گفت‌وگويي با بيل ويولا

گفت‌وگو با بيل ويولا

در نمايشگاه " دل‌شيفتگي‌ها" در گالري موزه‌ي گتي لس‌آنجلس

 Viola,kp,9-7-08_2213.jpg

 

بيل ويولا در سال 1951 به دنيا آمده و درعرصه جهاني به‌عنوان يک هنرمند مطرح رسانه ويدئو مطرح است. بيش از 35 سال او آثاربسياري در زمينه هنر ويدئو، چيدمان‌هاي معماري گونه ويدئويي صدا در محيط‌ها اجراهايموسيقي الکترونيکي و... فعاليت داشته است. آثار ويولا در موزه‌ها، نگارخانه‌هابسياري به‌نمايش درآمده‌اند. کارهاي او تجربه‌هاي جهاني تولد، مرگ را نشان مي‌دهدکه ريشه در هنر شرق و غرب دارند و سنت‌هاي بودايي، تصوف اسلامي و عرفان مسيحي درافکار او تاثير زيادي داشته‌اند.

 آنچه در زير مي‌آيد بخشي از گفت‌وگويي با بيل ويولاست كهدر پي برپايي نمايشگاهي با نام "دل‌شيفتگي‌ها" در گالري موزه‌ي گتي لس‌آنجلس انجامشده است. پرسش و پاسخ‌هاي اين گفت‌وگوي يك‌ساعته بر محور هنر معاصرمي‌چرخند.

پرسش: براي من تولد فرزندم يكمعجزه بود و كاملا ديدگاه سنتي مرا تغيير داد تولد پسرم مرا به بدنم نزديك‌تر كرد،اين رويداد براي من از يك ذهنيت به حس خارجي تبديل شد. وقتي پدر و مادرت فوت كردنددر مرگ هم نوعي حس معجزه، برايت پديدار نشد؟ همان حسي كه در تولد وجود دارد؟

بيل ويولا: من اين فرصت را داشتمتا هنگام مرگ مادرم در كنارش باشم و در هنگام جان دادن او، دستانش را در دستانممحكم گرفته بودم. همين طور دستان پدرم هم در هنگام مرگ در دستان من بود. آن‌ها بهفاصله هشت سال از هم رخ دادند. مرگ مادرم يك روز پس از تولد 3 سالگي پسرم اتفاقافتاد و در حقيقت همان شب تولد پسرم ما را ترك كرد. من همراه برادرم به خانه‌يسالمندان در فلوريدا رفته بوديم همان جا كه پدرم زندگي مي كرد. مادرم ساعت 6 صبحجان داد به همين خاطر اين روز و تاريخ هر وقت تكرار مي‌شود اول يك حس وحشتناك غم واندوه در ذهنم ايجاد مي‌شود و بعد از چند لحظه معجزه‌يي ديگر كه همان تولد است بهخاطرم مي‌آيد. اين همان دري است كه همه‌ي ما روزي آن را مي‌گشاييم. چهره‌ي زني كهدر صورتش درد مي‌پيچد و پس از چند لحظه‌ صداي گريه‌ي كودك و بعد چهره مادرم كهنفس‌هاي آخرش را به سختي مي‌كشد و جان مي‌دهد. هنوز هم بعد از خواندن اين همه كتابو متون فلسفي و عرفان شرقي از تصوف گرفته تا متون عرفان بودايي باز هم با ايناتفاقات درگيري ذهني دارم. اين تكرار معجزه همان واژه‌ي عرفان هندي يعني پراهنا رابه ياد مي‌آورد. پراهنا در زبان سانسكريت به واژه‌ي دم و بازدم و معرفت اشارهمي‌كند. يوناني‌ها هم واژه‌ي pneumo يا نيروي حيات كه ما امروزه كلمه‌ي pneumatic را از آن ساخته‌ايم از واژه‌ي تنفس گرفته‌اند. تجربه‌ي ديدن واپسين نفس‌هاي مادرمعجيب‌ترين چيزي بود كه تا به حال در زندگي‌ام شاهد بودم مادرم پيش از آن لحظه كه يكموجود بود حالا مثل ديگر اشياي اتاق شده بود كه هيچ حركت و حياتي ندارند و يك گوشهافتاده و به بخشي از زندگي روزمره بدل شده بودند.

