مهر در عرفان

جام مهر در عرفان و ادب پارسي

از محتواي معنايي و اخلاقي آيين مهر به سبب آن كه نوشتاري از اين آيين باقي نيست و اصولا آموزه ها از زبان به گوش انتقال مي يافته چيز چنداني در دست نيست. تنها مي توان به مفاهيمي كليدي اشاره كرد و به بازمانده هايي نمادين. در اين بخش بازمانده هاي نمادين و معنايي آيين مهر در آيين هاي عرفاني پسين مورد اشاره قرار مي گيرد. اين موضوع صفحاتِ بسيار ِ كتابي و كتابهايي را مي تواند به خود اختصاص دهد كه در اين جا چنين مجالي نيست و فهرست وار، اشارتكي مي كنم:

 

الف) روشنايي و نور بدانگونه كه مهر با خورشيد و نور و برآمدن نور از دل تاريكي در شب يلدا در ارتباط است يكي از مفاهيم كليدي اين آيين است. اين مفهوم در حكمت خسرواني و پس از آن در عرفان پس از اسلام تا حكمت اشراق جايگاهي مركزين دارد. به چند نمونه اشاره مي رود:

۱- در تمام آثار باقي مانده از شاخه اي از عرفان كه به حكمت اشراق منتهي مي شود مفهوم نور كليدي ترين نور است من جمله نام كتب عارفان برجسته اين شاخه كه مي آورم:

نور النور، حمل النور، طاسين ازل و الجوهر الاكبر و الشجره الزيتونيه النوريه، المتجليات، والنجم اذا هوي، از منصور حلاج (شخص الظلمات هم از باب تقابل و تضاد با نور مرتبط است)

النور بايزيد بسطامي، نورالعلوم خرقاني، و دريغا كه از ابوالعباس قصاب آملي اثري باقي نمانده است تا …

اين تسبيح خواندني است: منزه است آفريدگار روشني، سپاس آفريدگار روشني، منزه است آفريدگار روشني، فرمان از آن ِ آفريدگار روشني است، منزه است آفريدگار روشني، دادگري از آن آفريدگار روشني است، منزه است آفريدگار روشني، مي ستاييم او را، منزه است آفريدگار روشني (بايزيد)

ب) مفهوم جوانمردي، فتوت و اخوت، در ارتباط با مفهوم پيمان (كه با پيمانه پاي جام را نيز به ميان مي كشد) ديگر مفهوم كليدي آيين هاي رازآميز برگرفته از آيين مهر است كه چه در آيين هاي غربي نظير شواليه هاي معبد و فراماسونري و چه در جنبش هاي عرفاني و سياسي شرقي نظير اسماعيليه و حكمت اشراق مفهومي كليدي است:

۲- بايزيد و ابوالحسن خرقاني و قصاب آملي در مفهوم جوانمردي مشتركند و البته اين با آن چه در تصوف و به ويژه از روزگار خليفه الناصر، فتوت ناميده مي شود تفاوت و شباهت دارد. در همان چهار صفحه اي كه عطار از قصاب آملي نقل مي كند (تذكره الاوليا) شش مورد با جوانمردي رو به رو مي شويم اما در ده ها صفحه از تذكره ديگر عارفان حتي يك بار هم اين مفهوم و لغت به ميان نمي آيد. جالب آن كه خاكجاي اينان و ديگر بزرگاني كه نگه دارنده ريشه ي حكت خسرواني و آيين مهرند نمادشناسي بسيار مشابه دارد از سروها گرفته تا بناها و تاق ها و چليپاها

پ) رازآميزي و گرايش هاي نهاني از بارزترين (و شايد بارزترين) ويژگي آيين مهر است كه در همه آيين هاي پس از آن رواج دارد (من جمله همه آيين نام برده در گزينه ب ) اين رازآميزي دست كم چهار تجلي دارد:

 

۳- سلسله مراتب هرمي با درجات و مشخصات و پيمان هاي خاص هر درجه و نمادهاي خاص هر درجه (هفت پله مهري خود حكايتي مفصلند) و اين كه فرد بالاتر هويت درجات پايين تر را مي داند و نه به عكس. اسماعيليه، تصوف، كليساي كاتوليك، فراماسونري و بسا نهاد ديگر كه در اين رسته مي گنجند.

