شرق در ادبيات قرون هفدهم و هجدهم فرانسه

خلاصه : شرحي برتصورات مردم غرب ازمشرق زمين درقرون وسطي، مبادلات تجاري ميان شرق وغرب، شناخت ازشرق درعهد رنيانس و آستانه انقلاب فرانسه.

شرق در ادبيات قرون هفدهم و هجدهم فرانسه

پيرمارتينو

پيشگفتار مترجم

 

ترجمه اي كه از نظر خوانندگان ارجمند خواهد گذشت ، برگردان متن كوتاه شدة كتابي است به نام :

L Orient dans Ia Iitterature francaise au XVIIe et au XVIIIe siecle ( Paris , Libraire Hachette et Cie ) .

                        Pierre Martino , Professeur agege des Iettres au Iyycee d Alger , Docteur es Iettres .

كه نگارندة اين سطور به روزگار دانشجويي در مطالعه گرفته و در همان ايام يادداشت هايي از آن برداشته بود ، و اكنون ترجمة همان يادداشت هاست كه به خوانندگان گرامي مجلة هنر و مردم تقديم برداشته بود ، و اكنون ترجمة همان يادداشت هاست كه به خوانندگان گرامي مجلة هنر و مردم تقديم مي شود . اين كتاب 363 صفحه اي قريب 70 سال پيش در سال 1906 در پاريس به چاپ رسيده ، اما حاوي مطالب و نكاتي در باب شرق و شرقشناسي است كه هنوز بديع است و كهنه نشده است و همين امر انگيزة ترجمة آن يادداشت ها به زبان فارسي بوده است . مترجم در خلاصه اي كه از كتاب فراهم آورده كوشيده است تا هيچ نكتة اساسي مهمل نماند و به ويژه جزئيات مربوط به ايران حتما” گردد . م

جلال ستاري

مقدمه

در ادبيات چنانكه در هر زمينة ديگر ، نحوه هاي ديد و بينش موروثي وجود دارد كه ما آنها را با شروع زندگاني معنوي مي پذيريم و ظاهرا” تصور مألوف ما از شرق نيز يكي از همين سنت ها و يا بهتر بگوئيم مواضعه ها و قرار دادهاست . هدف ما مطالعه و بررسي پيدايش اين سنت ادبي و نخستين جنبه هاي تظاهر و تجلي آنست ، و چنين مي نمايد كه اين تصور سنتي مشرق زمين كه در برابر سنت ادبي قديم يا سنت قرون وسطايي ، سنت ادبي جديدي است ، طي قرن هفده پديد آمده و در طول قرن هجده شكل گرفته و قوام يافته است .

در قرون وسطي تصوري از شرق در اذهان نقش بسته بودكه كنوني ما فرق بسيار دارد و با بررسي آن مي توان برخي از ريشه هاي عميق و پنهان سنت ادبي دوران بعد را كشف كرد و خاصه اطمينان يافت كه مفهوم قرون وسطي از شرق خصيصه اي دارد كه مختص به همان عصر است .

به طور اجمال مي توان گفت كه (( غرابت گرايي )) ويژگي اساسي مفهوم و بينش قرون وسطي از شرق نيست ، و حتي به يقين مي توان گفت كه اين خصيصه در آن روزگاران وجود ندارند . اما براي روشن ساختن اين نكته كه سنت ادبي جديد در باب شرق در چه تاريخي پديد آمد ، همينقدر لازمست كه بدانيم سنت قديم كي تاب مقاومت در برابر آن را از دست داد .

