فهیمه رحیمی

 

images?q=tbn:ANd9GcRqTfP2hGWCmnk2pMcA9tE

فهیمه رحیمی
زادروز خرداد ۱۳۳۱
خیابان شهباز، تهران
درگذشت ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ (۶۱ سال)
بیمارستان مهر، تهران
علت مرگ سرطان معده
آرامگاه بهشت زهرا
ملیت پرچم ایران ایرانی
سبک رمان
لقب دانیل استیل ایران
آثار پنجره
بازگشت به خوشبختی
فرزندان بابک / بهارک
گفتاورد هر وقت پرنده كلمه دور سرم پرواز كند، مى‌دانم بايد دست به قلم بنشينم و وارد دنياى تازه‌اى شوم.

فهیمه رحیمی نویسنده و رمان نویس معاصر ایرانی است. وی با داشتن ۷ کتاب در میان ۴۷ کتاب پرفروش پس از انقلاب ۵۷ در ایران، رکورددار آن فهرست بوده‌است.

او تجریه کار در زمینه خبرنگاری ورزشی و ادبیات کودکان دارد. نخستین فعالیت ادبی جدی فهیمه رحیمی نوشتن قطعه‌ای ادبی با عنوان دلم برای پروانه می‌سوزد در ۹ سالگی بود و اولین کتاب خود را با عنوان بازگشت به خوشبختی در سال ۱۳۶۹ منتشر کرد.

وی ۲۳ عنوان رمان نوشته و منتشر کرده‌است که بسیاری از آن‌ها به چاپ‌ها بالا (بالای ۱۰) رسیده‌اند. رحیمی ۲۳ اثر برای کودکان نوشته که هیچ‌کدام به چاپ نرسیده است.

فهیمه رحیمی در ۱۷ سالگی ازدواج کرده که حاصل آن، یک پسر و یک دختر است.

این نویسنده صبح روز ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ در بیمارستان مهر تهران درگذشت.

آثار

  • بازگشت به خوشبختی (۱۳۶۹)
  • ابلیس کوچک
  • اتوبوس
  • آریانا
  • اشک و ستاره
  • باران
  • بانوی جنگل
  • پاییز را فراموش کن
  • پریا
  • پنجره
  • تاوان عشق
  • حرم دل
  • خلوت شب‌های تنهایی
  • خیال تو
  • روزهای سرد برفی
  • زخم خوردگان تقدیر
  • سال‌هایی که بی تو گذشت
  • شیدایی (آخرین رمانش)
  • عشق و خرافات
  • کوچه باغ یادها
  • ماندانا (ادامه رمان پنجره)
  • هنگامه
  • همیشه با تو
  • آمار و احتمالات کاربردی/ تدوین فهیمه رحیمی؛ زیرنظر علیرضا لچیانی.
  • آم‍وزش‌ ب‍رای‌ ک‍ارش‍ای‍س‍ت‍ه‌: ۲۲۲ب‍ن‍د ت‍وص‍ی‍ه‌ه‍ای‌ س‍ازم‍ان‌ ج‍ه‍ان‍ی‌ ک‍ار/ ب‍ه‌ پ‍ی‍وس‍ت‌ راه‍ک‍اره‍ای‌ اس‍اس‍ی‌ اص‍لاح‍ات‌ ... ت‍ج‍رب‍ی‍ات‌
  • اکولوژی عمومی
  • انتظار
  • ب‍اور آف‍ت‍اب‌/
  • رزکبود

* * *

یک منتقد: فهیمه رحیمی در مقطعی نفر اول شمارگان کتاب در ایران بود

محمد‌رضا گودرزی، نویسنده و منتقد ادبیات داستانی در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به اینکه ادبیات عامه‌پسند ایران با درگذشت فهیمه رحیمی یکی از نویسندگان شاخص خود را از دست داد، اظهار داشت: فهیمه رحیمی از نویسندگان پرکار سبک عامه‌پسند در ایران بود و یادم هست زمانی که من در پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کار می‌کردم کتابی پژوهشی درباره حجم مطالعه و فروش کتاب از آقای امید‌علی احمدی منتشر شد که در آن رحیمی را نفر اول صاحب شمارگان کتاب در ایران معرفی کرده بود.