۴- الگوي توسعه هرمي. آيين مهر الگوي توسعه هرمي دارد كه بر مبناي فعاليت داعيان استوار شده. يعني هر عضو اعضاي ديگر مي اورد كه اين الگو هم در همه موارد ياد شده تكرار شده است به ويژه بايد الگوي اسماعيليه را نام برد كه اصلا “داعي” و “دعوت” مبناي درجه بندي و محور توسعه اند.

۵- آموزه ها مكتوب نيستند و از دهان به گوش منتقل مي شوند. در فراماسونري، در آيين هاي مخفي ديگر غربي و در مهرابه ها تصاويري حاكي از اين امر مي بينيم. ابوموسي بن ادم مي گويد چهارصد سخن از سخنان بايزيد را با خويش به گور بردم كه كسي را از براي شنيدن آن اهل نيافتم. (كتاب النور ۲۳)

۶- دستگاه پيچيده و گسترده نمادين چه به صورت تصاوير و چه به صورت لغات تقريبا همه آن چه از آيين مهر مانده است را تشكيل مي دهد و تقريبا قديم ترين ريشه هر نماد را هم مي توان همين جا جست. سخنان عارفين ما را كه آن همه قابل تاويلند بسنجيم با نشانگان مهري و مثلا اشعار حافظ كه هر كه از ظن خود يارشان گشته.

ت) كليدواژه هاي مهري كه آن قدر بسيارند در ادب پارسي و عرفان پارسي و بسيار عرصه هاي فرهنگي ديگر كه همتي سترگ مي خواهد حتي اشاره اي به آن كردن و دست چين كردنشان و اشاره به معدودي از آن، دلي دشوار مي خواهد.

۱- مولوي:

- مفخر تبريز تويي، شمس دين گفتن اسرار تو دستور نيست

- اي بگفته در دلم اسرارها (چندجا مي آيد هربار با يك مصرع متفاوت دوم)

- عارفان كه جام حق نوشيده اند رازها دانسته و پوشيده اند

- هركه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند

يا سراسر شعري كه اين گونه آغاز مي شود: چون جنين را نوبت تدبير رو از ستاره سوي خورشيد آيد او

- غلام آفتابم… ز آفتاب زادم .. رسول آفتابم.. شمس تبريزي كه نور مطلق است …

- به قدم چو آفتابم به خرابه ها بتابم … پير گلرنگ من اندر حق ارزق پوشان …

- بهترين رنگ ها سرخي بود وان ز خورشيد است و از او مي رسد

- اين خانه كه پيوسته در او بانگ چغانه است از خواجه بپرسيد كه اين خانه چه خانه است

- اين صورت بت چيست اگر خانه ي كعبه ست وين نور خدا چيست اگر دير مغان است

- خربطي از گوشه ي خرخانه اي سر برون آورد چون طعانه اي

- و بسيار بسيار ديگر

 

۲- حافظ:

- در خرابات مغان نور خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم

خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دور است همانا که خطا می‌بینم

سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما می‌بینم

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم

کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بینم

دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید که من او را ز محبان شما می‌بینم

 

- دوش رفتم به در میکده خواب آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده

آمد افسوس کنان مغبچه اي باده فروش گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده

شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

به هوای لب شیرین دهنان چند کنی جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده

به طهارت گذران منزل پیری و مکن خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده

پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی که صفایی ندهد آب تراب آلوده

گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست که شود فصل بهار از می ناب آلوده

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش آه از این لطف به انواع عتاب آلوده

 

-

 

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد  که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای  درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنور لاله چنان برفروخت باد بهار  که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش  که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد

ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع  به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد

ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد  چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد

چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس  سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد

ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ  مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد

 

 

- ساقي بيار آبي از چشمه ي خرابات تا خرقه ها بشوييم از عجب خانقاهي

- منم كه گوشه ي ميخانه خانقاه من است دعاي پير مغان ورد صبح گاه من است

- تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود

- بلبل به شاخ سرو به بانگ پهلوي مي خواند دوش درس مقامات معنوي تا اخر

- به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات بخواست جام مي و گفت راز پوشيدن

- گفت آن يار كزو گشت سر دار بلند جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي كرد

