قسمت چهار رمان گیتار خیس

دست شهاب رو گرفتم و به طرف استخر که زیر خونه بود رفتیم و با هم یه شنای جانانه زدیم. من وشهاب رو از همون بچگی مجبور به رفتن به این کلاس و اون کلاس کرده بودن و به خاطر همین دیگه هر کاری رو بلد بودیم از گیتار زدن و پیانو زدنو ویالون زدن بگیر تــــا طراحی و خطاطی و زبان و خیلی چیزای دیگه. توی نوازندگی که دیگه استادی بودیم واسه خودمون، من بعضی وقتا هم می خوندم. برای بیشتر کسایی که می خوندم می گفتن تو بالاخره یه روزی خواننده ای، چیزی می شی. ولی خودم زیاد به خوانندگی علاقه ای نداشتم. بیشتر برای دل خودم یا به اصرار دیگران می خوندم. طراحی رو خیلی دوست داشتم و برعکس از خطاطی متنفر بودم، شهاب هم بر عکس من خطاطیش خوب بود ولی طراحیش افتضاح. توی رشته های ورزشی هم که هر دوتامون ووشو و فوتبال رو انتخاب کرده بودیم و انصافاً خوب هم پیشرفت کرده بودیم، مخصوصاً توی ووشو.
شب بود که مادر شهاب زنگ زد و گفت بیاد خونه، مادرم هر چی اصرار کرد مادرش نذاشت که شهاب شب خونه ی ما بمونه. اونم خداحافظی کرد و رفت.
من پدرم رو خیلی کم میدیدم مثلاً روزی شاید فقط سه ساعت. چون رئیس شرکت بود همیشه سرش شلوغ بود. اون شب هم که دیگه اصلاً خونه نیومد.فصل سوم
بازم توی سرویس نشسته بودم و منتظر شهاب بودم.با بوق دهم یا یازدهم از خونه اومد بیرون، قیافش گرفته بود. نمی دونم باز چه دسته گلی به آب داده بود.
- سلام چه عجب اومدی!
شهاب: سلام.
دیگه هیچ حرفی نزد منم جلوی راننده چیزی بهش نگفتم، حتماً اتفاق خیلی بدی براش افتاده که اینقد ناراحت بود. توی مدرسه هم با کسی حرف نمی زد و همش یه گوشه نشسته بود و تو خودش بود. بعد مدرسه دیگه دلم طاقت نیاورد و وقتی از سرویس پیاده شدیم دستشو گرفتمو بردمش کنار دیوار و گفتم:چته؟
شهاب: تو برو خونتون خودم بعداً میام مفصل برات تعریف می کنم.
- مطمئن باشم؟
شهاب: آره مطمئن باش، فعلاً خداحافظ.
- خداحافظ.
رفتم خونه و بعد از سه چهار ساعت دلم دیگه بیشتر طاقت نیاورد و از رو بالکن پریدم اون طرف و رفتم توی اتاق، شهاب روی تخت دراز کشیده بود و داشت آهنگ گوش می داد. به محض اینکه منو دید از جاش بلند شد.
- راحت باش. دراز بکش. نمی خوای بگی چی شده؟رفیق تو که همه چیز رو به من می گفتی.
شهاب یکمی با دستاش بازی کرد و گفت: ما داریم از ایران می ریم.
اول خوب متوجه نشدم چی میگه ولی وقتی دو هزاریم افتاد شوکه شدم آخه چرا؟
- چرا می خواین برین؟به خاطر چی؟
شهاب: آخه سینا جون خودت می دونی که ما هم مثل شما اینجا قوم و خویشی نداریم. بیشتر اقوام ما اونور آبن بابام هم تازگیا یه تجارت اونجا راه انداخته و می خواد بره خارج.
فکر اینکه از شهاب جدا بشم زجرم می داد، یکم مکث کردم و گفتم:حالا کدوم کشور می خواین برین؟
شهاب: فرانسه.بابام همه کاراشو کرده، تازه یه خونه هم توی پاریس گرفته؛ هفته دیگه داریم می ریم.
دلم گرفت، حالا دلیل ناراحتیش رو می دونستم، باورش برام سخت بود.دلم براش تنگ می شد. مثل برادر نداشتم بود. ولی من نباید بیشتر از این ناراحتش می کردم به همین خاطر یه خنده ی زورکی تحویلش دادم و یکی زدم پس کلش.
- من گفتم حالا چی شده؟ اشکال نداره بابا بهت سر می زنم. هر ماه یه بلیط می گیرم و می آم. با هواپیما سر سه سوت می رسم ناراحت نباش. ولی رفتی اونجا آبرو هر چی ایرانیه نبری ها! ندید بدید بازی هم در نیاری ها!باشه؟
شهاب از حرفام خندش گرفت و بغلم کرد.شهاب: هر جا باشم، هر جا باشی رفیق عزیز خودمی.
- بس کن دیگه بابا بچه شدی؟! انگار تو عمرش خارج نرفته. من که هر سال می رم، حالا به خاطر تو هر ماه میام. تازه مگه تو دیگه قراره ایران نیای؟ تو هم حتماً چند وقت چند وقت یه سر به من می زنی. مگه نه؟
شهاب: پس چی! هر وقت تو خواستی بیای اونجا خبر کن منم بیام اینجا. تا تو هوا برای هم از توی هواپیما دست تکون بدیم و بخندیم.
- باشه حتماً.خُب من دیگه می رم تو هم به آهنگت گوش بده.
شهاب:راستی گفتی آهنگ، برو گیتارت رو بیار تا یه آهنگ با هم بزنیم. می خوام یه بار دیگه برام بخونی تا ضبط کنم. اونجا هر وقت دلم گرفت گوش کنم.
- باشه همین جا بتمرگ تا من برم و بیام.
شهاب: همین عشق و دوستیت منو حیرون خودش کرده. به خدا این بتمرگ تو از صد تا عزیزم بشین برام با ارزش تره.
- خُبِ خُبِ باز جو گیر نشو.
رفتم از تو اتاقم گیتار رو برداشتم، موقع برگشتن نزدیک بود بیافتم و قبل از این که شهاب بره خارج من برم اون دنیا. خلاصه گیتار رو آوردمو گفتم چی بخونم؟
شهاب: هر چی عشقت می کشه.
- پس برو گیتارت رو بیار و همراهیم کن.
شهابم گیتارشو آورد و دوربین فیلم برداری رو جوری گذاشت که دوتامون تو فیلم بیافتیم.
- خب می خوام آهنگ اگه یه روز بری سفر رو برات بخونم، گر چه خیلی تکراری و قدیمیه ولی با موضوع هم خونی داره.
شهاب: آفرین گرفتم چی می گی. بنال ببینم چی می خونی؟
شروع به نواختن کردم و شهاب هم همراهم می زد، خیلی ماهرانه و قشنگ.
اگه یه روز بری سفر، بری زپیشم بی خبر
اسیر رویا ها می شم، دوباره باز تنها می شمبه شب می گم پیشم بمونه، به باد می گم تا صبح بخونهبخونه از دیار یاری، چرا می ری تنهام می ذاری؟...
چشمام رو باز کردم، در تمام طول خوندن چشمهام رو بسته بودم و سعی می کردم گریم نگیره. ولی شهاب گریه کرده بود.گیتار رو کنار گذاشتم و بغلش کردم، از نگاه کردن بهش سیر نمی شدم. واقعا برام سخت بود. بهترین دوست عمرم داشت از کنارم می رفت.




