آتشی که شمس در جان مولانا افکند


http://www.bbc.co.uk/persian/arts/020724_la-cy-molana.shtml


دکتر محمد علی موحد

سينا سعدی

دکتر محمد علی موحد روز سه شنبه اول مرداد ماه در دفتر «کتاب ماه ادبيات و فلسفه» در باره شمس و مولانا سخن گفت و برخی حکايت های مقالات شمس را تفسير کرد. عنوان سخنرانی « جايگاه مقالات شمس در ادب و عرفان ايران » انتخاب شده بود وموضوع آن تأثير شمس بر مولانا و تأثير مقالات شمس بر مثنوی بود و نيز اينکه اين شمس که بود که عارف و اديبی چون مولانا از سايه او طلوع کرد.

کتاب مقالات شمس تبريزی چند سال پيش به تصحيح دکتر موحد از سوی انتشارات خوارزمی منتشر شد و در زمان خود مورد توجه بسيار قرار گرفت. او همچنين صاحب تأليفات ديگری در اين زمينه است اما مهمترين اثرش در سالهای اخير خواب آشفته نفت نام دارد که درباره دکتر مصدق و نهضت ملی کردن نفت است. تازه ترين تأليف او نيز در هوای حق و عدالت » نام دارد که به حقوق طبيعی و حقوق بشر می پردازد.

دکتر موحد بحث خود را با دو بيت از مولانا شروع کرد و گفت مولانا اين دو بيت را حدودا در 40 سالگی سروده است. يعنی بين سالهای 642 تا 645 هجری قمری که ملاقات بين مولانا و شمس اتفاق افتاده است.

من که حيران مقالات توام
چون خيالی زخيالات توام

فکر و انديشه من از دم توست
بلکه الفاظ و عبارات توام


دکتر موحد گفت: ملاقات با شمس، مولانا را حيرت زده کرد و اين حيرت تا آخر عمر دست از گريبانش بر نداشت. عالم خيال برای مولانا از نظر آفرينش هنری تقريباً مشابه عالم مثل برای افلاطون به لحاظ آفرينش تکوينی بود. مولانا در فيه مافيه جمله ای دارد که بسيار روشنگر است. می گويد « اين خيالات بر مثال چادر است و در چادر کسی پنهان است»، پس مولانا خود را شاهدی می داند که در چادر خيال شمس پنهان شده.

دکتر موحد با ياد آوری اينکه مثنوی قله عرفان ايران است، همچنانکه مولوی يکی از پنج قله شعر ايران است، گفت: مولانا تقريبا همه آثار خود را بعد از 38 سالگی خلق کرده است. ديوان کبير با 35 هزار بيت؛ مثنوی با حدود 26 هزار بيت؛ مکتوبات؛ فيه مافيه؛ همه به بعد از 38 سالگی مولانا مربوط می شود، يعنی نيمه دوم عمر که نيمه کوتاه تر عمر مولانا بوده است.

موحد پرسيد که در 38 سالگی مولانا چه اتفاقی افتاد که نيمه دوم عمر او را اين قدر بارور کرد؟ و خود پاسخ داد که: شمس آمد و توفانی برپا کرد، آن فضای آرام را برهم زد. آن سجاده نشين باوقار را از مسند وعظ و فتوا به زير کشيد.

چون باز که بربايد مرغی به گه صيد
بربود مرا آن مه و برچرخ روان شد


به گفته دکتر موحد تنها اثری از مولانا که حال و هوا و رنگ و بوی دوران اول زندگی او را دارد، مجالس سبعه است و اين مجالس يادگار ايام وعظ گويی های مولاناست که بعدها بازنويسی شده و ساز و برگ ها بر آن افزوده اند. مقايسه ميان لفظ و محتوای مجالس با آثار ديگر مولانا روشن می کند که مولانای پيش از رسيدن به شمس در چه مايه کار می کرده و حاصل کارش چه بوده است.

دکتر موحد گفت قصه شمس و مولانا چندان غريب و خارق عادت می نمايد که باور کردن آن برای بسياری از اهل تحقيق دشوار بود. گفته می شد که شمس تبريز وجود خارجی نداشت و مخلوق خيال مولانا بود. گمان می رفت مولانا در عالم بی خودیِ صوفيانه با معشوقی خيالی نرد عشق باخته و ديوانی برای او پرداخته باشد.

مصحح مقالات شمس تبريزی خاطر نشان ساخت آنها که مثل رينولد الين نيکلسون و ادوارد براون با مثنوی مولانا و فيه مافيه او آشنايی بيشتری داشتند، البته نمی توانستند واقعيت وجود شمس را منکر شوند ولی چنين می پنداشتند که او پيری عامی و بی سواد بوده و همان سادگی و بی شيله پيلگی او مولانا را فريفته خود کرده بود.