وی افزود: نوع نگاه رحیمی و نویسندگانی از این دست بر پایه تحریک احساسات مخاطبانش بنا نهاده شده بود و شاید از این منظر برخی معتقد باشند که نگاه این نویسندگان و ادبیاتشان سطحی است، اما به هر شکل این نوع نگاه در ادبیات هم مخاطبان خاص خودش را دارد و نباید آن را سانسور یا حذف کرد، بلکه می‌شود از ظرفیت کتابخوانی علاقه‌مندان به این ادبیات، برای حضور در فضای ادبیات جدی نیز بهره‌مند شد.

گودرزی افزود: از نویسنده‌ای مانند رحیمی و سایر نویسندگان عامه‌پسند هیچوقت این انتظار نمی‌رفت که بتوانند مخاطبان خود را به سمت ادبیات جدی سوق دهند. آنها کار خودشان را کردند و به واقع کتاب را مثابه یک کالا در جوامع سرمایه‌داری، تولید و به دست مخاطب خودش رساندند. در نتیجه باید در همین سطح از آنها انتظار داشت و مورد نقد و بررسی قرارشان داد.

وی تاکید کرد: ادبیات عامه‌پسند واقعیتی است که در همه کشورهای دنیا وجود دارد. به اعتقاد من به جای اینکه این ادبیات سانسور شود و یا تهدید برای ادبیات جدی به حساب آید، باید با برخوردی خلاقانه مورد توجه قرار بگیرد. این ادبیات، هوادارانی دارد که در هر صورت به میزان کتابخوانان در هر کشور می‌افزاید. درست است که روش این ادبیات در مواجهه با مخاطب، متفاوت با سایر آثار ادبی مشابه موجود در جامعه است، اما به هر شکل روشی است مقبول و پذیرفته شده که می‌توان برای خودش یک گفتمان تثبیت شده و قابل قبول پدید آورد.

* * *

آخرین گفتگوی مهر با فهیمه رحیمی؛ شنیده‌ام می‌گویند من ثروتمندترین نویسنده زن ایرانی هستم   «من هم این شایعه‌ها را شنیده‌ام که فهیمه رحیمی ثروتمندترین نویسنده زن ایرانی است؛ آواز دهل شنیدن از دور خوش است».

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: فهمیه رحیمی را به جرات می‌توان «دانیل استیل» ایران خواند. او به فاصله کمی بعد از نگارش نخستین کتابش «بازگشت به خوشبختی» به رمان‌نویسی مشهور تبدیل شد و کمتر کسی بود در ایران که با کتاب سر و کار داشته باشد و نام او را نشنیده باشد. رحیمی مدت‌ها رکورددار فروش آثار ادبی در ایران بود و بسیاری او را ثروتمندترین نویسنده زن ایرانی می‌دانستند اما جالب است بدانید فهیمه رحیمی نه تحت پوشش بیمه بود و نه حتی یک خودروی شخصی داشت اما چندان به این مسائل هم اهمیت نمی‌داد و می‌گفت «هر وقت پرنده كلمه دور سرم پرواز كند، مى‌دانم بايد دست به قلم بنشينم و وارد دنياى تازه‌اى شوم».

فهمیه رحیمی در خرداد 1331 در خیابان شهباز تهران متولد شد. در37 سالگی (1368) نخستین رمان خود را منتشر کرد؛ «بازگشت به خوشبختى». اتوبوس، عشق و خرافات، كوچه باغ يادها، برجى در مه، خلوت شب‌هاى تنهايى، روزهاى سرد برفى، خيال تو، عاليه، رز كبود، شيدايى، بانوى جنگل، حرم دل، آريانا، پنجره، بازگشت به خوشبختى، تاوان عشق، پاييز را فراموش كن، ماندانا، زخم‌خوردگان تقدير، هنگامه، ابليس كوچك، اشك ستاره و... از دیگر آثار اوست. بسیاری از این کتاب‌ها بیش از 10 بار تجدید چاپ شدند.