مطالب مشابه :


مانتو طرحدار...مانتو چهارخونه...مانتو گلدار...مانتو تابستانه (11 عکس)

» سری اول مدل مانتو جین (13 عکس) (به درخواست سارا جون)




مدل پالتو كره اي

مدل مانتو و دار كره اي, مدل پالتو رنگ قرمز پالتو خز دار زنانه كره اي, پالتو چهار خونه




مدل پالتو زمستانه زنانه در طرح هاي گوناگون

برچسب‌ها: مدل پالتو زمستانه زنانه در طرح هاي گوناگون 2012, مدل پالتو چهار خونه, مدل مانتو




قسمت چهار رمان گیتار خیس

مدل مانتو رفتم خونه و بعد از سه چهار ساعت دلم دیگه بیشتر طاقت نیاورد و از رو بالکن




مدلهای جدید تاپ دخترانه 93

راه زنانه،تاپ چهار خونه دخترانه بهترین مدل های لباس مدل کت و دامن مدل مانتو




چند نکته برای دوخت ودوز زیبا

سپس اضلاع مقوا را از چهار طرف روی سوزن ها تا کرده و در جعبه لوازم +مدل مانتو. مامان خونه.




تصاويري از خانه هاي لوكس و زيبا

چهار اصل زندگي مدل مانتو های جدید و بسیار زیبای




برچسب :