با اين‌كه مادرم سه ماه در كما بود و هيچ چيزي راحس نمي‌كرد، باز هم تنفسش نشانه‌ي زنده بودنش محسوب مي‌شد. همه‌ي ما روزي چنينواقعه‌يي را تجربه خواهيم كرد، سپس جاي خود را به ديگران مي‌دهيم تا آن‌ها آن راتجربه كنند. يكي از اشتباهاتي كه ما در فرهنگ غربي از پدر و مادر خودمان به ارثمي‌بريم جدايي ميان عقايد شخصي و حرفه‌يي ماست، ما در همه‌ي برنامه‌هاي تلويزيوني،سريال‌هاي پليسي و جنايي و نمايش‌هاي شاد تلويزيوني به ندرت عبادت كردن رامي‌بينيم. در حقيقت هيچ وقت نديده‌ايم! شايد در يك برنامه‌ي خاص اين عمل را ببينيمولي بسيار كم اتفاق مي‌افتد. كمي تحول روحي كه از آن صحبت كرديم را در يكي از اينبرنامه‌ها مشاهده كنيم. در دنياي غرب ميان ذهنيت و بدن انسان جدايي افتاده است اينچيزي است كه به خصوص در مسيحيت بيشتر خودنمايي مي‌كند. در حالي كه همه‌ي اديان شرقيدر يك مساله مشترك هستند در اين اديان به وسيله‌ي سخت‌افزارهاي خاص كه همان رياضتكشيدن يا تمرين‌هاي جسمي است ميان خويشتن و نفس انسان و عواطف و احساسات او رابطهبرقرار مي‌شود به همين خاطر است كه انسان شرقي تمرينات تمركز ذهن را انجام مي‌دهد،يا روزه مي‌گيرد يا عواطف طبيعي خود را با آنچه كه هر روز انجام مي‌دهد پيوند دادهو به پاكي ضمير دست مي‌يابد. ضميري كه در ميان غبار ابهام، جهل و ناداني تيره و تارگشته است.

پرسش:‌ گويا خيلي درگير مسايلآييني و معنويت فردي و همچنين دنباله‌روي انسان‌گرايي هستي كه تا اكنون سرلوحه‌ينظريه‌ي برداشت فلسفي و عرفاني از هنر نبوده است، رويه‌اي كه حتا موسسات هنري هم طي 30 سال گذشته طي نكرده‌اند؛ چطور اين سبك و ديدگاه را دنبال كردي؟ تجربياتي كهداشته‌اي را چگونه به زبان هنر بيان كرده‌اي؟

بيل ويولا: خنده‌دار است من هيچوقت چنين كاري نمي‌كنم؛ هميشه عاشق اين بوده‌ام كه درباره‌ي نظريه‌هاي هنري درمدارس هنر گفت‌وگو كنم. همواره به من گفته‌اند اين كار خيلي اهميت دارد در آنسال‌ها ديدگاه "كلمنت گرينبرك" رايج بود كه راه خود را به مسايل جالب‌تري در آغازدهه‌ي تازه مي‌كرد. اين پديده‌هاي جالب "تيوا كونگي"، "دنيس اوپنهاين" و "تريفاكس" بوده‌اند. آنها هنر فضا را كه بسيار غريب و عجيب بود و جسم انسان‌ را هدف كار خودقرار نمي‌داد، كار مي‌كردند. من به شدت به سمت اين هنر كشيده شدم چون سبك‌هاي ديگر،قديمي و متوسط بودند هيچ ارتباط كاري ميان كارهاي خودم و كارهاي "نولاند"،" روتكو"، "مارك لوليس" و" هلن فلانكن‌تالر" نمي‌بينم. به نظرم دو چيز بزرگ تا به حال اتفاقافتاده است؛ ويدئو با ويژگي ساختاري، فني و رسمي‌اش امكانات بسياري را برايهنرمندان فراهم كرده است امكاني كه به‌ بروس نواومن اين فرصت را داده تا ساعت‌ها دراستوديوي شخصي جلوي دوربين راه برود و ويولن بنوازد؛ روشي كه تا به حال خلوت هيچهنرمندي را اين چنين به تصوير نكشيده است.

