كاربرد منطق فازي در تحليل گزارههاي ديني
بسم الله الرحمن الرحيم
كاربرد منطق فازي
در تحليل گزارههاي ديني
شيخ عبدالحميد واسطي
مدرس حوزه علميّه
چكيده:
گزارههاي دين، در موضوعات مختلف، تعابير و توصيفات متنوعي را ارائه داده است. دستيابي به نگرش دين يا قانون و فرهنگ دين در يك موضوع، نيازمند جمعبندي و تدوين نهاييِ مجموعه گزارههايي است كه از منابع دين بهدست آمده است.
در بسياري از گزارههاي ديني، توصيفها و تبيينها، ناظر به مراتب و درجاتِ آن موضوع است. براي جمعبندي و تدوين الگوي فكريِ نهايي، نياز به منطقي است كه با مراتب و درجاتِ موضوعات سروكار دارد. منطق فازي، چنين ابزاري را در اختيار محقق قرار ميدهد تا بتواند مدل و سيستم مطلوب را تدوين نمايد.
اين مقاله، نگرشي اجمالي به منطق فازي داشته و به نمونههايي از گزارههاي ديني كه حاوي مفاهيم فازي هستند اشاره كرده است و در نهايت با استفاده از قواعد طراحي يك سيستم فازي، تدوين و جمعبندياي از چند گزارة ديني راجع به "تقوي"، را در معرض قضاوت قرار داده است.
كليدواژهها:
منطق فازي، گزاره ديني، طراحي سيستم، مدلسازي، مدل مفهومي تقوي
مقدمه:
مدلها و سيستمهاي فازي:
در زندگي روزانة ما كلمات و مفاهيمي بهكار ميروند كه مراتب و درجات دارند و نسبي هستند و نميتوان بهصورت منطق دو ارزشي[1] كه فقط حكمِ "هست و نيست" را صادر ميكند، با آنها رفتار كرد. مثلا اگر چراغي بهصورت كمنور روشن بود بهطوري كه نميتوان حكمِ روشن بودنِ طبيعي را براي آن صادر كرد، عُرف، عبارتِ "چراغ تا حدودي روشن است" يا عبارات مشابهيي را براي انتقال موقعيت بهكار ميبرد. يعني احساسِ ناخودآگاهي به فرد دست ميدهد كه نَه ميتواند حكم به خاموش بودنِ چراغ كند و نَه ميتواند حكم به روشن بودنِ آن بكند. يا مثلا زيباييِ يك تصوير، به احساس فردي كه دربارة آن قضاوت ميكند و به ميزان زيباييِ اشيايي كه با آن مقايسه ميشود، بستگي دارد. ممكن است اين تصوير در ديد ناظري كه تابلوها و تصاويري با دقت و ظرافت برتري ديده است، زيباييِ كمي داشته باشد و ممكن است در ديدِ ناظري ديگر زيبايي فراوان و خيرهكننده داشته باشد. مفاهيمي كه داراي مراتب و درجات هستند همگي بسته به مبدء سنجش و موقعيتهاي مربوط به آنها تغيير و تحول دارند.[2] يك مرد چهل ساله در يك اردو كه شركتكنندگان آن غالبا پيرمردان هستند، جوان تلقي ميشود در حاليكه همين فرد در ميان فارغالتحصيلان دبيرستان ديگر حالت جوانيِ قبل را نخواهد داشت. مثالي كه تبديل به مبناي مفهومي براي اين بحث شده است، مثالِ رنگ خاكستري است. رنگ خاكستري، سفيد است يا سياه؟ رنگ خاكستري، تا حدودي سفيد است و تا حدودي سياه و هر چه ميزان سفيدي آن افزايش يابد خاكستري كمرنگتر بهدست ميآْيد و هر چه ميزان سياهي افزايش يابد خاكستري پررنگتر حاصل ميشود. براي قضاوت دربارة رنگ خاكستري در فضاي[3] سياه و سفيد، بايد از درصد استفاده كرد مثلا: 20% سفيد و 80% سياه.
وقتي از ديدِ خُرد و جزءگرا به ديدِ كلان و كلگرا منتقل ميشويم و ميخواهيم راجع به مجموعهيي حكم صادر كنيم، مفهومِ درصد، درجه، مرتبه، طيف، نسبتاً، تاحدودي، كموبيش و...به ميان ميآيند. اختلافي پديد آمده است كه براي رفع آن تلاش كردهايم و طرفين نزاع از حالتِ تدافع و تضاربِ اوليّه به حالت نرمي و آمادگي براي توافق رسيدهاند، كسي از ما سوال ميكند كه آيا اختلاف برطرف شد؟ شما اگر بخواهيد در يك جمله پاسخ بدهيد چه پاسخي خواهيد داد؟ اگر بگوييم "اختلاف برطرف نشد"، موقعيتي غيرواقعي را منتقل كردهايم زيرا اين جمله بيانگر پايدار ماندنِ همان حالتِ تدافع و تضارب اوليه است كه با تلاش ما برطرف شده است؛ اگر بگوييم "اختلاف برطرف شد"، باز موقعيتي غيرواقعي را منتقل كردهايم زيرا طرفين هنوز به توافق نهايي دست نيافتهاند. براي انتقال موقعيت واقعي در يك جمله مجبور هستيم از الفاظي كه بيانگر حدود و مراتب و درجات هستند استفاده كنيم مثلا بگوييم تا حدودي برطرف شد يا نسبتا برطرف شد يا 70 درصد برطرف شد، كه در اين صورت مخاطبِ ما متوجه ميشود كه اختلاف، حالت اوليه خود را ندارد ولي هنوز هم به توافق نرسيده است. تلاش براي تبيين دقيقِ موقعيتهاي موجود در دنياي واقعي كه بهدليل تشكيكي بودن[4]، داراي مراتب و درجات هستند و منحصر به دو حالتِ بود و نبود نيستند، سبب تولّد منطق و تفكري به نام "فازي"[5] شد.[6] تفكر فازي، بهدنبالِ توصيف مجموعهها و پديدههاي غيرقطعي و نامشخص و طيفدار هستند.[7] منطق فازي با متغيرهاي زباني[8] سروكار دارد. دنياي ما بسيار پيچيدهتر از آن است كه بتوان پديدههاي آن را با يك توصيف ساده و تعريفِ كاملا مشخص، شناخت.[9] اين پيچيدگي، نمودِ تشكيكي بودنِ اصل وجود و شبكهيي بودنِ ارتباطات وجودي پديدههاست كه در تعامل با يكديگر از مرتبهيي به مرتبة ديگر در يك طيف يا از طيفي به طيف ديگر در سلسله مراتب وجودي در صعود و نزول هستند. علمِ بشري نياز به شيوهيي از تفكر دارد كه بتواند بهشكل سيستماتيك و دقيق، پديدههاي غيردقيق را فرموله كند تا بهدرستي آنها را بشناسد و بهدرستي از آنها استفاده نمايد.[10] "درجات و مراتب"، كلمات حياتيِ تفكر فازي هستند. منطق فازي، جهان را آنگونه كه هست بهتصوير ميكشد.[11]
سيستمهاي فازي، مدلسازي در قالب كلمات را ممكن ميسازند. سيستمهاي فازي برانگيزانندة قوانين و معادلات هستند اما هر يك از تا حدودي، و درنهايت ميانگين آنها خروجي سيستم خواهد بود.
