چند خطی در باب شعر

 

موسیقی، یکی از عناصر مهم درشعر است و تاثیرات فراوانی بر آن می گذارد؛ از جمله:

 

·           به شعر، نظم می دهد؛

·           حالات مختلف در مخاطب ایجاد می کند ( نشاط، شادی، اندوه، و...)؛

·           میزان تاثیر شعر بر مخاطب را دوچندان می کند؛

·           و...

 

موسیقی در شعر چند شاخه ی مهم دارد؛ از جمله: وزن، قافیه و ردیف، و...

در این بخش می خواهیم با هم بحث قافیه و ردیف را مرور کنیم.

پیش از آغاز بحث، خوب است این بیت ها را بطور دقیق بخوانید و به این سوال پاسخ دهید که در پایان هر بیت:

-     کدام « کلمات » بطور کامل و عینا تکرار شده اند؛

-     « حروف »  کدام  کلمات با هم مشترکند؛

با پاسخ به این سوالات می توانید به جایگاه قافیه و ردیف و ارزش موسیقایی آن پی ببرید.  

اما، شعر انتخابی امروز از کتاب « یک عالم پروانه » است ( چاپ 1373) اثر شاعر خوب و صمیمی کودک و نوجوان، آقای افشین علا:

خنده ی بابا

 

بابا دارد می خندد                 دنیا دارد می خندد

حتما خیلی خوشحال است،       زیرا دارد می خندد

یک گل روی قالیچه              با ما دارد می خندد

هرچیزی که غمگین بود،        حالا دارد می خندد

 

ردیف چیست؟

کلماتی که در پایان بیت، عینا تکرار می شود. پس می توانیم بگوییم:

کلماتی که در پایان مصراع 1 و مصراع های 2 و 4 و 6 و 8  در این شعرآمده و کاملا تکرار شده، ردیف این شعر است.

راهی ساده برای یافتن ردیف در شعر:

از چپ به راست، کلمات پایانی شعر را بررسی می کنیم: «می خندد» و « دارد» در همه ی بیت ها عینا و پشت سرهم تکرار شده اند؛ پس ردیف شعر به شمار می روند البته به شرطی که پیش از آن ها « قافیه » آمده باشد.

قافیه چیست؟

کلماتی که در پایان بیت می آید و بعضی از حروف پایانی آن ها با هم اشتراک دارد؛ این اشتراک باعث ایجاد موسیقی در شعر می شود.

می بینید که بخش پایانی کلمات «بابا»، «دنیا»، «حالا» و « زیرا»، یعنی: " ا " با هم مشترک است؛ به همین دلیل این کلمات، قافیه ی این شعر به شمار می روند.

با همین روش بسیار ساده می توانید قافیه هم بسازید؛ شاید شما هم مثل خیلی از بچه های دیگر، تمرین قافیه سازی کرده اید، بی این که از آن باخبر باشید! می پرسید چطور؟ بله عرض می کنم. بچه ها گاهی برای تفریح با هم سوال جواب هایی دارند، که درحقیقت تمرین قافیه سازی است!

مثلا:

بگو: تشت!

-     تشت

-     بشین برو رشت!

 بگو: چیز!

-     چیز

-      بشین روی میز!

و ...

می بینید که در این بازی به اشتراک پایانی کلمات توجه شده است.

شب شد و ...

شب شد و مهتاب در آمد باز

گریه ز طفلی بر آمد باز

 

حال، دگربار بها ر آمده

غنچه ای از شاخه به بار آمده

 

کودکی از عرش خدا آمده

شاه عرب، شیر خدا آمده

 

تابشی از نور خدا آمده

عادلی از سوی خدا آمده

...

نکته ها:

1.        حروفی که مشخص شده، باهم مشترکند و قافیه را ایجاد کرده اند. کلماتی که زیر آن ها خط کشیده شده، ردیف شعرند.

2.        قافیه ها قبل از ردیف می آیند. در این شعر، این اصل مهم رعایت شده است.

3.        هیچ وقت نمی توان در شعر، ردیف را به تنهایی آورد؛ اما می توان قافیه را بدون ردیف آورد.  به این دو بند شعر نگاه کنید:

                       

امشب مثال شاپرک

پرمی کشم من سوی گل

صد بوسه یکجا می زنم

بر روی گل، بر روی گل

در این بند شعر، پس ازقافیه (سوی- روی) ردیف هم آمده است (گل

فردا که از ره می رسد

خورشید زیبا و قشنگ

پیچد درون مدرسه

آهنگ دنگ و دنگ و دنگ

اما در این بند شعر، پس ازقافیه ( قشنگ - دنگ) ردیف به کار نرفته است.

حال با این توضیحات می توانید تشخیص دهید که کدام یک از بیت های شعر «شب شد و...» مشکل موسیقی کناری( ردیف و قافیه ) دارد.

بله، می بینید که در ابیات پایانی، ردیف به کار رفته است، بی آن که قافیه داشته باشد.

فراق تو مرا دیوانِ ه کرده   

اسیر سر در میخانِ ه  کرده 

گواهی می دهد این قلب پر خون

که جام چشمم از خون نالِ ه  کرده 

من از چشم حزینت بگویم

که یارم را بدیده گریِ ه  کرده 

همان چشمی که بر سالار زینب

به جای اشک چشم خون گریِ ه کرده 

تو را آن مادر پهلو شکسته

که محسن از درونش نالِ ه  کرده 

صدای ناله ی مادر هنوزم

میان آن مدینه نالِ ه  کرده 

 

1.          می دانید، کلماتی که بعد از قافیه آمده وعینا تکرار شده است " ردیف" نام دارد. این شعر از نظر ردیف   تقریبا مشکلی ندارد.

2.          اگر به قافیه های بیت اول شعر بنگرید، می بینید کلمات پایانی قبل از ردیف، درحروف " ن "و " ه " و آوای " آ " مشترکند؛ می توان برای قافیه ی این بیت این الگوی ساده را در نظر گرفت: [ آ + نِ +  ه ] حالا بر اساس این الگو می توانیم در باره ی قافیه ی بیت های دیگر براحتی قضاوت کنیم. 

-      قافیه ی بیت دوم و پنجم: ناله [ آ + لِ + ه ]

-      قافیه ی بیت سوم و چهارم: گریه [ -ِ ر + یِ + ه ]

-      قافیه ی بیت ششم: لانه [ آ +نِ + ه ]

می بینید که الگوی موردنظر فقط دربیت ششم رعایت شده است؛ یعنی بقیه ی قافیه ی شعر ایراد دارد.