پرسش:‌ با رقص بوتو (Butoh) آشنايي داري؟ هنرمنداني مانند "ايكو" و "كوما" را تا به حال از نزديك ديده‌اي؟

بيل ويولا: نه فقط گفت‌وگويكوتاه تلفني با آنها داشته‌ام، ولي چندين بار شخصي را به نام "مينتاناكا" در ژاپنملاقات كرده‌ام. كارش فوق‌العاده بود. اما ويدئو مرا به نتيجه‌ي ديگري مي‌رساند؛اين فناوري هم مانند ديگر فناوري‌هاست، همان طور كه سبك رنگ و روغن از نقاشي‌هاييبا رنگ‌هاي تمپرا در قرن‌هاي 14 و 15 ميلادي بيرون ‌آمد، ويدئو هم در دوره‌ي پس ازجنگ و سال‌هاي طولاني پس از آن امكانات بسياري را فراهم آورده است. اين وسيلهبه‌صورت موقتي عمل مي‌كند، چون شما با خاموش كردن دستگاه تصوير را از دست مي‌دهيد. از اين گذشته، نسل من يعني نسل دهه‌ي 60 و سال‌هاي جنگ ويتنام خيلي تحت‌تاثير دينشرقي قرار گرفت، از سوي ديگر چندين گروه از استادان ذن در ‌آمريكا زندگي مي‌كردند،هندوها در دانشگاه اوپانيشاد و بهاگاواگيتا مي‌خواندند. از ديگر سو نسلي از معتقدانو پيروان ديدگاه فرازميني مانند "امرسون"، "توريا" و "وايتمن" فعاليت مي‌كردند،مردم تمرين‌هاي تمركز ذهن (مديتيشن) انجام مي‌دادند و بالاخره همه چيز بر فضاي آنروزها حاضر بود. آن هنگام كه من مطالعه را آغاز كردم كاملا به دور از هياهو وكنجكاوي‌هاي رايج شروع به خواندن متون كهن كردم. پيشينه‌ي مسيحي‌ام را كنار گذاشتهو علاقه‌اي به خواندن انجيل نداشتم. متوني را مي‌خواندم كه بر خلاف انجيل چيزي راتوصيف نمي‌كردند و شما را به پذيرفتن چيزي مجبور نمي‌كردند. شما مجبور نبوديد قانعشويد و آن را بپذيريد. آن كتاب‌ها تنها راز ناگفته ي هستي را بازگو مي‌كردند. ايننوشته‌ها مرا مجذوب كلاسيك‌هايي كرد كه سال‌ها و سال‌ها شنوندگان خود را به‌سوي خودمي‌كشانند. آنها داستان‌هاي بشر در كل جهان بودند.

من در ذهنم دگرگوني اساسي و ورود چيزي پايه‌اي بهدرون دنياي هنر را نمي‌بينم، اما به نظر من كار تو و گروهي ديگر كه هنوز آن ارزش‌هارا دست به دست به‌عنوان مربي به نسل بعدي منتقل مي‌كند، بسيار متفاوت است.

نكته‌ي بسيار جالبي را طرح كردي، واقعا جالب استدرست مي‌گويي ما 10، 15 سال پيش هم چنين پيشرفتي نداشتيم. براي من اين چيزها زيادمهم نيست. مدت‌هاست كه مجله‌هاي هنري را نمي‌خوانم اين جمله‌ها اصلا براي من جالبنيستند، هنر سال‌هاي اخير خيلي نظريه‌محور بوده است، من بيش از نظريه به عمل و كارمعتقدم.

پرسش: آيا ساعت‌هاي زيادي رادر مدرسه‌ي هنر مي‌گذراني؟

بيل ويولا: گه‌گاه آري. ايناواخر سرم خيلي شلوغ بود. آن اثر بزرگ در گوگنهايم يعني همان مجموعه‌ كارهايديواري، بزرگترين اثري است كه تا به حال خلق كرده‌ام. بي‌وقفه سرگرم كار بودم وليواقعا رفتن به كلاس را دوست دارم و چيزهاي زيادي هم از اين كلاس‌ها آموخته‌ام. همينبحث‌ها و صحبت‌هاي كوچك و كوتاه با دانشجويان برايم بسيار لذت‌بخش است.