بسته به ميزان حساسيت و اهميتي[12] كه به مجموعة متغيرهاي مرتبط با هم در يك سيستم ميدهيم، خروجي سيستم شكل ميگيرد و اين مجموعه در زندگي ما نقش پيدا ميكند.
سيستمهاي فازي، سيستمهاي مبتني بر قاعدة اگر- آنگاهِ فازي هستند. مثلا اگر سرعت ماشين بالا برود، آنگاه نيروي كمتري به پدال گاز وارد كنيد. اگر سرعت متوسط است نيروي متعادلي وارد كنيد و اگر سرعت كم است نيروي بيشتري وارد كنيد. كلماتِ كم، زياد، متوسط، متعادل بهصورت يك طيف تعريف ميشوند مثلا كم يعني از صفر تا بيست، زياد يعني از هفتاد تا صد و متوسط يعني از سي تا هفتاد كه نقطه ثقل آن پنجاه است. سيستمهاي فازي امكان تحليلِ "چه ميشود اگر اينگونه بشود؟" را مشخصتر و دقيقتر ميدهند.[13]
سيستمهاي فازي براساس تعيين موقعيتهايي كه در نوسان هستند و درجات و مراتب دارند، استراتژيِ مناسبي را براي عملكردِ سيستم انتخاب ميكنند. در سيستمهاي فازي، طيفي از استراتژيها بايد تعريف و تعيين شوند كه هر كدام براي تاثيرگذاري در محدودهيي خاص مناسب ميباشند.[14] براساس ادراكِ فازي[15] ، تصوير از پديدهها ترسيم ميشود كه حقايق، اشياء و فرآيندها را به ارزشها، سياستها و اهداف ارتباط ميدهد و به شما اجازه ميدهد تا چگونگي اعمال متقابل و نحوة عملكرد حوادث پيچيده را پيشبيني كنيد.[16]
منطق فازي در گزارههاي دين:[17]
آيات و روايات زير را ملاحظه فرماييد:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ[18] "كسي نزد خداوند باارزشتر است كه باتقواتر باشد."
اين گزاره را بهصورت "اگر_آنگاه" تبديل ميكنيم: "اگر x با تقوا باشد، آنگاه خداوند براي او ارزش قائل ميشود و اگر x باتقواتر بشود، آنگاه ارزش او نزد خدا بيشتر ميشود."
"ارزش نزد خداوند" و "تقوا" دو مفهومِ فازي هستند كه داراي مراتب و درجاتي بين صفر تا يك ميباشند. مرتبة صفر(نبود تقوي)، مرتبة 1/0(حداقل تقوي) و مرتبة1(حداكثر تقوي)، طبق روايات زير تعريف و مرزگذاري شدهاند:
اِجْعَلُوا قُلوُبَكُمْ بُيُوتًا لِلتَّقْوَى و لا تَجْعَلُوا قُلُوبَكُمْ مَأوَى لِلشَّهَوَات.[19]
"قلبهاي خود را جايگاه تقوي قرار دهيد، نَه جايگاه تمايلات و كششهاي نفساني." يعني نقطه صفرِ تقوي، حالت روانييي است كه فرد، خود را محور قرار دهد و كليّة تصميمات و انتخابها و عكسالعملهايش براساس خوشايند يا ناخوشايند خودش باشد.[20]
...هَانَ عَلَيهِ الدُّنيَا و إبليِسُ و الخَلْقُ و لايَطْلُبُ الدُّنيَا تَكَاثُرًا و تَفَاخُرًا و لا يَطْلُبُ مَا عِندَ النَّاسِ عِزًّا و عُلُوًّا و لايَدَعُ أيَّامَهُ بَاطِلاً فَهَذَا أوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى.[21]
"كسي كه از كنار دنيا و شيطان و مردم، بهراحتي عبور كند و امور دنيايي خود را براي زيادهخواهي و فخرفروشي انجام ندهد و براي رسيدن به خودمحوري و برتري، چشم به اموال مردم نداشته باشد و عمر خود را بيهوده مصرف نكند، به اولين درجة تقوي رسيده است."