ديد قرون وسطي از شرق به مانند همة افكار و نظرات آن دوران مطابق الگويي مذهبي فراهم آمده و تحت تأثير آن تغيير ماهيت و شكل داده بود . ممالك دور دست آسيا ناشناخته بودند و فقط نواحي بحر الروم ( Levant  ) و ارض مقدس ( زاد و بوم يا زادگان مسيح و جاي مرگ او ) آنهم به صورتي مسخ شده ،  به سبب بعد مسافت و افسانه هاييكه دربارة آنها رواج داشت ، در تصور مي آمدند . در اذهان مردم مغرب زمين ، اين نواحي سرزمين شگفت انگيزي بود كه در آن مسيح زيسته و مذهب ظهور كرده بود و اكنون زير سلطه ويوغ كفار در آمده بود و از همين رو مسيحيان اميد تصرف آنرا از راه جنگ و خونريزي در سر مي پروراندند .  البته مردم ازين نكته كاملا” بي خبر نبودند كه بعضي مناطق آسيا پوشيده از گياهان و رستني هاي شگرف است . اين فكر به ضميمة حدس مبهمي از زادگاه و منشاء شرقي مذهب ( مسيحيت ) مي رفت ، طبيعا” مردم قرون وسطي را بر آن مي داشت كه جايگاه بهشت زمين يا باغ عدن را كه آدم حوا به دستور خداوند در آن زيسته بودند ، در سرزمين بسيار دور دستي در سمت شرق بدانند . كرانه هاي فرات ، سرزمين پارس ها و هند و تبت به ترتيب در افسانه ها به صورت سرزميني ظاهر مي شدند كه در قديم جايگاه نخستين بشر بوده و ملك مقربي با تيغي آتشين نگاهبان آنست تا فرزندان آدم را پرواي نزديك شدن به آن نباشد . مي گفتند اين محل باغ عطر آگيني است ، پر از گياهان خوشبو و در ختاني با برگهاي زرين و سمين و ميوه هاي اعجاز آميز و زينتي ، پوشيده از گوهرهاي گرانبها . اما جزئيات كه به كمك آن مي خواستند از بهشت تصويري زنده ترسيم كنند ، دولت پاينده اي نيافت و بر عكس نظرات پاك متفاوتي دربارة شرق برآنها غلبه كرد و رواج يافت . اگر اين خصوصيات به تمام و كمال پروش و گسترش مي يافت ، شايد ذوق (( غرابت جويي )) چند قرن زودتر پديد مي آمد .

آنچه به نقش شرق در ادبيات قرون وسطي شكلو رنگ داده ، نفرت از مسلمتن ، جدال و پيكار هميشگي يكي از بزرگترين انديشه هاي آن روزگار ، مبارزه با كفار است و از شرق در ادبيات قرون وسطي هميشه بدين مناسبت ياد مي شود .

وعظ روحانيون و روايات زائران هر روز توجه مؤمنان را به اماكن مقدس و مالكان ملحد آن معطوف مي ساخت و مردم مؤمن و متعبد آن زمان تنها توجيهي كه براي اين پيروزي گستاخانه مي يافتند اين بود كه پيران ديم محمدي را نازل كنندة بلاي آسماني بدانند و بپندارند كه مسلمين بدينجهت صاحب جسد مسيح اند كه مسيحيان عقوبت شوند و جزاي لغزش ها و سستي هاي خود را به بينند . بنابراين امكان آن نبود كه بتوانند با حسن نظر و نيت در پي كسب آگاهي از اخلاق و رسوم  واقعي مسلمانان برآيند و در نتيجه اطلاعات نادري را كه دربارة آنان به دست مي آورند ، پيش از آنكه به خوبي بشنوند ، نفرت انگيز و قبيح و شنيع مي يافتند . (( شريعت سارازن ها )) مجموعه اي از خرافه هاي شرم آور به حساب مي آمد كه اگر به حديث آن گوش فرا مي دادند براي بود كه به شكرانة مسيحي به خود تهنيت گويند و در ابراز نفرت و كينه نسبت به كفار بر يكديگر پيشي گيرند . اما اطلاعات درست واقعي مردم دربارة مسلمانان بسيار اندك بود و از آگاهي هائي جزئي و مختصر دربارة طرز وضوساختن ، نماز گزاردن ، تعدد تجاوز نمي كرد و اگر آگاهي هاي چند دربارة امت زنان را نيز براين جمله بيفزائيم ، اين همة اطلاعاتيست كه آنان دربارة مسلمين داشتند و تازه از اين آداب و رسومو معاملات با وحشت و هراس واقعي ياد مي كردند و پرواي آن نداشتند كه در اين باره شوخي كنند و به زبان طنز و هزل سخن گويند .

شرق با چنين پيرايه ها يا لباس مبدل مسخره آميز در ادبيات قرون وسطي به كرات شده و در سراسر آن نقش بسته است . . البته ازين وضع و حال در شگفت نبايد شد ، چه طبيعي است كه يكي از بزرگترين انديشه هاي زمانه كه مبازره با كفار است ، به اشكال مختلف و هر بار به صورتي تازه و نو در آثار آن روزگار منعكس شده باشد .

