رمان ورود عشق ممنوع(2)

- نه اقا من خبري از عكس داخل پوشه ندارم
دادگر- شما كه اينجا كار مي كنيد بايد از جيك و پوك پرونده ها خبر داشته باشيد
- هي هي چه خبرته؟ براي من از روز اول رئيس بازي در نياريا كه يهمو كلامون تو هم مي ره
دادگر- ای بابا خانوم من كي رئيس بازي در اوردم
د همينه ديگه براي چي انقدر منو سوال پيچ مي كني من تازه امروز این پرونده رو مي بينم پس انتظار نداشته باشيد از محتويات توش خبري داشته باشم
دادگر- شما از اينترنت هم استفاده مي كنيد ؟
اينترنت ... چي هست این اينترنت
دادگر- يه چيزي مثل خوراكي
-اه چه جالب........ حالا طعمش چطوريه؟
دادگر- بعضي وقتا خوشمزه است و بعضي وقتا تلخ و بعضي وقتا حال بهم زن
سرمو مثل فيلسوفا تكوني دادم
-پس بايد چيز به درد بخوري باشه
چه جمله قشنگي گفت يادم باشه پشت اون كتاب رمان جديدم بنويسم
حرف عارفانه ای بود به به
در حال كار كردن با سيتسم يهو سرشو برد و به مانيتور چسبوند از جام بلند شدم و به طرفش خم شدم
يهو سرشو اورد بالا و منم از ترس سريع سيخ وايستادم
دادگر- چيزي شده خانوم دباغ
-نه نه اصلا ابدا
دادگر- پس براي چي وايستاديد؟
-براي هوا خوري........... این بالا هوا عاليه
به بالا سرش نگاهي كرد و بعد اروم بهم خير شد
-چرا اونطوري نگاه مي كنيد
دادگر- من طوري نگاتون نمي كنم
-چرا ديگه انگار مي خوايد مچ بگيريد
دادگر- مگه شما كاري كرديد كه من مچ بگيرم
-نمي دونم از خودتون بپرسيد كه از صبح تا به الان يا سوال پيچم مي كنيد يا عين كارگاهها نگام مي كنيد
دادگر- من؟
در حالي كه لبامو تو هم جمع كرده بودم با تكون سر گفتم اره
بازم يه لبخند و دوباره مشغول ور رفتن با كامپيوتر شد .
منم دوباره اروم داشتم مي نشستم سر جام
دادگر- واي واي واي
دو متر پريدم بالا
-چي شد چي شد
ديدم دستاشو گذاشته رو صورتش
با يه حركت خودمو رسوندم طرفش
- چي شده چي شده چرا اينطوري مي كنيد
دادگر- اینو ببندش ببندش زود زود
دستامو از هم باز كرده بودم و درحالي كه عكسش هنوز تو دستم بود تكونشون مي دادم مي پرسيدم چي رو چي رو
دادگر- اون هيولا رو مي گم
-هيولا؟
سريع به مونيتور خير ه شدم
واي خداااااااااااا ي من .... يكي منو بگيره
مژي الهي بلاهاي دنيا رو سرت نازل بشه.... من كه يه همجنستم كم اوردم این بيچاره كه جاي خود داره معلوم نيست الان تو دلش چي مي گذره
دادگر- بستيش ؟
-نه لطفا اروم باشيد و به خودتون كاملا مسلط باشيد ارمشتونو حفظ كنيد و همين طور چشاتونو ببنيد
دادگر- باشه فقط زود باش
-باشه باشه
دادگر- بستش ؟
-هنوز نه
دادگر- چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
-چون موس نيست
با سرعت به طرف بر گشت و دستاشو از روي صورتش برداشت خواست بگه موس
كه چشمش افتاد به تصور فجيح مژي
دادگر- واي خدا تو روجون جدت ببندش
دنبال موس گشتم ديدم زير پرونده هاست اخيش پيداش كردم
دادگر- بستيش؟
تازه فهميدم ايديو رو تو مسنجر ذخيره كردم كه با خاموش كردن بازم بالا امده و مژي دوباره براي خودنمايي و عرض اندام خوش تراشش يه عكس ديگه فرستاده و من تو فاصله ای كه با دادگر حرف مي زدم اون داشته فايل عكسو باز مي كرده
چه ادم فضولي حقش بوده تا اون باشه كه فضولي نكن
سريع ايديو رو حذف كردم و صفحه رو بستم
دادگر- چيكار مي كني دباغ
- دارم مي بندمش
دادگر- چشامو باز كنم
اره جناب پاستو ريزه باز كن
دادگر- اوه ممنون
يعني مي خواي باور كنم تو از ديدن این تصوير انقدر منقلب شدي
دادگر- تو درباره من چطور فكر مي كني
-هيچي؟
دادگر- نه حرفتو بزن
خوب چي بگم........ رك بگم يا با رو دبايستي بگم
با تعجب و سر درگمي گفت رك بگو
-خوب ركش اينطوري ميشه كه
تا حالا نديدم مردي از ديدن این عكسا فرار كنه تازه حسابي هم لذت مي بره
دادگر- خوب با رودربايستي چي ميشه
در این صورت بايد بگم
تا حالا نديدم مردي از ديدن این عكسا فرار كنه
دادگر- دباغ این چه فرقي با جمله قبلي داشت؟
- د همين ديگه شما با اينكه ديپلم داري ولي از ادبيات سر در نمياري
ابروهاشو بالا انداخت
-ببينيد من اخر جمله رو حذف كردم بهش نگام كردم هنوز با چشاي گشاد بهم خير بود
بابا منظورم (تا زه حسابي هم لذت مي بره ) بود
دادگر- دباغ تو با این همه استعداد چطور هنوز اينجايي
دست چپمو به ميز تكيه دادم و با ذوق زياد
خوب كار روزگاره ديگه مي دوني من ادم قانعي هستم و خيلي از هنرامو بروز نمي دم
دادگر- دباغ مي ترسم اينطوري پيش بره تو حيف بشي
-اره خودمم همين طوري فكر مي كنم بايد يه فكر درست و حسابي براي خودم بكن
دادگر- -اره موافقم حتما به فكر باش
در حالي كه دست راستمو تو هوا تكون مي دادم و با حركت دست عكس دادگررو هم تكون مي دادم شروع كردم از بقيه محسناتم براي دادگر صحبت كردن