التقوى على ثَلاَثَةِ أوُجُهٍ: تَقوَى بِالله و هُوَ تَرْكُ الخِلافِ فَضْلاً عَنِ الشُّبْهَةِ و هو تَقوَىَ خَاصِّ الخَاصّ و تَقوَى مِن اللهِ تَعَالىَ و هُوَ تَرْكُ الشُّبَهَاتِ فَضْلاً عَنِ الحَرَامِ و هُوَ تَقوَى الخَاصِّ و تَقوَى مِنْ خَوُفِ النَّارِ و العِقَابِ و هُوَ تَركُ الحَرَامِ و هُوَ تَقوَى العَامِّ.[22]
"تقوي سه درجه دارد:
1. تقواي متصل به خدا: ارادهيي جز آنچه خدا ميخواهد نكند، چه برسد به مواردي كه احتمالِ مخالفت هم داشته باشد. اين تقواي خاصِ خاص است.
2. تقواي در مسير خدا: ترك مخالفت با خواستة خداوند حتي در موارد احتمالي. اين تقواي خاص است.
3. تقواي از روي ترس: ترك حرامها بهخاطر ترس از عذاب. اين تقواي عمومي است.
يعني نقطة اوج و حداكثريِ تقوي، حالت روانييي است كه در درون خود جز آنچه خداوند ميخواهد را نيابد و ارادهيي جز اراده او نتواند داشته باشد.
زمينهساز عبوردهنده از نقطة صفر براي ورود در منطقة تقوي، نيز طبق آيات زير تعريف شده است:
وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى.[23] "اگر عفو كنيد، بهتقوا تزديكتر است"
اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى.[24] "بهعدالت عمل كنيد كه بهتقوا نزديكتر است."
يعني حالت روانيِ "عفو" و "گرايش به عدالت"، موجب زمينه سازي و حركت بهسوي منطقة تقوي(حالتهاي روانييي كه تعريف شد)ميشود.[25]
عملگرهاي حركتدهنده از نقطة صفر بهسوي نقطة1/0 در روايات زير بيان شدهاند:
اعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللَّهِ تَكُنْ أَتْقَى النَّاسِ.[26] "طبق قوانين خداوند عمل كن تا به نطقة اوج تقواي عمومي برسي."
أَتْقَى النَّاسِ مَنْ قَالَ الْحَقَّ فِيمَا لَهُ وَ عَلَيْهِ.[27] "باتقواترين فرد، كسي است كه حقمحور باشد چه بهنفع بود تمام شود و چه بهضرر او."
مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَتْقَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى.[28] "كسي كه دوست دارد به نقطة اوج تقوا برسد، حالت روانيِ توكّل[29] بهخدا را در خود بهوجود آورد."
قانونمحوري، حقگويي و انتخابِ راهبردهاي خداوند، سه عملگرِ حركتدهندة فرد بهسوي مراتب برتر تقوا هستند.
تحليل فازيِ اين مفهوم بهصورت زير است:
مرحلة اول: تعيين متغير ورودي و خروجي سيستم:
حالات رواني، متغير ورودي سيستم، و مراتب و درجات تقوي، متغير خروجي سيستم است.
مرحلة دوم: تعيين مجموعههاي فازي: (زيرمجموعههاي متغير ورودي و خروجي)
نُه عنصر فازي براي متغير ورودي بيان شده است: پاسخ به تمايلات و خواستهها، گذشت، عدالتخواهي، قانون محوري، حقگويي، راهبرد خواهي از خداوند، انجام وظيفه بدون توجه به منافع مادي و شخصيتي، پيگيري خواست و برنامة خداوند، جايگزيني اراده خداوند بهجاي ارادة خود.
سه عنصر فازي نيز براي متغير خروجي ارائه شده است: فجور، حداقل تقوي، حداكثر تقوي.
مرحلة سوم: انتخاب قوانين فازي:
قانون اول: اگر فرد براساس دلخواهها و سلائق خود تصميمگيري ميكند و عكسالعمل نشان ميدهد، آنگاه بيتقوا خواهد بود.
قانون دوم: اگر فرد تمايلاتِ عدالتخواهي[30] يا گذشت در او بهوجود آيد، آنگاه از حالت بيتقوايي خارج ميشود و بهسوي تقوي گرايش پيدا ميكند.
قانون سوم: اگر فرد براساس قانون[31] خداوند زندگي خود را تنظيم كند، آنگاه به حداقل تقوي ميرسد.
قانون چهارم: اگر فرد در عكسالعملهايش حقمحور باشد و توجه به نفع شخص نكند يا حداقلهاي فرهنگ الهي را علاوه بر قانون خداوند در زندگي پياده كند يا در دوراهي انتخاب ميان تشخيص خودش و راهكارهايي كه خداوند ارائه كرده است، راهكار الهي را انتخاب كند، از حداقل تقوي بهسوي حداكثر تقوي حركت ميكند.
قانون پنجم: اگر فردي در درون خود انتخاب و ارادهيي جز آنچه خداوند دوست دارد نيافت، به نقطة حداكثر تقوا رسيده است.
مرحلة چهارم: ترسيم نمودار فازي ورودي و خروجي:
توضيح نمودار:
اگر گرايش به عدالتخواهي يا گذشت، صفر است، آنگاه درجة بيتقوايي در حداكثر خود قرار دارد. هر چه به سمت گرايش به عدالت و گذشت ميآييم، درجة بيتقوايي كمتر شده و به حداقل تقوي نزديك ميشود. تا وقتي به قانونمحوري در زندگي نرسيده است، بهحداقل تقوي نميرسد اما در منطقة تقوا وارد شده است كه اين ناحيه در روايات[32] با عنوانِ ايمانِ حداقلي نامبرده ميشود. (كسي كه مومنِ اوليّه است اما متقي نيست.)
