بندرعباس

بندرعباس، دیرینه ای بر ساحل دریا

                                                   غلامرضا زعیمی

الف_ جایگاه طبیعی

شهرستان بندرعباس با مساحتی در حدود 1/13255 کیلومتر مربع 9/19 درصد مساحت کل استان هرمزگان را به خود اختصاص داده است. این شهرستان در مدار بیست و هفت درجه و یازده دقیقه، عرض شمالی پنجاه و شش درجه و هفده دقیقه، طول شرقی نسبت به نصف‌النهار گرینویچ قرار گرفته و بین شش تا ده متر از سطح دریا بالاتر است که بیشترین بلندای آن 3267 متر (کوه هماک یا فارغان در هفتاد و هشت کیلومتری شمال شهر بندرعباس) و کمترین آن دو متر از سطح دریا ارتفاع دارد.

شهرستان بندرعباس از شمال به حاجی‌آباد، از غرب به خمیر، از شرق به رودان و از جنوب به آبهای تنگۀ هرمز محدود می‌شود. به طور طبیعی کوه و دریا پیرامون این شهرستان را فرا گرفته است.

مهمترین کوه‌های این شهرستان عبارتند از: کوه گِنو (با ارتفاع 2347 متر در بیست و نه کیلومتری شمال غربی بندرعباس)، پشت کوه (با ارتفاع 2645 متر از سطح دریا در شصت کیلومتری شمال شرقی بندرعباس) کوه ذُرتو (با ارتفاع 1882 متر از سطح دریا در هستان سیاهو) و کوه هُماک یا فارغان (با ارتفاع 3267 متر از سطح دریا در دهستان فارغان). کوه هُماک، بلندترین کوه و کوه گِنو به دلیل شرایط اقلیمی و تنوعی که دارد معروفترین کوه در شهرستان بندرعباس است. پوشش گیاهی مناطق گرمسیری مانند نخل و لیمو و سردسیری مانند گردو و سیب از دامنه تا ستیغ این کوه رویش دارد. هوای معتدل وجود چشمۀ آب گرم گِنو و مسیر راه بندرعباس به سیرجان از دامنة شرقی و بندرعباس – ایسین به بندرلنگه از دامنۀ جنوبی این کوه از شاخصه‌های طبیعی و غیر طبیعی گِنو به شمار می‌آید.

کوه‌های دیگر این شهرستان عبارتند از: بناب، بند، بهمدی، ابیان، بهرغ، بی‌بی شهربانو، پاشق، پشت کوه، پرس، جائین، سار، سیرو، شاهانی، شاهین، شرتک، کافری، گورکوه، گیشو، ملوس و صاحب آباد.

هوای بندر عباس در زمستان معتدل و در تابستان گرم و مرطوب و یا گرم و خشک (در مناطق کوهستانی) می‌باشد و حدود هشت ماه از سال، هوا گرم است. به همین دلیل در گذشته، ساکنان شهر بندرعباس در فصل تابستان به روستاهای اطراف و حتی شهرهای نزدیک مثل بافت و کرمان مهاجرت می‌کردند. (سایبانی، 1377، ص 85)

آب بندرعباس به دلیل همجواری با دریا و عبور رودخانه‌های این شهرستان از مسیر کانونهای نمکی، عموماً شور است از آن رو بسیاری از رودهای آن با پیشوند و پسوند شور نامیده می‌شوند. مثل: آب شور، شورآبین، شور بَستَک، شور داراب، شور سرخون، شور طارم (این رود با نام کُل نخست به خمیر و سپس به بندرعباس وارد می‌شود.)

بیشتر رودهای شهرستان بندرعباس کم‌آب و یا فصلی هستند. سرچشمۀ برخی از آنها در شهرستان بندرعباس و برخی دیگر در شهرستانهای اطراف و حتی در استان فارس می‌باشد.رودهای دیگری که به بندرعباس وارد و در آن جریان دارند عبارتنداز: آب قلمون، آقاسین، پیرچیلی، تاسیر، تنگ چرخی، تیفاکن، جاماش، جعفری، جلابی، چیل حسن لَنگی، خورجُل، رستم، رودبار، رودبال، زندان، سردر، سه راه، سرزه، شق رود، شمیل، کریم‌آباد، کلم، گله آبی، گودر، مشاری، مزرعه، نسا و والکان. (جعفری، 1368، ج 2، ص 500) این رودها به سه دسته تقسیم می‌شوند:

1_ رودهایی که در سرچشمه قابل شربند، اما به دلیل عبور از کانیهای نمکی و یا با تداخل در رودهای شور در مسیر حرکت، شور می‌شوند.

2_ رودهایی که از سرچشمه شورند.

3_ رودهای آب شیرین که تعداد آنها در شهرستان بندرعباس اندک است.

دستۀ دیگر از رودها با توجه به ریزش بارانهای موسمی، فصلی هستند که به صورت سیلاب جاری میشوند.

تمامی این رودها غالباً مسیر خود را به طرف دریا طی می‌کنند و به تنگۀ هرمز می‌ریزند. تنگۀ هرمز سراسر حاشیۀ جنوبی بندرعباس را در برگرفته است. آبهای این منطقه کم عمق است، اما به دلیل وجود خورو بندرگاههای کوچک و بزرگ، از گذشته مورد توجه بوده است.