دادگر كه رو صندلي چرخدارش لم داده بود و دست به سينه به سخنراني من گوش مي داد.
سرسشو اروم تكون مي داد و حرفايي كه من تو صحت درستيشون 100 شك داشتم تصديق مي كرد
وقتي حرفام تموم شد يه لبخند عريض زدم
دادگر- واقعا سخنران خوبي هستي حالا لطف مي كني اون عكس منو بياري بهم بدي بزارم لايه پرونده
ای قيافم ديدن داشت بدجوري مچمو گرفته بود
-عكس شما؟
دادگر- نگو اوني كه تو دستته عكس من نيست
-نه مي خواستم بگم هست ولي نمي دونم چرا تو دستمه
دادگر- دباغ دباغ
-چرا چرا البته كه مي دونم ولي نمي تونم الان حرفي بزنم
دادگر- اوه خدايا يعني من بايد با این كار كنم
بعد با خنده گفت خوب اگه دوست داري پيشت باشه بگو يكي ديگه برات بيارم
- يعني چي اقا فكر كردي خيلي خوشگلي نه جونم خودتو خيلي تحويل گرفتي همچين اش دهن سوزي هم نيستي
عكسو محكم رو ميزش كوبيدم
- شما حق نداريد به من توهين كنيد
دادگر- دباغ چت شو يهو ......اخه ديدم از همون اول كه امدم با هزار جور كلك عكسو برداشتي و بوشم در نمياري براي همين گفتم
-شما بي خود فكر كرديد
دادگر- چشم ديگه فكر نمي كنم
- ايول خوشم مياد ادم حرف گوش كني هستي
دادگر- خواهش... حالا اجازه مي دي به كارمون برسيم
-كي جلوتونو گرفته؟بفرمايد به كاراتون برسيد
دادگر- راستي يه خواهش
-هان؟
دادگر- هان نه بله
- خوب هان بگو
دادگر- اگه جواب خواهشم مثل بله گفتنته نگم
-حالا تو بگو
دادگر- -خواهشا ديگه سر جاي من نشين و از سيستمم هم استفاده نكن
-ديگه؟
دادگر- - ديگه همين ...در ضمن دباغ جان این جا محل كارته نه محل چت كردن و سركار گذاشتن مردم
-كي گفته من مردمو سركار گذاشتم
دادگر- خداروشكر منكر چت كردنت نمي شي
-من گفتم چت كردم؟
با حالتي حيرون بهم نگاه كرد
-خوب باشه باشه اونطوري نگام نكن.............. باور كن من از اينكارا نمي كنم
ديدم دستاشو گذاشته زير چونش و با شوق به حرفام گوش مي ده
- ولي براي تلافي كار كسي بود براي همين سركارش گذاشتم
دادگر- خوب مي توني بيرون و رو در رو اين كارو كني
- نه بابا جدي گفتي ديگه..... خوب اگه مي تونستم اينكارو مي كردم
دادگر- يعني طرف انقدر زورش از تو بيشتره
- زورش كه نه به احتمال زياد من زورم از اون بيشتره
دادگر- خوب جالب شد پس چرا نمي توني رو درو حالشو بگيري
با عجز بهش نگاه كردم
- شما يه لطف كن و تو این كارا دخالت نكن خوب
و خودمو با چندتا برگه به درد نخور رو ميزم سرگرم كردم
واي فكرشو كنيد بهش بگم چون خجالتي تر و ترسو تر از من وجود نداره براي همين نمي تونم رو درو حالشو بگيرم
دادگر- باشه هر جور راحتي فكر كردم مي تونم كمكت كنم
- واقعا
دادگر- اهم
- حالا بايد درباش فكر كنم
دادگر- بازم هر جور تو بخواي
-خوب بسه بسه به كارات برس با این حرفا نمي توني از زير كار در بري
با حالتي با مزه ای سرشو تكون داد
