گزارش برنامه میزوج (قزوین) 93/03/02

گزارش برنامه میزوج (2 خرداد 93)

بعد از مدتها دوری از خانه و زندگی با امکانات کم والبته به لطف دوستان پایه دوچرخه سواری که اینجا پیدا کردم تونسته بودم مرتب در برنامه ها شرکت کنم و آمادگی خودم رو در حد قابل قبولی نگه دارم، اما بعلت نبود همون امکانات کافی (در اینجا دوربین) نمیشد گزارش برنامه ها رو روی سایت بزارم، تا اینکه بالاخره هفته پیش تونستم یک دوربین جمع و جور پیدا کنم و این هفته رو گزارش بزارم.
از شانس ما این هفته مصادف شده بود با بایک خریدن یکی از بچه های فنی حرفه ای، که حتماً گزارش برنامه های فنیش رو قبلاً خوندین! این حسن عاغای ما زده بود به سیم آخر که یه بایک فنی بگیره که تلافی این سالها رو یجا دربیاره. خلاصه مدلی هم که میخواست هیچ جا نبود، حتی نمایندگی رسمی! خلاصه گشتیم و گشتیم تا بالاخره از خطه تراختور پیدا کردیم. یه اسکات اسکیل 650 مدل 2013 نتیجه جستجوهای چند روزه ما شد! هیچی دیگه حرف نداشت، درسته به مریدا ما نمی رسید ولی خب در نوع خودش دوچرخه خوبی محسوب میشد. کمک هاشم که بادی لوازم هم رده بالا، فقط یک زنگ کم داشت که اونم میزاریم روی حساب فنی نبودن برند اسکات!
جمعه قرار شد بریم میزوج. به استناد مسیر های گوگل، مسیر حدوداً 45 کیلومتری میشد که نصفش هم خاکی بود. صبح زود ساعت 6 راه افتادیم و با دو تا از بچه های فوجی باز (آقا امید و حسام) از محل قرارمون حرکت کردیم



حسن عاغا هم گل مجلس بود با اون دوچرخه خوشگلش!



از همون ابتدا، نشانه های اسکات روی در و دیوار چشمک میزدن.





از شهر که خارج شدیم، در مسیری با شیب مثبت با هوای عالی به حرکت ادامه دادیم.



بر و بچه های موتور باز هم در مسیر در حال آمد و شد بودن.



به دروازه فدک که رسیدیم (مقصد برنامه های سبک و میان هفتگی مون) از دور سلام دادیم و مسیرمون رو به سمت راهدارخانه ادامه دادیم.



با رسیدن به دوراهی باید به سمت رازمیان-بهرام آباد میرفتیم(سمت چپ) که در نقشه دقیقاً قسمتی هست که مسیر رفت و برگشت دوشاخه میشه، یعنی برگشتمون از جاده سمت راست انجام میشد.



در میانه راه دوچرخه ها رو دست به دست چرخوندیم و هر کدوم در مورد دوچرخه دیگری ریویوهای فنی ریلیز میکرد. بعضی ها رو هم شور دوچرخه جدید گرفته بود و این تعویض دوچرخه خیلی بهشون حال میداد!



خلاصه چرخید و چرخید تا دوچرخه ما رسید دست صاحب اسکات، تا این حسن عاغا نشست، خودش فهمید مریدا و اسکات چقدر با هم اختلاف دارن. در اون لحظه چنان نگاهی کرد که توی دلم گفتم: باور کن اگه میتونستم دوچرخه ام رو باهات عوض میکردم ولی...



بعد از یک ساعت سربالایی زنی به کهنه باغستان رسیدیم که از اینجا باید منحرف میشدیم به سمت مسیر خاکیه میزوج.



سر دو راهی هم یه ماشین گویا به گل نشسته بود و معلوم نبود شور کراس کانتری گرفته بودتش یا دانهیل، ما نفهمیدیم!



شروع مسیر خاکی با شیب تندی شروع شد که بچه ها تخته کردن و منم جا گذاشتن!





بالاتر که رفتیم مسیر اصلی که از اون خارج شده بودیم بخوبی دیده میشد و دوچرخه سوارانی که سرازیری رو گوله کرده بودیم پایین میرفتن و برای مایی که هنوز اول شیب های تند بود خیلی زور داشت در اون وضعیت به اونا نگاه کنیم که چه لذتی میبردن.



بالاتر که رفتیم و شیب ها فنی تر شد علاوه بر من، جو عکاسی بعضیا رو هم گرفت.





یک جایی هم برای استراحت توقف کردیم که بچه ها رفتن تو کاره تزریق کرم اونم با سوزن مشترک.