ب: تقسیات کشوری

براساس تقسیمات کشوری در دهۀ شصت شمسی شهرستان بندرعباس شامل پنج بخش به نامهای بخش مرکزی، بخش جاسک، بخش سعادت‌آباد، بخش خمیر و بخش فین بوده است. اما در تاریخ 12/10/1366 ش جاسک از آن جدا شد و به صورت شهرستان مستقلی درآمد. بعدها بخش سعادت‌آباد نیز با نام شهرستان حاجی‌آباد، از بندرعباس جدا گردید. بنابراین، در سال 1375 ش، بندرعباس دارای سه بخش: مرکزی، خمیر و فین بوده است. همچنین این شهرستان دارای دو منطقۀ شهری (بندرعباس و بندر خمیر) یازده دهستان: گچین، ایسین، تازیان، تخت، شمیل، خمیر، کَهُورستان، رویدر، فین، سیاهو، گُهرِه و حدود چهارصد و هشتاد و سه آبادی مسکون و دویست و هفتاد و دو آبادی خالی از سکنه بوده است. (وزارت کشور 1375، ص 50) در سال 1383 ش بخش خمیر از بندرعباس جدا و به شهرستان مستقلی در حاشیۀ غربی بندرعباس تبدیل شد.

در سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1370 ش، بندرعباس دارای جمعیتی در حدود 149938 نفر بوده است که از این میزان 219532 نفرمرد و 200405 نفر زن بوده‌اند. همچنین از مجموع جمعیت این شهرستان 281932 نفر در مناطق شهری و 137613 نفر در نقاط روستایی ساکن بوده اند. (اختلافی که در آمارو ارقام جمعیتی مشاهده می‌شود به علت وجود جمعیت غیر ساکن و سیار است که ارائه آمار دقیق را مشکل می‌سازد) جمعیت بندر عباس طبق سر شماری 1375 ش 273578 نفر بوده است که 143166 نفر آن مرد و 130412 نفر آن زن بوده اند. (مرکز آمار ایران ، 1375، ص 85)

بر اساس تقسیم بندی و آمار و ارقام سال 1380 ش این شهرستان به لحاظ تقسیمات کشوری تغییر نکرد، اما به لحاظ جمعیتی حدود 000/150 نفر بر جمعیت آن افزوده شد و جمعیت ساکن در این شهر به 464508 نفر و جمعیت روستایی آن نیز به 150062 نفر افزایش یافت.

مر کز بندرعباس، شهر بندر عباس است که مرکز استان نیز به شمار می‌آید. این شهر از شمال به آبادی چَهچِکُر، از شرق به محلة نخل ناخدا و از غرب به دوگردان محدود می‌شود. آبهای تنگة هرمز حد جنوبی بندر عباس را تشکیل می‌د هند.

بر اساس قانون انتخابات جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر، شهرستان بندر عباس به همراه شهرستانهای قشم و حاجی آباد دارای سه نماینده در مجلس شورای اسلامی می‌باشند.

 

ج: نام و نشان تاریخی بندر عباس

پس از اینکه سپاه ایران به فرماندهی سردار امامقلی خان، بیگلربیگی فارس، در سال 1032 ق / 1615 م قلعة پرتغا لیها، موسوم به گامبرون را فتح کرد، در نزدیکی آن، شهر تازه ای بنا کرد که از آن پس عباسی خوانده می‌‌شد. انتساب این نام، به شاه عباس اول (996 تا 1038 ق ) بر می‌گردد که پس از امضای قرارداد صلح با عثمانی و غلبه بر ازبکان از بابت مرزهای غربی و شرقی ایران آسوده‌خاطر گردید و پس از حدود یک قرن حضور استیلاگرانۀ پرتغال در خلیج‌فارس به مرزهای جنوبی کشور توجه نمود.

یکی از مسائلی که از آغاز ورود قدرتهای اروپایی به منطقه مورد توجه قرار گرفت، ایجاد تغییر و دگرگونی در مقوله‌های فرهنگی _ تاریخی مثل تعیین مرزها، تغییر نام مناطق، تغییر زبان، تغییر مذهب و آداب و رسوم محلی است که انگلیسیها سرآمد این کار می‌باشند. پرتغالیها نیز به دلیل شباهت زبانی برخی واژه‌ها و مکانها در استان هرمزگان با لغات پرتغالی آنها را به صورت دگرگون شده‌ای بیان می‌کردند.

آنها به دلیل قلعه‌ای که در ساحل جنوبی ایران ساخته بودند این منطقه را گامبرون نامیدند و علت آن را وجود نوعی خرچنگ در اطراف آن منطقه معرفی کردند که درزبان پرتغالی کامارائو نامیده می‌شد. این نام چنان ناشیانه برگزیده شده است که جعلی بودن آن به راحتی قابل تشخیص است. در طی حدود هشتاد سال صورتهای متفاوتی از قرائت این نام رواج یافت که عبارت است از: کامارائو، کامارن، کامرون، کمبرو، گمبرو، گمبرون، گامبرون، گمرو و... در حالی که اسامی مناطقی که دارای پشتوانة تاریخی و فرهنگی هستند، طی قرنها ی متمادی این چنین تحول نیافته است. آنچه که مسلم است اینکه گامیرون و یا هر نام دیگری از این قبیل، نام قلعه ای بوده است که پرتغالیها در قرن شانزدهم میلادی در ساحل جنوبی بندر‌عباس فعلی بنا نمودند و با توجه به اهمیت تجارتی که بعدها این منطقه یافت، این نام به سایر مناطق نیز تعمیم داده شد.