- بر دلم گرد ستم هاست خدايا مپسند كه مكدر شود آيينه ي مهر آيينم

- پير پيمانه كش ما كه روانش خوش باد گفت پرهيز كن از صحبت پيمان شكنان

- حافظ جناب پير مغان مامن وفاست درس و حديث مهر بر او خوان و زو شنو

- ياد باد آن كه نگارم چو كله بشكستي در ركابش مه نو پيك جهان پيما بود

- ياد باد آن كه خرابات نشين بودم ومست وان چه در مسجدم امروز كم است آن جا بود

- طالب لعل و گهر نيست و گرنه خورشيد هم چنان در عمل معدن و كان است كه بود

- كمتر از ذره نه اي پست مشو مهر بورز تا به خلوت گه خورشيد رسي چرخ زنان

- ياد باد آن كه نهانت نظري با ما بود رقم مهر تو بر چهره ي ما پيدا بود… تا آخر!

- و هر غزل ديگر كه خود خواني!

۳- ملا محمد هيدجي: منم پهلوي كيش يزدان شناس به يزدان بدين مهر دارم سپاس و ….

۴- اوحدالدین مراغه¬ای

نام این نامه «جام جم» کردم وندرو نقش کل رقم کردم

تا چو رغبت کنی جهان دیدن هر چه خواهی درو توان دیدن

بشناسی درو که شاه کجاست؟ منزل او کدام و راه کجاست؟

دشمن شاهرا شکست از چیست؟ رنج دیوانه، خواب مست از چیست؟

در این خانه را که یافت کلید؟ رخ این خانگی ز پرده که دید؟

چه مسافت ز گنج تا به طلسم؟ وز مسمی چه مایه راه به اسم؟

باز دانی مقید از مطلق راه باطل جدا کنی از حق

هیچ دیوت ز ره نیندازد غول رختت به چه نیندازد

دور باشی ز مکرهای خفی راه یابی به ملت حنفی

بتو گوید که آدمی چه بود؟ مرد چونست، و مردمی چه بود؟

سخره و رام هر دغل نشوی به ضلال مبین مثل نشوی

مالت از دزد در امان ماند حالت از علم بی‌گمان ماند

باز فکر تو چشم باز کند موکب روح ترک تاز کند

 

جرعه‌ای می ز جام من در کش تا به جاوید مست میرو و خوش

گر شود مجلس تو زین می گرم بعد ازینت ز کس نیاید شرم

چه نهی پیش پخته باده‌ی خام؟ پخته را نیز پخته باید جام

اندکی گر بنوشی از جامم بشناسی که پخته یا خامم

اوحدی، این سخن دراز کشید شب تاریک پرده باز کشید

اندرین شهر چون ظریفی نیست وز حریفان ما حریفی نیست

تا بنوشیم ساغری باهم برهیم از وجود خود ما هم

لاجرم جام خویش مینوشیم جامه بر جام خویش میپوشیم

تو مبین اینکه نقل کم دارم این نگه کن که «جام جم» دارم

خوان نقل بهشت آن منست حور محتاج نقل خوان منست

زاده‌ی نیستیست هستی من پادشاهیست تنگدستی من

خوردم از عشق ساغر ریزان میروم اینک اوفتان خیزان

گر تو بر من ستم کنی ور داد منم و عشق، هر چه بادا باد!

باشد از عشق قوت مردان آب و نان چیست؟ قوت بی‌دردان

دایه‌ی دل چو سرفرازم کرد عشق داد وز شیر بازم کرد

ای که اندر شکست ما کوشی آشتی کن، چو جام ما نوشی

 

۵- هاتف اصفهانی :

- هاتف ارباب معرفت كه گهي مست خوانندشان و گه هشيار

از مي و جام و ساقي و مطرب وز مغ و دير و شاهد و زنار

قصد ايشان نهفته اسراري ست كه به ايما كنند گاه اظهار تا آخر…

 

۶- و ابیات زیر از هاتف اصفهانی بطور کامل و با دقت، صحنه یکی از مراسم مهرپرستان را توصیف می¬کند!