فهیمه رحیمی با داشتن 7 کتاب در میان 47 کتاب پرفروش پس از انقلاب، رکورددار فروش کتاب در ایران بوده است. این نویسنده معروف ایرانی ساعت 5 صبح امروز 28 خرداد و در پی ابتلا به سرطان معده در بیمارستان مهر تهران درگذشت. او در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش که سال 88 با خبرگزاری مهر انجام داد، درباره شایعاتی که پیرامون ثروت او وجود دارد، تنها گفت: آواز دهل شنیدن از دور خوش است. این مصاحبه در ذیل از نظرتان می‌گذرد:

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: شاید خیلی از کسانی که شما را از دور به عنوان نویسنده‌ای با بیش از 30 عنوان کتاب پرفروش - که بارها و بارها تجدید چاپ شده‌اند - می‌شناسند، فکر کنند نویسندگی شغل و حرفه درآمدزای شما است. آیا واقعا اینگونه بوده است؟

-  فهیمه رحیمی: شما که می‌دانید از آن کتابهای پرفروش جز مبلغ قراردادم با ناشر چیزی به من نمی‌رسد. آواز دهل شنیدن از دور خوش است، من هم این شایعه‌ها را شنیده‌ام که فهیمه رحیمی ثروتمندترین نویسنده زن ایرانی است ولی واقعیت را همه مردم نمی‌دانند. من حتی یک وسیله نقلیه شخصی هم ندارم.

* واقعا در طول این سالها بر پایه آن قولی که بین شما و ناشر بود، ماندید و همواره امتیاز کتابهایتان را فروختید؟

ـ بله. من وقتی کارم را با ناشر کتابهایم شروع کردم، زمان جنگ بود. من هم ناشناس بودم و پیش هر ناشری می‌رفتم در آن بحبوحه جنگ قبول نمی‌کرد روی کار من سرمایه‌گذاری کند تا اینکه انتشارات «چکاوک» قبول کرد کتاب اول مرا چاپ کند و ما آن موقع در قراردادمان شرط کردیم که اگر کارهایم پرفروش هم شد، با ناشر دیگری کار نکنم. هم اینکه من امتیاز چاپ کتابم را به ناشر فروختم و اگر دیگر کتاب پرفروش هم می‌شد، سهم آن به ناشر می‌رسید.

* ولی شما از 33 اثرتان همه را به چکاوک ندادید. درست است؟

- 27 اثر با چکاوک کار کردم و وقتی خواستم آخرین اثرم را به دخترم بدهم که چاپ کند، ناشرم گفت این را هم بده ما چاپ کنیم و من «شیدایی» را حتی بدون قرارداد دادم و آنها کار کردند. تازه پس از چاپ یادمان افتاد که قرارداد نبسته بودیم. برخورد من و ناشرم جزء نوادر است. به هرحال من پای قسمی که خورده بودم و قولی که داده بودم، ایستادم و تا امروز هم از آن راضی هستم.

* وقتی کتابهایتان پرفروش شد هیچگاه وسوسه نشدید قرارداد را به هم بزنید؟

ـ کتاب تا به بازار نیاید نمی‌توان گفت چقدر می‌فروشد. ضمن اینکه من هرگز نمی‌خواستم قولم را فراموش کنم.

* اتفاقاً بحث اصل گفتگوی من با شما این است که آیا نویسندگی در ایران می‌تواند به عنوان یک شغل و حرفه درآمدزا و مستمر محسوب شود و آینده نویسنده را به ویژه در زمان بازنشستگی تامین کند یا خیر؟

ـ نویسندگی در ایران به هیچ‌وجه شرایطی ندارد که نویسنده بتواند روی آن به عنوان منبع درآمد حساب کند. شما ببینید همه نهادها و سازمانها امکاناتی در اختیار کارمندان و وابستگانشان قرار می‌دهند ولی نویسندگی در هیچ جا به حساب نیامده است. خیلی از نهادها شرایط سفر حج یا حداقل یک هفته امکان استراحت و تمدد اعصاب در ویلاهای سازمانی برای کارمندان خود فراهم می‌کنند ولی چه سازمان و نهادی متولی فراهم کردن چنین امکاناتی برای نویسندگان است. نویسنده هر کاری بخواهد بکند شرایطش باید توسط خودش فراهم شود و اداره و سازمان خاصی به او کمک نمی‌کند. مثلا معلمان، خانه معلم را در سراسر کشور دارند که به آنها خدمات رفاهی می‌دهد ولی در مورد نویسندگان هرگز چنین اتفاقی نیفتاده است.