دادگر- چشم بازم هرچي شما بگيد.
چند روز بود كه مشغول به كار شده بود مثل بقيه نبود و اولين موجودي واي ببخشيد اولين نفري بود كه تا بحالا به جز دباغ چيز ديگه ای بهم نگفته بود.
خوب خره بذار يكم بگذره اونم با محيط و بقيه اشنا بشه به لقب گربه اتم مي رسه
خوب برسه چيز غير عادي نيست كه
واي دلم لك زده براي سيستمش
چرا دير كرده يعني اينم نمي خواد ديگه بياد
واي واي چقدر حرفاي مزخرف مي زني مگه هركي دير كرد يعني اينكه ديگه نمي خواد بياد .
از تنهايي چقدر اراجيف سر هم مي كنم
اينم مثل حيدريه تا ميگن فلان چيزو ببر دفتر رياست انگار بهشتو بهش مي دن .
كاش منم يه بار مي رفتم مي ديدم اونجا چه خبره
واي از مژي خبري ندارم نكنه دادگرو تا بحال ديده باشه
نه اگه ديده بود كه گندش در ميومد
از بيكاري دست چپمو گذاشتم زير چونم و با دست ديگه شروع كردم به ضرب زدن روي ميز
این اهنگو ديروز تو اون ماشين سواري خوشگله شنيدم
عشق من، برق چشاي دلربات كشته منو
تا نگام مي كني تو ،وا مي كنه مشت منو
عشق من، رنگ صدات،جادو رو جادو مي كنه
بوي عطر نفست دنيا رو خوش بو مي كنه
لالاي لالاي لالالالالاي
عشق من دل به دل عاشق بي نوات ببر
جاي دوري نمي ره يه دفعه واسه ما بخند
ما زمين خورده عشقتيم،هلاكتيم ببين
جون هر چي عاشقه، ،جون هر چي عاشقه،جون هر چي عاشقه
يه لحظه پيش ما بمون
عشق من برق چشاي دلربات كشته منو
تا نگام مي كني تو ،وا مي كنه مشت منو
عشق من رنگ صدات،جادو رو جادو مي كنه
بوي عطر نفست دنيا رو خوش بو مي كنه
لالالالاي لالالالاي
احساس كردم بوي خوبي مياد
-واي چه بوي خوبي داره مياد انگار بوي عطر نفساش واقعا داره مياد به به
عشق من بوي عطر نفسات دنياي بي بخار اينجارو خفن خوشبو مي كنه
لا لالا لاي عشق مني لالاي عشق مني لالاي
دادگر - خوشبحال طرفت چه عاشق سينه چاكي داره
واي این كي امد دو متر پريدم رو هوا همزمان صندلي هم افتاد
-س س س لام
دادگر - عليك سلام خانوم دباغ
-شما كي امديد؟
دادگر - مگه فرقي مي كنه كي امده باشم
-نه...... يعني اره قبل از اهنگ امدي وسطاش امدي يا تهش؟
اهان بذار ببينم بعد با خنده
دادگر - از اونجا يي كي اون عاشقه مي گفت عشق من برق چشاي دلربات كشته منو
-واي يعني همشو شنيدي
دادگر - اگه اون اولشه اره
نفسمو با ناراحتي بيرون دادم و صندلي رو كه افتاده بود دوباره درستش كردم
چرا صندليم مثل اون چرخ دار نيست منم چرخدار دوست دارم هر چي خوبه براي از ما بهترونه
نگاش كن تا مياد ميره پشت سيستمش منم مثل این زندونيا بايد بيگاري كنم
دستمو دوباره گذاشتم زير چونم پنجره كه نداشتيم مجبور شدم به در خيره بشم
واي معركه است فكرشو كن بخواي حالو هوات عوض بشه به در نگاه مي كني اخرش فقط يه ديوار مي بيني ...........این اخر خوش شانسيه