در روايات براي هر كدام از عناصر فوق، حداقل و حداكثر تعريف شده است و شاخصههايي نيز معين گرديده است.[33]
با استفاده از اينگونه سيستمسازي ميتوان ارزيابهاي رواني و پرسشنامههاي آماري دقيقي را براي تعيين ميزان تحقق اهداف دين، نقاط انحراف و بحران و توليد اطلاعات براي تصميمسازي تهيه نمود.(تبديل مفاهيم به شاخصهاي برنامهساز)
روايات زير نمونهيي از "ديفازي"[34] شدنِ مفاهيم توسط خودِ دين است:
لَمَّا سُمَّ الْمُتَوَكِّلُ نَذَرَ إِنْ عُوفِيَ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِمَالٍ كَثِيرٍ فَلَمَّا عُوفِيَ سَأَلَ الْفُقَهَاءَ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِيرِ فَاخْتَلَفُوا عَلَيْهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ مِائَةُ أَلْفٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ عَشَرَةُ آلَافٍ فَقَالُوا فِيهِ أَقَاوِيلَ مُخْتَلِفَةً فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِ الْأَمْرُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمَائِهِ يُقَالُ لَهُ صَفْعَانُ أَ لَا تَبْعَثُ إِلَى هَذَا الْأَسْوَدِ فَتَسْأَلَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ الْمُتَوَكِّلُ مَنْ تَعْنِي وَيْحَكَ فَقَالَ لَهُ ابْنَ الرِّضَا فَقَالَ لَهُ وَ هُوَ يُحْسِنُ مِنْ هَذَا شَيْئاً فَقَالَ إِنْ أَخْرَجَكَ مِنْ هَذَا فَلِي عَلَيْكَ كَذَا وَ كَذَا وَ إِلَّا فَاضْرِبْنِي مِائَةَ مِقْرَعَةٍ فَقَالَ الْمُتَوَكِّلُ قَدْ رَضِيتُ يَا جَعْفَرَ بْنَ مَحْمُودٍ صِرْ إِلَيْهِ وَ سَلْهُ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِيرِ فَصَارَ جَعْفَرُ بْنُ مَحْمُودٍ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَسَأَلَهُ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِيرِ فَقَالَ الْكَثِيرُ ثَمَانُونَ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ يَا سَيِّدِي إِنَّهُ يَسْأَلُنِي عَنِ الْعِلَّةِ فِيهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ فَعَدَدْنَا تِلْكَ الْمَوَاطِنَ فَكَانَتْ ثَمَانِينَ[35]
"وقتي متوكل را سمّ دادند، نذر كرد كه اگر خوب شود، پول زيادي را صدقه بدهد. هنگامي كه خوب شد از فقهاء دور و برِ خود سوال كرد كه "پول زياد" چقدر است و او بالاخره چقدر بايد صدقه بدهد؟ فقهاء اختلاف نظر پيدا كردند؛ بعضي گفتند صد هزار دينار، برخي گفتند ده هزار دينار. در نهايت گفتند كه فتاوا متفاوت است و مساله جواب مشخص ندارد. يكي از نزديكانِ متوكل بهنام "صفعان" گفت: سراغ آن مرد سياهچهره نميفرستي تا از او بپرسند؟ متوكل گفت: منظورت كيست؟ صفعان گفت: ابنالرضا. متوكل گفت: مگر او هم اين چيزها را ميداند؟ صفعان گفت: اگر مساله را حل كرد فلان قدر پاداش بهمن بدهد و اگر نتوانست صد تازيانه بهمن بزن. متوكل گفت: قبول است و جعفر بن محمود را صدا كرد و گفت: سراغ ابنالرضا برو و از او راجع به مقدارِ مالِ زياد سوال كن. جعفر بن محمود بهسراغ حضرت رفت و مساله را پرسيد. حضرت فرمود: هشتاد دينار. جعفر بن محمود گفت: متوكل از من دليلِ اين نظر را خواهد پرسيد. حضرت فرمود: خداوند در قرآن فرموده است كه "خدا شما را در موقعيتهاي زيادي ياري كرده است"، ما آن موقعيتها را شمرديم، هشتاد مورد بود.
اين روايت بيانگر حداقل و مرز پايينِ مفهومِ "زياد" است كه براساس نظر اسلام، نقطة 8/0 مابين صفر و يك است.
أَنَّ عَلِيّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ فِي رَجُلٍ نَذَرَ أَنْ يَصُومَ زَمَاناً قَالَ الزَّمَانُ خَمْسَةُ أَشْهُرٍ[36]
"علي عليهالسلام در مورد كسي كه نذر كرده بود مدت زماني روزه بگيرد و تقاضاي تعيين تكليف خود را داشت كه چه مدت بايد روزه بگيرد، فرمود: پنج ماه[37]
آيات و روايات ديگري نيز بهعنوان نمونه در انتهاء آورده ميشود:
نمونهيي از مفاهيم فازي بهكار رفته در آيات و روايات:
· يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً[38]
· يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ[39]
· يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ[40]
· ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ[41]
· يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ[42]
· يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما[43]
· قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[44]
· وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[45]
· اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ[46]
· فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ[47]
· حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً[48]
· يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً[49]
· ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[50]
· وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ[51]
· وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ[52]
· فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ[53]
· فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ[54]
· إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً[55]
· وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ[56]
· وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ[57]
· نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ[58]
· انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً[59]
· الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ[60]
· وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[61]
روايات:
· إِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِيلَ عَلَى الْيَقِينِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْكَثِيرِ عَلَى غَيْرِ يَقِينٍ[62]
· أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَخٍ لِي كَانَ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ فِي عَيْنِي وَ كَانَ رَأْسُ مَا عَظُمَ بِهِ فِي عَيْنِي صِغَرَ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ فَرْجِهِ فَلَا يَسْتَخِفُّ لَهُ عَقْلَهُ وَ لَا رَأْيَهُ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ الْجَهَالَةِ فَلَا يَمُدُّ يَدَهُ إِلَّا عَلَى ثِقَةٍ لِمَنْفَعَةٍ كَانَ لَا يَتَشَهَّى وَ لَا يَتَسَخَّطُ وَ لَا يَتَبَرَّمُ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَمَّاتاً فَإِذَا قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ كَانَ لَا يَدْخُلُ فِي مِرَاءٍ وَ لَا يُشَارِكُ فِي دَعْوًى وَ لَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَرَى قَاضِياً وَ كَانَ لَا يَغْفُلُ عَنْ إِخْوَانِهِ وَ لَا يَخُصُّ نَفْسَهُ بِشَيْءٍ دُونَهُمْ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِذَا جَاءَ الْجِدُّ كَانَ لَيْثاً عَادِياً كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً فِيمَا يَقَعُ الْعُذْرُ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَرَى اعْتِذَاراً كَانَ يَفْعَلُ مَا يَقُولُ وَ يَفْعَلُ مَا لَا يَقُولُ كَانَ إِذَا ابْتَزَّهُ أَمْرَانِ لَا يَدْرِي أَيُّهُمَا أَفْضَلُ نَظَرَ إِلَى أَقْرَبِهِمَا إِلَى الْهَوَى فَخَالَفَهُ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ مَنْ يَرْجُو عِنْدَهُ الْبُرْءَ وَ لَا يَسْتَشِيرُ إِلَّا مَنْ يَرْجُو عِنْدَهُ النَّصِيحَةَ كَانَ لَا يَتَبَرَّمُ وَ لَا يَتَسَخَّطُ وَ لَا يَتَشَكَّى وَ لَا يَتَشَهَّى وَ لَا يَنْتَقِمُ وَ لَا يَغْفُلُ عَنِ الْعَدُوِّ فَعَلَيْكُمْ بِمِثْلِ هَذِهِ الْأَخْلَاقِ الْكَرِيمَةِ إِنْ أَطَقْتُمُوهَا فَإِنْ لَمْ تُطِيقُوهَا كُلَّهَا فَأَخْذُ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ[63]
· إِنَّ الْإِيمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ يُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَيْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ وَ إِذَا رَأَيْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْكَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَيْكَ بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَيْهِ مَا لَا يُطِيقُ فَتَكْسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ[64] ؛كان المقداد في الثامنة و أبو ذر في التاسعة و سلمان في العاشرة[65]
جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا مَعْنَى الصَّلَاةِ فِي الْحَقِيقَةِ؟ قَالَ صِلَةُ اللَّهِ لِلْعَبْدِ بِالرَّحْمَةِ وَ طَلَبُ الْوِصَالِ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعَبْدِ إِذَا كَانَ يَدْخُلُ بِالنِّيَّةِ وَ يُكَبِّرُ بِالتَّعْظِيمِ وَ الْإِجْلَالِ وَ يَقْرَأُ بِالتَّرْتِيلِ وَ يَرْكَعُ بِالْخُشُوعِ وَ يَرْفَعُ بِالتَّوَاضُعِ وَ يَسْجُدُ بِالذُّلِّ وَ الْخُضُوعِ وَ يَتَشَهَّدُ بِالْإِخْلَاصِ مَعَ الْأَمَلِ وَ يُسَلِّمُ بِالرَّحْمَةِ وَ الرَّغْبَةِ وَ يَنْصَرِفُ بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَدَّاهَا بِالْحَقِيقَةِ ثُمَّ قِيلَ مَا آدَابُ الصَّلَاةِ قَالَ حُضُورُ الْقَلْبِ وَ إِفْرَاغُ الْجَوَارِحِ وَ ذُلُّ الْمُقَامِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ يَجْعَلُ الْجَنَّةَ عَنْ يَمِينِهِ وَ النَّارَ يَرَاهَا عَنْ يَسَارِهِ وَ الصِّرَاطَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ اللَّهَ أَمَامَهُ وَ قِيلَ إِنَّ النَّاسَ مُتَفَاوِتُونَ فِي أَمْرِ الصَّلَاةِ فَعَبْدٌ يَرَى قُرْبَ اللَّهِ مِنْهُ فِي الصَّلَاةِ وَ عَبْدٌ يَرَى قِيَامَ اللَّهِ عَلَيْهِ فِي الصَّلَاةِ وَ عَبْدٌ يَرَى شَهَادَةَ اللَّهِ فِي الصَّلَاةِ وَ هَذَا كُلُّهُ عَلَى مِقْدَارِ مَرَاتِبِ إِيمَانِهِمْ وَ قِيلَ إِنَّ الصَّلَاةَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ لِلَّهِ وَ هِيَ أَحْسَنُ صُورَةٍ خَلَقَهَا اللَّهُ فَمَنْ أَدَّاهَا بِكَمَالِهَا وَ تَمَامِهَا فَقَدْ أَدَّى وَاجِبَ حَقِّهَا وَ مَنْ تَهَاوَنَ بِهَا ضُرِبَ
منابع و مآخذ:
· قرآن كريم
· الكافي، محمدبنيعقوب كليني، دارالكتبالاسلاميه، 1365
· منلايحضرهالفقيه، شيخ صدوق، جامعه مدرسين قم، 1413 هجري قمري
· تحفالعقول، حسن بن شعبه حراني، انتشارات جامع مدرسين قم، 1404 هجري قمري
· الخصال، شيخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1403 هجرى قمرى
· مصباحالشريعه، منسوب به حضرت صادق عليهالسلام، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1400هجري قمري
· بحار الأنوار، علامه مجلسي، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجري قمري
· الميزان، علامه طباطبائي، انتشارات اسماعيليه1360
· تفكر فازي، بارت كاسكو، ترجمه دكتر علي غفاري و همكاران، نشر دانشگاه صنعتي خواجه نصيرالدين طوسي،1377
· سيستمهاي فازي و كنترل فازي، ليوانگ، ترجمه محمد تشنهلب- نيما صفارپور- داريوش افيوني، انتشارات دانشگاه صنعتي خواجه نصيرالدين طوسي، 1378
· مجموعههاي مشكَّك، دكتر ماشاءالله ماشينچي، انتشارات دانشگاه شهيد باهنر كرمان، 1379
· روششناسي كاربرد منطق فازي در بينش اسلامي، دكتر علي وحيديان كامياد، نشريه دانشگاه اسلامي، شماره5
[1] منطق دو ارزشي يا دو دويي، منطق ارسطويي است كه تصديقهاي موجود در آن فقط دو حالتِ "هست و نيست" يا بهتعبير ديگر "درست و غلط" يا "روشن و خاموش" يا بهتعبير رياضي "صفر و يك" را دارند. مثلا: حسن مريض است يا حسن مريض نيست.