به یاد داشته باشیم که:

" ناله "  با کلماتی هم قافیه می شود که اشتراک حروف پایانی شان ( صامت و مصوت) بر اساس الگوی [ آ + لِ + ه ]  باشد.

 کلماتی مثل: خاله، رساله، هاله، دنباله و...

 

" نامه "  با کلماتی هم قافیه می شود که اشتراک حروف پایانی شان ( صامت و مصوت) بر اساس الگوی [ آ +مِ + ه ]  باشد.

 کلماتی مثل: خودکامه، خامه، و...

3.          یک سوال مهم:

چرا برخی شاعران در کاربرد قافیه به این مشکل دچار می شوند؟

بر اساس الگویی که معرفی کردیم می توانید حدس بزنید که بسیاری از شاعران نوپا، معمولا فقط " ه " پایانی را که ِ- خوانده می شود  یه عنوان حرف قافیه در نظر می گیرند و همین خطا باعث ضعف قافیه در شعر می شود.

  در پایان این بحث انتظار داریم با توجه به الگوهایی که در زیر می آید، بتوانید براحتی قافیه هایی سالم، تازه و قشنگ بسازید.

 

 

-      " تیره "  بر اساس الگوی [ ی + رِ + ه ] هم قافیه با کلماتی مثل: زنجیره،سیره، و...

-      " کوزه "  بر اساس الگوی [ و + زِ + ه ] هم قافیه با کلماتی مثل: رفوزه، آموزه، و...

لازم به ذکر است در تمامی مثال های بالا، حرف پایانی " ه " نوشته می شود اما خوانده نمی شود یعنی "ه" غیر ملفوظ است. درمثال های بعدی " ه " ملفوظ است و خوانده می شود.

-      " کوه "  بر اساس الگوی [ و + ه ] هم قافیه با کلماتی مثل: نستوه، شکوه ، و...

-      " کاه "  بر اساس الگوی [ ا+ ه ] هم قافیه با کلماتی مثل: پگاه، جاه، جان کاه، ماه، و...

-      " تشبیه "  بر اساس الگوی [ ی + ه ] هم قافیه با کلماتی مثل: تنزیه، تیه، و...

نکته ی مهم

اشتراک قافیه ها بر اساس کنار هم نشستن یک حرکت ( مصوت) و یک حرف ( صامت) در پایان کلمه ایجاد می شود. اگر به الگوهایی که ارائه کردیم نگاه کنید می بینید همه یک حرف و یک حرکت ( -َ-ِ-ُ ) در پایان دارند و شاعر این دو را باید در قافیه پردازی در نظر بگیرد.

الگوهای دیگر:

-      " دفتَر "  بر اساس الگوی [ َ + ر] هم قافیه با کلماتی مثل: خبَر،دیگَر، بهتَر، دَر، و...

-      "دِل "  بر اساس الگوی [ ِ + ل ] هم قافیه با کلماتی مثل: مشکل، ول، کامل ، و...

-      "دُر "  بر اساس الگوی [ ُ + ر] هم قافیه با کلماتی مثل: شتر، موتور، حُر، و...

نکته ی مهم دیگر:

گفتیم،  اشتراک قافیه ها بر اساس کنار هم نشستن یک حرکت ( مصوت) و یک حرف ( صامت) در پایان کلمه ایجاد می شود؛ گاهی بین حرکت قافیه و حرف قافیه، حرف ساکنی همراه می شود که لازم است در الگوی قافیه، آن را هم در نظر بگیریم:

-       

-      " تَشت "  بر اساس الگوی [ َ + ش + ت] هم قافیه با کلماتی مثل: رشت، دشت، گذشت، و...

-      "دَست "  بر اساس الگوی [ َ + س + ت] هم قافیه با کلماتی مثل: مست، شکست، هست، و...

-      " مِهر "  بر اساس الگوی [ ِ+ ه + ر] هم قافیه با کلماتی مثل: سپهر، چهر، و...

-      " اَبر "  بر اساس الگوی [ َ+ ب + ر] هم قافیه با کلماتی مثل: ستبر، قبر، صبر، و...

-      " رَفت "  بر اساس الگوی [ َ+ ف + ت] هم قافیه با کلماتی مثل: نفت، زفت، و...

-      " سَرد "  بر اساس الگوی [ِ ِ+ ر+ د ] هم قافیه با کلماتی مثل: درد، آورد، مرد، و...

-      " سوخت "  بر اساس الگوی [ و+خ + ت] هم قافیه با کلماتی مثل: دوخت، آموخت، فروخت، و...

-      " ماند "  بر اساس الگوی [ ا+ ن + د] هم قافیه با کلماتی مثل:خواند، دواند، نشاند، و...

-      " بَند "  بر اساس الگوی [ َ+ ن+ د ] هم قافیه با کلماتی مثل: لبخند، کمند، و...

-      " مَغز "  بر اساس الگوی [ َ+ غ + ز] هم قافیه با کلماتی مثل: نغز، و...

-      " رَزم "  بر اساس الگوی [ َ+ ز + م ] هم قافیه با کلماتی مثل: عزم، و...

-      " دِین "  بر اساس الگوی [ ِ+ ی + ن ] هم قافیه با کلماتی مثل: حسین، حنین، و...

ضعف تالیف؛ بزرگ ترین و فراگیرترین عیب   

تالیف، همان چیدن واژه ها در کنارهم بر اساس قواعددستوری است؛ اگر این قواعد  در اثر بخوبی رعایت شود، اصطلاحا ً می گوییم " حسن تالیف "  دارد و بعکس اگر مشکلات دستوری در اثر راه یافته، قواعد زبان در آن رعایت نشده باشد اصطلاحا ً می گوییم " ضعف تالیف " دارد.

" ضعف تالیف " در شعر،  نمونه های فراوانی دارد که به مرور به هریک از آن ها اشاره ای خواهیم داشت.

الف) جمع بستن عدد و معدود

در زبان فارسی معدود ( آنچه شمرده می شود ) در کنارعدد، جمع بسته نمی شود؛ مثلا ً  نمی گوییم: " 4 سیب ها " اما بی توجه به این نکته می گوییم : "دوطفلان مسلم !"