وی سپس ياد آور شد که در آن آغاز که مرحوم بديع الزمان فروزانفر نسخه ای از مقالات را به دست آورد سخت شگفت زده شد که اين اثر به قول او بر خلاف مشهور، شمس را « دانايی بصير و شيفته حيرت و شايسته مرشدی و راهنمايی » معرفی می کند. نسخه های بجا مانده از مقالات، شکسته بسته تر و خرد و خميرتر از آن بود که بتواند چهره صاحب اثر را به درستی بنماياند. اما آن صيرفی سخن شناس دريافت که در اين تکه پاره ها سر و کارش با يکی از گنجينه های ادب فارسی است و در مآخذ قصص و تمثيلات مثنوی نشان داد که بسياری از قصه های مولانا، بازگويی منظوم قصه های شمس است. شهادت فروزانفر البته محقق سخت گيری مثل مجتبی مينوی را قانع نمی کرد. ياد دارم که مينوی تا آخر عمر همچنان بر رأی نيکلسون باقی بود و شمس را چيزی فراتر از يک درويش ساده دل و بی سواد نمی دانست.

دکتر موحد سپس از دانشمند از دست رفته ايران، عباس زرياب خويی ياد کرد و گفت: او نيز که ذهنش به دنبال ابداع نظريه های تازه می رفت، از وجود قصه های مشترک در مثنوی و مقالات چنين استنباط می کرد که مقالات را بعدها از روی مثنوی ساخته اند. اين بد بينی ها و ناباوری ها در ميان اهل نظر تا چاپ و انتشار متن مصحح مقالات همچنان ادامه داشت. مقالات پس از چاپ البته از عنايت و اقبال صاحب نظران برخوردار گرديد. اما حق پژوهش درباره مقالات هنوز ادا نشده است.

دکتر موحد گفت: در داستان های مقالات، هم ساختار کلام و هم درونمايه داستان ها درخور دقت و تامل است. سخن شمس، آهنگين و مواج و گيرا و لحن او طنز آميز و پر کنايه و گاه بسيار گزنده و تلخ است. انديشه های او نه فقط الهام بخش بلکه مبدا و منبع انديشه هايی است که در مثنوی پيگيری می شود. شرح و تفصيل بسياری از نکات مرموز اين دو اثر نيازمند ارجاع به يکديگر است. تفسير بسياری از مضامين مقالات را بايد در مثنوی و فيه و مافيه جست و بالعکس اشاراتی در مثنوی هست که کليد فهم درست آنها در مقالات است.

موحد سپس به بحث کوتاهی در ساختار لفظی شمس پرداخت و يادآور شد که مقالات به لحاظ تاريخی 15 سالی مقدم بر گلستان است. گلستان سعدی شاهکار زبان قلم است و مقالات شمس شاهکار زبان محاوره. البته آنچه را به زبان قلم آمده است می شود خواند و آنچه را بر زبان محاوره جاری شده است می توان نوشت. اما در هر حال خاستگاه آنها متفاوت است. زبان محاوره از لب و دهان می رويد و راست بر نگاه و گوش مخاطب می تراود و زبان قلم از حرکت انگشتان می زايد و بر صفحه کاغذ نقش می بندد. زبان مقالات زبان محاوره است و در اوج بلاغت، سياليت و جوششی خاص دارد. يک اثر مغناطيسی و يک زيبايی وحشی دارد که خواه ناخواه مخاطب را اسير خود می کند.

موحد درباره داستان هايی که در مقالات شمس آمده گفت در بسياری از موارد قصه ای که در چند سطر سر و ته آن به هم آمده، در مثنوی طول و تفصيل زياد پيدا کرده است. مولانا قصه ای را می گيرد آن را پر و بال می دهد و بر لب هر بام می نشاند و چشم اندازهای گوناگون را از نظرگاه های متفاوت عرضه می کند و خواننده را در تماشاگاه های متفرق چنان مشغول می دارد که اصل قصه فراموش می شود. اما داستان های شمس همواره قواره خاص خود را دارد. اگر کوتاه است مطلب را خوب ادا می کند و نمی گذارد هيچ نکته اساسی از آن فوت شود و اگر بلند است هيچگاه اجازه نمی دهد که ماجراهای فرعی در آن راه يابد


مطالب مشابه :


راهی برای رهایی : غزل عارفانه مولانا

غزل عارفانه مولانا: نه سپیدم نه سیاهم. نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که




عید امامت و ولایت مولانا صاحب العصر و الزمان(عج ) بر تمامی شیعیان آن حضرت مبارک باد !

* *عارفانه های نمـــــــ♥ــــــــــاز* * - عید امامت و ولایت مولانا صاحب العصر و الزمان(عج




اندیشه و فلسفه عرفان در شعر مولانا

عارفانه با شاعران - اندیشه و فلسفه عرفان در شعر مولانا - تو مگو ما را بدان شه بار نیست --- با




غزل عارفانه مولانا

نسیم خوش - غزل عارفانه مولانا - يک شمع روشن مي تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره اي از




آتشی که شمس در جان مولانا افکند

عارفانه با شاعران - آتشی که شمس در جان مولانا افکند - تو مگو ما را بدان شه بار نیست --- با




آنه‌ماری شيمل ,مولانا و اقبال

عارفانه با شاعران - آنه‌ماری شيمل ,مولانا و اقبال - تو مگو ما را بدان شه بار نیست --- با کریمان




مولانا

عارفانه با شاعران - مولانا - تو مگو ما را بدان شه بار نیست --- با کریمان کارها دشوار نیست - مولانا




شعر زیبا و جملات قصار و عارفانه مولانا (۲)

**@@@@*****@@@*** شعر زیبا و جملات قصار و عارفانه مولانا *** هین رها کن عشق های صورتی عشق بر صورت نه




برچسب :