[2] و البته اين تغيير و تحول در يك محدودة مشخص كه حداقل و حداكثري براي آن قابل تعريف است انجام ميشود.
[3] توجه به اين قيد مهم است كه ما درباره خاكستري در فضاي كلي رنگها كه خودِ خاكستري هم جزو آنهاست، حكمي را صادر نميكنيم بلكه در فضاي توجه به سياه و سفيد است كه اين حكم صادر ميشود در غير اين صورت ميتوان بهصورت دو ارزشي گفت كه اين رنگ خاكستري نيست يا خاكستري هست.
[4] براي اطلاع از اين مفهوم به پاورقي صفحة92، 93 ،113 از همين كتاب مراجعه فرماييد.
[5] Fuzzy، اين كلمه در لغتنامة آكسفورد بهمعني: مبهم، گنگ، نادقيق، درهم و نامشخص تعريف شده است.
[6] نظريّه فازي در سال 1965 توسط دانشمند ايرانيالاصل، پرفسور لطفيزاده مطرح گرديد. با وجود مخالفتهاي اوليه، بهتدريج ارزش اين نظريه در كاربردهاي مختلف پديدار گشت. شايد بتوان گفت كه مهمترين كاربرد آن در تمامي سيستمهاي پيشرفتة كنترل مانند كنترلهاي صنعتي، كنترل ترافيك، كنترل قطار، سيستمهاي نظامي، لوازم خانگي، دوربينها است. (ر.ك. به "سيستمهاي فازي و كنترل فازي"، ليوانگ، ترجمه محمد تشنهلب- نيما صفارپور- داريوش افيوني، انتشارات دانشگاه صنعتي خواجه نصيرالدين طوسي1378)
[7] مثال ديگر: مجموعه انسانهاي قدبلند را در نظر بگيريد. در منطق كلاسيك(دو ارزشي)، تصور يك شخص بلند قد، همراه اندازة دقيق فرد است و بدون در نظر گرفتن يك حد و مرز مشخص امكان ندارد كه يك قياس را بتوان گفت راست يا دروغ است. حال فرض كنيد مرز بلند قد بودن از 180 سانتيمتر به بالا است. براساس منطق كلاسيك، فردي كه 180 سانت قد داشته باشد بلند قد است و فردي كه 179 سانت قد داشته باشد بلند قد نيست. اين حكم، مخالف با دريافتهاي عرفيِ انسان است كه فردِ 179 سانتي را نيز در محدودة بلندقدها احساس ميكند. در منطق فازي هر دو فرد بلند قد محسوب ميشوند ولي با درجات متفاوت. مرز بلندقدي را كه 180 سانت بود، درجة 1 قرار ميدهيم و براساس آن بلندقديِ فرد 179 سانتي را محاسبه ميكنيم كه مثلا 9/0 ميشود. يعني درجة بلندقديِ فردِ 179 سانتي، 9/0 است يعني اين فرد بهاندازة 9/0 بلند قد است.(نسبت به فرد 180 سانتي كه بهاندازة 1 بلندقد است.) ر.گ. به مقالة "روششناسي كاربرد منطق فازي در بينش اسلامي"، دكتر علي وحيديان كامياد، نشريه دانشگاه اسلامي، شماره5
[8] متغيرهايي را كه مقاديرشان اعداد نيستند بلكه كلمات و مفاهيم زبان طبيعي هستند، متغيرهاي زباني مينامند.
[9] توجه به جملة مقابل ضروري است: "جهان قطعي است اما بهصورت فازي نَه اينكه امور نسبي است و قطعيتي در كار نيست." (ر.ك. به "تفكر فازي"، بارت كاسكو، ترجمه دكتر علي غفاري و همكاران، نشر دانشگاه صنعتي خواجه نصيرالدين طوسي1377، ص80)
[10] برخي تفاوتهاي عمدة منطق فازي با منطق كلاسيك عبارتند از:
در منطق فازي، ارزش راستي يك گزاره عددي بين 0 و 1 است. ولي در منطق كلاسيك يا 0 است يا 1.
در منطق فازي، محمولِ گزارهها كاملا مشخص و معين نيستند و داراي درجات هستند مانند بزرگ، بلند، عجول و... ولي در منطق كلاسيك، محمولهاي بايد كاملا معين باشند مانند بزرگتر از 5 ، ايستاده، فاني و ...
در منطق فازي با سورهاي نامعين مانند اكثر، اغلب، قليل، بهندرت، خيليزياد و ... سروكار داريم.
در منطق كلاسيك، تنها قيدي كه معناي گزاره و ارزش آن را عوض ميكند، قيد نفي است؛ درحاليكه در منطق فازي با قيدهاي متعددي مانند خيلي، نسبتا كم، كموبيش ميتوان معني و ارزش گزاره را تغيير داد.