IMG08363985.jpg

*  با همه این سختی‌ها چطور می‌شود که شخصی مثل شما دو دهه پیوسته می‌نویسد؟

ـ آنچه ما را وادار به نوشتن می‌کند، عشق است. وقتی چیزی در وجود نویسنده می‌جوشد این نیاز در او به وجود می‌آید که بنویسد و هدفش را دنبال کند وگرنه اگر فکر کنید نویسندگی شغل و منبع درآمد نویسندگان محسوب می‌شود اینطور نیست.

* شما به شخصه آیا منبع درآمد ثابتی دارید؟ یا در جایی مشغول به کار هستید؟

ـ من خانه‌دار هستم. خوشبختانه درآمد همسرم هست و نمی‌توانم روی درآمد کتابهایم حساب کنم. با شرایطی چون گرانی کاغذ، برداشتن سوبسیدها و دیگر مشکلاتی که بر عرصه نشر ما سایه افکنده از ناشران هم نمی‌توان انتظار داشت بهتر از این عمل کنند.

* شما گرچه به دلیل شرایط خانوادگی نیازی هم به پول نویسندگی نداشتید ولی اینکه تلاش شما در عرصه نویسندگی هیچگاه با بازخورد مالی مناسب رو به‌ رو نبوده، آزارتان نداده است؟

ـ اتفاقا آنچه آزارم می‌دهد همین نداشتن پشتوانه شغلی است. من کار نویسندگی را از 30 سالگی شروع کردم و تا امروز که 57 سالم است، سالهای زیادی از جوانی‌ و توانم را برای این کار گذاشته‌ام ولی وقتی با بچه‌هایم صحبت می‌کنم باید بگویم اگر پدرتان نبود من نمی‌توانستم تنهایی زندگی‌ام را از راه نویسندگی اداره کنم و این برای یک نویسنده خوشایند نیست.

* فکر می‌کنید اگر شما از آن دست نویسندگانی بودید که ناگزیر برای تامین خرج زندگی باید سر کار می‌رفتید باز هم می‌توانستید 20 سال نویسندگی کنید؟

ـ قطعا نمی‌توانستم مثل شرایط فعلی‌ام پرکار باشم و آن وقت فوقش می‌توانستم سالی یک کتاب بنویسم ولی به هر حال می‌نوشتم چون وقتی افکار و ایده‌ها به ذهنم هجوم می‌آورند من یارای مقاومت در برابر آنها را ندارم.

* از لحاظ کیفی چطور. آیا آثارتان تحت تاثیر شرایط جدید قرار نمی گرفت؟

ـ شاید باورش کمی سخت باشد ولی باور کنید نویسندگی من اینگونه است که یکباره افکار به ذهنم الهام می‌شوند. مثلاً خوابم ولی یکباره جملاتی به ذهنم خطور می‌کند و من خواب‌آلود آنها را می‌نویسم. اتاق مرا باید ببینید. اتاق من کاغذ دیواری است ولی روی آن پر از نوشته است. دلیلش هم همین است که یکباره از خواب بیدار می‌شوم خودکار برمی‌دارم و در اسرع وقت آنچه را به ذهنم رسیده می‌نویسم. فکر نمی‌کنم شاغل بودن من می‌توانست روی کیفیت و نوع کارم تاثیر بگذارد زیرا قهرمان‌های داستانهایم خودشان سرنوشتشان را به من می‌گویند و من فقط آنچه آنها می‌گویند و می‌اندیشند کتابت می‌کنم.

* یعنی اگر شما ذهنی خسته از کار روزانه و مسایل حاشیه‌ای آن داشتید باز هم این الهامات و ایده‌ها به ذهنتان خطور می‌کرد؟

ـ چون آنچه شما می‌گویید برایم پیش نیامده در نتیجه نمی‌توانم با قاطعیت بگویم چه اتفاقی می‌افتاد. به هر حال آنچه در طول سالها تجربه کردم این بوده که شخصیتهای داستان خودشان به من می‌گویند چه بر سرشان می‌آید. در کتاب «اتوبوس» دلم می‌خواست شخصیت اول داستان سرنوشت دیگری داشته باشد ولی او خودش با اصرار از من می‌خواست که این سرنوشت را برایش کتابت کنم و شاید باورتان نشود که من برای برخی از شخصیتهای کتابهایم گریه هم کرده‌ام.

