تواضع

چند دقیقه ای بود که جلوی ویترین فسیلها ایستاده و با دقتی وصف نا پذیر یک یک آنها را از نظر میگذراند.

با دیدن این منظره به فکر فرو رفتم.با خود گفتم نحوه ی مشاهده ی این شخص عادی نیست و بیشتر به تحقیق شبیه است.

به قدری در مقابل هر فسیل با صبر و تامل برخورد میکرد که با خود اندیشیدم لابد با دیدن هر فسیل تصویر آن را هم در ذهن خود اسکن میکند و شاید به طور ذهنی به دسته بندی فسیلها هم پرداخته باشد...

به هر حال از این دقت نظرش فوق العاده لذت بردم و آرزو کردم منهم از چنین خصلتی برخوردار شوم.

دلم میخواست هر چه زودتر با او باب سخن را بگشایم و علت این نگرش تحقیقی پژوهشی را از خودش جویا شوم.

واقعا برایم جای سئوال بود که یک مراجع عادی به اداره ما چرا چنین نگاهی به فسیلها دارد.تمام چیزی که حدس میزدم این بود که ممکن است رشته ی تحصیلی این شخص زمین شناسی بوده باشد...اما لازم میدانستم که این نکته را از زبان خودشان بشنوم...

با این حال دلم نیامد در زمانی که فسیلها را مطالعه میکرد مزاحمش شوم پس صبر را پیشه ساخته و منتظر فرصت مناسب ماندم تا خودش با پای خودش به دامم بیفتد!!!

من از قبل برای چنین موضوعاتی تمهیدات لازم را اندیشیده وتعدادی فسیل درکنار دست خود قرار داده بودم .

شاید بپرسید که مگر چند فسیل فسقلی!چه کاری میتوانند انجام دهند که با این آب و تاب از آنها به عنوان تمهیدی برای جذب افراد نام میبرم؟باید بگویم که این تعداد اندک فسیل را برای افرادی در نظر گرفته ام که فسیلهای داخل موزه عطششان را افزوده باشد تا بخواهند تعداد دیگری فسیل را هم (هر کجا که  باشد) به مشاهده بنشینند... و جلب آنها به این فسیلها زمینه را برای یک مکالمه ی سنگواره ای مهیا میسازد.

این بار هم تیرم به هدف خورد و این شخص که به نظرم پژوهشگری می آمد بالا خره برای دیدن آن چند سنگواره به سمتم آمد...پس از از اینکه چند دقیقه ای را هم به ژرف کاوی در این فسیلها گذراند،با لبخندی بر لب (ناشی از رضایت قلبی ام از توجه عمیقش به فسیلها)رو به وی کرده و گفتم :می بینم که خیلی با دقت فسیلها را ملاحظه میکنید!؟و بعد بلافاصله سئوالم را مطرح کردم:آیا شما زمین شناسی خوانده اید؟

با لحنی صادقانه گفتند :نه و بعد از چند لحظه عین سئوالی را که از وی پرسیده بودم از خودم پرسید:شما زمین شناسی خوانده اید؟!یک لحظه ماندم که چه بگویم!در آن وضعیت اصلا دلم نمیخواست با این حقیقت تلخ روبرو شوم که در مورد فسیلها تحصیلات دانشگاهی ندارم...پس جوابی دو پهلو دادم:به اندازه ی چند واحد دانشگاهی مطالعات دیرین شناسی دارم!!!

اما وی خیلی خونسرد و آرام جوابم را پذیرفت و برای مثال نخواست که بیشتر توضیح بدهم و فقط به این اکتفا کرد که بگوید :منهم شیمی خوانده ام.از این درک و فهمش خوشم آمد و در دل او را به خاطر تیز هوشی و درک وضعیت مخاطب ستودم.با اعتماد به نفسی احیا شده و با لبخندی شاد و و روحیه ای سرحال به ایشان گفتم:برای خودتان دردسر درست کردید!!!و بعد افزودم حالا باید ماجرای "نیمه ی عمر عناصر " را برای من توضیح بدهید واین را هم بدانید که من سابقه ی بدی در درک این مساله با خود یدک میکشم!وی با شنیدن این حرف باز هم لبخندی زد و توضیحات نسبتا مبسوطی با توجه به در نظر گرفتن زمان و مکانی که در ان به سر میبردیم ارائه نمود...لازم به ذکر است که تمام این ارقام و اعدادی که دانشمندان زمین شناس در مورد قدمت کره زمین و سن فسیلها بیان میکنند همه بر اساس تعیین نیمه ی عمر عناصر صورت میگیرد به بیان دیگر اگر علم شیمی به کشف رادیو اکتیو و خواص آن همت نمی گماشت دیرینه شناسی هیچگاه موضوعیت علمی نمی یافت...

