« تجلّي عارفانه ي چهره هاي قرآني برخي از پيامبران در مثنوي »


مقدمه:

    مولوي از بزرگ ترين عارفان داستان پرداز ادب فارسي است كه به قصد بيان نكات اخلاقي و عرفاني، از قصص قرآن كه به زندگاني پيامبران پرداخته، بهره ي فراوان برده است.درمثنوي ابيات بسياري به تلقّي ونگرش خاص مولانا ازچهره هاي قرآني مربوط است كه مولوي طبق ذوق عرفاني و طبع لطيف خود آن ها را تأويل نموده است.

    در پژوهش حاضر، نگارنده كوشيده است به بررسي وتحليل ديدگاه عارفانه ي مولانا راجع به اين       چهره هاي قرآني بپردازد ، لذا برطبق حروف الفبا به بررسي اجمالي هر كدام پرداخته است:

1. آدم (ع) :

 مولانا اعتقاد دارد كه فلسفه‌ي آفرينش آدم بر طبق گفته‌ي قرآن ، عبادت كردن است : « ماخَلَقتُ الجِنَّ وَ الِأنسَ اِلّا لِيَعبُدون» ؛ وي ، آدم را در مثنوي ، حمل كننده ي عشق الهي و ديده‌ي حق معرفي كرده و او را مسجود ملايك مي داند.

- آدم كه از وحي الهي بهره مند بود نتوانست از فتنه‌ي شيطان در امان بماند:

£ آدمي كه عَلَّمَ الأَسما بَگست

 

 در تگ چون برق اين سگ بي تگَست(مثنوي، 2/29-128)

                                              

برداشت عرفاني مولانا اين است كه آدم كه مظهر آيه‌ي « وَ عَلَّمَ ءادَمَ الأسماءَ كُلَّها...» (بقره/31) است، يعني به تعليم الهي سرافراز شده است در برابر دويدن برق آساي اين ابليس سگ صفت هيچ توان و قدرتي ندارد. (زماني، 2/668: 1387)

     - به اعتقاد مولانا اين كه آدم در وصال حق به سر مي برد و با خوردن گندم از وصال حق محروم شد به طور ضمني اشاره به اين مطلب مي كند كه هستي ما در ازل ، پيوسته به هستي مطلق و جاودان بوده ، امّا گرايش به زندگي اين جهان ما را از آن اصل محروم ساخته است:

£ ناله از اخوان كنم يا از زنان؟

 

كه فكندندم چو آدم از جِنان

زان مثال برگ دي پژمرده ام

 

كز بهشت وصل، گندم خورده ام

(همان، 6/2-2801)

هرگاه بر سالك طريقت ، نفس اماره غلبه كرد ناچار از گندم شهوات تناول خواهد نمود و نتيجه آن خواهد شد كه از دارالسّلام به دارالوبال رانده خواهد شد.

2. خضر (ع) :

     خضر در مثنوي ، پيري جاودانه و مبارك قدم است كه گم گشتگان طريق حق را از تاريكي جهل به سرچشمه آب حيات معرفت راهنمايي مي كند امّا نوسالكان ناشكيب از همراهي با او باز مي مانند.

مولانا با مصاحبت موسي و خضر شريعت و طريقت را به هم مي پيوندد:

£ حبّذا اسپان رام پيش رو

 

نه سپَس رَوْ، نه حروني راگرو

گرم رَو چون جسم موسي كليم

 

تا به بَحَرينَش چو پهناي گليم

(همان 60/27-1126)

    برداشت عرفاني مولانا از اين ارتباط اين است كه سالكان حقيقي كه دراين جا ، آن ها را به « اسپان رام  پيش رو » تشبيه كرده است ، روز به روز در حال ارتقاي معنوي به سر مي برند و نفسشان هرگز حريم اخلاقي را هتك نمي كند. آن سالكان حقيقي و مطيع امر الهي مانند حضرت موسي كليم الله به سرعت پيش مي روند به طوري كه تا مجمع البحرين مقصود ، راه بسي كوتاه به نظر مي رسد گويي كه اين همه راه به اندازه عرض يك گليم بوده است.