* برگردیم به همان بحث مشکلات پیش ‌روی نویسندگی به عنوان یک حرفه و شغل مستقل. شما که خودتان از این موضوع گله‌مند هستید آیا راهکاری هم برای رفع مشکل دارید؟

ـ فکر می‌کنم لازم است در نظام اداری به نویسندگی هم مانند دیگر حرفه‌ها نگاه شود و بودجه‌ای در اختیار کانون‌های متولی امر ادبیات و نویسندگی قرار گیرد تا آنها بتوانند به اعضای خود خدمات بدهند. حداقل بتوانند مشکل بیمه نویسندگان را حل کنند.

* فکر کنم شما در طول این سالها بیمه هم نشدید.

ـ متاسفانه خیر. سالهای اخیر دخترم که ناشر فعلی آثارم هم هست، خواست مرا بیمه کند که گفتند سنم از 50 سال گذشته و دیگر شامل قوانین بیمه نمی‌شوم. آن موقع هم که سنم کم بود جامعه آنقدر درگیر مسایلی چون جنگ بود که کسی نویسنده را قبول نداشت چه برسد به اینکه بخواهد ناشری او را بیمه کند. دیگر این حرفها از من گذشته است و من همه چیز را پشت سر گذاشته‌ام ولی باید به فکر پشتوانه و دلگرمی برای نویسندگان جوان بود. نویسنده جوان باید افق پیش رویش باز و روشن باشد و بداند اگر عمر و جوانی‌اش را در راه نویسندگی می‌گذارد فردایی هم خواهد داشت. دولت باید مثل همه شغلها به نویسندگی بها دهد و به فکر بازنشستگی و روزهایی که دیگر نویسنده نمی‌تواند کار کند، باشد. البته بهتر است نویسندگان جوان خودشان هم به فکر خودشان و روزهای بازنشستگی باشند.

* شما به عنوان یک نویسنده‌ای که حضور خود را در این مسیر اثبات کرده‌اید، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی اصلی امور فرهنگی کشور چه انتظاری برای رفع مشکلات حرفه‌ نویسندگی دارید؟

ـ من کلاً همه کارهای مرتبط با ارشادم توسط ناشر انجام می‌شود و خودم کسی نبوده‌ام که با وزارت ارشاد در ارتباط باشم. راستش را بخواهید از قانونهای آنجا هم خبر ندارم ولی آنچه از صحبتهای دوستان و همکارانم می‌شنوم حاکی از آن است که وزارت ارشاد برای کارمندانش تسهیلاتی قائل هست ولی برای ما نویسندگان هیچ امتیاز خاصی در نظر گرفته نشده است. همین که به ما مجوز کتابهایمان را می‌دهند آنقدر خوشحال می‌شویم و فکر می‌کنیم بهترین هدیه خدا به ما داده شده که دیگر به ذهنمان هم نمی‌رسد می‌توانیم مطالبات دیگری هم از آنها داشته باشیم. فکر می‌کنم اوضاع هنرمندان تئاتر و سینما و دیگر وابستگان وزارت ارشاد از ما نویسندگان بهتر باشد.

* فکر می‌کنید نویسنده در عرف جامعه و بین مردم جایگاه مناسبی دارد یا اینکه جامعه نیز هویت مستقلی برای نویسنده و نویسندگی قائل نیست؟

ـ اتفاقاً نویسنده در بین مردم جایگاه خیلی خوبی دارد. من خیلی جاها وقتی خودم را فهیمه رحیمی نویسنده معرفی می‌کنم متوجه می‌شوم نگاه مردم به نویسنده چقدر محترمانه است و این نشان می‌دهد که مردم ما را دوست دارند و حتی تلاش می‌کنند اگر کمکی از دستشان برمی‌آید انجام دهند و کارمان را تسهیل کنند. به نظر من دیدگاه مردم نسبت به نویسنده و نویسندگی عالی است.

* * *

پیکر فهیمه رحیمی در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

بابک شیرازی - فرزند فهیمه رحیمی - در گفت‌وگو با ایسنا، درباره مراسم خاک‌سپاری مادرش گفت: پیکر فهیمه رحیمی در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا، قطعه 255، ردیف 33، شماره 7 به خاک سپرده شد.