گاهی شاعر به این اصل ساده ی زبانی توجه ندارد یا به دلیل شرایط شعر بویژه رعایت وزن، این قاعده ی ساده اما مهم زبان را زیر پا می گذارد.

به نمونه هایی از این ضعف تالیف بنگرید:

" صبح دو مرغ رها

بی صدا

صحن دوچشمان تو را ترک کرد"

 

یا:

اینجا کجاست باغ دو ریحان مسلم است

اینجا کجاست قبر دوطفلان مسلم است

 

ب) آمیختن واژگان  و قواعد زبان عربی و فارسی

هرچند واژگان زبان عربی – که زبان قرآن است و بدان افتخار می کنیم – به  مجموعه ی واژگان زبان فارسی راه یافته است، اما نباید قواعد این دو زبان با هم آمیخته شود؛ مثلا  " انتقادات " و " اطلاعات "  دو واژه ی عربی است که بر اساس اصول زبان عربی با " ات "  جمع بسته شده است و ما این دو واژه را در زبان و گفتارمان به کار می بریم؛ اما حق نداریم واژگان فارسی را مثل آن دو جمع ببندیم و بگوییم: پیشنهادات(!)

بر همین اساس ترکیباتی از این دست، نادرست است:

-      خانم محترمه(!) به جای محترم

-      برعلیه به جای علیه

-      برله به جای لَه ( به نفع)

-      گاها ً به جای گاهی

نمونه ی شعر:

تا رمق در جسم و جانم بوده است

برعلیه دشمنان جنگیده ام!

 3. عدم رعایت تناظر در واژگان مفرد یا جمع

دل ابنای زمان خانه ی درد و غم تو

پیش تر از رحم مادر و صلب پدران

" مادران " نیز به قرینه ی " پدران "  حتما ً باید جمع بسته شود و نمی توان حذف به قرینه ی لفظی دانست.

4. کاربرد نادرست حرف اضافه یا ربط

بسیاری از شاعران پیشین بواسطه ی تقلید از شاعران قدیم، دچار این عیب بزرگ زبانی اند.

نمونه:

" آب هم سوخت به آغشته بخون پیکر ما "

ظاهرا ً مقصود شاعر محترم این بیان است:

" آب هم  بر پیکر آغشته به خون ما گریست " ابهام در فهم مقصود شاعر بواسطه کاربرد نابجای " به " به جای " بر " در شعر است.

  ...ادامه دارد

 

 


نوشته شده در تاريخ شنبه بیستم آذر 1389| نگارنده: سيد مهدي حسيني 

نظر بدهید

 

 

سلام

از امروز می خواهیم در باره ی زبان با شما شاعران جوان و خوش ذوق سخن بگوییم.

زبان شعر و کارکردهای آن

زبان، ابزار انتقال "احساس" و "اندیشه" است و شعر هم آمیزه ای از این دو است که به شیوه ای غیرمستقیم و هنری ( خیال انگیز ) بیان می شود؛ به همین دلیل است که شعر را " گره خوردگی زبان و خیال " دانسته اند.

-   اگر شما فکر و اندیشه ای والا و ارزش مند داشته باشید،

 - اگر از احساسی قوی و عاطفه ای سرشار بهره مند باشید،

  و...

اما،

 نتوانید به زبانی " سالم " و " رسا و جذاب" آن را بیان کنید،

 - هیچ کس نمی تواند با احساس شما شریک شود،

-   از آرا و اندیشه های شما استفاده کند،

و از همه مهم تر این که،

-   نمی تواند از بیان احساس و اندیشه ی شما، لذت و بهره ی هنری ببرد.

اصولا من و شما شعر می سراییم برای این که،

-  احساس و اندیشه ی خود را بروز دهیم،

-   توجه دیگران ( مخاطبان ) را به اثرخود جلب کنیم،

-    ذهن آنان را با افکار و عواطف خود درگیر و همراه کنیم.

برای این که به این هدف های مهم دست یابیم، لازم است در شعر، زبانی سالم، نو، خلاق، جذاب و تاثیرگذار داشته باشیم.

 

توجه داشته باشیم که،

-   شاعری که زبان سالمی ندارد و قواعد دستور و اصول زبان فارسی را رعایت نمی کند مثل کسی است که لکنت زبان دارد و نمی تواند مقصود خود را به دیگران تفهیم کند؛

-   شاعری که زبان نو و تازه ای در شاعری ندارد مانند کسی است که حرفی را برای عده ای بارها و بارها بدون هیچ تغییری تکرار کند؛ قطعا همه – حتی خود او – از این همه تکرار، ملول و خسته خواهند شد:

" سخن، نو آر که نو را حلاوتی ست دگر..."

-    شاعری که زبان خلاقی نداشته باشد، میان او و دیگر مردم که اشعار زیادی از بر شده اند و حتی گاهی شعر هم می سرایند، تفاوت و وجه امتیازی نیست. اصولا مهم ترین وجه تمایز میان همه ی شاعران، میزان خلاقیت آنان است. شاعری خلاق است که بتواند رموز زبان و امکانات آن را بشناسد و در آن تصرفات علمی  و تغییرات فنی ایجاد کند و به عبارت دیگر، با هنجار گریزی وهنجار شکنی به " فراهنجار " برسد.

-   شاعری که زبانی جذاب و تاثیرگذار نداشته باشد نمی تواند ذهن و احساس مخاطب را به خود جذب کند و بر اندیشه و احساس او تاثیر بگذارد. مرکز اعتماد مخاطب به شعر، جذابیت زبان شاعر است.

بعد از این مقدمه ی نه چندان کوتاه، به سراغ عیب های زبانی می رویم و هرهفته یکی از آنها را بر می شماریم.