تا به حال خيلي از دانشجوها را ديده‌ام كه آنقدرغوطه‌ور در نظريه‌ي هنري و انديشيدن به مقوله‌ي هنر هستند كه وقتي صحبت از خلق يكاثر هنري به ميان مي‌آيد كاملا فلج مي‌شوند و نمي‌توانند كاري انجام دهند. اينكاملا به مساله نظريه‌محور بودن فرهنگ دانشگاهي مربوط مي‌شود.

به نظر من هنوز قضاوت در اين‌باره خيلي زود استچون ما هنوز به دوره‌اي شكل‌يافته از هنر نرسيده‌ايم. اين مشكل مربوط به ويژگي‌هايجامعه‌ي پست مدرن است. ما هنوز در دوره‌اي هستيم كه همه چيز دوباره در حال ارزيابيشدن است. نقطه‌ي عطف يك دوره‌ي گذار، آگاه بودن از چارچوب‌ها و درون‌مايه و مفهومآن دوره است. در سال‌هاي دهه‌ي 90 تمركز هنر بر روي جامعه و اثرات آن بر اجتماعبود. هنرمند بايد به اثرات كار خود روي جامعه هم بنگرد. اگر فقط به درون و احساساتخود نگاه كند و براساس آن كار كند تنها نفس خود را بيان كرده است.

پرسش: آيا تجربه‌ي فيزيكيديدن كارهاي تو بايد به تجربه‌ا‌ي فردي تبديل شود؟ به نظر تو گالري‌ها بايد بهتالارهاي نمايش تبديل شوند؟

بيل ويولا: خوب كار من به دو بخشتقسيم مي‌شود، يك بخش نوار ويدئويي تك شبكه‌ا‌ي است؛ هيچ وقت فكر نكرده‌ام كه اينهنر همه‌گير و همه‌پسند است. هميشه از اول كارم فكر كرده‌ام اين كار در دامنه‌يتجربيات فردي جاي مي‌گيرد. به همين دليل هم وقتي كه در دهه‌ي 70 و 80، "بابآيسستين"، پيشگام صنعت رسانه، در لس‌آنجلس، من و همكارانم را تشويق به پخشكارهايمان روي نوار VHS كرد تا مردم آن را به خانه‌هايشان ببرند، به گرمي از اينپيشنهاد او استقبال كردم. چون مردم مي‌توانستند اثر شما را به خانه‌شان ببرند و درهر جا و هر لحظه و هر شرايطي كه بخواهند تماشا كنند. من هميشه گفته‌ام ترجيح مي‌دهمويديو آرت‌هاي من را در موزه‌ها نمايش دهند تا در گالري‌هاي هنري. وقتي اولين كارچيدمان (installation) خود را در سال 1973 انجام دادم، فهميدم كه آنها را بايد درگالري نمايش دهم. اين فقط يك طرف قضيه است. طرف ديگر اين است كه اين دستنمايشگاه‌ها مانند آنچه تو در موزه‌ي هنر لس‌آنجلس ديدي، نتيجه‌ي يك پژوهش 25 سالهبود كه تعدادي از ‌آثار آن بسيار زيبا بود. اين آثار دو هدف داشتند، هدف اول اينبود كه مردم بفهمند اين آثار نتيجه‌ي 25 سال كار هستند و دوم اين كه مردم بفهمند درپس اين 25 سال يك پيام و مفهوم پنهان شده است، درك اين دو بسيار فراتر از تواناييدرك بيننده هستند. در اين نمايشگاه 13 اثر وجود دارد كه كم‌وبيش فرصت تجربه كردن ودرك آنها را به بيننده مي‌دهد. كساني كه با رسانه كار مي‌كنند پيشرفت كاريروايت‌گونه دارند.

بعضي وقت‌ها خيلي دشوار است كاري را درست و كاملانجام دهي ولي با اين حال اين آثار را نمايش مي‌دهند و مردم هم هر چيز كوتاه وليآنها را مي‌بينند و قطعه هم با وجود كوتاه بودن اثر خود را باقي مي‌گذارد.

