رمان سیگار شکلاتی قسمت سیزدهم

جمشید گفت:
- ضرب دستت حرف نداره! هر چی خستگی تو تنم بود کشیدی بیرون ... 
بازم جوابش سکوت بود ... 
- تو چه کم حرفی!
- حرفی ندارم که بزنم!
- خوشحال نیستی اومدی پیش کسی که دردت رو می فهمه؟!
- دردم رو خودم بفهمم کافیه ... 
- خیلی مغروری!
بازم سکوت ... 
- دیدی مغروری؟!
کشید کنار و گفت:
- تموم شد می تونین پاشین ... شماره منو سالار داره. هر موقع خواستین از چند روز قبلش به من خبر بدین ... 
جمشید همونطور برهنه نشست لب تخت و گفت:
- اگه ازت بخوام بیای اینجا هر روز منو ماساژ بدی روزی سه وعده قبول می کنی؟!
شهراد چشماشو گرد کرد. کمی تعجب پاشید توی صداش و گفت:
- چی؟!!!
- همین که شنیدی ... بیا اینجا بمون! وسایلت رو هم بیار ... 
شهراد با خنده رفت سمت دستمالش. دستشو پاک کرد و گفت:
- نه ممنون ... من کار دیگه ای هم دارم ... نمی تونم!
در همون حین کمربندش رو برداشت و پشت به جمشید مشغول بستنش شد ... 
- با حقوق دو برابر!
شهراد لبخند محوی زد و گفت:
- نه ممنون ... کارمو تو باشگاه دوست دارم!
جمشید داشت عصبی می شد ... اما خودشو کنترل کرد و گفت:
- حقوق سه برابر!
چرخید به سمتش و جدی گفت:
- فایده ای نداره! گفتم که کارمو دوست دارم ... 
- شهراد لگد به بخت خودت نزن پسر! اگه از کارت راضی باشم مطمئن باش برات باشگاه می زنم خصوصی!! با شاگردای درجه یک ... 
رادارای شهراد به حرکت افتادن ... با این وجود پوفی کرد و گفت:
- نه ... نمیتونم! با هیربد قرار داد دارم ... 
- هیربد با من!!! سالار رو می فرستم قرار داد رو فسخ کنه ضررش رو هم بده ... 
- نه ...
- ای بابا! شهراد ... پنج برابر!!! 
دیگه ناز کردن کافی بود ... کیفش رو برداشت و گفت:
- این همه اصرار برای چیه؟
- ازت خوشم اومده ... فکر کن ... فکر کن دنبال یه فرزند خونده م! یکی که عین خودم باشه ... 
- گفتم که می خوام از ایران برم ... 
- برای اون کار هم ساپورتت می کنم ... قول!
شهراد چند لحظه توی سکوت به چشمای براق و زاغ جمشید خیره شد ... بعد نفس عمیقی کشید و با تردید گفت:
- قول؟!!!
- اگه بهم وفادار باشی ... شک نکن! هم خودت ... هم پارتنرت!
راه افتاد سمت در و گفت:
- باشه ... روش فکر می کنم .... 
جمشید داد کشید:
- خبرش رو کی می دی؟!
و شهراد دیگه جوابی نداد و با قدمهای بلند از راهروی اتاق ها خارج شد ، از پله ها سرازیر و یه راست به سمت درب خروج رفت ... اون خونه خیلی کم رفت و اومد بود و جز خدمتکار کسی رو ندیده بود! این براش عجیب بود. با این وجود سعی کرد گول ظاهر رو نخوره و از حیاط درندشت خونه خارج شد ... 


مطالب مشابه :


رمان ادریس برای دانلود

دنیای رمان - رمان ادریس برای دانلود - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های




دانلود رمان ادریس

رمان ♥ - دانلود رمان ادریس - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان ایرانی - ♥ رمان




رمان ایرانی و عاشقانه اشتباه | goleroz کاربر انجمن نودهشتیا

عاشقان رمان - رمان ایرانی و عاشقانه اشتباه | goleroz کاربر انجمن نودهشتیا - تایپ بهترین و




رمان سیگار شکلاتی قسمت سیزدهم

رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان 56-دانلود رمان ادریس. 57-دانلودرمان(آ) 58-دانلودرمان




رمان ازدواج اجباری

رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان 56-دانلود رمان ادریس. 57-دانلودرمان(آ) 58-دانلودرمان




رمان آهو

رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان 56-دانلود رمان ادریس. 57-دانلودرمان(آ) 58-دانلودرمان




برچسب :