در منطق فازي، با الگوهاي فكري بشري كه اغلب شهودي و احساسي است و در قالب كلماتِ غيردقيقي كه نميتوان مرز مشخصي براي مفاهيمِ آن يافت، سروكار داريم مثلا يك تپه شن كه نميتوان بهطور قطعي گفت كه منظور چه مقدار شن است و چنانچه عدد دقيقي بدهيم آيا اگر يك دانه شن از آن عدد كمتر بود آيا ديگر نميتوان عنوانِ "تپة شن" را بهكار برد؟
(ر.ك. به مقالة "روششناسي كاربرد منطق فازي در بينش اسلامي"، دكتر علي وحيديان كامياد، نشريه دانشگاه اسلامي، شماره5)
[11] در كتاب "مجموعههاي مشكَّك"، دكتر ماشاءالله ماشينچي، انتشارات دانشگاه شهيد باهنر كرمان1379، ص1 اينگونه آمده است: "در دنياي علوم براي شناخت پديدهها، سعي بر كمّي كردنِ متغيرهاي مورد بحث در آن پديده بوده است. اين موضوع سبب تكريم و جانبداري از جنبههاي دقيق، محكم و عددي و همزمان تحقير حالتهاي مشكك، غيردقيق و كيفي گشته است.....اين طرز تفكر توانايي تسلط بر پديدههاي ماشيني كه از قوانين محكم و دقيق مكانيك، فيزيك، شيمي و الكترومغناطيس پيروي ميكنند دارد ولي در مقابل از حل مسائل در زمينة پديدههاي انساني همچون دستگاههاي اقتصادي، سياسي، تعليم و تربيت بهخوبي برنميآيد. از اين رو مدلسازيِ همة پديدههاي انساني و تحليل اينگونه سيستمها نيز با استفاده از رياضيات معمول انجام ميگيرد كه خود مبتني بر مفهوم مجموعه است و البته اين نيز بر درك محكم و دقيق و خوشتعريفِ ما از پديدهها استوار است كه اغلب چنين شناختي حاصل نميشود. بههمين دليل ابزارهاي ديگري براي بهكارگيري در اينگونه مدلها ضروري است...... مفهومِ مجموعههاي مشكَّك(فازي) براي همين منظور پيشنهاد شده است."
[12] اين ميزان، داراي يك نقطة ثقل است كه تشخيص آن از ضروريات طراحي سيستم و مدلسازي است.
[13] برخي سيستمهاي فازييي كه براساس تفكر فازي در صحنة تكنولوژي آشكار شدند عبارتند از:
ماشينلباسشويي فازي: تفاوت طرز كار اين ماشين با ماشينهاي معمولي اين است كه در اين ماشين نيازي به تنظيم درجة شستشو و حرارت نيست؛ خودِ ماشين با استفاده از قوانين فازي و حسگرهايي كه دارد نوع اليافف ميزان كثيفيِ لباسها و سطح آب را تعيين كرده و براساس آن، ميزان حرارت لازم و پودر و دورِ موتورِ لازم را تعيين ميكند.
جارو برقيِ فازي: تفاوت اين جاروبرقي با جاروبرقيهاي معمولي اين است كه با استفاده از حسگرهاي مخصوص، ميزان ناهمواري و پرز زمين و فرش و ميزان غلظتِ آلودگي و گردوغبار را تشخيص ميدهد و براساس آن ميزان مكشِ موتور را تعيين ميكند.
ماشين ظرفشويي فازي: براساس تعداد ظروف و نوع چربي و ميزان غذاي باقيمانده روي ظروف، سيكل كاريو استراتژي شستشو را تغيير ميدهد.
اجاقهاي ماكروويو: براساس مقدار غذا و نوع آن، استراتژي و توان پخت را انتخاب ميكند. (ر.ك. به تفكر فازي، ص215و216)
[14] مثالِ اين مطلب در ابزارآلات بهصورت زير است:
ماشين ظرفشويي فازي: براساس تعداد ظروف و نوع چربي و ميزان غذاي باقيمانده روي ظروف، سيكل كاريو استراتژي شستشو را تغيير ميدهد.
اجاقهاي ماكروويو: براساس مقدار غذا و نوع آن، استراتژي و توان پخت را انتخاب ميكند.
[15] Fuzzy Cognitive Maps: FCM يا نقشة ادراكيِ فازي(ر.ك. به تفكر فازي، ص257)
[16] بهعنوان مثال در كتاب تفكر فازي، ص259 تا 264آمده است:
"پشت هر مقاله و نطق سياسي يك FCM (نقشة ادراكي فازي) قرار دارد. يكي از اين موارد مقالهيي است كه هنري كسينجر دربارة صلح خاورميانه نوشته است. تبديل اين مقاله به يك FCM بهصورت زير ميشود:
اگر بنيادگرايي اسلامي رشد كند آنگاه جنيشهاي عربي نيز رشد ميكند. اگر جنيش ساف رشد كند آنگاه تاحدودي قدرت حكومت لبنان كاهش خواهد يافت. رشد جنيشهاي عربي موجب كاهش تسلط شوروي ميشود. بنيادگرايي اسلامي، گره اصلي است.
براساس اين ادراك فازي ميتوان تحليل كرد كه چه ميشود اگر بنيادگرايي اسلامي در خاورميانه رشد كند؟ طيق معادلات فازيِ فوق، نتيجه ميشود كه جنيشهاي عربي رشد خواهد كرد و تسلط شوروي كاهش خواهد يافت. با كاهش يافتن تسلط شوروي، كنترل سوريه بر لبنان كاهش مييابد(شوروي آموزش و تجهيز ارتش سوريه را بهعهده دارد)، كاهش كنترل سوريه بر لبنان، حكومت لبنان را قدرت ميبخشد. قدرت حكومت لبنان موجب كاهش قدرت جنيش ساف ميشود. اما از سوي ديگر رشد جنيشهاي عربي موجب افزايش قدرت ساف ميشود. افزايش قدرت ساف موجب كاهش قدرت حكومت لبنان ميشود. بنابراين با متغيري با اثري دوگانه روبرو هستيم كه بسته به وزني كه به آن ميدهيم و ميزان تاثير در كاهش يا افزايش قدرت، در نهايت بهدست ميآوريم كه رشد بنيادگرايي در خاورميانه بهطور نسبي موجب افزايش قدرت لبنان ميشود.
