ابراهيم حسن*بيگي، محمد حمزه*زاده، پدرام پاك*آيين، *هادي وحيدي، مصطفي محدثي، *صابر امامي، محمود اكرامي، احمد نادمي، علي*اكبر شفاهي، عبدالحميد انصاري*نسب، اميرعلي مصدق، محمدرضا تركي، افشين علا، حسن بينانيان،* محمدسعيد ميرزايي، مجتبي رحماندوست، *هادي منوري، مرتضي اميري اسفندقه، محمدحسين جعفريان، جواد محقق همداني، حسين آهي، اسماعيل اميني، محمدرضا سنگري، امير عاملي، علي داوودي و فاصله راكعي، از ديگر حاضران در جلسه بودند.  


مطالب مشابه :


شعرخواني در محضر رهبري سال 86 (در تاریخ چهارشنبه چهارم مهرماه 1386)

راحله معماريان از تهران: نيما يوشيج; دکتر دانلود دیوان اشعار;




برچسب :