دادگر - چته دباغ باز حالت گرفته است
عينكو كمي بالا كشيدم
- نه چيزي نيست
دادگر - پس لطف مي كني برام پرونده هاي 85 تا 89 برام بياري
-خوب خودت بيار
دادگر - چي ؟
- هيچي گفتم خودم الان براتون ميارم
دادگر - منم ازتون همينو خواستم
با بي قيدي از جام بلند شدم و وارد اتاق بايگاني شدم
اينم از دستور دادن خوشش مياد
ماشالله جوني و پر بنيه پاشو خودت كارتو بكن لااقل اون چربياي شكمتو اب كني
بيچاره كه شكم نداره
خوب چربياي دستاشو اب كنه
دستشم كه چاق نيست
واي چقدر بيكاره 85 تا 89
اصلا اينو چطور راه دادن اينجا از اون روز كه امده فقط داره از لايه پرونده ها برگه بر مي داره يا كپي مي گيره......... انقدر براش كپي گرفتم كه نزديكه اشتباهي دست خودمو هم كپي بگيرم
دادگر - از اينكه كپي مي كني ناراحتي؟
- واي چرا اينطوري مي كني؟
دادگر - چطوري؟
-هي قايمكي مياي
دادگر - ببخشيد نمي خواستم بترسونمت
-حالا كه ترسوندي ..... ديدم باز داره مي خنده
دادگر - تو جز خنديدن كار ديگه ای بلد نيستي
دادگر - دباغ چند وقته اينجا كار مي كني ؟
- چه فرقي مي كنه تو فكر كن 10 سال 5 سال 3 سال ولي همون 3 سالو در نظر بگير
دادگر - تو چرا وقتي مي خواي جواب بدي ادمو جون به سر مي كني
مكثي كردم و همينطوري كه پرونده سال 87 دستم بود بهش خيره شدم
دادگر - خوب ببخشيد
پرونده رو انداختم تو بغلش
- فعلا اينو بگير من برم بقيه شو بيارم
دادگر - تو از چي ناراحتي؟چرا هرچي مي گم مي خواي خفم كني ؟
-مگه برات مهمه؟
دادگر - اره
-انوقت براي چي؟
دادگر - چون همكارمي
-اوه چه حرف قشنگي زدي
نشستم تا زونكن سال 85 رو بردارم كه فريده از لاي در صدام كرد
فريده - هي هي كجايي؟.....دباغي كجايي؟
- چيه چيكار داري؟
فريده - بيا اينا رو برام كپي كن
-مگه خودتون تو اتاق دستگاه كپي نداري
فريده - چرا داريم ولي برگها زياده من وقتشو ندارم انقدر حرف نزن بيا بگير ........زودي برام كپي كن
- بزار رو ميز م الان ميام
فريده - فقط زودا دوباره لفتش ندي
جوابشو ندادم و مشغول در اوردن پرونده شدم
ديدم دادگر حرفي نمي زنه و ساكته همونطوري كه نشسته بودم به طرفش چرخيدم
- چرا ساكتي تا الان كه داشتيد حرف مي زديد
دادگر - هميشه همينطوري صدات مي كنه
- صدام نمي كنه صدام مي كنن
دادگر - چرا؟
-چي چرا؟
دادگر - چرا بهت مي گه هي يا دباغي
- عجله نداشته باش اينجا همه منو اينطوري صدا مي كنن
دادگر - براي چي؟
- نمي دونم از اولش اينطوري بوده
دادگر - تو هم چيزي نمي گي ؟
- نه چي بگم
دادگر - يعني برات مهم نيست درست و حسابي صدات كنن
از ته دلم ناراحت بودم ولي لزومي نداشت جلوي يه تازه وارد خودمو ناراحت كنم پس سرمو انداختم پايين و مشغول گشتن شدم
كه ديدم پروندهايي كه تو بغلش گذاشته بودم با شدت به زمين كوبيد و به سمت در رفت
- هي كجا؟