من هم رفتم تو نخ ماکرو بازی(ماکروگرافی) و منظره.





وقتی همه آماده شدن، فاز دوم برنامه رو استارت زدیم.





بعد از چنتا بده بستون دیگه مسیر سرازیر شد و ارتفاع کم کردیم و از داخل باغات و حاشیه روستا رد شدیم.





چند دقیقه بعد هم به آبشار (آب شر) رسیدیم و ملت رفتن تو کار حرکات نمایشی و هنری و تبلیغاتی.















بعد که بدنها سرد شد و تازه یادشون افتاد گرسنه هستن، نشستیم پای سفره.



بعد از صرف چای و غذا و استراحت کوتاه، یواش یواش جمع و جور کردیم و با گرفتن چندتا عکس برگشتیم.





دوباره ارتفاع رو زیاد کردیم و بالا رفتیم، هوا فوق العاده و آفتاب بالای سرمون بود و توی چشم نمی زد.





به ارتفاع 1845 که رسیدیم، بقیه مسیر سرازیر بود تا تخته کردیم سمت پایین. حسن عاغا که با کمک باد و ترمزای نو، کارش از اندورو و فری راید گذشته بود و رشماً سوییچ کرده به دانهیل! (متأسفانه عکسی در دسترس نیست، خودتون تصور کنید!)

×


اونقدر بالا پایین پریدیم که چراغ خطر من درش باز شد و با باطریش افتاد! خدا رو شکر آقا حسام که از عقب میومد دید و برام آوردش، البته یه باطریم گم شد که مهم نیس، آقا امید هم باد کم کرد و نشست به باد زدن.



وارد مسیر اصلی که شدیم، بچه های اتوکشیده کورسی سوار هم با آرایش نظامی دیده شدن.



به شهر که رسیدیم، دوباره نشانه های اسکات نمایان شدن، کلاً امروز روز اسکات بود!



بچه ها تک تک سر خیابون خودشون از گروه جدا شدن و با خاطره یه روز خوب خونه رفتن، حدود ساعت 14 خونه رسیدم، لنگ ظهر بود و گربه مون هم دم در به شیوه مارها دور خودش چنبره زده بود و دستاش زیر چونه خوابیده بود، منو دید سرشو بالا آورد و یه نگاه به من کرد و اصن عادم حساب نکرد و دوباره سرشو گذاشت خوابید!




با تشکر از دوستانی که در این برنامه منو همراهی کردن...

سپاس


مطالب مشابه :


آدرس نمایندگی دوچرخه های مریدا، جاینت، ژیتان، فوجی و ویوا در تهران:

گروه ”دوچـرخـه ی کـوهسـتان“ آبـیـدر - آدرس نمایندگی دوچرخه های مریدا، جاینت، ژیتان، فوجی




آدرس نمایندگی دوچرخه های مریدا، جاینت، ژیتان، فوجی و ویوا در تهران:

وبلاگ رسمی هیئت دوچرخه سواری بیجار - آدرس نمایندگی دوچرخه های مریدا، جاینت، ژیتان، فوجی و




برگزاری تور دوچرخه سواری نجف آباد- مشهد(فقط فوجی-همه از دم تیمشون فوجی دارن ایول!)

آرمسترانگ - برگزاری تور دوچرخه سواری نجف آباد- مشهد(فقط فوجی-همه از دم تیمشون فوجی دارن ایول




گزارش برنامه میزوج (قزوین) 93/03/02

دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World - گزارش برنامه میزوج (قزوین) 93/03/02 - کاربردي ترين مطالب فني




گزارش دوچرخه سواری گروه راسپینا - چیتگر - 10 دی ماه 92

مسافرت با دوچرخه - گزارش دوچرخه سواری گروه راسپینا - چیتگر - 10 دی ماه 92 - وبلاگ شخصی علی فاتحی




شرکت هوندا (HONDA)

زمانی که به همراه شریک مبتکر تجاری خود فوجی ساوا نمایندگی خود به دوچرخه ها




گزارش دوچرخه سواری پارک جنگلی چیتگر - دریاچه چیتگر 92/10/06

مسافرت با دوچرخه اینم بگم ما به توصیه آقا ناصر دوستمون گوش کردیم و فوجی نمایندگی




معرفی سیم نئون درخشنده قابل انعطاف EL Wire

رسمی محصولات امرن ژاپن، فونیکس کنتاکت آلمان، ریتال آلمان و فوجی دوچرخه نمایندگی




زندگی نامه سوئي شيرو هوندا

سوئي شيرو 40 ساله در 1946 مؤسسه تحقيقات فني هوندا را داير كرد تا دوچرخه نمایندگی فوجی ساوا




برچسب :