 

برخی عیوب زبانی ( لغزش گاه های زبان)      

1. ضعف تالیف

2. قلمبه سرایی و متکلفانه گویی

3. بیان مستقیم و غیرهنری ( نظم )

4. کژتابی

5. استفاده از دستور تاریخی

6. پریشانی جمله از نظر دستوری و عدم دستورمندی

7. حذف های بی مورد

8. کاربرد واژگان زاید ( حشو )

9. گزینش نامناسب واژگان ( نامانوس، نامتناسب، قدیمی و منسوخ )

10. کلیشه های زبانی

11. استفاده از منطق نثر ( نوشتاری، گفتاری)

12. دوزبانگی

13. سکت های زبانی

14. تزاحم تصاویر

15. اطناب  ملالت زا ( زیاده گویی در کلام )

16. ایجاز و خلاصه گویی ( نارسایی در کلام )

17. تخفیف و شکست واژه

18. لودگی به جای صمیمیت و وقار کلام

19. نوگرایی متکلفانه و نامانوس

20. عدم انسجام و وحدت هنری و محتوایی

21. تنافر حروف و آواها

22. گزینش منفی تبادر وتداعی مفهوم یا حس منفی

نقد یک شعر دانش آموزی

سخت است پژمرده دیدن گل را

در کنار سبزه ها بی رنگ دیدن گل را

شاید از تنهایی و بی مهری است

جای شکر است زنده دیدن گل را

قدر خاک را ریشه داند  دیگر هیچ

راز باران را گل بداند  دیگر هیچ

خاک و باران در میانند ولی

روی گل شبنم نشیند  دیگر هیچ

 

در هفته های پیش در باره ی قافیه و ردیف،  بحث های زیادی تقدیمتان کرده ایم؛ با مرور بحث ها خواهید یافت که در این شعر، اگرچه شاعر تلاش کرده که ردیف را بکار ببرد، اما از قافیه - که کاربرد آن در شعر کاملا ضروری ست و باید پیش از قافیه بیاید - غافل بوده است.

حتی در کاربرد ردیف نیز در دوبیت آخر نیز خطایی می بینیم.

می دانیم که ردیف، کلمه یا کلماتی ست که بعد از قافیه، عینا تکرار می شود؛ اما شاعر،

در بیت اول " داند  دیگر هیچ " 

 در مصراع  دوم " بداند  دیگر هیچ "

در بیت دوم "   دیگر هیچ " 

را ردیف کرده، به عبارت دیگر در هر مصراع، تغییری در ردیف ایجاد کرده است. 

البته این شعر ایراد وزنی هم دارد؛ اما چون وارد بحث آن نشده ایم، فعلا به آن اشاره نمی کنیم.

در بخش های پیشین درباره ی ضعف های زبانی بحثی آغاز کردیم  و بنا گذاشتیم  بیش از20 عامل ایجاد ضعف زبان در شعر را برشماریم. در این بخش « ضعف تالیف» را معرفی می کنیم . پیش تر از شاعران محترمی که شعرشان را به عنوان نمونه و مصداق مطرح می کنیم، عذرخواهی می کنم.

 ضعف تالیف چیست؟

تالیف، یعنی پیوستگی اجزای یک جمله؛  پیوند صحیح میان اجزا، « حسن تالیف»  را رقم می زند و  پیوند ناصحیح، باعث « ضعف تالیف » می شود.

ضعف تالیف، بر اثر بی توجهی شاعر به  قواعد و دستورزبان پیدا می شود. به برخی ازاین بی توجهی ها اشاره می کنم:

 نمونه ی یک

در عرش به این دلیل صف می بندند

با ذکر هوالجمیل صف می بندند

هر صبح برای دیدن چشمانش

پشت سر جبرئیل صف می بندند.

 

این رباعی 2 ضعف زبانی مهم دارد و هردو بواسطه ی نادیده گرفتن دستور زبان ایجاد شده است:

1. نهاد  فعل « صف می بندند » در شعر ذکر نشده است.

2. بعد از « به این دلیل » باید علت صف بستن بیان می شد؛ درحالی که مخاطب دراین شعر منتظر بیان دلیل می ماند. البته اگردو مصراع بیت اول را جابجا کنیم این ضعف، کم تر به چشم  می آید.    

 

نمونه ی دو

کم کم از سوی خدا نیرنگ ها باطل شدند

آیه های روشنی از آسمان نازل شدند

 

این بیت نیز 2 نکته ی زبانی دارد:

1. بهترین شیوه ی بیان، تطبیق نهاد و فاعل( یا مسندالیه) جمله و بدترین حالت آن، کاربرد مفعول در جایگاه نهاد است!

مشکل بیت در عدم رعایت قانون زبان است:

     نیرنگ ها ( مفعول و نهاد ) از سوی خدا( فاعل و مسندالیه) باطل شدند.

شکل صحیح آن بدین ترتیب است:

     خدا ( نهاد - مسندالیه ) نیرنگ ها ( مفعول ) را باطل کرد.  

2.  وقتی نهاد جمله انسان نیست، بهترست فعل آن را با شناسه ی مفرد بیاوریم:

   آیه های روشنی از آسمان نازل شد ( به جای: نازل شدند )

  البته نمی توان این نکته را عیب زبانی دانست.

نمونه سوم

صبرکردی، صبرکردی، صبر همچون کوه سار

 

« سار » پسوند مکان است و « کوه سار» زمینی است که در آن کوه وجود دارد؛ درحالی که مقصود شاعری صبوری چون کوه است!

 

نمونه چهارم

چون نسیم از پی گلخانه ی ما راه مجوی...

 

فعل « راه جستن » همراه با حرف اضافه ی « به » می آید؛ مثلأ:به دانشگاه راه یافتم.

 در این شعر، مخاطب به دنبال حرف اضافه می گردد، اما نشانی از آن نمی یابد؛ چون فعل جمله « مجوی » است و مقصود شاعر« جست و جو»!

نکته ی دوم کاربرد نادرست « از پی » است که باعث سردر گمی مخاطب شده است؛ یا باید «راه» را مفعول در نظر بگیرد و از شعر برداشت کند که:

چون نسیم از پی گلخانه  راه را مجوید

و یا مخاطب « راه جستن » را کنایه در نظربگیرد که جمله در این حالت، دچار مشکلی مضاعف خواهد شد:

چون نسیم از پی گلخانه  به ... (؟) راه میابد!

می بینید که بی توجهی به قواعد زبان چه نتایج وحشت ناکی درپی دارد!

نمونه پنجم

آمد و بند جهان را از پلیدی ها برید

روی ظلمت، پرده ای از نور و از رحمت کشید

 

در مصراع اول این بیت کنایه « بند بریدن از » وجود دارد که بدرستی به کار نرفته است و این ابهام مطرح می شود که:

1. بند جهان را از پلیدی ها برید

2. بند پلیدی ها را از جهان برید

مسلماً مقصود شاعر گزینه دوم است؛ در حالی که شعر،  گزینه اول را القا می کند!