در قرون وسطي شرق به حق خاصه در آثار حماسي نمودار و معرفي شده است ، حماسه مأنوس ترين نوع ادب در قرون وسطي است و افكار زمانه به ساده ترين و صادقانه ترين وجه در آن بيان شده است و مسلمانان منظومة حماسي رولان ( Chanson Roland  ) را به ياد آوريم : مخاطبان ترانه سرايان و نوازندگان دوره گرد قرون وسطي ( Jongleur  ) ، مسلمين را واقعا” بت پرست و مشرك مي پنداشتند و ازينرو محمد ( ص ) ، آپولون ، ژوپن ( Jupin  ) و تراگان  ( Tarveagant  ) را خدايان يك معبد مي پنداشتند . اين گنگي و ابهام تصوير شرق از آغاز ، باعث شد كه (( يارازن )) هاي زمانه در حماسه بي هيچ تابش و ويژگي خاص نمودار شوند . در واقع تصوير مسلمين در آثار حماسي از روي الگوي شواليه هاي فرانسوي ، تابع همان مقررات فئوداليتة فرانسه و در گفتار و كردار سخت شبيه به شواليه هاي فرانسه ، ترسيم شده است . اعراب در اين آثار حماسي آنقدر بي صفت اند كه به محض مغلوب و اسير شدن ، به آساني (( مسيحيان واقعي )) مي شوند !

اين نمونة مسلمان كه به زودي قبول و رواج عام يافت ، در همة حماسه هاي زمانه كه به (( دورة جنگ صليبي )) معروف است بازيافته مي شود و همين نمونة آفريدة حماسه ، بي كم و كاست در سراسر ادبيات قرون وسطي نقش بسته است .

همچنين رمانهايي كه حوادث و وقايع آنها در قسطنطنيه مي گذرد ، يا از عناصر شرقي توشه و مايه و بهره گرفته و يا حتي سراسر از قصه اي عرب اقتباس شده اند ، بسيارند . ما در اينجا از حكايات پند آموز ( fable  ) كه سرچشمة آنها روايات شرقي است و در قرون وسطي سخت شيوع و رواج داشته اند سخن نمي گويم ، چون ماية اصلي اين حكايات اخلاقي را تغيير بسيار داده و با عرف و آداب اروپائيان به تمام و كمال انطباق داده اند ؛ وانگهي مراحل و مدارجي كه اين قصص پيموده اند آنقدر زياد بوده است مه عاقبت از خصايص اصلي نشاني  در آنها باقي نمانده است . اما اين رمان ها نيز داستان هاي ماجراجوياني است كه چندان خصوصيات و اصالت شرقي ندارند و در واقع به تقليد از داستان هاي فراهم آمده اند . ملكه هاي ممالك دور دستي كه قهرمانان اين داستانها هستند با حوادث و وقايع مبتذلي روبرو مي شوند كه معهود و شناختة Amadis  است ، ضمنا” نويسندگان شتاب داشتند كه ملكه هاي داستان هر چه زودتر غسل تعميد كنند و انگيزة اين كار نيز عشق آنان به مردي مسيحي بود . اين قصايص و انتقام جويي مسيحيان در ميدان ادب بود كه چون نمي توانستند (( تركان )) را از امكنة مقدس بيرون برانند ، به حرمسراهاي آنان دستبردهاي خيالي مي زدند .

اما اينگونه آدم ربايي از حرمسراها ، خيالبافي هايي زودگذر بود كه قوة تخيل را مدتي مديد بر نمي انگيخت و در آن اثراتي پايدار بر جاي نمي نهاد ، هر چند كه مشاهدة كالاهاي نفيسي كه بازرگانان از راه ها و به كمك واسطه هاي مختلف و پرخرج از آسيا به فرانسه وارد مي كردند ، مي توانست خيال انگيز باشد .