گذشته از دسیسه چینی اروپاییان، نام این منطقه در متون تاریخی و جغرافیایی نیز به صورت ضد و نقیض ثبت شده است. از آنجا که تا پیش از نگارش کتاب بندر‌‌عباس و خلیج‌فارس توسط مرحوم محمدعلی‌سدیدالسلطنة کبابی هیچ اثر مستقلی پیرامون شهرهای این منطقه نوشته نشده است، تنها در متون تاریخ و جغرافیای عمومی مثل فارسنامة ابن بلخی، المسالک و الممالک، اصطخری، نزهه‌القلوب حمدالله مستوفی و آثاری از این قبیل می‌توان  نشانی از شهرهای جنوبی به دست آورد، که البته اطلاعات این گونه از منابع نیز پراکنده، ضد و نقیض، اندک و در عین حال خلط مبحث در این دسته از نوشته‌ها به وفور دیده می‌شود که گاهی بر اثر تحمیل شرایط تاریخی و گاهی نیز ناشی از اشتباه نگارندگان اين آثار می‌باشد. در مورد بندرعباس و وجه تسمیۀ آن به جرون نیز این مسئله صدق می‌کند. در مورد این نام تا قبل از مهاجرت ملوک هرموز به جزیرۀ جرون که از آن پس هرموز خوانده شد، هیچ اطلاعی در دست نیست. نئارک، سردار اسکندر، در سفرنامۀ خود از محلی موسوم به آرقانا یاد کرده است. سدیدالسلطنه معتقد است:

«جمعی را عقیده بر این است که آن جزیره همان هرمز است و جمعی دیگر آن را لارک می‌دانند.» (سدیدالسلطنه، 1348، ص 325)

مرکز حکمروایی ملوک هرموز در جزیرة هرمز محلی بود که با نام جرون نامیده می‌شد. تا اواسط حکومت صفویه نام جرون رواج داشت و با زوال جزیرۀ هرمز، بعدها این نام نیز از میان رفت. (زعیمی، 1383، ص 37) بنابراین تا زمان شکوفایی ملوک هرموز تنها نامی که از جرون برده می‌شد، مربوط به جزیرۀ هرمز می‌باشد. اما در کنار جرون، نام جرونات نیز در منابع ثبت شده است که به بخشی از قلمرو ملوک هرموز در خارج از این جزیره و خشکی اطلاق می‌شد. چنانکه بخش دیگر آن را سبعه‌جات می‌گفتند. جرونات از سمت شرق به بلوک میناب، (هرمز کهنه و مغستان) از غرب به رودخانة شور، از شمال به کوه نیان و از جنوب به تنگة هرمز محدود می‌شد و شامل شمیل، قلعة قاضی، سردره، گوده، تخت، جلابی، کشکو، کلنگان، سفین و... بود. حاشیة شمالی جرونات، سعبه جات خوانده می‌شد که تا بخشهای جنوبی فارس(داراب) امتداد داشت و ایسین، تازیان و حاجی‌آباد فعلی را در برمی‌گرفت. سدیدالسلطنه در این باره نوشته است:

«سابقاً محوطة جزیرة هرمز و عباسی (بندر‌عباس) ومضافات نسبت به شهر جرون داده، جرونات گفته‌اند و جرونات را جزو پرکنه (ایالت) هرمز شمرده‌اند... اعتمادالسلطنه صاحب کتاب مرآه‌البلدان فرماید قرایی که به جرون منسوب بود، اکنون نیز جرونات خوانند.» (سدیدالسلطنه،1342، صص 64-61)

در مورد نامگذاری جرون به منطقه‌ای در خارج از جزیرة هرمز (بندر‌عباس فعلی) دو فرضیه می‌توان ارائه کرد:

فرضیة نخست اینکه در زمان شکوفایی جزیرة هرمز، از آنجا که نیاز به مرکز واحدی برای ورود و خروج کالاهای تجارتی به این جزیره بود، محلی به این منظور ساخته شد که کالاهایی که از جزیرة هرمز خارج می‌شد با قایق به آنجا و سپس به اقصی نقاط کشور به ویژه از طریق راه بَستَک – لار به اصفهان حمل می‌شد. همچنین کالاهایی که از ایران به این محل می‌رسید تا نزدیکی جزیره با شتر و از نیمة راه با قایقهای کوچک به جزیرة هرمز منتقل می‌گردید. بنابراین، جرون در خشکی در واقع بندر‌گاه جزیرة هرمز (جرون) بوده است. همچنان که هرمز کهنه را فرضة کرمان (اصطخری، 1340، ص 37) و جزیرة هرمز را بندر‌گاه هند و سند (ابن بطوطه، 1337، ص 268) نامیده اند.

فرضیة دوم مربوط به دورة زوال جزیرة هرمز است. اصولاً سنت نامگذاری بسیاری از شهرهای جنوب بر اين اساس است که هر‌گاه قومی مهاجر وارد یک منطقه شده‌اند، نام خویش یا شهر قبلی خود را به محل جدید اطلاق نموده اند. مثل نام هرمز که پس ازمهاجرت ملوک هرموز از هرمز کهنه (تیاب فعلی در میناب) به جزیرة جرون داده شد و آن را هرموز نامیدند. بر این اساس، به نظر می‌رسد که پس از ویران شدن جزیرة هرمز برخی از ساکنان آن به خشکی آمده و محل جدید را به نام مرکز فرمانروایی خود، جرون نامیده‌اند.