 

نمونه ششم

تمام دشت را گریان ِ بر اعضای اکبر دید

و ماهی را کنار علقمه در خون شناور دید

 

در مصراع اول شعر با نوعی ضعف تألیف مواجهیم که به دلیل کاربرد نادرست قید( گریان) همراه با کسره ی میانجی(-ِ)  به وجود آمده است:

 « دشت را بر اعضای اکبر،  گریان دید»

که ساختی نادرست ازاین شیوه ی بیان است؛ مثل:

تو را گرفتار ِ درس و بحث دیدم

عمری ست گرفتار ِ توأم! (گرفتار،  در جایگاه مسند)

و نمی گوییم:

 عمری ست گرفتار ِ بر توأم!

 

یا این مصراع:

امیّد  لحظه های ِ پس از سوز و التهاب...

که جهت رعایت ایجاز( فشرده گویی ) یا رسیدن به زبانی شاعرانه و متنوع، این نوع بافت های نادرست به دست می آید.

 

نمونه ی هفتم

چشمی که از اشک فراقت جذر و مد دارد

خود را مقدس کرده و دریای زیبایی ست

 

باتوجه به قواعد معنایی در زبان شناسی، لازم است از تعبیر « خود را مقدس کردن » درست نیست؛ به عبارت دیگر این تعبیر از صافی زبان عبور نمی کند و مطابق با قواعد زبان شناسی نیست.

لازم به ذکر است، شاعر محترم مفهوم  «مقدس شدن» را به گونه ای آورده که نه ذوق سلیم می پسندد و نه در زبان مردم به کاررفته است.

 

نمونه ی هشتم

سوخت جانم آنچنان تا تل خاکستر شدم

زنده ققنوس جوانی از خودم شد حاصلم

اگر به نحوه ی کاربرد فعل «شد» در دو مصراع بنگرید خواهیددید به شکلی متفاوت به کار رفته است:

مصراع اول: تل خاکستر شدم 

مصراع دوم: حاصل شد؟ زنده شد؟

شیوه ی چینش واژه ها به گونه ای ست که شعر، عیوب متفاوتی یافته است:

 - بیت، متکلفانه و پیچیده شده است

 - اجزای جمله بر اساس الگوی زبانی به کار نرفته است.

- فعل « شد » برای دو جمله متفاوت به کار رفته است؛ به گونه ای که نمی توان آن را قرینه برای جمله ی دیگر دانست

پیش تر در باره ی ضعف تألیف، به هفت  نمونه ی متفاوت از این عیب زبانی پرداختیم؛ اکنون به ادامه ی این بحث مهم می پردازیم.

نمونه ی هشتم

ریزه خوارانش بود نوح و خلیل

کاسه لیس سفره ی او جبرئیل

 

بین نهاد (ریزه خواران) که جمع است و فعل جمله ( بود) که مفرد است، تطابق وجود ندارد.

این نکته جزو بدیهی ترین نکات در دستور زبان است و عموم مردم در محاورات خود، آن را رعایت می کنند. کم ترین انتظار از شاعران محترم این است که اصول اولیه ی زبان را رعایت کنند.

این بیت، عیب زبانی دیگر هم دارد. تعبیراتی چون: ریزه خوار و کاسه لیس، موهن است و کاربرد آن دو پیامد دارد:

 

- زبان شعر رنگ و بوی زبان عوام می گیرد و از فخامت و ادب دور می شود.

 

- نباید برای مدح کسی، شخص دیگری را حقیر کرد و از مقام او کاست؛ باید از شاعر پرسید: کاسه لیس بودن جبرئیل چه  اعتبارو مقامی برای حضرت علی (ع) می آورد؟ وچرا در شعر به جای کلّی گویی، به سراغ بیان فضائل و سیره های رفتاری حضرت نمی رویم؟

مثلاً بگوئیم:

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من،

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

 

نمونه ی نهم

 هرکه را از اوست سنگش می زنیم

مَعجر از سرهای زن ها می کَنیم

 

در این بیت نیز سه عیب زبانی وجود دارد:

- کاربرد علامت جمع برای مضاف ( سر) و مضاف الیه ( زن ها) نادرست است؛ اگر به قواعد زبان و نیز نحوه ی گفتار مردم توجه کنیم، درمی یابیم اینان هیچ گاه به این شیوه ترکیب را جمع نمی بندند. قطعاً شاعر، خود نیز به این امر واقف بوده است که شکل درست ترکیب: « سر ِ زن ها» است نه: « سرهای زن ها » و اگر از خود می پرسید: « مگر زن ها چند سر دارند؟» به بهانه ی پر کردن خلأ وزن، به این خطا دچار نمی شد!

 

- معجر( پوشش) را از سر می کشند و یا برمی دارند؛ اما شاعر ِ بی توجه یا ناآشنا به اصول زبان، تعبیر مَعجر کندن(!) را به کار برده است.

 

- فعل « سنگ زدن» با حرف اضافه ی « به » می آید؛ حذف آن نشان گر بی توجهی به زبان و سقوط شعر در ورطه ی زبان عوامانه است.

 می توان « را » در ابتدای مصراع را به جای حرف اضافه در نظر گرفت: هرکه را = به هر که ) در این حالت، باز هم عیب سوم شعر خودنمایی می کند: به هرکه از اوست، سنگش می زنیم. مشخص است که «ش» زاید است.

 

نمونه ی دهم

خوب گوشت را به نخلستان بده

عقل و هوشت را به نخلستان بده

 

دراین بیت نیز- اگرچه با کاربرد آرایه ی ترصیع، تناظر موسیقایی زیبایی یافته است-  دو عیب زبانی وجود دارد:

- شاعر به جای کنایه ی « گوش دادن به »  تعبیر نادرست « گوش را دادن به» را به کار برده است! که « را»  در این صورت زاید است. لازم به یادآوری است، نمی توان برای گوش، مفهوم  ِ « دادن» یا «عرضه کردن» را در نظر گرفت. شاعر بی توجه به مفهوم کنایی ِ گوش دادن( گوش سپردن و دقت کردن ) این تعبیر نادرست را به کار برده، که جای شگفتی دارد.

- مصراع دوم شعر به طور کلّی زاید است و حَشو؛ یعنی همان مفهوم مصراع اوّل به بیانی دیگر آمده است.