مثال ديگر مربوط به ترسيم نقشة فازي از چگونگي تاثير آب و هواي بد در سرعت اتومبيلها در يك بزرگراه در هنگام شلوغي:
[17] نخستين مقالهيي كه در اين زمينه منتشر شد توسط استاد ارجمند جناب آقاي دكتر علي وحيديان كامياد، دانشيار علوم رياضي، دانشگاه فردوسي مشهد بود كه با عنوانِ "روششناسي كاربرد منطق فازي در بينش اسلامي" در نشريه دانشگاه اسلامي، شماره5 بهچاپ رسيد و در دومين كنفرانس رياضيات فازي كه در سال82 در مشهد برگزار شد نيز ارائه گرديد.
[18] سوره حجرات/13
[19] تحفالعقول، ص 392؛ وصيته عليهاسلام لهشام و صفته للعقل
[20] در مورد ماهيت تقوي در صفحة196 بيان شد كه قرآن هويّت تقوي را امري ضدِ استغناء ميداند. آية8 سوره شمس نيز تقوا را ضد فجور بيان كرده است: فالهمها فجورها و تقويها. فجور در لغت يعني از بين بردن و پاره كردنِ حائل و ساتر (ر.ك. به مفردات راغب) و در اصطلاح: ارتكاب حرام و پاره كردن رابط بين انسان و خداست. (ر.ك. به الميزان ج 20، ذيل تفسير آية مذكور)
[21] بحارالانوار، ج1 ص266؛ سند: اقول وجدت بخط شيخنا البهائي قدس الله روحه ما هذا لفظه قال الشيخ شمس الدين محمد بن مكي نقلت من خط الشيخ أحمد الفراهاني رحمه الله عن عنوان البصري و كان شيخا كبيرا قد أتى عليه أربع و تسعون سنة قال كنت أختلف إلى مالك بن أنس سنين فلما قدم جعفر الصادق ع المدينة اختلفت إليه و أحببت أن آخذ عنه كما أخذت عن مالك فقال لي يوما...
[22] مصباحالشريعه، ص38 ؛ دنبالة روايت: و مثل التقوى كماء يجري في النهر و مثل هذه الطبقات الثلاث في معنى التقوى كأشجار مغروسة على حافة ذلك النهر من كل لون و جنس و كل شجرة منها تمتص الماء من ذلك النهر على قدر جوهره و طعمه و لطافته و كثافته ثم منافع الخلق من ذلك الأشجار و الثمار على قدرها و قيمتها قال الله تعالى صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ فالتقوى للطاعات كالماء للأشجار و مثل طبائع الأشجار و الأثمار في لونها و طعمها مثل مقادير الإيمان فمن كان أعلى درجة في الإيمان و أصفى جوهرة بالروح كان أتقى و من كان التقي كانت عبادته أخلص و أطهر و من كان كذلك كان من الله أقرب و كل عبادة مؤسسة على غير التقوى فهي هباء منثورا قال الله تعالى أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ و تفسير التقوى ترك ما ليس بأخذه بأس حذرا مما به البأس و هو في الحقيقة طاعة بلا عصيان و ذكر بلا نسيان و علم بلا جهل مقبول غير مردود
[23] سوره بقره/237
[24] سوره مائده/8
[25] يعني طيف فيمابين نطقة صفر و نقطة 1/0 با اين مفهوم پوشش داده شده است. بهجهت اطلاقِ آيه شايد بتوان محدودههاي فيما بين مراتب تقوي را كه منطقة عبور از مرتبهيي به مرتبة ديگر است را مراتب متناظر از عفو و عدالت پوشش داد. يعني براي عبور از مرتبة 1/0 تقوي به مرتبة 2/0، از ابزارِ عفو و عدالتِ 2/0 استفاده شود و براي عبور از مرتبة 2/0 تقوي به مرتبة 3/0، از ابزارِ عفو و عدالتِ 3/0 استفاده شود و همينطور تا آخر.
[26] الكافي، ج2ص82 ؛ سند: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلياللهعليهوآله
[27] منلايحضرهالفقيه، ج4ص394 ؛ سند و تكملة روايت: وَ رَوَى يُونُسُ بْنُ ظَبْيَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ الِاشْتِهَارُ بِالْعِبَادَةِ رِيبَةٌ إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ الْفَرَائِضَ وَ أَسْخَى النَّاسِ مَنْ أَدَّى زَكَاةَ مَالِهِ وَ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنِ اجْتَنَبَ الْحَرَامَ وَ أَتْقَى النَّاسِ مَنْ قَالَ الْحَقَّ فِيمَا لَهُ وَ عَلَيْهِ وَ أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ رَضِيَ لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ وَ أَكْيَسُ النَّاسِ مَنْ كَانَ أَشَدَّ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَغْبَطُ النَّاسِ مَنْ كَانَ تَحْتَ التُّرَابِ قَدْ أَمِنَ الْعِقَابَ وَ يَرْجُو الثَّوَابَ وَ أَغْفَلُ النَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ الدُّنْيَا مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ أَعْظَمُ النَّاسِ فِي الدُّنْيَا خَطَراً مَنْ لَمْ يَجْعَلْ لِلدُّنْيَا عِنْدَهُ خَطَراً وَ أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ وَ أَكْثَرُ النَّاسِ قِيمَةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِيمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ لَذَّةً الْحَسُودُ وَ أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَةً الْبَخِيلُ وَ أَبْخَلُ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالْحَقِّ أَعْلَمُهُمْ بِهِ وَ أَقَلُّ النَّ
مطالب مشابه :
كاربرد منطق فازي در تحليل گزارههاي ديني
استفاده از قواعد طراحي يك سيستم فازي، تدوين و جمعبندياي از چند و سيستمهاي فازي:
مقالات اولین کنگره مشترک سیستمهای فازی و سیستمهای هوشمند سری چهارم
، محمد تشنه لب 2: بررسي پايداري و تخمين ناحيه جذب سيستم هاي كتنرل فازي محمد كمالي 1، دكتر
برچسب :
سيستم هاي فازي دكتر تشنه لب