چند قطعه شعر درباره امام زمان

 بسم الله الرحمن الرحیم

چند قطعه شعر درباره امام زمان (علیه السلام)


 

هوای تو
محمدجواد آسمان

دلم مثل غروب جمعه ها دارد هوایت را
کجا واکرده ای این بار گیسوی رهایت را؟
کجا سر در گریبان بردی و یاد من افتادی
که پنهان کرده باشی گریه های های هایت را
خیابان «ولی عصر» بی شک جای خوبی نیست
که در بین صداها گم کنی بغض صدایت را
تو هم در این غریبستان وطن داری و می دانی
بریده روزگار بی تو صبر آشنایت را
نسیمی از نفس افتاده ام از نیل ردّم کن
رها کن در میان خدعه ماران عصایت را
نمی خواهم بجنگم در رکابت... مرگ می خواهم
به شمشیر لقا از پی بخشیدم عطایت را
فقط یک بار از چشمان اشک آلود من بگذر
که موجا موج هر پلکم ببوسد جای پایت را...
... گل امّید را در روز بی خورشید خیری نیست
شب است و می کشی روی سر دنیا عبایت را

انتظار
سودابه مهیجی

چه جمعه ای... چه غروب غریب و دلگیری...
چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟
مسافری که هنوز و همیشه در راهی!
کجای راه سفر مانده ای به این دیری؟
به پیشواز تو آغوش زندگی جان داد
بیا پیاده شو از این قطار تأخیری...
چقدر پیر شدی روی گونه هایم اشک!
تو سال هاست که از چشم من سرازیر...
چقدر ماندی در بند انتظار ای دل!
شدی شبیه دیوانگان زنجیری...
چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است
چطور از غم دوری او نمی میری...

ای تو همیشه در میان!
هـ . الف سایه

نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو می دوند هان! ای تو همیشه در میان
در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن می نگرم در این چمن
آینه ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
ای گل بوستان سرا از پس پرده ها درآ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ای
هسته فرو شکسته ای کاین همه باغ شد روان
آه که می زند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
آمدنت که بنگرم، گریه نمی دهد امان...

وقتی تو نیستی
ملیحه سیف آبادی

تو نیستی
و انسان به طرز غریبانه ای عریان می شود
و تمام لحظه های شنیدن، کر...
«تو نیستی»
الفبای معصومانه ای است
در کالبد مسخ دفترمان جاری...
دنیا
آبستن کودکان عصیان
و عرصه بی دریغ پاییز گونه ای است
که زانوان سبز آزادی را
بارها زمین می زند
طنین آمدنت مگر
به سرودی بلند بدل کند
هجای سست عدالت را
سال ها ایستاده ایم
به بدرقه شانه هایت
در رواق هایی بی حوصله
و تو نیستی...

منبع: اشارات، شماره 121، صص 221 – 223


مطالب مشابه :


شعر سفر

حرفهای دلتنگی - شعر سفر - و زيباترين حرف ، حرفي ست كه هنوز براي تو نگفته ام. درباره وبلاگ




ادبیات و سفر معنوی حج(1)

چند شعر درباره سفر معنوی حج پیدا کردم که دوتاشو امروز بهتون تقدیم می کنم! منتظر بقیه هم باشید!




شعر درباره سفر عشق

به اميد ديدار - شعر درباره سفر عشق - علمي وفر هنگي




چند قطعه شعر درباره امام زمان

بسم الله الرحمن الرحیم. چند قطعه شعر درباره امام زمان (علیه السلام) هوای تو محمدجواد آسمان




شعر سفر...

کوچه غریب - شعر سفر - قبل اومدن تو کوچه دلتو از هر چی غمه دور کن و بیا کنارم منم تنهام




سفر بخیر / شعر و صدای استاد محمد رضا شفیعی کدکنی

ادبستان فرهنگ و هنر - سفر بخیر / شعر و صدای استاد محمد رضا شفیعی کدکنی - - ادبستان فرهنگ و هنر




ترانه ای "شعر سفر"

شعر سفر. تو از كدوم قصه اي كه خواستنت عادته نبودنت فاجعه بودنت امنيته تو از كدوم سرزمين تو از




شعر درباره شهدا

شهود عشق - شعر درباره شهدا - - شهود عشق . شهود عشق . شعر درباره شهدا . • سفر عشق پایانی ندارد




برچسب :