تا قرن هفتم هجری هیچ‌یک از منابع اشاره‌ای به نام جرون نکرده‌اند و منظور منابع قرن هشتم و نهم از جرون، جزیرة هرمز فعلی است. منابع دورة صفویه از حدود قرن یازدهم و همچنین گزارش سفرنامه‌نویسان و جهانگردان خارجی، به محلی به نام جرون در خشکی اشاره کرده‌اند. پس از فتح قلعة پرتغالیها موسوم به قلعة گامبرون، به دستور امامقلی خان شهری در نزدیکی آن قلعه بنا گردیده است که عباسی خوانده می‌شد. از این عباسی با نام جرون و در آثار نویسندگان خارجی با نام گمبرون یا گامبرون ... یاد شده است. سدیدالسلطنه آورده است: «نام جرون در دو جا ثبت شده، یکی جزیرة جرون که همان جزیرة هرموز امروزی است و دیگری نام قدیم بندر‌عباس». (همان، ص 672)

از قرن یازدهم به بعد جرون، گامبرون و... جای خود را به عباسی (بندر‌عباس) داد. بنابراین یک پرسش دیگر باقی می‌ماند و آن اینکه نام کهن و قدیمی بندر‌عباس چه بوده است؟

اشارة نئارک، سردار اسکندر، به محلی موسوم سالامونت که اسکندر در جریان سفرش به خلیج‌فارس در آنجا توقف کرده (رائین، 2536، ص 222) و کشف سکه‌های ساسانی در منطقة سورو خبر از وجود تمدنی دیرین، در این منطقه می‌دهد که احتمالاً اهمیت تجارتی و نظامی داشته است و نخست هخامنشیان و سپس ساسانیان از آن بهره می‌برده‌اند. از آنجا که مراکز اصلی تجاری ایران در دورة ساسانی بندر هرموز کهنه (تیاب فعلی در میناب) بوده به احتمال قوی سورو در 5/4 کیلومتری غرب بافت قدیم بندر‌عباس فعلی، یکی از مراکز تجارتی، ارتباطی و حتی نظامی ساسانیان به شمار می‌‌رفته است. در مورد اینکه سورو به چه معنی است، اطلاعی در دست نیست. ولی به نظر می‌رسد که این نامگذاری به علت شوری آب منطقه باشد. چرا که در گویش محلی سو به معنی شور و هَو (How) به معنی آب است و سورو مخفف سورهو (شورآب یا آب شور) می‌باشد. حمدالله مستوفی در کتاب نزهه القلوب به شهروا اشاره کرده است و مقدسی و نويسندة ناشناس حدود العالم نيز از بندری آباد و شکوفا به نام رویست نام برده‌اند که این بندر امروزه به کلی از میان رفته و حتی نامی از آنهم وجود ندارد. در كنار نام سورو اسامی سیرو، شهرو، شهرو، تهرو و توسر نیز ذکر شده است. (حدودالعالم، 1340، ص 128)

از آنجا که مراکز تجاری ایران در طی قرون متمادی از بندری به بندر دیگر انتقال می‌یافت، از اینرو با شکل‌گیری بنادر جدید، از رونق بنادر کهن کاسته می‌شد و کم‌کم رو به زوال می‌رفتند. چنانکه سیراف، کیش، هرموزکهنه، جزیرۀ هرمز و بندرعباس هر کدام در دوره‌ای از تاریخ شکوفا بوده و در دوره‌هاي بعدي رونق چندانی نداشته‌اند. برخی از این بنادر بعد از زوال در طی دوره‌های بعدی مجدداً احیا و برخی دیگر نیز به کلی ویران شده‌اند و تنها در یادها و مثلها به آنها اشاره می‌شود.

در کنار سورو به اسامی دیگری نیز برمی‌خوریم که ریشه در تمدنهای کهن دارند. مثل ایسین که نام یکی از مهمترین شهرهای سومر بوده است. وجود قلعه‌های مختلف در این حوزه از بندرعباس فعلی به ویژه ایسین که جزو سبعه‌جات بوده، نشانگر اهمیت ارتباطی، تجارتی و نظامی این منطقه است و خود دلیلی بر دیرینگی تاریخی ایسین می‌باشد. به ویژه که ایسین منطقه‌ای خوش آب و هواست و به سبب دارا بودن آب شیرین، سرسبز و با طراوت می‌باشد. اروپايیانی که طی قرن هفدهم میلادی در بندرعباس به سر می‌بردند، طی فصول گرم سال بخصوص در تابستان برای گریز از شرجی و گرمای بندرعباس به ایسین پناه می‌بردند. (سایبانی، 1381، ص 139) نام ایسین در متون قدیمی به صورت عیسین نیز آمده است و آن را منصوب به عیسی نامی می‌دانند که ظاهراً نخستین کسی بوده که وارد آنجا شده و به عمران و آبادی آن پرداخته است. (سایبانی، همان، ص 140) البته این روایتها متعلق به دورۀ اسلامی است و از توجیه تاریخی برخوردارنیست. چرا که در دوران قدیم انتساب شهرها به نام افراد، تنها مخصوص پادشاهان و خانوادۀ شاهی بوده است مثل هرمز، شهر بابک، اردشیرخوره و ... که این مسئله هم باعث اعتبار شاه و هم اعتبار شهرها می‌شد. از اینروست که مثلاً شاهان هخامنشی مکرراً خود را شاه پارس، شاه کشورها و شاه سرزمین‌ها می‌خواندند. اصولاً چند سنت تاریخی در مورد نامگذاری شهرهای جنوب شناخته شده است: سنت نخست اینکه هرگاه قومی مهاجر یا مهاجم وارد منطقه‌ای شده و در آنجا سکنا گزیده‌اند، نام خود و یا زاد بوم نخستین خود را به آن محل داده‌اند. به عنوان مثال ملوک هرموز کهنه، پس از ورود به جزیرۀ جرون به یاد دیار سابق خود، آنجا را هرمز نام نهادند. احتمالاً در مورد ایسین نیز این نظریه صدق می‌کند.