پرسش: از ايكو وكوما صحبت كن،آنها هم سرعت كاري خود را كم كرده و مثل تو بيشتر به بيان عواطف خودشانپرداخته‌اند. اين دو آثاري را ادامه مي‌دهند كه انسان 300 سال پيش هم مي‌توانستبفهمد، اين ‌آثار فقط براي نمايش ساخته نشده‌اند و پيام معنوي هم به همراهمي‌آورند. آيا كارهاي تو هم نوعي تعالي معنوي به شمار مي‌روند؟

بيل ويولا: دقيقا درست گفتي. چونوقتي بفهميم همه چيز تحت‌تاثير گذشت زمان قرار دارد مي‌فهميم آنها به دليل وجوداتفاقات زنجيره‌وار و وابسته به زمان معني پيدا مي‌كنند. انسان هم هميشه به دنبالاين بوده كه با رمز‌آلود كردن آنها را به صورت "‌مذهب" و "معنويت" بيان كند. بنابراين روح معنويت تصويري بسيار حقيقي و نمودي از جهان هستي است.

جهان هم به‌صورت يك چرخه و هم به‌صورت خطي وپيوسته عمل مي‌كند. به همين دليل تفكر و تجسم بسيار مهم است. هنگامي كه ويديو ساختندرباره‌ي روش نگرش به جهان را آغاز كردم حس مي‌كردم ميان من و جهان جدايي افتادهاست. ولي در نهايت باز هم نظرم عوض شد، چون با اينكه دوربين را مي‌شود حركت داد،واسطه‌ا‌ي ثابت است - من با دوربين-. با دنيا پيوندي دوباره برقرار كرده‌ام. يكبارهبه ذهنم مي‌رسد از يك فنجان قهوه روي ميز فيلم گرفت مي‌شود 20 دقيقه دوربين را رويفنجان زوم كرد و از آن فيلم گرفت بدون اين كه بخواهم از آن عكاسي كنم. چون هيچحركتي در فيلم نيست و هيچ سايه‌اي هم رد نمي‌شود، بنابراين فيلم برابر يك عكس استولي به هيچ وجه عكس محسوب نمي‌شود. اين ويدئو تنها 20 دقيقه از زندگي يك فنجان قهوهحساب است، هدف من از اين كار درگير كردن جسم بيننده با تصوير بود و نه ذهن و خلاقيتبيننده. مثلا اگر شما كنار يك استخر ايستاده باشيد و به موج‌هاي روي آب نگاه كنيد وناگهان كسي شما را هل دهد و در آب بيافتيد تنها در ‌آن لحظه است كه در يك تجر به‌يمستقيم آب را حل كرده ايد و آنچه از آب فهميده‌ايد دانش محض شما از آب است. چنينتجربهايي را مجسمه‌سازها هم دارند چون دست و بدن آنها مستقيما با اثر ساخته شدهتماس دارد.

پرسش: آيا رابطه‌يي نزديك باجسم خودت داري؟ خوب واضح است، تو يك متفكر هستي، من هم هستم، ولي وقتي ما به بدنخودمان نزديك مي‌شويم به مراكز عواطف خودمان متصل مي‌شويم. مانند فرآيندي كه طي آنبيننده تجربه‌ي فيزيكي آثار مي‌پردازد. در يكي از نمايشگاه‌هاي تو مردم زيادي راديدم كه از شور احساس گر يه مي‌كردند كه در يك گالري اثر معاصر خيلي غير معمول بهنظر مي‌رسد. من تنها آنچه كه ديده‌ام مي‌گويم، شبيه همان بحثي كه درباره‌ي يك فنجانقهوه مطرح كردي.

بيل ويولا: هنر ما را به قلمروييانتزاعي كشانده، همه‌ي رويدادهاي تاريخ زير لايه‌ي عمقي به هم مربوط مي‌شوند. مهماست زير ساخت‌ها و ريشه‌هاي هر پديده را بشناسيم. ما بايد بيشتر همين ريشه‌ها رابشناسيم كاري كه در زمان دانشجويي من استادهاي قديمي هيچ‌گاه آن را انجامنميدا‌دند. من آن زمان هميشه كلاس تاريخ هنر را دوست داشتم با اين كه آن هنگام بهعنوان هنرمندي جوان زياد ارتباط آن را با هنر نمي‌فهميدم، ولي الان تبديل به بخشيجدايي‌ناپذير از زندگي من تبديل شده است.

