لقمان حکیم

به نام خدا

لقمان حکیم

 در این پست با لقمان حکیم، بیشتر آشنا می شویم. ابتدا از گلستان سعدی، دو حکایت  در باره ی لقمان بخوانید.

حکایت اول:

لقمان را گفتند:ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان؛هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعلِ آن پرهیز کردم.

نگویند از سر بازیچه حرفی

کزان پندی نگیرد صاحب هوش

وگر صد باب حکمت  پیش نادان

بخوانند آیدش بازیچه در گوش

حکایت دوم:

کاروانی در زمین یونان  بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود.

 

چو پیروز شد دزد تیره روان

چه غم دارد از گریه ی کاروان

 

لقمان حکیم اندر آن کاروان  بود. یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا طرفی از مال ما دست  بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت: دریغ کلمه ی حکمت با ایشان گفتن.

 

آهنی را که موریانه بخورد

نتوان برد ازو به  صیقل زنگ

با سیه دل چه سود گفتن  وعظ

نرود میخ آهنی در سنگ

 

همانا که جرم از طرف ماست.

 

به  روزگارِ سلامت شکستگان دریاب

که جبر خاطر مسکین  بلا بگرداند

چو سائل از تو به  زاری طلب کند چیزی

بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.

 

راستی این لقمان کیست که سوره ای در قرآن به نام اوست و هرجا سخن ازایمان و حکمت است،  به یادش می افتند و سخنانش را که چون گنجی گرانبها هستند، نقل می کنند؟

نام لقمان در دو آيه از قرآن در (سوره ی لقمان) آمده است ، در قرآن دليل صريحى بر اينكه او پيامبر بوده است يا تنها يك فرد حكيم ، وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان ، نشان مى دهد كه او پيامبر نبود، زيرا در مورد پيامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحيد و مبارزه با شرك و انحرافات محيط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نيز بشارت و انذار در برابر امت ها معمولاً ديده مى شود، در حالى كه در مورد لقمان هيچيك از اين مسائل ذكر نشده و تنها اندرزهاى او كه به صورت خصوصى با فرزندش ‍ بيان شده - هر چند محتواى آن جنبه ی عمومى دارد - آمده است ، و اين گواه بر اين است كه او تنها يك مرد حكيم بوده است .
در حديثى كه از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نقل شده چنين مى خوانيم :«به حق مى گويم كه لقمان پيامبر نبود، ولى بنده اى بود كه بسيار فكر مي كرد، ايمان و يقينش عالى بود، خدا را دوست مى داشت ، و خدا نيز او را دوست داشت ، و نعمت حكمت بر او ارزانى فرمود .» در بعضى از تواريخ آمده است كه لقمان غلامى سياه از مردم سودان مصر بود، و با وجود چهره ی نازيبا، دلى روشن و روحى مصفا داشت ، او از همان آغاز به راستى سخن مى گفت ، و امانت را به خيانت نمى آلود، و در امورى كه مربوط به او نبود دخالت نمى كرد.بعضى از مفسران احتمال نبوت او را داده اند ولى چنانكه گفتيم هيچ دليل بر آن نيست .


در عظمت مقام او همين بس كه خدا اندرزهايش را در كنار سخنان خود قرار داده ، و در لابلاى آيات قرآن ذكر فرموده است ، آرى هنگامى كه قلب انسان بر اثر پاكى و تقوى به نور حكمت روشن گردد، سخنان الهى بر زبانش ‍ جارى مى شود و همان مى گويد كه خدا مى گويد، و آن گونه مى انديشد كه خدا مى پسندد!