سنت دوم اینکه هرگاه محلی به عنوان مرکز فرمانروایی به رونق و شکوه سیاسی و اقتصادی رسیده، نام خود را به مناطق تابعه نیز تحمیل نموده است. چنانکه در روزگار مرکزیت یافتن لافت، سرتاسر جزیرۀ قشم را لافت می‌گفتند. همچنین به دلیل سیطرۀ حکمرانان لار بر جزایر و سواحل خلیج‌فارس جزیرۀ لارک منسوب به لارستان نامگذاری شده است.

سنت سوم اینکه، پادشاهانی که دست به عمران و آبادانی منطقه‌ای زده‌اند و یا اینکه شهری نو بنا کرده‌اند، شهر جدید را به نام خود یا یکی از فرزندان خود نامگذاری کرده‌اند. نام هرمز کهنه بنا به روایتی منسوب به هرمز ساسانی است و بندر عباس را به اعتبار شاه عباس به این نام خوانده‌اند.

سنت چهارم اینکه نام شهرها برگرفته از عامل طبیعی، محیطی و اقلیمی منطقه است. مسئله آب و هوا در نواحی کم آب و گرم جنوب، نقش مهمی در نامگذاری شهرها و ورستاها داشته است. گِنو از دو جزء گِن که مخفف گَند است و ئو یا هو به معنی آب تشکیل شده است. (سایبانی، 1381، ص 138) چرا که آب آن به دلیل داشتن گوگرد بدبو می‌باشد. شورآب به دلیل شوری آب، سرزه (زه به معنی چشمه و آب زیرزمینی است که به طور طبیعی در سطح زمین جاری شود) و یا فاریاب (باریاب، پاراو، پاریا و افاریا و فاراب) به معنی زراعتي که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود. (دهخدا، ذیل کلمه فاریاب) آمده است.

برخی مناطق نیز با توجه به وضعیت هوای آنجا نامگذاری شده‌اند. جغرافیدانان مسلمان، منطقۀگرم را گَروم و منطقۀ سرد را سرود خوانده‌اند. (مقدسی، 1906، ص 468) براین اساس جرون (معرب کلمۀ گَرون) و گَروم به معنای جای گرم است. همچنین گِهره به معنی جای گرم است. به نظر می‌رسد نام شمیل در ارتباط با آب و هوای مناسب آن باشد که اگر این فرضیه درست باشد، شمیل به معنی جای خنک و خوش آب و هواست. بنابراین، بعید نیست که این نام در ارتباط با باد شمال باشد. اما سدیدالسلطنه روایت دیگری را بیان می‌کند:

«تسمیۀ شمیل، گمان دارم شامیل بود. چونکه در زمان قدیم مرسوم بود در منازل عرض راه، ستون سنگین نصب می‌نمودند و آن را میل گفتندی، در عرض راه عباسی به سیستان هنوز دو نقطه موجود و به میل فرهاد و میل نادر موسوم‌اند.» (سدیدالسلطنه، 1342، ص 31)

میل نادر متعلق به زمان نادرشاه افشار است و این واژه از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده است. بنابراین، باید به دنبال وجه تسمیۀ قدیمی‌تر شمیل بود. با توجه به وجود قنات، نخلستانهای زیاد، سرسبزی منطقه و آب و هوای معتدل و مناسب آنجا احتمالاً شمیل معنی جای خوش آب و هوا و معتدل را می‌دهد که نقطۀ مقابل گرون و گُهره است.

در دورۀ اسلامی چندین سنت دیگر در مورد نامگذاری شهرها باب گردید که یکی اضافه کردن پسوند «آباد» به اسامی خاص مثل حاجی‌آباد، سعادت‌آباد، حسین‌آباد و ... است.

در حال حاضر نیز نامگذاری بسیاری از مناطق به ویژه شهرهای جدید بدون توجه به بافت طبیعی، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی منطقه و بیشتر بنا به مقتضیات زمانه صورت می‌گیرد. گاهی نیز تعداد واحدهای ساختمانی یک شهرک تازه‌ساز باعث نامگذاری آن می‌شود. مثل محلۀ ششصد دستگاه و شهرک دو هزار در بندرعباس.