پرسش: يك سال و نيم پيش به رمرفته بودم. در اين سفر از تك تك تابلوهاي كاراواجو و برنيني بازديد كردم. منشيفته‌ي سبك روايي و داستان‌گونه‌ي آنها هستم. مردم 20 يا 30 سال گذشته كار قوي وخوبي نديده‌اند و كمي هم دلمرده و نااميد و عاشق ديدن كار قوي هستند.

بيل ويولا: دقيقا، الان همه چيزدر حالت ‌آوانگارد ثابت و معلق مانده، تو از "كاراواجو" و "ورميز" نام بردي آنهااستادان بزرگ نقاشي هستند. وقتي ظهور پرسپكتيو را در دوره‌ي رنسانس مطالعه مي‌كني،مي‌بيني "ماساچو" كه در سال 1423 نقاشي تثليث را در فلورانس رسم كرد، جواني ترك بودكه در سن 24‌سالگي آن شاهكار را خلق كرد، او سبك نوين خو را از اعراب واعراب هم آنرا از يوناني‌ها و رومي‌هاي باستان و از اقليدس، علم هندسه و نورشناسي الهام گرفتهبودند. در پي آن متفكران مشخصي شروع به قانون‌مندي و رمزآلود كردن آن كردند. افراديمانند "برونلشي" گفتند به يك تصور بايد به شكل تازه‌اي نگاه كرد. خوب چه كسي اينحرف‌ها را قبول كرد؟ جوانان. الان چه كساني از اينترنت استفاده مي‌كنند؟ جوانان! جوانان هستند كه كارهاي تازه و قوي انجام مي‌دهند مردم امروزه به آن شكل كهرسانه‌ها امروز تبليغ مي‌كنند و مي‌خواهند، احمق و گنگ نيستند. مردم فلورانس در آنزمان گنگ بودند ‌آنها نفهميدند چه چيزي را مي‌بينند، تنها درك كردند چيزي كه رو بهروي آنهاست كاري تازه و مبهم است. پيرها وقديمي‌ها گفتند اين هنر نيست. امروزه هميك استاد پنجاه ساله يك هنرمند جوان 34 ساله را كه روي اينترنت آثار هنري توليدمي‌كند، تشويق نمي‌كند. ‌آنها از جوانترها مي‌خواهند تصويري جاودان خلق كنند، نهتصويري از يك لحظه، ولي جوآنها كاملا با اين تفكر فاصله دارند، آنها عملكرد تصاويررا عوض كردند كه همه‌ي اين كارها با كمك فناوري نوين انجام شده است.

پرسش: اگر موافقي بگوييم تومانند پلي هستي كه نسل آينده از روي تو عبور مي‌كند. اين نسل به كجا مي‌رود؟ كاركداميك خوب است؟ هدف و ايده‌هاي نوين اين نسل چيست؟ چه ارزش‌هايي در كار آنهابرايشان مهم است؟

بيل ويولا: ايده‌هاي محوري آنهادرون رسانه‌ها جاي گرفته است، نمي‌خواهم بگويم آينده‌ي هنر تنها در دست رسانه‌هاست. خود من هنوز معناي هنر رسانه‌اي را نمي‌فهمم. با اين سرعت رشد فن‌آوري قضاوت هنوزخيلي زود است،بايد منتظر شد و ديد 20 سال ديگر چه اثري باقي خواهد ماند. به نظرمدرست نيست خيلي زياد روي ابزار كار اين جوانها تمركز كنيم. من خودم سير تكامليفن‌آوري را دنبال مي‌كنم. سيري كه بسيار مهم است و فن‌آوري‌هاي عظيم را توليدمي‌كند. مثل زماني كه انسان نخستين يك ابزار ساده ساخت و به مرور اين ابزار ساده بهچكش و امروزه به بالابرهاي عظيم و غول آسا تبديل شده اند. ابزارهايي كه سكان‌دارتكامل انقلابي ما محسوب مي‌شوند، ابزار ويژه‌ي گسترش حواس و انديشه‌ها هستند. تازماني كه قدرت ويژه‌اي نداشته باشيم، نمي‌توانيم دنياي عظيم خود را ببينيم.