تروورها ( Trouvere   )  قالي هاي تركيه ، ابريشم و پارچه هاي ابريشمين چين ، گوهرهاي گرانبهاي ايران و ادوية هند را به چشم مي ديدند ، اما به فكر بهره برداري ازين عناصر و دادن رنگ و لعابي شرقي به قصه هاي شرقي خود نيفتادند ، بلكه تنها اين چيز هاي زيبا حاصل (( دست رنج يارازن )) ها را كه مي پنداشتند نيرويي شوم در آنها نهفته است ، تحسين كردند . با وجود اين تجارت با شرق مي توانست چشمان مردم را باز كند و موجب پيدايش بينشي درست تر از اشياء و اشخاص آسيا شود . از آغاز قرون وسطي مبادلات تجاري شرق و غرب رواج و رونق بسيار داشت ، بسته هاي كالاي هندي و چيني از راه ايتاليا ، و نيز و مارسي و بوردو در سراسر فرانسه پخش مي شد . مردم در عصر مروونژين ها ( Merovings  ) ادويه را مي شناختند و به كار مي بردند و هداياي معروف هارون الرشيد به شارلماني نمودار تجارتي پر رونق است . اين داد و ستد بعدا” در دورة جنگ هاي صليبي وسعت قابل ملاحظه اي يافت و تا قرن چهاردهم رو در گسترش داشت . اما چنين مي نمايد كه اين تجارت در قرون وسطي كنجكاوي خريداران را بر نيانگيخته است و تنها در قرن نوزده حساسيت و تأثير پذيري به پايه اي مي رسد كه هر كه  در فنجاني چيني و پرنقش  نگار چاي مي نوشد ، گويي خود را در عالم خيال در سرزمين ژاپن مييابد . در واقع (( اروپا مدتي دراز از منبع آن همه محصولات گرانبها كه در برابر خود مي ديد پاك غافل و بي خبر ماند )) . طي صدها سال صنعتگران قرون وسطي در تزئين پارچه كه به تقليد از تقوش پارچه هاي طرح مي كردند ، حروف عربي را چون عنصري زينتي بكار مي بردند ، بي آنكه معناي آن را بدانند اين بي اعتنايي وفقد كنجكاوي به درستي صفت مشخصة قرون وسطي است . با اينهمه (( كاروان هاي فلوانس و ونيز و بروژ ( Bruges  ) در لنگه بارهاي خود ، همراه با عاج و ابريشم ايراني و هند و چين ، جلوة تمدن ها و مذاهب درخشان تر و شگفت انگيز تر از اسلام را براي دنياي مسيحيت به ارمغان مي آورند . )) ايم جلوة تمدن هاي شرقي را كه مردمان روزگاران گذشته واقعا” هيچگاه در بازارهاي داد و ستد محصولات ناشناخته و غريب شرقي نديدند ، ممكن بود در روايات اعجاب انگيز ماركوپولو ( كه در اواخر قرن سيزدهم به زبان فرانسه نوشته شد ) بيابند . اما كتاب مدتي دراز كم شناخته ماند و تنها در ائاخر قرن پانزدهم به چاپ رسيد و از دولت اين صنعت نوظهور ، چاپ ها و ترجمه هاي آن در سراسر اروپاي شگفت زده منتشر شد . تا آن زمان تنها تعداد معدودي از مردم باسواد و اهل ادب اين روايات شگرف را خوانده بودند و تازه آنان نيز به هيچوجه نمي خواستند روايات ماركوپولو را باور كنند و در واقع هيچكس به صحت سفرنامة ماركوپولو اعتقاد نكرد . براين اساس محال بود كه ذوق غرابت جويي با مطالعة اين دستنويس كه روايات آن را تخيلاتي سخت دور از واقع و افسانه آميز مي پنداشتند ، زاده شود . كتاب ماية تفريح و لذت و يا وحشت خاطر خوانندگان مي شد ، اما علاقمندي و شوقي را كه رؤيت مناظر غريب لكن باور كردني پديد مي آورد ، در ذهن نمي آفريد . تازه اگر امكان داشت كه ذوق غرابت جويي در قرون وسطي پديد آيد ، اهل ادب و فرهنگ براي آنكه بتوانند آثار خود را به پيراية عناصر شرقي بيآرايند و از درون مايه هاي آن الهام گيرند ، لازم نبود به انتظار ظهور ماركوپولو بنشبنند ، چون مي توانستند در آثار قدما و در مجموعه ها و جنگ هاي معروف به Thesaurus  و يا Sommes  آن عصر ، دعوي هاي باورنكردني دربارة شرق بخوانند . اما تصوير عجيب و غريبي كه مؤلفاتي نظير Thesaurus  و غيره از (( آن قسمت شرق كه آسيا ناميده مي شود )) عرضه مي دارند ، گويي به عمد براي اين ساخته و پرداختند شده كه هر گونه احساس باور داشتن تصوير و مقرون به واقع پنداشتن آنرا نابود سازد و البته اين تصوير اگر به جد نيز گرفته مي شد ، تصوري هر اسناك از كشوري كه گويي سرزمين غولان است در اذهان مي آفريد كه موجب رمانيدن شعرا و ادبا مي شد و چون سدي گذرناپذير راه برقهرمانان داستان مي بست و به راستي چنين مي نمايد كه ديوار بزرگ چين در قرون وسطي به درازاي سراسر آسيا امتداد داشته و آنرا از كنجكاوي و امعان نظر اهل ادب در امان داشته است .