بندرعباس فعلی از گذشته‌های بسیار دور مورد توجه بوده و علت آن قرا گرفتن در ساحل خلیج‌فارس و تنگۀ هرمز است که ایران زمین را از راه دریا به تمدنهای هند و چین و ساحل مدیترانه و دریای سرخ متصل می‌کرده است. این بندراز روزگاران گذشته با اسامی مختلفی خوانده شده و گاهی محدوده‌ای کوچک و گاهی نیز منطقه‌ای وسیع را شامل می‌شده است. در واقع موقعیت برتر تجارتی بندرعباس آن را از یک آبادی کوچک و دورافتاده به مهمترین بندر تجاری ایران طی قرون شانزدهم میلادی تا عصر حاضر تبدیل نموده است. برتری بندرعباس نسبت به هرمز در این بود که به دلیل قرار گرفتن بندرعباس در ساحل بدنۀ خشکی کشور، کشتیهای تجارتی به آسانی به آن وارد می‌شدند و کالای آنها مستقیماً به سایر نقاط کشور به ویژه اصفهان حمل می‌شد. در حالی که سابقاً کالاها وارد هرمز می‌شد و سپس از جزیرۀ هرمز تا ساحل بندرعباس با کشتی و قایقهای کوچک حمل و از آنجا به سایر نقاط فرستاده می‌شد.

در منابع اواخر دورۀ صفوی، منابع عصرافشاریه، زندیه و قاجاریه از این بندر به عنوان بندرعباس و عباسی یاد شده است. به دلیل موقعیت تجارتی این بندر در روزگار گذشته، مهاجرتها و مسافرتهای افراد و اقوام متعددی به این منطقه صورت گرفته است. از اینرو جمعیت بندرعباس ترکیبی است از بندری‌ها (ساکنان بومی بندرعباس) اِوَزی‌ها، لاری‌ها، جهرمی‌ها، لامردی‌ها، بلوچ‌ها، عرب‌ها، لرها، دسته‌ای از سیاه‌پوستان آفریقایی (سواحلی‌ها) و در حال حاضر نیز گروههای متعددی، شامل فارسها، ترکها، کردها و شمالیها که جهت انجام امور تجارتی، اداری، خدماتی و ... در این شهرستان سکونت دارند. با توجه به همین ترکیب جمعیتی، بافت قدیم و جدید بندرعباس شکل گرفته و برخی محلات به نام ساکنان آن نامگذاری شده است. بنا به گزارش سدیدالسلطنه محلۀ بلوچ‌ها در شمال شرق، محله اِوَزی‌ها در غرب و همچنین محلۀ سیاهان در شمال غربی بندرعباس قرار داشت. (سدیدالسلطنه، 1342، ص 157)

سنت دیگر نامگذاری شهرهای بندرعباس با توجه به نحوۀ اشتغال ساکنان آن می‌باشد. مثل محلۀ پشت شهر که به محلۀ قماط‌ها (ماهی فروشان) اشتهار یافته است. (همان، ص 157) چرا که ساکنان نخستین این محله بیشتر ماهیگیر بوده‌اند.

بندرعباس جدید ثمرۀ فتح امامقلی خان است که در سال 1023 ق پس از غلبه بر پرتغالیها قلعۀ گمبرون را خراب کرد و به جای آن در نزدیکی قلعۀ مذکور، بندرعباس را بنا نهاد. بندرعباس در ابتدا بندری کوچک بود. اما طی قرن هفدهم و هجدهم میلادی به دلیل قرار گرفتن در مسیر تجارت شرق و غرب به ویژه تجارت ابریشم و ادویه، تبدیل به یکی از باشکوه‌ترین و آبادترین بنادر جهان گردید. پیروزی امامقلی خان بر پرتغالیها مصادف با فتح هرات به وسیلۀ شاه‌عباس بود. خبر فتح بندرعباس در هرات به شاه‌عباس رسید. به دنبال این دو پیروزی نه تنها بندرعباس رونق یافت بلکه می‌توان گفت رونق بندرعباس موجب شکوه اصفهان گردید.

بندرعباس تا حدود سال 1250 ش، شهری کوچک با مساحتی اندک بود. از جنوب به دریا از شمال به گَل‌کَنی و رخت شور واز مشرق به ضلع شرقی بازار بزرگ و از مغرب به محلۀ اِوَزی‌ها محدود بوده است. بافت قدیمی شهر بندرعباس را حصاری بزرگ با چندین برج دیدبانی و پنج دروازه دربرگرفته بود. کازرونی آورده است: «قلعۀ مستحکم دارد و بیوتات کلاً داخل قلعه می‌باشد.» (کازرونی، 1368، ص124)

برجهای دیده‌بانی در سه نقطۀ ضلع شمالی حصار شهر (شمال کارخانۀ قدیم برق، شمال بانک تجارت شعبۀ بلوکی فعلی و شمال محلۀ اوزی‌ها) برقرار بود. عبور و مرور قافله‌ها از پنج دروازۀ شهر صورت می‌گرفت که عبارت بودند از:

1_ دروازۀ نایبند که مهمترین دروازۀ شهر بود و در حاشیۀ جنوبی نایبند (روبروی ساختمان فعلی صدا و سیمای مرکز خلیج‌فارس) واقع شده بود. قافله‌ها و اتومبیل‌ه‌ایی که وارد بندرعباس می‌شدند، در آنجا عوارض پرداخت می‌کردند.

2_ دروازۀ حسین‌آباد که در غرب شهر بندرعباس در ناحیۀ حسین‌آباد واقع شده بود و کاروانهایی که از خون سرخ، بستانو، گچین، بندر خمیر و لارستان به سمت بندرعباس حرکت می‌کردند، از طریق این دروازه وارد شهر می‌شدند.