پرسش: همه‌ي چيزهايي كه گفتيامروز در جامعه‌ي ما وجود دارند؟

بيل ويولا: سال‌هاي دانشجويي درمدرسه‌ي هنر اصلا به اين موضوعات اعتقاد نداشتم ولي امروز به اين نتيجه رسيده‌ام كهاحساسات و عواطف كاملا به رفتارهاي معنوي و اخلاقي گره خورده‌اند. تنها انسانها يبي‌عاطفه مي‌توانند يهودي‌ها را به اردوگاه‌هاي مرگ بفرستند. اين كار را ذهن آنهاانجام داد نه عاطفه‌ي آنها . واقعا نمي‌دانم اين افراد چه طور مي‌توانستند شب آسودهبخوابند چون حس عاطفه حتي در فاشيست‌ترين ديكتاتورها هم وجود دارد. ما وارد مرحله‌يتازه‌اي از انسانيت شده‌ايم، چون مي‌توانيم كشتارهاي بيرحمانه‌ي بوسني و يا كتكخوردن "رودني كينگ" را روي صحنه‌ي تلويزيون ببينيم. گفته‌ي سياستمداران در اينموارد اصلا مهم نيست، بلكه مهم اين است كه وجدان ما چگونه قضاوت مي‌كند. اين حوادثدر ويتنام هم روي مي‌داد، انسانها يكديگر را تكه‌پاره مي‌كردند و دولت دررسانه‌هايش تبليغات ديگري ارايه مي‌كرد. ولي هنرمندان مي‌دانند با اين شرايط چگونهمقابله كنند آنها مي‌ايستند چون صاحبان تصاوير خود آنها هستند.

من فکر مي‌کنم در وضعيت کنوني ما در دوره‌اي زندگيمي‌كنيم كه بي‌اعتنايي و ترديد نسبت به رسانه‌ها بيشتر شده، اما رسانه ها به حاشيهنخواهند رفت. اين مساله پيشاپيش روي داده است. بسياري از مردم ديگر به آنچه در CNN مي‌بينند اعتماد نمي‌كنند. اين مسئله ما را از فضاي بصري که به ميزان زيادي حوزه مارا شکل ميدهد دور ميکند و من فکر ميکنم همانطور که ابزار ديجيتال توسعه ميابد،امتيازي که ما داريم اين است که واقعيت يک نظام است نه يک تصوير و اين نظام ها وجهپنهان ارتباطاتي هستند که ما آنها را تجربه ميکنيم. بنا براين من فکر ميکنم هنر مندآينده تصوير رازياده روي ميدانند همانطور که هنر مند در لايه هاي عميق تصوير خواهدبود جايي که واقعيت واقعي وجود دارد.

پرسش: بگذار بگوييم ارزش‌هاياخلاقي بخش بسيار مهمي از ضمير هر انسان را تشكيل مي‌دهد. حالا آيا هنرمندان هموظيفه‌ي خاصي در برابر آن دارند؟

بيل ويولا: خوب امروز بزرگترينمسووليت هنرمند گسترش آگاهي مردم از تاثيرگذاري اين تصاوير است. ما هر روز و هرساعت و هر لحظه جلوي هجوم سيل عظيم اين تصاوير قرار داريم كه مي‌خواهند ما را درخود غرق كنند مثل اين است كه شخصي غذا خوردن شما را كنترل كند تا از خوب بودن آنمطمئن شود و شما هم غذا مي‌خوريد ولي نمي‌دانيد چه ريزمغزي‌هايي درون غذاي شماست ووقتي كه غذا هضم شد، چه سودي براي بدن شما خواهد داشت. به زبان ساده‌تر همبرگرمي‌تواند سرطان‌زا باشد. تصاوير هم همين طور هستند، آنها به درون شما رخنه مي‌كنندو در شما جاي مي‌گيرند و بخشي از شما مي‌شوند. من هيچ گاه نقاشي‌هاي زيبا را جمعنمي‌كنم. چون آنها درون من جريان دارند و هر روز همه‌ي آنها را ستايش مي‌كنم. بااين حال نمي‌گويم هيچ تصوير بد و آزار دهنده‌اي در ذهن من نيست. بسياري از آنهادرون من هم وجود د ارند. هزاران سال پيشگويي‌هاي هندي اين پديده را دريافتند، ما همدر همان نقطه پا گذاشتيم ما بايد از مرز ديدن عبور كنيم، نبايد بگذاريم اشتهايهوس‌هاي ما همه‌ي هستي ما را يكجا در خود فرو برد. اين دقيقا همان چيزي است كهتبليغات‌چي‌ها و شركت‌هاي بزرگ مي‌خواهند، چون اين وسيله‌ بسيار فيزيكي كار مي‌كند.