اگر ادبيات قرون وسطي نسبت به شرق سخت بي اعتناست ، ازينروست كه ذاتا” فاقد كنجكاوي و شوق و شور طلب است و بر سر اين نكته حتي شيفتگان و ستايشگران آن نيز اتفاق نظر دارند . مردم آن روزگار افق زندگاني اي را كه در برابر ديدگان عقل و بصيرت خويش مي ديدند ، به اندازة كافي گسترده و باز مي پنداشتند و با چنان حرص و ولعي سرگرم گشودن مسايل خرد و گاه مسكين بودند كه نياز و ضرورت وسعت دادن به محدودة تفكرات خويش را احساس نمي كردند . احساسي كه در قرون وسطي اصلا” وجود نداشت ، احساس تنوع چيزها و آدم در ازمنه و مكنه بود . (( چنين مي نمايد كه نوعي طرز تفكر و احساس همگون و همسان بيش از چهارصد الي پانصد سال تشخيص هر گونه تفاوت ميان نژادها و اشخاص را مانع آمده و كلا” از ميان برده است )) . حال آنكه ذوقي غرابت جويي خاصه از احساس تنوع و گونا گوني ناشي است و تنها وقتي به وجود مي آيد كه فكر با افقي گسترده و باز قادر به تخيل مناظري غير از مناظر آشنا باشد و همچنين بتواند احساسات و استدلالاتي كه مطابق الگويي غير از الگوهاي مالوف فراهم امده اند ، تصور كند .