3_ دروازۀ ایسین که در شمال شرق بندرعباس و بر روی تپه‌ای واقع شده بود (محل فعلی مدرسۀ راهنمایی شهید آیت الله مدنی) و قافله‌هایی که از ایسین، گنو، قادها، رضوان و روستاهای آن نواحی قصد ورود به بندرعباس را داشتند، از این دروازه می‌گذشتند.

4_ دروازۀ قلاتی (کلاتی)در شمال غرب بندرعباس (ضلع جنوبی خیابان کمربندی روبروی بلوار بهشت زهرا و راه‌آهن)، قافله‌هایی که از طریق فین، قلات و تازیان به بندرعباس مي‌آمدند از اين دروازه مي‌گذشتند.

5_ دروازۀ گمرک یا کلاه فرنگی، شامل اسکلۀ قدیم و تأسیسات آن بود. فرق این دروازه با سایر دروازه‌های شهر در این بود که دروازۀ گمرک محل عبور مسافرانی بود که از طریق دریا قصد ورود به بندرعباس را داشتند. (سایبانی، 1377، صص 147_145) کازرونی، وقایع‌نگار دورۀ محمدشاه قاجار 01250 تا 1264 ق)، تعداد برجهای قلعۀ بندرعباس را شانزده برج و سه دروازه بیان کرده و نوشته است:

«یکی به جانب دریا رو به جنوب و یکی رو به جانب غروب و یکی رو به جانب صبا» (کازرونی، 1368، ص 124)

هر یک از این دروازه‌ها مخصوص ورود کالای خاصی به بندرعباس بوده است و برای هر کالا نیز عوارض مشخصی می‌گرفتند. مثلاً از دروازۀ حسین‌آباد نمک، ماهی و ظروف سفالین، از دروازۀ ایسین هیزم، زغال و مرکبات، و از دروازۀ قلاتی خرما، هیزم، علوفه و تره‌بار وارد بندرعباس می‌شد (سایبانی، 1377، ص 146)

بندرعباس علاوه بر بافت قدیم شهر که به علت نداشتن آب شیرین همواره کم جمعیت و کوچک بود، شامل آبادیهای اطراف نیز می‌شد که تحت عنوان مضافات، شمیلات، محال، سبعه‌جات و حتی بندرعباس، جرونات و مغستان (ميناب) نیز بوده است. از اینرو جغرافیای تاریخی این شهر در طول تاریخ متفاوت بوده است و از زمانی که این شهر مرکزیت سیاسی و تجارتی یافت، گسترۀ جغرافیایی وسیعی را در بر می‌گرفت. چنانکه در سال 1324 ق (همزمان با جنبش مشروطۀ ایرانیان) شامل دو بخش بوده است. بخش نخست شامل محال، شمیلات، حسن لنگی، شیخ آباد، بیابان و بلوچی که به وسیلۀ حکومت مرکزی اداره می‌شد و بخش دیگر شامل خمیر، میناب، قشم، هنگام، لارک و هرمز زیرنظر معین‌التجار بود که امتیاز استخراج معادن این منطقه را در ازای پرداخت سالانه هیجده‌هزار تومان به عنوان خراج به حکومت مرکزی، بدست آورده بود. (سدیدالسلطنه، 1342، صص 3_2) طبق این تقسیم‌بندی، عباسی (بندرعباس) از دوازده ناحیه تشکیل شده بود که چهار جزیرۀ قشم، هرمز، هنگام و لارک با عنوان جزایر اربعه، شش ناحیۀ خمیر، محال، شمیلات، میناب، بیابان و بلوچی با عنوان بلوک سته و دو ناحیۀ حسن لنگی و شیخ‌آباد به عنوان املاک خالصه شناخته می‌شدند. در گذشته تمامی این پهنۀ جغرافیایی را بلوک عباسی (بندرعباس) می‌نامیدند.

شمیلات شامل: باغان، تخت (تغ)، سردره، چاه خرگ، چاه فعله، جلابی، شغو، چوچ، حسن لنگی، کشکو، قلعۀ قاضی، گودو، نانگ و دروز بود که شمیل مرکز این ناحیه بود.

در ماه شعبان 1343 ق/1303 ش در روستای گودو تعداد شصت و سه سکۀ طلا ضرب شده به وسیلۀ ملوک هرموز کشف شد. گویا تعداد سکه‌های معروف به سکه‌های گودو شصت و چهار سکه بود که یکی از آنها مفقود شده است (راپرت اول نمرۀ 898 مورخۀ 21 حوت سنۀ 1303 ش) (سدیدالسلطنه، 1342، ص 9_74) در راپرت شمارۀ دوم (نمرۀ 928 مورخه 27 حوت سنۀ 1303) تعداد سکه‌های مکشوفه «پنجاه و هشت سکه در نزد نایب میرزا علی خان ناصری کفیل ریاست قشون و دو سکه نزد وثیق حضور حکومت» بیان شده است. (همان، ص 730) سکه‌های بدست آمده ضرب جرون است و بر همۀ آنها واژۀ جرون نقش بسته است. در یکی از سکه‌های تاریخ 923 و اسم محمد شاه نامی ضرب شده است. (همان، ص 729) بر دو سکۀ دیگر اسم تورانشاه و سلطان عادل محمد شاه و دو سکه نیز به اسم نورالدین و یک سکه به اسم نظام‌الدین و یک سکه به اسم سیف‌الدین منقوش شده است. فقط تاریخ ضرب دو سه مشخص است که بر روی یکی سال 923 ق (مطابق با 1517 م یعنی نه سال بعد از حضور پرتغالیها در جزیرۀ هرمز) و بر دیگری سال 928 (مطابق با 1521 م، چهارده سال بعد از تصرف هرمز) ضرب شده است. بر روی یک سکه نیز کلمۀ سبعه بعد از جرون حک شده است که نشان می‌دهد سبعه‌جات جزو قلمرو ملوک هرموز بوده است.