 

 

درباره اش این چنین نیز نوشته اند:« در دوران کودکی حضرت داود علیه السلام، در خانواده ای که نسب آن به حضرت ابراهیم علیه السلام منتهی می شد، کودکی سیه‌فام چشم به جهان گشود. سپس بر اثر داشتن ملکات فاضله، هوش سرشار، عقل و تدبیر فوق العاده ، تجربه و پختگی، بیان شیرین و منطق محکم، به نام لقمان حکیم معروف گردید.
خصوصیات زندگی او درست ضبط نگردیده ولی سخنان حکیمانه وی زینت بخش صفحات کتاب های اخلاقی، تفاسیر و تاریخ است. قراّن کریم نیز حکمت‌های او را بیان نموده و سوره‌ای در قرآن به نام اوست.
حماد بن عیسی نقل می‌کند که حضرت صادق علیه السلام چنین فرمود:« لقمان در سایه حسب و نسب، ثروت و مال، نیرومندی و زیبایی به آن مقام نرسید؛ بلکه او مردی بود که در اطاعت خداوند استقامت داشت، گرد حرام نمی‌گشت، آرام و باوقار و تیزبین بود، در هر موضوعی عمیق فکر می کرد، از هر حادثه‌ای درس عبرت می‌گرفت، کمتر مزاح و خنده می‌کرد، از اقبال دنیا خوشحال نمی‌شد و از پشت کردن آن اندوهناک نمی‌گشت، فرزندان زیادی داشت و در مرگ آنها زمام بردباری را از دست نداد.
یکی از صفات زیبای او این بود که هر گاه دو نفر با یکدیگر اختلاف پیدا می‌کردند، تا میان آنها صلح و صفا برقرار نمی‌ساخت از پای نمی‌نشست. مجالس دانشمندان و بزرگان را مغتنم می‌شمرد، برای دادرسان و داوران و زمامداران تأسف می‌خورد که چگونه فریب مقام چندروزه دنیا را می‌خورند. »

 

با خواندن اندرزهای لقمان به  فرزندش، می توانیم  با روحیه ی والای او بیشتر آشنا شویم:

 

اندرزها ی ارزشمند لقمان  به فرزندش:

 

1- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!

2- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!

3- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!

4- نماز را آنگونه كه شايسته است بپادار!

5- اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مكن!

6- در مقابل پيش آمدها شكيبا باش !

7- از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش!

8- با غرور و تكبر با ديگران رفتار مكن!

9- در راه رفتن ميانه رو باش!

10- بر سر ديگران فرياد مكش و آرام سخن بگو!

11- از طريق اسماء و صفات خداوند او را به خوبي بشناس!

12- به آنچه ديگران را اندرز مي دهي خود پيشتر عمل كن!

13- سخن به اندازه بگو!

14- حق ديگران را به خوبي اداء كن!

15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!

16- به هنگام سختي دوست را آزمايش كن!

17- با سود و زيان دوست را امتحان كن!

18- با بدان و جاهلان همنشيني مكن!

19- با انديشمندان و عالمان همراه باش!

20- در كسب و كار نيك جدّي باش!

21- بر كوتاه فكران و ضعيفان اعتماد مكن!

22- با عاقلان ايماندار مدام مشورت كن!

23- سخن سنجيدۀهمراه با دليل را بيان كن!

24- روزهاي جواني را غنيمت بدان!

25- هم مرد دنيا و هم مرد آخرت باش!

26- ياران و آشنايان را احترام كن!

27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!

28- وجود پدر و مادر را غنيمت بشمار!

29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!

30- كمتر از درآمدي كه داري خرج كن!

31- در همۀامور ميانه رو باش!

32- گذشت و جوانمردي را پيشه كن!

33- هر چه كه مي تواني با مهمان مهربان باش!

34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!

35- بهداشت و نظافت را هيچگاه فراموش مكن!

36- هيچگاه دوستان و هم كيشان خود را ترك مكن!

37- فرزندانت را دانش و دينداري بياموز!

38- سواركاري و تيراندازي و ... را فراگير!

39- در هر كاري از دست و پاي راست آغاز كن!

40- با هر كس به اندازۀ درك او سخن بگو!

41- به هنگام سخن متين و آرام باش!

42- به كم گفتن و كم خوردن و كم خوابيدن خود را عادت بده!

43- آنچه را كه براي خود نمي پسندي براي ديگران مپسند!

44- هر كاري را با آگاهي و استادي انجام بده!

45- نا آموخته استادي مكن!

46- با ضعيفان و كودكان سرّ خود را در ميان نگذار!

47- چشم به راه كمك و ياري ديگران مباش!

48- از بدان انتظار مردانگي و نيكي نداشته باش!

49- هيچ كاري را پيش از انديشه و تدبر انجام مده!