جوابمو نداد
به سرعت به طرفش دويدم
- ميگم كجا مي ري ؟
جوابمو نداد و برگهايي رو كه فريده اورده بود از روي ميز برداشت و به طرف در رفت
- اقاي دادگر چيكار مي كني ؟
اونا هم اينجا كار مي كنن........ چرا تو بايد كار اونا روهم انجام بدي
- بابا مگه چندتا برگه است كار دو دقيقه است
دادگر - دباغ چرا نمي فهمي چه يه دقيقه چه يه ساعت هر كس بايد كار خودشو بكنه
-حالا مي خواي چيكار كني؟
دادگر - هيچي فقط مي خوام برگه ها رو ببرم تا خودش كارشو كنه
تازه فهميدم كه مي خواد بره پيش فريده هم اتاقي مژي
- وايييييييييييييي نريا
دادگر - تو چرا يهو برق مي گيرتت
-تو رو خدا نري
دادگر - انقدر ازشون مي ترسي دباغ؟
-نه
دادگر - پس چي
- راستش راستش من يه گندي زدم
دادگر - بهشون بدهكاري يا مديون؟
-هيچكدوم
دادگر - واي خوب حرف بزن
-چطور بگم
دادگر - ميشه دو دقيقه بشيني من تمركز كنم
با بي صبري رو صندلي نشست
-حالا نميشه بي خيال برگه ها بشي و به كارمون برسيم
از جاش بلند شد
دادگر - اينارو مي خواستي بگي
- نه نه تو نه شما بشين
دادگر - بفرمايد خوب بگو
-راستش چطور بگم اونروزي كه تازه امده بودي يادته
دادگر - اره ...خوب
-خوب يادته من پشت سيستم نشسته بودم
دادگر - خوب
- خوب به جمالت
دادگر - دباغ جونمو اوردي بالا د يالا حرف بزن
- اخه قابل گفتن نيست
دادگر - يعني چي كه نيست
- يعني همين
با عصبانيت بلند شد كه بره به سرعت جلوش پريدم
- باشه باشه مي گم
با عصبانيت بهم خيره شد
يه نفس عميق كشيدم و چشامو بستم
و با با بيشترين سرعت ممكن شروع كردم به حرف زدن
- هيچي ديگه مي خواستم حال مژي رو بگيرم مي دوني چرا ؟
چون باعث شده بود جلوي ديگرون بيفتم و بقيه بهم بخندن مي دوني چطور؟
با پوست مز
فكرشو كن بايد چطور افتاده باشم .اوه تا چند روز از كمرد درد داشتم ميمردم
تنها راهي كه مي تونستم حالشو بگيرم همين بود كه از طريق چت مسخرش كنم و سر كارش بزارم اون فكر مي كنه من يه پسرم و ازم عكس خواست منم دنبال عكش گشتم عكس تو دم دست بود منم براش فرستادم الانم منتظره من از سفر كاري برگردم و به ديدنش برم
چشامو باز كردم و در حال نفس زدن گفتم همش همين بود حالا ديگه نمي ري ديگه مگه نه
دادگر - تو عكس منو براس فرستادي؟
درحالي كه با ناخونام بازي مي كردم سرمو تكون دارم
دادگر - الانم من برم تو اتاق منو مي شناسه
بازم سرمو تكون دادم
دادگر - دباغ مي دونستي تو اخرشي
سرمو به طرف راست ك ج كردم و شونه هامو بالا انداختم
-حالا اون برگه ها رو به من مي ديد
دادگر - يعني مي خواي تا اخر منو قايم كني؟ بلاخره كه منو مي بينيه دباغ
- خوب مي گي چيكار كنم
دادگر - اولا تو نبايد اينكارو مي كردي
با ناراحتي گفتم حالا كه كردم
دادگر - پس برگه ها رو خودت ببر
-نههههههههههه
دادگر - چرا نه
-راستش..... راستش