- دوش از سوز عشق و جذبه ي شوق هر طرف مي شتافتم حيران

آخر كار شوق ديدارم سوي دير مغان كشيد عنان

چشم بد دور خلوتي ديدم روشن از نور حق نه از نيران

هرطرف ديدم آتشي كانجا ديد در طور موسي عمران

پيري آنجا به اتش افروزي به ادب گرد پير مغ بچگان

عود و چنگ و ني و دف و بربط شمع و نقل و گل و مي و ريحان

ساقي ماه روي و مشكين موي مطرب بذله گوي خوش الحان

مغ و مغ زاده، موبد ودستور خدمتش را تمام بسته ميان

من شرمنده از مسلماني شدم آنجا به گوشه اي پنهان

پير پرسيد كيست اين؟ گفتند عاشقي بي قرار و سرگردان

گفت جامي دهيدش از مي ناب گرچه ناخوانده باشد اين مهمان

ساقي آتش پرست و آتش دست ريخت در ساغر آتش سوزان

چون كشيدم، نه عقل ماند و نه هوش سوخت هم كفر از آن و هم ايمان

مست افتادم و در ان مستي به طريقي كه شرح آن نتوان

اين سخن مي شنيدم از اعضا همه حتي الوريد و الشريان

كه يكي هست و هيچ نيست جز او وحده لا اله الا هو

** و آن قدر هست كه بتوان عمري در همين و با همين زيست و اگر همه اين عمر به نوشتن آن گذراند باز همان قدر باشد. بايزيد را گفتند آيا به ساعتي مي توان بدان رسيد؟ گفت آري و ليكن سود هر كس به اندازه ي سفر ِ اوست.


مطالب مشابه :


آموزش آشپزی

1 ا کتبر 2012 ... آموزش پخت یک نوع شیرینی خوشمزه و لذیذ به نام شیرینی پنجره‌ای در بخش آشپزی برنامه خانه مهر از شبکه جام جم. 17':10''. شیرینی پنجره‌ای.




برنامه های شنبه شبکه سه گانه جام جم

مجله علمی, 40, 16:45, 15:15. جام جم در جام زنده, 80, 17:25, 15:55. کنکاش زنده, 40, 18: 45, 17:15. ایران جهانی در یک مرز, 30, 19:25, 17:55. خانه مهر زنده, 50, 19:55, 18:25.




جدول پخش شبکه جهانی جام جم

خانه مهر زنده, 60, 19:0, 16:30. گفتگوی خبری, 30, 20:0, 17:30. ایران سپیدار بیدار, 15, 20:30, 18:0. ما و شما زنده, 55, 20:45, 18:15. آخرین دعوت, 45, 21:40, 19:10.




خانه مهر

جام جم آنلاين: خانه مهر عنوان برنامه اي ترکيبي از گروه فرهنگ و معارف اسلامي شبکه سوم سيماست که به مدت 45 دقيقه همزمان با شهادت حضرت فاطمه س پخش مي شود در اين




نتیجه ی نظر سنجی برترین های جام جم

31 ژانويه 2012 ... ایشون تو نظر سنجی شبکه جام جم دومین مجری برتر زن شدن. البته من توقع داشتم ایشون اول بشن اما خانم زهرا مهر افزا مجری برنامه خانه مهر (اصلا




کارت ویزیت

18 فوریه 2015 ... راستی یه چیزی شبکه جام جم خانه مهر هم هر وقتی دکتر صحبت میکنه میتونین صحبتهاش رو اونجا هم بشنوید. دوستان لطفا سوال خصوصی نپرسین که




مهر در عرفان

جام مهر در عرفان و ادب پارسي ... اين خانه كه پيوسته در او بانگ چغانه است از خواجه بپرسيد كه اين خانه چه خانه است ... نام این نامه «جام جم» کردم وندرو نقش کل رقم کردم.




جدول پخش شبکه جهانی جام جم

ایران سپیدار بیدار, 15, 18:45, 16:15. خانه مهر زنده, 60, 19:0, 16:30. گفتگوی خبری, 30, 20:0, 17:30. اعلام برنامه, 5, 20:30, 18:0. تجارت جهانی ایرانیان زنده, 55, 20:35




یک کاردان دامپزشکی و مجری مشهور سیما

مجری مشهور صدا و سیما در برنامه زنده شبکه جام جم از تحصیلات خود در رشته کاردانی ... که اجرای برنامه "به خانه برمی‎گردیم" و "خانه مهر" در شبکه پنج و جام جم را به عهده دارد.




شیرینی زولبیا

25 جولای 2013 ... بازم از فلور عزیز برای اشتراک دستور خوب خانم جمشیدیان عزیز (شبکه جام جم- برنامه خانه مهر) ممنونم. مواد لازم: نشاسته گل مرغوب : 150 گرم.




برچسب :