50- كار ناكرده را كرده ی خود مدان!

51- كار امروز را به فردا مينداز!

52- با بزرگتر از خود مزاح مكن!

53- با بزرگان سخن طولاني مگو!

54- كاري مكن كه جاهلان با تو جرأت گستاخي پيدا كنند!

55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!

56- دعوا و دشمني گذشته را دوباره زنده مكن!

57- كار خوب ديگران را كار خود نشان مده!

58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!

59- با خويشاوندان قطع خويشاوندي مكن!

60- هيچگاه پاكان و پرهيزكاران را غيبت مكن!

61- خود خواه و متكبر مباش!

62- در حضور ايستادگان منشين!

63- در حضور ديگران دندان پاك مكن!

64- با صداي بلند آب دهان و بيني را پاك مكن!

65- به هنگاه خميازه دست بر دهان خويش بگذار!

66- حالت خستگي را در حضور ديگران ظاهر مكن!

67- در مجالس انگشت در بيني مينداز!

68- كلام جدي را با مزاح آميخته مكن!

69- هيچكس را پيش ديگران خجل و رسوا مكن!

70- با چشم و ابرو با ديگران سخن مگو!

71- سخن گفته شده را تكرار مكن!

72- از شوخي و مزاح خود كمتر كن!

73- از خود و خويشاوندان نزد ديگران تعريف مكن!

74- از پوشيدن لباس و آرايش زنان پرهيز كن!

75- از خواسته هاي نابجاي زن و فرزندان پيروي مكن!

76- حرمت هر كس را در حد خود نگاه دار!

77- در بد كاري با اقوام و دوستان همكاري مكن!

78- از مردگان به نيكي ياد كن!

79- از خصومت و جنگ افروزي جدّاً پرهيز كن!

80- با چشم احترام به كار ديگران نگاه كن!

81- نان خود را بر سفره ي ديگران مخور!

82- در هيچ كاري شتاب مكن!

83- براي جمع آوري بيش از حد مال و ثروت حرص مخور!

84- به هنگام خشم شكيبا باش و سخن سنجيده بگو!

85- از پيش ديگران غذا و ميوه بر مدار!

86- در راه رفتن از بزرگان پيشي مگير!

87- سخن و كلام ديگران را قطع مكن!

88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مكن!

89- در حضور مهمان بر كسي خشم مگير!

90- مهمان را به هيچ كاري دستور مده!

91- با ديوانه و مست سخن مگو!

92- براي كسب سود و دوري از زيان، آبروي خود را مريز!

93- در كار ديگران كنجكاوي و جاسوسي مكن!

94- در اصلاح ميان مردم هيچ گاه كوتاهي مكن!

95- ادب و تواضع را هيچ گاه فراموش مكن!

96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!

97- بر آرزو ها و خواسته هاي خود غالب باش!

98- خدمتكاري بزرگان و همكاري با مستمندان را فراموش مكن!

99- با بزرگان با ادب و با كودكان مهربان باش!

100- با دشمنان مدارا كن و در مقابل جاهلان خاموش باش!

101- در مال و مقام ديگران طمع مكن!

102- از رفت و آمد و مال و مرام و مسلك خويش كمتر بگو!

103- به جز خداوند هيچ كس و هيچ چيز را فرمانروا و فريادرس خويش مشمار!

104- عمر و روزي با حساب و كتاب است، پس مترس و طمع مكن!

105- عمر را براي عمل و عبادت و پاكي و پرهيزكاري غنيمت بدان!

106- اگر بهشت را مي طلبي از فساد و ستم و گردن كشي پرهيز كن!

107- سرچشمه ي زشتي ها را دنيا پرستي و مستي و ناداني بدان!

108- به جز در حق و راستي بندگان خدا را بندگي و فرمانبري مكن!

109- خود را با ستم سلاطين شريك مگردان!

110- دنياي ديگر را به دست فراموشي مسپار!