بنابراين ظاهرا” ممكن نبود كه غرابت گرايي در قرون وسطي به وجود گرايد و اگر هم ظهور مي كرد حتما” دوام نمي آورد و عمرش كوتاه مي بود . البته جنگ هاي صليبي شديدا” توجه را به شرق معطوف ساخته و آنرا زنده نگاه مي داشت ، اما بيشتر مسألة رخنه كردن غرب در شرق و نقشي كه غرب مي بايست جبرا” در شرق ايفا كند مورد توجه بود ، نه خود شرق . از همين رو وقتي شور و جهش جنگ هاي صليبي به علت ناكامي و بي اعتنايي فرو نشست ، فكر اروپا به سرعت از آسيا دور شد و به مسايل ديگري پرداخت : در اين دوره است كه به قيمت مبارزات داخلي و جنگ هاي بزرگ خارجي مليت هاي عمده اروپايي بنيان مي يابند و دولت هاي جديد به وجود مي آيند . انجام اين مهم همه نيروها را جذب مي كند و به كار مي گيرد و موجب آن مي شود كه فرانسويان در قرون چهارده و پانزده فقط به خود فرانسه نظر بدوزند و توجه داشته باشند . مي دانيم كه دنياي مسيحيت با چه بي اعتنايي واقعي و صادقانه خبر ورود فاتحانة (( كافر )) به قسطنطنيه را دريافت كرد . (( ترك )) متحد (( پادشاه بسيار مسيحي )) شد و بدينگونه آخرين خصوصيات غير متعارف خود را نيز پاك از دست داد و قضا را موجبات اقتصادي نيز مزيد بر علت شد و اين گسستگي و بي علاقگي را زودتر به انجام رسانيد . در واقع تجارب با شرق كه در قرن دوازده بسيار گسترده بود و از دولت جنگ هاي صليبي جاني تازه يافته بود ، از قرن چهارده به بعد رو به زوال رفت و در پايان قرون وسطي دچار ضعف و فترت بسيار شد . بدين علت شرق كلا” از صفحة ادبيات پاك و سترده مي شود و تا آنجا كه مي دانم به راستي در هيچيك از آثار مهم قرن پانزده شانزده جلوه گر نيست : شعراي رنسانس در تالار هاي ندرسه گوشه مي گيرند ، در بر وي خود و دنيا مي بندند و با جديت تمام كتب متقدمان را در مطالعه مي گيرند ، اما به سفرهايي كه در همان زمان دريانوردان همة كشورها مي كنند اعتنايي ندارند ، چنانكه گويي اين انديشه به ذهنشان نرسيده است كه از رم و آتن دورتر مي توان رفت . قصه نويسان با اقتباس از روايات شرقي ، چند داستان بي رنگ با موضوع شرقي كه ظاهرا” از منشاء آن بي خبرند ، مي سازند . رابله كه از همه چيز سخن گفته و قهرمانان غول آساي خود را در بسياري مناطق ، واقعي يا تخيلي ، به گشت و سفر واداشته است ، در اين فكر نبود كه آنان را در ماجراهاي تركي يا هندي نيز دخيل و سهيم كند . در آثار رابله فقط اشاراتي به شرق هست . و سرانجام چنين مي نمايد كه مونتني مردي كه همه چيز خوانده و همه چيز مي دانست ، در (( كتابخانه )) اش كوچكترين دلمشغولي دربارة شرق نداشته است . مونتني يكي دوبار اشاراتي مختصر به شرق كرده و سرسري از آن گذشته است و در واقع مي توان گفت كه به شرق اعتنا و توجهي نداشته است . اين سكونت پر معناست ، چون همة چيزهايي كه ذهن و فكر مردمان شانزده را به خود مشغول داشته به نحوي از انحاء در كتاب مونتني Les Essais  نقش بسته ، اما در آن هيچ ذكري از شرق نرفته است و در واقع بي اعتنايي و عدم توجه مونتني به شرق در كتاب انعكاس يافته است . بي گمان برداشت مونتني برداشت دوره و زمانة وي بود و ما بارها ملاحظه خواهيم كرد كه تصور شرق نزد نخستين نسل هاي قرن هفده تا چه اندازه بچگانه و مضحك بوده است . در واقع مي توان گفت ذوق و علاقه به شناخت شرق ( در دورة رنسانس ) مرده بود .

شرق در ميانة قرن هفده احيا شد و بدينگونه تاريخي كه مبداء تحقيق قرار داده ايم توجيه مي شود . حقيقت اينست كه اين ظهور وجدد شرق در ادبيات ، چنانكه خود نهضت رنسانس نيز ، ولادتي تازه بوده است و با لااقل شرق در اين دوره به صورتي جديد جلوه گر شد و ازينرو مي توان تعريف واژة  Exotisme  را البته بطور مشروطه ، در مورد بعضي جوانب سنت ادبي جديد در حال تكوين ، صادق دانست .

ما چنين مي پنداريم كه بايد اين تحقيق را در آخر قرن هيجدهم و در آستانة انقلاب ، ختم كرد و اين نه به علت اين اعتقاد واهي و باطل ديرين است كه زندگاني متعارف مردم و سازمان هاي در سال 1789 متوقف مي شود و به راهي نو مي افتند ، بلكه ازينروست كه مفهوم و تصور مردم از شرق به سبب وقوع يك حادثة مهم تاريخي دگرگون و تجديد مي شود . در واقع در پي اين واقعه ، از آئين و رسمي منحصرا” ادبي كه باب روز بود ، دانشي زاده مي شود كه شرق شناسي نام دارد . اين دانش نو واقعا” در حدود 1780 – 1790 بنيان يافت و فرانسه در قرن نوزدهم در اين زمينه درخشش خيره كننده اي داشت . درپرتو اين دانش ، نقش و تصوير شرق از نو براساس شناخت بهتر و بيشتر شرق ترسيم شد و ادبيات از اين همه آگاهي ها و راهنمايي هاي سودمند بهره گرفت .