پرسش: شايد هنرمندان تصويرگرامروزي يا شايد هم نسل خود ما پس از مرگ قديمي‌ترها، مثل يك صافي عمل كنيم. بسيارياز جوانها از جمله پسر خود من روزانه هزاران تصوير از اين دست را بدون رد شدن ازهيچ فيلتري مي‌بيند.

بيل ويولا: نه اين طور نيست اغلبمردم بي‌سواد هستند و مردمي كه خواندن و نوشتن بلدند به آنها حكمراني مي‌كنند، ايندسته همان تصويرسازان هستند و تسلط كامل روي تصاوير هم در دست اين گروه است.

كسب‌و‌كار تو هم همين هدف را دارد و دليل جذب مردمبه طرف كار تو هم ايجاد كردن فضايي است كه با ديدن آنها بتوانند بدون هيچ خجالتيآزادانه گريه كنند اين كار بسيار طبيعي و كاملا مجاز است.

بله، بهترين عنصر ممكن براي يك رنسانس، همان آميزش حقيقت و زيبايي است. يك تصوير زيبا تنها زيبايي صرف ندارد بلكه سرشار از عصاره‌ي زندگي است گهگاه هم كه اين تصاوير ما را تكان مي‌دهند به اين دليل است كه سرشار از حقيقت هستند. آنها تنها لذت موقت و زيبايي گذرا ندارند، بلكه به ريشه‌ي آنچه انسان در طول مسير تكاملي خود در اين سياره مربوط مي‌شوند به همين دليل تنها هنرمندان از اين امتياز بهره‌مند هستند.

-------------------------

برگرفته از: http://sharifimehr.blogfa.com

            Visitation_28.jpg


OWAS-CentralAltar2.jpg


3-bill-viola-emergence-2.jpg







مطالب مشابه :


نوآوری و شکوفا یی

موضوع: نوآوری و شکوفا یی گرداورنده : محمد مرادی مال امیری. رشته :




زندگی نامه سالوادور دالی

ایده های نو و ده روز قبل از تولد دالي درگذشت و كرد او به عنوان يك نقاش، تكنيك*هاي آسان




اولویت های تربیت دینی از نگاه معصومین

رشد درك كودكان از خدا در سن يك تا سه سالگي: براي انتقال ايده هاي نو در روز تولد




كپي برابر اصل , گزارشي از پژوهشكده رويان

براي تولد يك سالگي‌اش نگرفتيم البته دكترنصر مقارن شدن روز تولد رويانا با شب‌هاي




گفت وگو با سلطان جاده هاى ايران؛

طرحى نو براى اش هم كيك تولد ۶۰ سالگى اش را يك روز براى ما تولد گرفتند و




به مناسبت سال نو و تولد فروغ رئوفي

به مناسبت سال نو و تولد فروغ يك: آغاز از شعر "دست‌هاي تو" (2) براي فرداهايي که




گفت‌وگويي با بيل ويولا

تر كرد، اين رويداد براي من از يك ذهنيت يك روز پس از تولد 3 سالگي ايدههاي نوين




نقش مهد كودك و پيش دبستاني در تربيت كودك

بيان كرد كه 50% رشد هوشي بين تولد تا 4 سالگي براي خود يك ايده هاي مناسبي را براي




نظریه رشد روانی اجتماعی اریکسون

اگر چه ما از تولد تا 11 سالگي , هاي خود , براي هيچ كس براي دراز كشيدن روي يك




برچسب :