 

نمونه ی یازدهم

سینه هامان بار دیگر تنگ شد

از دوباره کربلا هم جنگ شد

 

مصراع دوم دو عیب زبانی دارد:

- « دوباره » قید زمان است و برای تکرار به کار می رود؛ هیچ گاه نمی توان درشکل ظاهری آن تغییر ایجاد کرد. به نظر می رسد شاعر در این شعر، به جهت گرایش به زبان عوامانه از اصول و قواعد زبانی دورافتاده، در ساختار این قید تغییر ایجاد کرده است؛ به همین جهت نمی توان از این مصراع دفاع کرد.

- کاربرد قید « هم » زاید است؛ چون  این مفهوم القا می شود که:  پیش از کربلا در جای دیگر هم جنگ شده است!

در ضمن، نمی توان از حذف بی جای حرف اضافه ی « در» چشم پوشید:«  در کربلا جنگ شد ».

 

نمونه ی دوازدهم

زود از فرصت استفاده کنید

روی خود نقشه ای پیاده کنید

 

تعبیرات و کنایاتی چون: روی چیزی حساب کردن، نقشه پیاده کردن، در رابطه با، آتش گشودن، و... ترجمه ی لفظ به لفظ از زبان دیگر است (به آن، اصطلاحا ً «گرته برداری» می گوییم ) و نباید مثال چنین تعابیری را به کار برد. بنابراین مصراع دوم نه ارزش دستوری و نه بهره ی ذوقی و هنری برای مخاطب به همراه دارد.

 

بعد از ذکر دوازده نمونه از مصداق های ضعف تألیف، ان شاءالله  در بخش های بعد  به معرفی دیگرعیوب زبانی می پردازیم.

در این بخش نمونه هایی از ضعف تألیف ارائه می کنیم.  مسلّماً توجه و دقت نظر در اشعار و جست وجوی قوت ها و ضعف های آن می تواند ذهن و زبان شاعر را تقویت کرده، شعر او را از لغزش های احتمالی مصون بدارد.

- طفل خندانم عزیزم پاره تن

حضرت حیدر تو را داده به من

- زهر در جام و سبویش کرده ایم

استخوان ها به گلویش کرده ایم.

- تو که هفت آسمان را قبلگاهی

بهایش را بده نیمه نگاهی

- تا دهم تاوان آن روز حساب

آمدند از ره دو مأمور عذاب

برتنم بستند زنجیری گران

بردنم سوی جهنم با فغان!

- عشق و حال روز تاسوعا بخیر

گریه های روز عاشورا بخیر!

- دوباره پرشده عطر گل یاس

دوباره یک علم با عکس عباس

- بیا از فاطمه قولی بگیریم

به پای یوسف زهرا بمیریم

- دانی چرا این خاک جزء بهترین است؟

همسایه اش نام آور ام البنین است.

- خسته ام مجروح اما کودکانت خسته تر

قد من خم، قامت آنها ولی بشکسته تر!

- ذهنش پر از هیاهو در فکر چاره راهی

تا با خودش بیارد آبی برای ماهی

- طور دگر مشغول در رازونیازم

می خواهم امشب خویش را از نو بسازم

 

 

 

 

 

 

 

لغزش گاه دوم

کاربرد واژه با ظرفیت معنایی خاص

 

واژه ها در گذر زمان و براثر تأثیرات فضاهای اجتماعی، سیاسی، و...  گاه تغییر معنا یافته، یا ظرفیت معنایی خاصی می یابند؛ مثلاً واژه ی« طالب » را در نظر بگیرید که « طلّاب و طلبه » جمع مکسّر آن است و همه آن را شنیده ایم و معنی آن را می دانیم؛ امّا  جمع آن با نشانه ی جمع فارسی « طالبان » است. امروزه با شنیدن این واژه ناخودآگاه به یاد گروهکی تروریستی در افغانستان می افتیم! بنابراین، این واژه ظرفیت معنایی خاص یافته است.

شاعر لازم است در شعر به این مهم توجه داشته باشد تا مخاطب به تشویش و ابهام دچار نشود. مثال زیر، نمونه هایی است از بی توجهی شاعر به این اصل مهم، که باعث شده است عیب زبانی به شعر راه یابد.

 

خانه ی خود کرده رَب زایشگهش

حضرت موسی غلام درگهش

یا:

یک نفر از آسمان ها با پیامی سررسید

جهل و نادانی به خود لرزید پیغمبر رسید.

یا:

در عالمی که کینه در آن شعله می کشد

آتش نشان مهر و محبت محمد است

با بیمه ی محمد وآلش غمت مباد

زیرا کلید روضه ی جنت محمد است

 

لغزش گاه سوم

کژتابی

 

گوینده و شاعر برای القای مفهوم مورد نظر، لازم است با بهره گیری از امکانات زبانی جملات را به گونه ای به کاربرد که فقط مقصود مورد نظر او ارائه شود نه مفهومی دیگر.

اگر جمله به جز مقصود گوینده، مفهومی دیگر را به ذهن متبادر کند، عیب زبانی « کژتابی » دارد. مثلاً به این جمله دقت کنید:

« قبلاً شما را با عینک ندیده بودم»

این جمله دو مفهوم ارائه می کند:

- شما را عینکی ندیده بودم

- شما را با کمک عینکم ندیده بودم!

حال ببینید اگر این لغزش زبانی ویران گر، در شعر پدید آید به شعر و شخصیت علمی و هنری شاعر چه آسیبی وارد می سازد!

نمونه ها:

(1)

- گیرم که نه بر عالم و آدم ولی بود

آیا چنین ظلمی سزاوار علی بود؟

 

مصراع دوم، دو مفهوم ارائه می کند:

- چنین ظلمی سزاوار علی نیست.

- علی سزاوار این ظلم نبود.

 

معنی مورد نظر شاعر، که البته

بازهم ایراد دارد. ظاهراً مقصود شاعر چنین است: سزاوار نیست بر علی چنین ظلمی شود.

مقایسه کنید این مفهوم را با آنچه در شعر ارائه شده است!

 

 

(2)

- باز مثل جنگ خیبر شیر شو

  پهلوان عرصه ی شمشیر شو

 

کانون کژتابی در مصراع اول است که  دو مفهوم ارائه می کند:

- مانند زمان جنگ خیبر شیر شو

مفهوم مورد نظر شاعر

- مثل جنگ خیبر شیر شو

 

(3)

- بر در و دیوار خانه، جلوه گر

  بود عکس رادمردی چون قمر

 

کانون کژتابی در « جلوه گر بودن»  است که به دو گزینه می توان نسبت داد:

-  چون قمر، جلوه گر بود.