* * *

درگذشت نویسنده‌ی کتاب‌های پرفروش

ر. اعتمادی: اگر فهیمه رحیمی عامه‌پسند باشد، حافظ هم عامه‌پسند است

ر. اعتمادی با اشاره به آغازگر بودن فهیمه رحیمی در سبک آثار پرفروش بعد از انقلاب، معتقد است اطلاق عنوان عامه‌پسند به این سبک توهین است و اگر فهیمه رحیمی عامه‌پسند باشد، حافظ هم عامه‌پسند است.

این نویسنده در گفت‌و‌گو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره‌ی جایگاه فهیمه رحیمی در میان نویسندگان بعد از انقلاب، عنوان کرد:‌ من هیچ‌وقت از نزدیک فهیمه رحیمی را ندیدم، اما او این بخت را داشت که در دوره‌ای که شدیدا رمان از نظرها افتاده بودند - در دوره‌ی آقای میرسلیم که به رمان اجازه‌ی چاپ نمی‌دادند - آثارش پرفروش شود و اجازه‌ی چاپ بگیرد.

او افزود: رحیمی دنباله‌رو سبک رمان‌نویسی قبل از انقلاب بود و چون جای این نوع رمان‌ها بعد از انقلاب خالی بود، رمان‌هایش مورد استقبال قرار گرفتند و این استقبال تا مدت‌ها ادامه یافت.

او افزود: من اعتقادم بر این است وقتی کار نویسنده‌ای از جانب طبقات گسترده‌ی مردم مورد استقبال قرار می‌گیرد، مطمئنا کاری ماندگار است و ایشان موفق شدند گروه خوانندگان خاص خودشان را داشته‌ باشند و بعد از انقلاب راهی را برای این سبک از داستان‌نویسی باز کرد.

اعتمادی همچنین عنوان کرد: در مجله‌ی جوانان برای یادگیری خبرنگاری، کلاس‌هایی برگزار می‌شد که ایشان هم به این کلاس‌ها می‌آمد و تحت تاثیر آثار آن دوره قرار داشت.

این نویسنده همچنین درباره‌ی دلیل ناشناخته بودن فهیمه رحیمی و اینکه چرا با افراد مختلف دیدار نمی‌کرد، گفت: از نظر من این یک سلیقه‌ی شخصی است و او مخاطبان خود را پیدا کرده بود. آن‌ها را می‌شناخت و برای آن‌ها می‌نوشت. اما شاید فرصت این را پیدا نکرده بود که رودررو با آن‌ها آشنا شود.

اعتمادی همچنین درباره‌ی این‌که چرا نویسندگان این سبک بیش از سایر نویسندگان ناشناخته به نظر می‌رسند و گاه از اسم‌های مستعار استفاده می‌کنند، گفت: این موضوع تنها به نویسندگان این سبک برنمی‌گردد،‌ اگر به رمان‌های دنیای غرب هم نگاه کنید، اغلب نویسندگان اسم‌های خودشان را کوچک می‌کنند تا راحت‌تر در یاد بمانند، چه نویسندگان روس و چه نویسندگان آمریکایی از این موضوع استفاده کردند.

این نویسنده همچنین درباره‌ی اطلاق عنوان عامه‌پسند به آثار پرمخاطب گفت: عامه‌پسند عنوان غلطی است که به رمان‌نویسی اطلاق شده است، رمان، رمان است. هر کسی می‌تواند مطابق ذوق خود آن‌ را انتخاب کند، من این تقسیم‌بندی را که در مملکت ما باب شده نمی‌پسندم. هر کسی می‌تواند کاری را به وجود بیاورد و اگر جامعه آن را پسندید، ارزشمند است. اگر قرار است انتخاب مردم از یک نویسنده، مانند فهیمه رحیمی، عامه‌پسند عنوان بگیرد، پس حافظ هم عامه‌پسند است. چون دیوانش در هر خانه‌ای هست و این عنوان نوعی توهین به ذوق و سلیقه‌ی گروهی است که به این آثار علاقه نشان می‌دهند. از نظر من تنها یک تقسیم‌بندی بین نویسندگان هست و آن تقسیم‌بندی حرفه‌یی و غیرحرفه‌یی بودن است.