اما منظور از شرق چيست و اين شرق شامل چه كشور هائيست ؟ شزقي كه در ادبيات رخ مي نمايد ، شامل همة كشورهاي آسيايي نيست ، و منطق ايجاب مي كند كه ما نخست علت اين امر يعني حذف شدن بعضي كشورها را روشن كنيم . گرچه اورشليم شهري آسيايي و فلسطين نزديك به تركيه است ، اما از ارض مقدس در اينجا سخن به ميان نخواهد آمد ، گرچه مسافران بسيار در قرن هجدهم توجه مردم فرانسه را به كشور هايي كه به علت جنگهاي صليبي بلند آوازه شده بودند ، زنده نگاه مي دارند . با اينهمه هرگز نويسندگان آن دوره زادوبوم مسيح را با تصويري كه از شرق در ذهن داشتند و نياميختند و دريافت اين نكته آسان است : وقتي كه نقش يرزمين مقدس در آثار اين نويسندگاه پديدار مي شود ، بايد دانست كه نويسندگان از رقم زدن اين نقش قصدي خداپرستانه و مقدس و يا غرض بحث در مذهب دارند و بنابراين شرق براي آنان تصويري ادبي يا هنري نيست . ازينرو ادبيات ازين مايه هيچ بهره برنگرفت و بي مبالغه مي توان گفت كه فلسطين در قرون هفده و هجده در صحنة ادبيات ناپيدا ست .

به عللي كاملا” مشابه و همچنان آسان فهم نويسندگان هرگز در اين انديشه نبوده اند كه در شرق باستان جوياي مناظر و الهامات غريب باشند . در قرون هفده و هجده شرق باستان انقدر بدوكم شناخته بود كه البته نمي توانست در ادبيان زمانه جلوه اي شگفت انگيز داشته باشد و اثري اعجاب آميز به جاي گذارد . عرف و آداب آشوريان ، شاهان Pont  و هند در روزگار Porus  فقط از راه متون قديم شناخته بود و اين همه در متون كلاسيك تغيير ماهيت داده و طبيعتي يوناني و لاتيني يافته بودند و هيچ كس در اين انديشه نبود كه اين اموررا به صورت اصلي خود باز گرداند . مهرداد ( Mithriade  ) در تراژدي راسين بسان امپراطوري رومي سخن مي گويد و هيچ كس نمي تواند كوچكترين اختلاف نژادي ميان اسكندر و Porus  بيابد . در واقع اين گونه موضوع ها فقط به اعتبار اطلاعات نادر آموزشي كه در بر دارند ، شرقي اند ، اما ازين كه بگذيم سراسر مطابق الگوي مطلوب باستاني كه سخت در دوران كلاسيك عزيز و محبوب بود فراهم آمده و پرداخته شده اند . قرن هيجدهم ، به استثناي چند مرد تحقيق اصلا” به تفاوتهاي عميق موجود ميان تمدن آسيايي كه مردمان پراكنده و ممالك مختلف آسياي گسترده را از يكديگر متمايز مي ساخت ، شعور نداشت . باري مردمان قرن هجده با وجود اينكه يقينا” مجدانه به شرقيات علاقه و توجه داشتند ، هرگز نتوانستند و نخواستند در تصور مألوف خود از آسياي غريب نه روايات و شنيده هاي مربوط به ارض مقدس را بگنجانند و نه آنچه را كه دربارة شرق در كتب قدما و يا در تراژدي هاي ملهم از آن مؤلفات مي خواندند .

” پاورقي ها ”

1 – Exotisme كه معناي آن علاقه مندي به شناخت مردمان و چيزهاي بيگانه و نا آشنا ، ذوق غرابت جويي و غريب شناسي است . 


مطالب مشابه :


لباس بچه آشور

made in iran - لباس بچه آشور - - made in iran. made in iran. صفحه رولان. 7000




موبایل ها؛ شهوت/ عشق، اخلاق در کردستان

چنین شوخی های بچگانه می مالند، لباس های عجیب و غریب ی رولان بارت، امروزه




سایه شوم

شعار قشنگی بود ، رفتم توی اتاقم و بعد از عوض کردن لباس هایم رولان ، خواندیش بچگانه و




خلاصه بعضی از رمان های مشهور جهان

گفتند که ایوان اوگارف با لباس مبدّل که با رفتار بچگانه اش باعث شد تا رولان (Romain Rolland




شرق در ادبيات قرون هفدهم و هجدهم فرانسه

شرق با چنين پيرايه ها يا لباس مبدل مسخره منظومة حماسي رولان تا چه اندازه بچگانه و




برچسب :