پس از شنیدن توضیحات وی و اندکی توجه به عمق مطالبی که بیان میکرد به ناگهان پایه و اساس تصوراتم از سطح تحصیلات وی فرو ریخت و این جمله به طور ناخودآگاه از سوی من بر زبان رانده شد:نه... شما صرفا یک لیسانسیه شیمی نیستید با توضیحی که شما دادید من مطمئن هستم شما در دانشگاه به امر تدریس اشتغال دارید. درست نمیگویم؟ وی با لبخندی که احتمالا جزو خصوصیات ذاتی وی بود جواب داد: درست حدس زدید من در دانشگاه قم شیمی تدریس میکنم...

به یاد حرفش در ابتدای صحبتمان افتادم ، آنجا که من گفتم به اندازه ی ده واحد دانشگاهی دیرینه شناسی مطالعه کرده ام و ایشان هم به سادگی گفت منهم شیمی خوانده ام و طوری این مطلب را بیان کرد که به سادگی خود را همتراز او فرض کرده بودم...از این همه تواضع و فرو تنی اش هم تعجب کرده و هم لذت برده بودم.از او خواستم که شماره همراهش را بدهد تا بعدا "نیمه ی عمر عناصر" را،انهم از ابتدا برایم شرح دهد و بعد با هم خندیدیم!

ایشان بعد از همان لبخندی که گفتم جزء لاینفک چهره ی دوست داشتنیشان بود دست در جیب برده و کارتی از آن خارج ساخته و به من داد که دیدم نام و سمت ایشان در دانشگاه بر آن قید شده است...در پایان از ایشان خواستم چند خطی به رسم یادگار در دفتر یادبود موزه بنگارند :

بسمه تعالی

"ایجاد موزه در یک محیط اداری ایده ی بسیار قشنگی است که بنده برای اولین بار در ایران مشاهده کردم ، این ایده کمک میکند که در کنار انجام کارهای اداری ، قسمتی از وقتهایی که باید در صفوف خاص اداری معطل بمانیم به یاد گیری و آموزش اختصاص دهیم.ان شا الله  شاهد توسعه ی این ایده باشیم...    افشین عباسی    1393/12/4"

از این ماجرا حدود دو هفته ای گذشت و یکی دو بار دیگر هم نایب الزیاره دوستان بودم و ایشان را زیارت کردم.در این برخوردها هم گوشه های دیگری از سجایای اخلاقی ایشان آشکار شد که بر شناخت اولیه ام از ایشان مهر تایید محکمی زد...

امروز صبح دوست و همکار اندیشمندم جناب مهندس ":صادق ترکمن" در بدو ورود به اداره و بعد از سلام و احوالپرسی پرسید:مطلب جدید در وب نگذاشته ای؟باور کنید من تا پایان عمرم این سئوال را از خاطر نخواهم برد چون بلافاصله با شنیدن این پرسش شادی بی حد و حصری در وجودم ایجاد شد که در همینجا لازم است از غدد ترشح کننده ی سروتونین بدنم بابت این همه سرعت عمل تشکر ویژه ای نمایم و البته تشکر ویژه تر را از جناب ترکمن عزیز میکنم که به من و کسانی که این مطلب را میخوانند یاد داد که :اولا قدرت کلمات را باور کنیم،ثانیا با گفتن کلماتی که از پیش روی آنها تامل و تدبر کرده ایم و میدانیم تاثیرات نیکویی روی دوستانمان دارد دنیای بهتری برای خود و دیگران بیافرینیم...پس از اینکه هیجانات اولیه بابت شنیدن این حرف اندکی فروکش کرد به ایشان گفتم فردا مطلب جدیدی در وب خواهی دید که استارتش را مدیون تو هستم .