در تعابير صوفيه «مجمع البحرين» تعبيري است از مقام قاب قَوسَين كه نسبت به مقام اَو اَدني پايين تر است. به هر حال قاب قوسين تعبيري است از مقام قرب بنده به حضرت حق، منظور مولانا در مصراع دوم اين است كه سالكان عاشق، با عزمي استوار و همّتي والا ، طريق سلوك را در اسرع زمان در مي نوردند و به منزل مقصود مي رسند. اينان به قدري در سلوك گرم و مشتاقند كه  وسيع ترين و طولاني ترين راه در نظرشان بس كوتاه مي آيد. (زماني،6/334: 1379)

     در مثنوي ، آب حياتي كه خضر را جاودانه مي سازد ، عشق و معرفتي است كه از ينبوع الهي سرچشمه    مي گيرد و تنها در وجود خضر صفتان به دور از هوي و هوس جاري است:

£ تا كه نفس گول را محروم كرد

 

زآب حيواني كه از وي خضر خَورد(مثنوي،3/7-28)

   برداشت عارفانه‌ي مولانا اين است كه آب حيات، همان علم و عرفان و عشق به حق تعالي است كه استعداد ظهور و فيضان آن در هر انساني وجود دارد به شرط آن كه از شيطان نفس و غول هوي متابعت نكند و در وادي عشق و رياضت قدم بگذارد ، چشمه‌ي آب حيات علم و معرفت در چنين كسي جوشيدن مي گيرد.

3.  داود (ع) :

   ـ داود در مثنوي نغمه گر عاشقي است كه نواي جان او آهنگ نيستي مي نوازد و جان خلايق بي شماري را مي ستاند.

ـ آواز خوش داود در مثنوي همان نغمه وسخن دروني اولياء الله و عارفان حق است :

      تا بداني ناله چون كه را رواست                بي لب و دندان ، ولي را ناله هاست

     نغمه ي اجزاي آن صافي جسد                هر دمي در گوش حسّش مي رسد

     هم نشينان نشنوند او بشنود                     اي خنك جان او به غيبش بشنود (مثنوي ،3/4275)          

     برداشت عارفانه ي مولانا اين است كه نغمه ها و نيايش هاي كوه پاك هر لحظه به گوش حسّي ولي خدا و عارف روشن بين مي رسد ؛ به طور كلي همه ي جمادت خدا را نيايش مي كنند امّا هر كسي به نيايش جمادات واقف نيست بلكه فقط اولياء الله و روشن بينان و عارفان به اسرار اين نيايش واقفند ؛ چرا كه اين نغمه ها همانند آواز خوش داود  همان سخن و آواي دروني اولياي الهي مي باشد.

4.  سليمان  (ع) :

     ـ سليمان (ع) در مثنوي فرمانروايي مصفاست كه با نگين انگشتري خود بر دل عارفان الهي مهر و محبّت      مي نهد تا انسان هاي ديو صفت را به آن راهي نباشد:

      ـ سليمان به واسطه‌ي داشتن علم منطق الطير مرغان جان خلايق را از اختلاف باز مي رهاند (همان، 2/3742) و يكدل و متّحد مي كند. (همان، 2/3707)

£ چون سليمان كز سوي حضرت بتاخت

 

 

 

 

 

 

                            

 

كو زبان جمله مرغان را شناخت(همان،2 /3700)

 

£ او ميانجي شد ميان دشمنان

 

اتّحادي شد ميان پر زنان(همان، 2/3703)







    ـ قصّه‌ي باد و سليمان در مثنوي نقد حال كسان است كه خود را كامل و بي نقص مي دانند و هر ايرادي را به عوامل بيروني نسبت مي دهند.

£ صرصري بر عاد قتالي شده

 

مر سليمان را چو حمّالي شده

(مثنوي، 6/2660)

£ صرصري مي برد بر سر تخت شاه

 

هر صباح و هر مسا ، يك ماهه راه

هم شده حمّال وهم جاسوس او

 

گفت غايب را كنان محسوس او 

(همان، 6/2-2661)

      - سليمان مظهر حشمت و جلال و مور مظهر بلند همّتي و جوياي ترقّي معنوي:

£ گر يكي موري سليماني بجست

 

منگر اندر جستن او سُست سُست

(همان، 3/1448)

      برداشت عرفاني مولانا اين است كه اگر همّت و طلبي دركار باشد مي توان از حضيض نقص و ضعف به اوج كمال و مجد رسيد. خوارزمي مي گويد: دلي كه وقف هواي او كني ، كارخانه‌ي آگاهي است ؛ سري كه بر آستان او نهي ، سزاوار تاج شاهي است. (خوارزمي، بي تا: 3/539)

- سليمان مظهر انسان هاي شريف و مور مظهر انسان هاي پست است:

£ خاص و عامه از سليمان تا به مور

 

زنده گشته چون جهان از نفخ صور

(مثنوي، 1/2741)

5 . صالح (ع) : 

ـ صالح در مثنوي ، عاشق مهجوري است كه با ظهور ناقه ي دوست در كوه وجودش بي درنگ ناقه ي تن را پي مي نمايد تا روحش غرق وصال يار گردد.