 

***********************************************************

لقمان به پسرش گفت:
فرزندم،هزار حكمت آموختم و از اين هزار حكمت چهارصد حكمت انتخاب كردم و از اين چهارصد حكمت هشت حكمت برگزيدم كه جامع جميع كمالات است :

دو چيز را هرگز فراموش مكن : 1- خدارا 2- مرگ را
دو چيز را هميشه فراموش كن:
-1  به كسي خوبي كردي
-2  كسي به تو بدي كرد

اما چهار حكمت ديگر:

-1 در نماز ايستادي دل نگهدار
-2در سفره اي وارد شدي شكم نگهدار
-3در خانه اي داخل شدي چشم نگهدار
-4به مجلسي وارد شدي زبان نگهدار

 

لقمان به فرزندش چنين مى گفت : پسرم ! دنيا درياى ژرف و عميقى است كه خلق بسيارى در آن غرق شده اند، تو كشتى خود را در اين دريا ايمان به خدا قرار ده ، بادبان آن را توكل بر خدا، زاد و توشه ات را در آن تقواى الهى ، اگر از اين دريا رهائى يابى به بركت رحمت خدا است ، و اگر هلاك شوى به خاطر گناهان تو است.

 

اين داستان نيز از لقمـان معروف است : در آن هنگام كه به صورت برده اى براى آقايش كار مى كرد، روزى اربابش به او گفت : گوسفندى براى من ذبح كن و دو عضو كه بهترين اعضاى آنست براى من بياورلقمان گوسفندى را ذبح كرد و زبان و دل آن را براى وى آورد .چند روز ديگر همين دستور را به او داد منتها گفت ، دو عضو كه بدترين اعضاى آن است براى من بياور لقمان بار ديگر گوسفندى را ذبح كرد و همان زبان و دل را براى او آورد، او تعجب كرد و از اين ماجرا سؤ ال كرد، لقمان در پاسخ گفت : قلب و زبان اگر پاك باشند از هر چيز بهترند و اگر ناپاك شوند از همه چيز خبيثتر و بدتر!.

 

توضیح مختصری در مورد حکمت

خداوند در نخستين آيه ی سوره لقمان مى فرمايد: ما به لقمان حكمت داديم ، و به او گفتيم كه براى خدا شكرگزارى كن ، چرا كه هر كس شكر نعمت او را ادا كند، به سود خويش شكر كرده ، و هر كس كفران كند، زيانى به خدا نمى رساند، چرا كه خداوند، بى نياز و ستوده است.

 

براى حكمت  معانى فراوانى ذكر كرده اند، مانند  شناخت اسرار جهان هستی  - آگاهى از حقايق قرآن - رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل معرفت و شناسائى خداوند.اما همه ی اين معانى را مى توان يك جا جمع كرده و در تفسير حكمت چنين گفت : حكمتى كه قرآن از آن سخن مى گويد و خداوند به لقمان عطا فرموده بود، مجموعه اى از علم و معرفت و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت بوده است.

 

******************************************************************

 

  منابع: گلستان سعدی- اینترنت


مطالب مشابه :


تفسیر وترجمه ی سوره لقمان آیات 34 - 1

مرکز تخصصی قرآنی - تفسیر وترجمه ی سوره لقمان آیات 34 - 1 - (به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی




تفسیر بعضی از سوره ها

تفسیرسوره شمس: pdf: دانلود: تفسیرسوره بلد: pdf: دانلود: تفسیرسوره لقمان: pdf:




احسان به پدر و مادر ( آیه 14 سوره لقمان )

نکته هایی از قرآن - احسان به پدر و مادر ( آیه 14 سوره لقمان ) - بحث و گفتگو و تفسیر بعضی از آیات




لقمان حکیم

ترانه های کودکان - لقمان حکیم - شعر و سرود و داستان برای کودکان و نوجوانان




کتابهای مرکز تحقیقات معلمان فلاورجان-اردیبهشت 1388-قسمت بیست و دوم

؛طه؛انبياء؛حج؛مؤمنون؛نور؛ فرقان؛ شعراء؛نمل؛قصص؛عنكبوت؛روم؛لقمان تفسیرسوره لقمان.




تفسيرسوره نصر

سوره‏ لقمان[31] سوره‏ سجده[32] سوره‏ احزاب[33] سوره‏ سباء[34] سوره‏ فاطر[35] سوره‏ يس[36]




برچسب :