-  عکس، جلوه گر بود.

 

(4)

برتنم بستند زنجیر گران

بردنم سوی جهنم با فغان

 

 به جز ایراد زبانی شکست زبان( بُردنم، به جای بردندم) در بافغان، کژتابی وجود دارد:

- ملائک با فغان مرا سوی جهنم بردند!

- ملائک - در حالی که فغان داشتم – مرا به سوی جهنم بردند.

( معنی مورد نظر شاعر،  که در شعر به سختی دریافت می شود.)

 

(5)

کم کم از سوی خدا نیرنگ ها باطل شدند

آیه های روشنی از آسمان نازل شدند

آمد و بند جهان را از پلیدی ها برید

روی ظلمت پرده ای از نور و رحمت کشید.

 

به جز ایراد زبانی مصراع اول، که در جای خود بحث خواهیم کرد، مصراع سوم ایراد کژتابی دارد و دومفهوم از آن دریافت می شود:

- بندی را برید که جهان بر پلیدی ها زده بود!

- بندی را برید که پلیدی ها بر جهان زده بود ( مفهوم مورد نظر شاعر)

 

 

لغزش گاه چهارم

حشو

 

حَشو، آوردن کلمه یا جمله ای است که آوردن آن در تفهیم جمله، نقشی ندارد  و فقط حفره های وزنی یا زبانی شعر را پر می کند؛ آوردن حشو،  نشان گر پرگویی شاعر و ضعف زبانی اوست به همین جهت  از آوردن آن باید پرهیز داشته باشیم.

 

حشو دو نوع است:

1.  حشو ملیح، که  تأثیر معنایی ندارد اما به دلیل ارزش هنری که به کلام می دهد « ملیح » نام دارد.

2. حشو قبیح، که نه تأثیر معنایی و نه ارزش هنری دارد.

 این نوع حشو- که مورد بحث ماست-  نمونه ها و مصداق های فراوانی در اشعار یافته است؛ به چند نمونه از آن اشاره می کنیم:

( به زیر حشوها خط کشیده ایم )

 

نمونه یکم

خطاب های بی جا و وزن پُرکن!

- گفتم که درد عاشق جز وصل روی معشوق

  جانا  دوا ندارد گشتم سقیم و بیمار

 

- چون نهان شد جسم ما در زیر خاک

  آن که گیرد دست ما جانا تویی

 

نمونه دوم

مترادف های بی جا و وزن پُرکن!

 

- گفتم که درد عاشق جز وصل روی معشوق

  جانا  دوا ندارد گشتم سقیم و بیمار

 

- حیف شد در کربلا کشتند مولای مرا

  دلبر من مونس من یار و آقای مرا

 

- دست و پا می زد میان گاهوار

  اصغر شش ماهه طفل شیرخوار

 

- گفتم که ای دل آرا از کوی ما گذر کن

  چون این همه شرایط سخت و بسی است دشوار

 

- دست طبیعت شمع ها می سازد از ما

  شمعی که خاموش و خمیده، اشک بار است!

 

نمونه سوم

مصراع زاید، بی جا و وزن پُرکن!

 

- خوب گوشَت را به نخلستان بده

  عقل و هوشت را به نخلستان بده

 

نمونه چهارم

ضمیر های بی جا و وزن پُرکن!

 

- دوباره این دل زارم بهانه می گیرد...

  سراغ از نفس عاشقانه می گیرد

 

- گفتم به کویت ای دوست ما را گذرندادی

  آشفته همچو زلفت باشیم ما  گرفتار

 

- سال ها در سرزمینش روشنی نایاب بود

  حرف حق زندانی و در حبس آن اعراب بود

 

- این فلق دیوانه شد دیوانه شد از نام تو

  خون دل چون باده ی نابی است اندر جام تو

  دیگر این دل را ز عشق روی تو نتوان گسست(؟)

  این دل از روز ازل افتاده اندر جام تو(؟)  

 

 

 

 

نمونه پنجم

تکرار بی جای کلمات وزن پُرکن!

 

1. کاربرد بی جای عدد

- شاخ گلی بهر جواب یک تبر رفت

 

- چهره ها را ببین در نقاب است

  عقل شان در پی یک سراب است.

 

 - در باغ دلم نشاط ، صدصد گل کرد...

 

2. کاربرد بی جای حروف و نشانه ها

- روی من خروارها از خاک بود

  وای، قبر من چه وحشتناک بود!

 

- ما شنیدیم و به اسلام تو دل را دادیم

  قلب ها را نفس پاک تو بارانی کرد

 

- نور بیفشانده ای و شد خدا

  عاشق رخسار تو ای والضّحی

 

- آسمان، شاخه ی احساس سپید

  ابرها، همنفس نور امید

  شب و در راز و نیاز مهتاب

  آه،  در سینه وجودی بی تاب

 

- هرکه را از اوست سنگش می زنیم

  معجر از سرهای زن ها می کنیم

 

3. کاربرد بی جای واژه

- خواهرم گردد در این جا پیر پیر

  می شود در دست دشمن ها اسیر

 

- جسم اکبر می شود صدچاک چاک

  می کشد از درد پا را روی خاک

 

- گفتند او کی اهل راز است و  نیاز است؟

  گفتند مولای دوعالم بی نماز است

 

- پرزنان رفت به معراج خدا شبنم ما

  پاک شد از کف آیینه غبار غم ما

 

- نسخه ی زیبایی تو آفتاب

  تشنه ی تو تشنه ی تو آفتاب

 

- این فلق دیوانه شد دیوانه شد از نام تو

  خون دل چون باده ی نابی است اندر جام تو

 

- بردگان،  فریاد مظلومیت را بر مناره های شهر فریاد شدند

 

- قلم در وصف تو عاجز ولیکن

  تو وصف خویش بنمایی محمد

 

- گلواژه ها خالی شد از شور شکفتن

  این جا خم اندر خم کویر و شوره زار است

 

 

  نمونه ششم

ردیف های خنثی و بی نقش

- عشق تا گل کرد چون خورشید روی نیزه ها

  شانه های آسمان لرزید روی نیزه ها

 

- با یک نگاه آینه های مجاب، هم

  پیش تو سرگذاشته اند، آفتاب هم

 

- ای مست چشم هات تمام شراب ها

  درحیرت از طلوع توأند آفتاب ها

  خورشید مثل آب فرورفت در زمین

  وقتی کناررفت ز رویت نقاب ها

 

در پایان این بحث، با بررسی این شعر، نمونه هایی از « حشو» را می توانید بیابید.  مسلّماً توجه و دقت نظر در اشعار و جست وجوی ضعف های آن می تواند ذهن و زبان شاعر را تقویت کرده، شعر او را از لغزش « حشو» مصون بدارد.