جناب ترکمن پرسید:مطلبت درباره ی چی هست؟گفتم:احتمالا مطلبیست در باب ارزش تواضع...وی با شنیدن این حرف گفت:میدانی دکتر حسابی در این زمینه چه جمله ای گفته است؟

کمی فکر کردم و از بزرگان دیگر جملاتی در فضیلت تواضع به خاطرم آمد اما از دکتر حسابی چیزی نشنیده بودم...پس جواب دادم :نه .لطفا خودتان بگویید تا با دانستن آن و به کار بردنش در پست امروز بر غنای مطلبم بیافزایم.جناب ترکمن گفت:ایشان میگویند بین ادعا و علم رابطه ی معکوس برقرار است یعنی هر چه ادعا بیشتر شود معلوم است که علم نقصان دارد وهر چه علم بیشتر شود از ادعا کاسته میشود

و نیزابن سینا یک بیت شعر معروف دارد که میگوید:"تا بدانجا رسید دانش من ............که بدانم همی که نادانم"...

وقتی اینها را گفت ناخود آگاه به یاد جناب استاد سخایی دبیر ریاضیات دوره دبیرستانم افتادم که سال گذشته برای انجام پاره ای امور به اداره آمده بود و من از ایشان در خواست کردم که استاد لطفا یک فرمول ریاضی یادم دهید که در زندگی ام تاثیرات مثبتی بگذارد...وی هم از من خواست قلم و کاغذی آماده کنم و معادله ای  که میگویند را بنویسم.آن معادله این بود:

" ادعا × معلومات = k " و بعد گفتند بدون شرح!

یک ساعت  قبل ازنوشتن این متن مطالعه ای اجمالی درباره تواضع کردم وداستانی در این رابطه خواندم که درج آن میتواند تکمیل کننده مطالب امروزمان باشد و نیز حسن ختامی برای این متن:

"حضرت عیسی علیه السلام روزی به یارانش فرمود:از شما خواهشی دارم.گفتند:بفرما ای روح الله!ما در خدمت شما هستیم.گفت:میخواهم پای شما را بشویم.گفتند:معاذ الله!ما به چنین کاری سزاوارتریم.فرمود:سزاوارترین مردم به خدمت کردن عالمان و دانشمندان هستند.آنگاه برخاست و پای یاران خود را شست و فرمود:من اینگونه تواضع کردم تا شما نیز بیاموزید و پس از من با مردم تواضع کنید.با تواضع بنای حکمت و دانایی آباد میشود نه با تکبر و غرور .زراعت در دشت هموار رشد میکند نه در کوه و کمر."

به امید آنکه سخن و سیره ی رهبران الهی را آویزه گوش کرده از رذالت تکبر و غرور دست بشوییم و به فضیلت تواضع و فرو تنی دست یابیم. "آمین"

 


مطالب مشابه :


شعری از سعدی درباره ی تواضع و فروتنی

کلام وحی - شعری از سعدی درباره ی تواضع و فروتنی - کلام وحی. شعری از سعدی درباره ی تواضع و شعر




دست های پینه بسته(برای کارگران عزیز)

تواضع باران(شعر نو) - دست های پینه بسته(برای کارگران عزیز) - روزی تو خواهی آمد از کوچه های




حرف است تا حرف

تواضع باران(شعر نو) - حرف است تا حرف - روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران - تواضع




تواضع ، فروتنی ، تکبر

اشعار موضوعی - تواضع ، فروتنی ، تکبر - شعر و ادب پارسی تحت یک عنوان مشخص




گلچین بوستان سعدی-مجموعه 13 ( در باب تواضع)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین بوستان سعدی-مجموعه 13 ( در باب تواضع) - منتخبی از زیباترین




تواضع

Brachiopoda-یادداشتهای پراکنده - تواضع - چند دقیقه ای بود که جلوی ویترین فسیلها ایستاده و با




جملاتی در مورد تواضع

چند کیلو امیدواری - جملاتی در مورد تواضع - چند کیلو امیدواری شعر،داستان،جمله و .




تواضع

تواضع - rss پست ها در این سایت مطالب مختلفی از جمله عکس،دست نوشته،خاطرات،شعر های محلی




برچسب :