سبعه‌جات جانب شمالی شمیلات شامل ایسین و تازیان، بلوک بیونج، بلوک خشن‌آباد، بلوک طارم، بلوک فارغان، بلوک فین و بلوک گله‌گاه بوده که پنج بلوک متأخر امروزه در حوزۀ شهرستان حاجی‌آباد واقع شده است. در زمان فرمانروایی ملوک هرموز این هفت بلوک ضمیمۀ جرونات بوده است و از اواخر سلطنت نادرشاه و اوایل حکومت کریم‌خان زند، نصیرخان لاری آنها را تصاحب و بدین ترتیب سبعه‌جات ضمیمۀ لارستان فارس گردید. در دوره‌های بعدی ایسین و تازیان از سبعه‌جات (وابسته به لار) جدا و ضمیمۀ عباسی شد و به جای آن فرگ به لار واگذار شده و مجدداً بلوک مذکور سبعه خوانده شد.

مضافات عباسی نیز شامل: انگوران، بستانو، بندعلی، چاه بلغار، خان سرخ، پل، خمیر، قلات (کلات) و سورو بود. سورو، پل و خمیر از مراکز تمدنی بندرعباس به شمار می‌آیند اما به دلیل از دست دادن جایگاه باستانی خویش در دورۀ اسلامی به ویژه از روزگار صفویه به بعد، با اهمیت یافتن بندرعباس به عنوان مضافات عباسی خوانده می‌شدند.

محال (جمع محل) نیز از مغرب به رودخانۀ خونو و گچین، از مشرق به رودخانۀ شور، از شمال به کوه گِنو و بخشی از بلوک سبعه و از جنوب به خلیج‌فارس محدود می‌شد، در طی دورانهای متعددی بخشهایی از سبعه‌جات (مثل ایسین و تازیان) و همچنین بخشهایی از مضافات عباسی (مثل بستانو و قلات) جزو بلوک محال به شمار می‌آمدند. روستاهای عمدۀ بلوک محال عبارتند از: خون سرخ، بستانو، گچین، کشار، کلات (قلات)، ایسین، تازیان، گِنو، شهرو، نانگ، باغو، سرخان، خورگو، چاهو، گربند و...

عباسی دو ناحیۀ موغستان شامل بخشهایی از میناب (به ویژه از سیریک به بعد) و سرتاسر جاسک فعلی شامل جاسک کهنه، جاسک نو، بشاگرد و ... و ناحیۀ میناب، شامل میناب فعلی و رودان نيز بوده است.

از سال 1316 ش که تقسیمات جدید کشوری صورت گرفت شهر بندرعباس به همراه مناطق مذکور مرکز شهرستان بندرعباس (استان هشتم) به شمار می‌آمد که در واقع بیشتر مناطق هرمزگان فعلی را در بر می‌گرفت. تنها شهرستانهای بستک، گاوبندي و بندرلنگۀ فعلی زیر نظر شهرستان لار (استان هفتم) بوده‌اند. با تغییر و تحولاتی که طی دهۀ پنجاه و شصت شمسی در مورد تقسیمات کشوری صورت گرفت، اندک‌اندک مناطق اطراف بندرعباس از آن جدا شدند و تشکیل شهرستانهای واحدی را دادند. چنانکه در سال 1366 ش ابوموسی، جاسک، قشم و میناب به همراه بندرلنگه که از حوزۀ لارستان جدا شده بود، با مرکزیت بندرعباس، شش شهرستان استان هرمزگان را تشکیل می‌دادند. (بختیاری، 1380، ص 59_58) تا این زمان شهرستان حاجی‌آباد فعلی با عنوان سعادت‌آباد، یکی از بخشهای تابعۀ بندرعباس بود که بعدها از آن جدا شد و شهرستان جدیدی تشکیل داد.


مطالب مشابه :


برخی نظرات دوستانی که سال قبل در مصاحبه بین الملل شیراز.تهران.شهید بهشتی. آبادان.کرمان.یزد. بندرعباس

امیدوارم این به سال بعدیا کمک بکنه من فعلا فقط مال بندرعباس رو رفتم!




ماجرای بندر رفتن 2 تا چوک مال بالاشهر

بالا شهر - ماجرای بندر رفتن 2 تا چوک مال بالاشهر - خبرهای روستای رمکان_ توریان_کوشه و کاروان




تهران مال

تهران مال. مجتمع اتوبوس های دوکابین بی آر تی با طی مسیر 1518 کیلومتری بندرعباس تا تهران




بندرعباس

بندرعباس، دیرینه ای بر شاید مال شرجی هوا باشد.در و پنجره ها هم دارد زنگ می زند.اکنون در




برچسب :