 

عشق یعنی در جبل، راز و نیاز

عشق یعنی شور و مستی در نماز

عشق یعنی راز گفتن با خدا

با خدا تنهای تنها در حرا

عشق یعنی با خدا راز و نیاز

عشق یعنی مهر آن مهر حجاز

عشق یعنی آن رسول مومنون

کز وجودش گشت بت ها سرنگون

عشق یعنی سیر تا سوی خدا

چون محمد چون محمد مصطفی

عشق آن است آن که سحر ساحران

با وجودش مستتر گشت و نهان...  

در بخش پیشین به معرفی «حشو» پرداختیم و نمونه هایی از این ایراد زبانی را در اشعار نشان دادیم. هرچند نمونه ها ومصداق های دیگری نیز از حشو وجود دارد اما به همین میزان بسنده می کنیم و به سراغ معرفی دیگر لغزش گاه های زبان می رویم.

 

لغزش گاه پنجم

کهن گرایی

همه می دانیم که زبان همواره درحال رشد و تغییر است؛ برای حفظ زبان باید نوشت و ثبت کرد تا زبان « پایا » بماند. از سوی دیگر شاعران و نویسندگان باید بسرایند و بنویسند تا زبان، به روزمرّگی نیفتد ازتنوع و حرکت دور نماند ؛ به عبارت دیگر« پویه » نیز داشته باشد.

برای دور ماندن زبان شعر از روزمرگی، لازم است شاعران به نوآوری بیندیشند و همواره طرحی نو دراندازند. گام نخست در رسیدن به این هدف، پرهیز از کاربرد قواعد و اصول زبان کهن است؛ قواعدی که منسوخ شده دیگر در زبان مردم جایگاهی ندارد.

با توجه به اصل یادشده (پرهیز از کاربرد قواعد و اصول زبان کهن) می توان نشانه های بسیاری از ضعف زبانی( کهن گرایی) در آثار شاعران معاصر یافت.

اینک به برخی از این نشانه ها اشاره می کنیم:

 

نمونه ی یکم

انتخاب واژگان قدیمی و متروک

فقط به چند نمونه ی پرکاربرد اشاره می کنیم:

1. « اندر» به جای « در »

   - این فلق دیوانه شد دیوانه شد یا نام تو

     خون دل چون باده ی نابی ست اندر جام تو

 

2. « آمد » به جای « شد »

  -  ثریا زیر پایت  عاجز آمد...

 

3. چمیدن، چمان، بِِچَم، و... به جای راه رفتن

  - ای سرو بچم، چمیدنت را بینم

  تا  در دل خون تپیدنم را بینی

 

4. هلیدن، مَهل، و... به جای رها کردن

    مهل ما در این اندوه هجران

   که هجران تو ما را نیست پایان

 

5. غنودن به جای خفتن

   - مکه در اوهام شرک ار می غنود

    بی گمان کوبنده ی بت ها تویی

همچنین کلماتی چون: سزد، خدایگان، جانا، عنبر، عبیر، نگارین، شنگرف، اخگر، و... در شمار واژگان قدیمی و متروکند.

 

نمونه ی دوم

شکست کلمه و تغییر ساخت واژه

1. « فسانه» به جای « افسانه »

   - وقتی شراب یاد تو را نوش می کنم

     یک قصه از فسانه ی تو گوش می کنم

 

 2. «آگه» به جای « آگاه »

    - خدا از راز عشقم آگهت کرد

      دلم از عشق شد اندوه پرورد

 

3. « ز» به جای « از »

  -  ز نای تو صدای عشق آید

    نوای اشنای عشق آید

می بینید که کاربرد  « ز» به جای « از » در این بیت و چینش  « ز» در کنار « نا» چه کژتابی فجیعی ایجاد کرده است!

 

4. « ار» و « گر» به جای «اگر»

   گر بگویم نام تو مجنون شوم

   ور نخوانم نام تو محزون شوم

 

5. « ستاد» به جای « ایستاد »

   - ستاده ام به امیدت که باز برگردی

    نشسته ام سر راهت در انتظار توأم

 

نمونه ی سوم

حذف « را » نشانه ی مفعول

 

هرچند حذف « را » در شعر کهن، حُسن به شمار می رفت ولی در شعر معاصر نباید نشانه ی مفعول را حذف کرد؛ به جز مواردی خاص مثل:

- این کیست که با دلم سخن می گوید؟

  در این جمله نمی توان گفت: « سخن را می گوید » زیرا بافت زبانی مردم  از این سنخ نیست و آن را نمی پسندد و کاربرد آن را سخت و ثقیل می داند. اما جز


مطالب مشابه :


چند خطی در باب شعر

شعر - چند خطی در باب شعر - شعر. چند خطی در باب پیش تر از رحم مادر و صلب




مادر در شعر فارسی

مادر در شعر «چه کنی در کنار مادر خو// آخر ای به نام مام کند// کس ار ز باب پژوهش




تأثیر مادر در تربیت دینی فرزند

تأثیر مادر در تربیت دینی شعر كودكانه، اصول دین 1- معرفت افزایی در باب تربیت صحیح




بیت شعر در وصف حضرت زینب.

بیت شعر در وصف حضرت زینب. رد بردبارى مثل او مادر در دست باب تاجدارش گريه مى




باز هم چند شعر زیبا در باره امام رضا(ع)

خسته از راه، کنار مادر توی ماشین پدر باز هم چند شعر زیبا در باره امام رضا(ع) بدون




یه شعر در مورد خواهر

یه شعر در مورد خواهر "باب مارلی تو بخوان ارزش مادر. در روی زمین نزد پدر




شعر در مورد شهادت امام جعفر صادق (ع)

مــادر بیا و حال پریشان مــن برچسب‌ها: شعر شهادت امام جعفر, شعر در مورد شهادت امام جعفر




شعر رحلت پیامبر اکرم (ص)

مادر بهشت - شعر رحلت پیامبر اکرم (ص) در روز آخرش چه شده این چنین




برچسب :