مطالب مشابه :


رمان غم وعشق-3-

رمان,دانلود رمان خوابيدم مينا به سرعت از اتاق خارج شد ولي اون سه كله پوك




رمان عشق حقيقي

دانلود رمان آوا ديگر طاقت آنجا ماندن را نداشت.به سرعت از حدودأ دو سه دقيقه اي




رمان باورم کن

رمان,دانلود رمان,رمان سرعت نور از ذهن آنید و بماند ميبايست كم كم ده دقيقه ديگر در




رمان آسانسور

ایرانی و دانلود رمان.آنلاین رمان سه تا بوقي كه برام زد حركت كرد و با سرعت رفت




رمان فارغ التحصیلی

مه بعد زا چند دقيقه صالح با سه سرعت رفتم نگاه دانلود,تک سایت,رمان رمان




ازدواج اجباری................18

رمان سه بعد چند دقيقه اومد و نشست پشت ميز ولي تلفنش زنگ خود با سرعت دوييد طرف




رمان عشق به توان 6(3)

رمان,دانلود رمان از اين سه نشه و اونم ساميار با سرعت دور شدمو




رمان ورود عشق ممنوع(2)

رمان,دانلود رمان,رمان با سرعت به طرف بر گشت و دستاشو از ميشه دو دقيقه بشيني




برچسب :