- صالح (ع) مظهر دل حق جو :

   مولانا از نظرعرفاني ، صالح را دل حق جويي مي داند كه در بند اين عالم گرفتار بي شكيب در فراق يار است.

و [دل] همي گويد كه صبرم شد فنا

 

در فراق روي تو يا ربنّا

احمدم در مانده در دست يهود

 

صالحم افتاده در حبس ثمود

 (همان، 3/6-405)

- صالح (ع) روح اولياء الله و ناقه، تن آن ها:

     مولانا روح اولياء الله را صالحي مي داند غرق وصال و جسمشان را ناقه‌اي نيازمند و آزارپذير:

£ روح او چون صالح و تن ناقه است

 

روح اندر وصل و تن در فاقه است

روح صالح ، قابل آفات نيست

 

زخم بر ناقه بود ، بر ذات نيست 

(همان، 1/16-2515)

برداشت عارفانه‌ي مولانا از اين عناصر اين است كه روح اولياء الله مانند صالح و تنشان مانند ناقه است ؛ روح اولياء الله در وصال الهي، خوش و متنعم است و تن خاكي در احتياج و بي چيزي قرار دارد و هيچ آفتي از آفات مادي و جسماني نمي تواند بر روح مجرد (صالح) گزندي برساند

- ناقه مظهر تجلّي حق:

    آن گاه كه ناقه‌ي حق درآب وگل وجود صالحان سر بر آوَرَد ، آنان عاشقان از خود رسته اي مي شوند كه برايشان نه دل مي ماند و نه گل.

£ خانه‌ي مرغست هوش و عقل ما

 

هوش صالح ، طالب ناقه‌ي خدا

ناقه چون سر كرد در آب و گلش

 

نه گل آن جا ماند ، نه جان و دلش 

(همان، 3/71-4670)

      برداشت مولانا اين است كه به محض آن كه حضرت حق بر سالك تجلّي كند نه گل او بر جاي مي ماند و نه جان و قلب او ... يعني در واقع وقتي حضرت حق بر سالك طالب متجلّي شود ، همه‌ي رسوم و آثار او در مشهود حقيقي خود ، محو ومستهلك مي گردد.

- ناقه كمين گاه هلاك طالحان:

    مولانا ، ناقه‌ي صالح را جسم صالحاني مي داند كه خداوند آنرا كميني براي هلاك طالحان قرار داده است:

£ ناقه‌ي صالح چو جسم صالحان

 

شد كميني در هلاك طالحان

تا برآن امّت زحكم مرگ و درد

 

ناقَهَ الله وَسُقياها چه كرد

(همان، 1/13-2512)

    ضمن آن كه اشاره است به آيه‌ي 13 سوره‌ي شمس: «فَقَالَ لَهُم رَسولُ اللهِِ ناقَهَ اللهِِ وَسُقياها»، (= پس آن فرستاده‌ي خدا بديشان گفت: زينهار ناقه‌ي خدارا پاس داريد و از آبش باز داريد.) نيز، ناقه‌ي صالح را مانند وجود اشخاص نيك سرشت ، كميني براي هلاكت تبه كاران  مي داند.

 

 

نتيجه:

   قرآن مجيد،كتاب دين وقانون زندگي،تأثيرات شگرفي در زندگي بشر داشته است. از جمله عرصه هاي آشكار اين تأثير گذاري ،متأثر ساختن درياي بي كران ادب فارسي است. خورشيد قرآن در سراسر مثنوي تابان است و به نظر مولانا ، براي بهره گيري از قرآن وفهميدن حقايق آن ،راه درست آن است كه انسان خود را به نور قرآن منوّر نمايد. با توجه به اين ، مولانا در مثنوي از قصص قرآن و درس عبرت هايي كه در آن ها وجود دارد بهره هاي فراوان برده است ؛ از جمله استفاده از شخصيّت هاي قرآني پيامبران در مثنوي. پيامبران در مثنوي با توجه به موقعيّت و مقام خود نقش مي پذيرند مولانا آدم (ع) را حمل كننده ي عشق الهي و ديده ي حق معرفي مي كند و فلسفه ي آفرينش آدم را عبادت مي داند.زيرا رضا وخشنودي معشوق خود را در اين مي بيند.از نظرگاه عارفانه ي مولانا سليمان فرمانروايي مصفّاست كه با نگين انگشتري خود بر دل عارفان الهي مهر و محبّت مي نهد.در ديدگاه عرفاني مولوي ، صالح (ع)، دلِ حق جويي است كه در بند اين عالم گرفتار شده و بي شكيبِ فراق يار است.

منابع ومآخذي كه مورد مطالعه و مورد استفاده قرار گرفته اند :

1.قرآن كريم.

2.استعلامي، محمد، 1387 ، متن و شرح مثنوي مولانا ، چاپ نهم :انتشارات مهارت.

3.انقروي، اسماعيل، 1374، شرح كبير،  ترجمه‌‌ي عصمت ستار زاده، چاپ اول: انتشارات زرين .

4..پور نامداريان، تقي، 1380 ،در سايه‌ي آفتاب،انتشارات سخن .

5.خوارزمي، كمال الدّين حسين ، جواهر الااسرار و زواهر الانوار،چاپ سنگی: كلهنو.

6..زرّين كوب، عبدالحسين،1372،  بحر در كوزه ، چاپ چهارم، تهران :انتشارات سخن.

7.زماني، كريم، 1374،شرح جامع مثنوي معنوي، 6 مجلّد، تهران :انتشارات اطّلاعات .

8. شيرازي، شاه داعي الله، شرح مثنوي معنوي، اسلام آباد:مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان.

9. طبرسي، ابوعلي فضل ابن حسن، 1379 ،تفسير مجمع البيان ،  با تصحيح سيد هاشم رسولي و سيد فضل الله طباطبايي يزدي، شركه المعارف الاسلاميه.

10. نيكلسون، رينولدالين،1374، شرح مثنوي معنوي مولوي، ترجمه و تصحيح حسن لاهوتي، چاپ اول ،شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

11. همايي، جلال الدين، 1356، مولوي نامه ،انتشارات آگاه .

 

 

 


مطالب مشابه :


نمونه سوالات دوره حکومت مهدوی و وظایف منتظران

گفت و گويي صورت گرفته با دو نفر از مؤلفان كتاب درسي تازه تأليف آقايان دكتر سيد نمونه سوال




نمونه سوال درس به درس ادبیات 1

نمونه سوال درس و آب و آتش و خاك در آفرينش بر كار است آن نگين‌‌هاي مثل الماس




نمونه سوال زبان فارسی دوم دبیرستان

نمونه سوال زبان فارسی كتاب ها از 15.استفاده از تخيل و اقدام به خلق و آفرينش از ويژگي




ماﻫﻴﺖ رنگين كمان

دونالد اهرنز نويسنده اي است كه در كتاب خود با نام نمونه سوال رمز آفرينش




پاسخ خود آزمایی عروض و قافیه

كتاب ها در اين زمينه به خلق و آفرينش اثر ادبي نايل شد چهار گزینه ای ‘نمونه سوال واگرا از




ادبیات فارسی3

برو اي گداي مسكين در خانه علي زن / كه نگين شاعر به جاي آفرينش به نمونه سوال چهار




سؤالات ادبیات فارسی اوّل راهنمایی نوبت اول ۸۹ سري ۰۲

گشايش ، آفرينش. 12. « نويسنده وانديشمند معاصر ،‌ صاحب كتاب هاي « كوير» و سوال الف. ب. ج




زبان فارسی 3

8- در جمله‌ي «گفته بودم كتاب را آفرينش ادبي جزء ادبیات ‘ نمونه سوال چهار گزینه ای




« تجلّي عارفانه ي چهره هاي قرآني برخي از پيامبران در مثنوي »

مولانا اعتقاد دارد كه فلسفه‌ي آفرينش آدم بر كه با نگين نمونه سوال




شرايط وعلائم ظهور حضرت مهدي (عج) وآزمون مهدویت

با توجه به آيه 124 سوره بقره، كتاب نگين آفرينش، ذريه بر کدام سوال در دوران تفسیر نمونه.




برچسب :