خاطرات خوابگاهی/دانشجویی---->خنده دار

 

دانشجویی…کرمان…یجایی بود فقط وسایل شوخی و مسخره بازی  میفروخت ((بروبچ کرمانی پیج،حتما میشناسنش))…یه قرص گوزآور چایی

 

خریدم…به فروشنده گفتم چنتا بریزم که قشنگ تا صبح یه اُرکِست سَنفونی بپا کنیم؟؟

 

 

 

بم گف ۲تاش واسه ۶نفر کافیه……رسیدم خوابگاه موضوع رو  واسه یکی از همسایه ها که دست کمی از خودم نداشت گفتم..

 

گفتم وقتی بت اس دادم درو ببند این قفلم بزن بش اگه گریه ام کردیم درو وا نکن((خنده ابلیسکی))…یه نگا به قرصا کردم دیدم کُلش روهم یه گوشه

 

باسن فرهاد روهم نمیگیره….۶ ۷ تا ریختم….چاییو آوردم، بقیه منگلا هم

 

اومدن ریختیم منتظر بودیم سرد شه….اس دادم، نیومد، رفتم اتاقشون دیدم

 

خوابه بیدارش کردم اومد پشت سرم درو بست و رفت…با یه خنده ی خیلی

 

ملیح رومو برگردوندم روبه اتاق که یدفه استادمون گفت آقا امیر  چطوره؟؟؟

 

استاد کمالی…یکی از بهترین استادای دانشگاه بود که با یکی

 

از بچه های اتاق نسبت خانوادگی داشت بعضی اوقات میومد اتاق بمون سر

 

میزد فوق العاده چاق و اِسلومیشِن((شل و ول)) بود…..((بقدری چاق بود که

 

وقتی میشست زمین باید اینور اونورش آجر میذاشتی که قل نخوره بره تو

 

خیابون، ماشینی چیزیو زیر کنه))…فقط لُپ سمت چپه باسنش یک سوم

 

حجم کره ی زمینو تشکیل میداد…….اصلا یادم نبود میخاد

 

بیاد((سوتی))…….چایی دیگه ای تو اتاق نبود که با لیوان گندهه ی من که تو

 

دستش بود عوض کنم….به خودم دیگه چایی نرسید….بعد از ۶ ۷ دقه انگار

 

تاثیر کرده بود….همه خیلی ساکت به یه گوشه ای خیره شده

 

بودن…احساس میکردم صدای پلک زدنمو میتونم بشنوم…گفتم استاد چخبرا

 

دیگه؟؟….هیشکی هیچی نمیگفت….فشار زده بود بالا….فرهاد عینه لبو

 

شده بود….حمید قرمز شده بود، رگ گردنش زده بود بیرونو به یه گوشه خیره

 

شده بود….پیمان درست مقعدشو گذاشته بود روپاشنه ی پاش و سعی

 

میکرد فشارش بده……استاد لباشو طوری بهم فشار میداد که احساس

 

میکردم اگه ولشون کنه وحرف بزنه، بدجوری بگوزه((قیافش عینه ترول شده

 

بود))….استاد با هر بدبختی که بود خیلی آروم از زمین کنده شد و به منظور

 

سرویس بهداشتی بسمت در رفت((تقریبا تاتی تاتی کرد))….

 

 

استاد با یه صدای بغض مانند: این در چرا وا نمیشه؟؟؟؟!!!!!

 

 

شروع کردیم به داد و بیداد که دیوثا الان چه وقت شوخیه استاد کمالی

 

اینجاست درو واکنینن…..استاد اومد داد بزنه که یدفه یصدای ناهنجار فضای

 

اتاق پر کرد…اول باورم نشد فک کردم صدای ترکیدنِ موتورخونه از لوله های

 

شوفاژ اومده، بعد از چند ثانیه که تو کما بودیم خوده استاد هم داشت از

 

خنده میمرد گفت ببخشید نمیدونم چِم شده….فرهاد اومد بخنده که دومیو

 

تقدیم کرد…من که غش کرده بودم…..حمید همونجری که صدای خندش

 

اتاقو ورداشته بود، دَمش از بالا و بازدمش از پایین بود…..پیمان از خنده آرومو

 

قرار نداشت با هر قدمی که بر میداشت، یه صدا از باسنش

 

میومد…….انداختمش تقصیر نون برنجی های فرهاد…اتاق بوی طویله گرفته

 

بود….بلاخره بعد از نیم ساعت همسایه اوسکلمون با اس قبول کرد که درو

 

وا میکنه…استادرفت…ولی تا خوده صبح اتاقمون صدای گوز بودو قَهقَهه

 

من……………


مطالب مشابه :


مدرک کارشناسي ارشد

مدير گروه پرستاري دانشگاه آزاد پل تالشان رشت: تمام اساتيد حق‌التدريس گروه تا پايان سال 86




صورت جلسه سي وششمین جلسه انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران- شاخه گیلان

پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد اسلامی رشت و انجمن و 60% برای دانشگاه آزاد در




جدول و نام تمام دانشگاه های ایران

مجتمع دانشگاه آزاد ( رشت فلكه گاز، كيلومتر 3 جاده رشت لاكان، پل تالشان، مجتمع




اطلاعیه همایش نجوم ...

بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی رشت دکتر رضا صفاری استاد فیزیک دانشگاه پل تالشان.




كارت ورود به جلسه بانك سپه

دانشگاه آزاد اسلامي واحد دانشگاه آزاد اسلامي واحد رشت. ـ پل تالشان.




خاطرات خوابگاهی/دانشجویی---->خنده دار

یکی از بهترین استادای دانشگاه بود که با دانشگــــــاه آزاد رشت(واحد پل تالشان)




واحدهای دانشگاه آزاد(1)

واحدهای دانشگاه آزاد(1) تاريخ : دوشنبه ۲۸ شهریور۱۳۹۰ | | نويسنده :




برچسب :