* * *

 24 ساعت از زندگی یک داستان نویس؛
فهیمه رحیمی
از فروردین ماه امسال که موضوع دیدار با نویسندگان طیف های مختلف ادبیات داستانی در تحریریه ادبی
 کارگزاران مطرح شد. فهیمه رحیمی هم یکی از گزینه هایی بود که قرار شد. با او دیدار داشته باشیم.
نویسندگان دیگر، از هر طیفی با کمی پیگیری و پرس وجو قابل دسترسی بودند. اما این موضوع درباره فهیمه رحیمی زیاد صدق نمی کرد. با آنکه همه کتابخوان ها به نوعی او را می شناختند ولی کسی از جا و مکان او سراغی نداشت. همانند طریقی که برای دستیابی به دیگر نویسندگان در پیش می گرفتیم به سراغ ناشر کتاب های خانم رحیمی رفتیم. در وهله اول طبیعی هم بود که نتیجه ای نگیریم. دل خوش کردیم به ایام برگزار نمایشگاه بین المللی کتاب تهران که حتما در یکی از روزهای برگزاری آن میهمان غرفه ناشر کتاب هایش شود. چند روز متوالی به غرفه نشر چکاوک سرزدیم ولی بیشتر علاقه مندان فهیمه رحیمی را جلو غرفه دیدیم تا خود نویسنده را. ناشر هم حضور نداشت. کارمندان نشر عاقبت نشانی دفتر مرکزی نشر و شماره تلفن های آن را برای برقراری ارتباط دادند. چند بار تماس گرفتیم گفتند آقای شهبازی مدیر نشر حضور ندارند و آنها (کارمندان نشر) اجازه ندارند شماره تلفن نویسندگان را در اختیار دیگران بگذارند. در تماس دیگر اجازه حضور در دفتر نشر را خواستیم که موافقت شد! در زمان حضور در دفتر نشر. با برادر آقای شهبازی ملاقات کردیم که او هم ناشر بود. بعد از نیم ساعت صحبت او هم حاضر نشد شماره تلفن، یا نشانی فهیمه رحیمی را در اختیار ما بگذارد. گفت؛ «به تازگی خانم رحیمی خودش دفتر نشر راه اندازی کرده و دیگر مثل سابق با ما (منظور برادرش بود)کارنمیکند».گفتیم؛«شماره یا نشانی همان دفتر نشر جدید خانم رحیمی را بدهید».
گفت؛«اصلا اطلاع ندارم». در پایان این دیدار بی نتیجه ملتمسانه به او رو انداختیم که «بیا و برادری کن
 یک نشانی از خانم رحیمی به ما بده و یا پیدا کن».  شاید هم سماجت بیش از حد و التماس های ما دل او
را به رحم آورد و با بخش پایانی تقاضای ما موافقت کرد و قرار شد برای ما نشانی از خانم رحیمی پیدا کند. هفته بعد با دفتر نشر چکاوک تماس گرفتیم. خانم منشی این بار کوتاه آمد و شماره تلفن همراه خانم
 رحیمی را پشت تلفن گفت، احساس کردیم اولین گام در راه پیروزی در این نبرد ادبی را به دست آورده ایم. خیلی سریع با فهیمه رحیمی تماس گرفتیم. موضوع دیدار و نوع مصاحبه را به او گفتیم. با خوشروی قبول کرد. اما زمان دیدار و مصاحبه را بدجوری به عقب انداخت. یعنی در پایان اردیبهشت ماه به پایان مردادماه حواله کرد. <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

درست سه ماه دیگر. برای این کارش دلیل آورد. اول موضوع عروسی تنها پسرش بود که گفت سخت درگیر آن است و دوم سفر پیش روی حج خانم فهیمه رحیمی بود. ظاهرا چاره ای نداشتیم. موضع را با مسوول صفحه ادب و هنر روزنامه در میان گذاشتیم، نظر او هم این بود که فعلا تا آن زمان صبر کنیم و در این مدت به سراغ چهره های دیگر ادبیات برویم. مثل دیگر فرصت های عمرمان، این ماه هم گذشت. باز هم آقای اکبریانی پیش دستی کرد و پایان مهلت سه ماه را به ما یادآوری کرد. سرانجام در نیمه دوم شهریور ماه دیدار با فهیمه رحیمی تحقق یافت. او به قولش عمل کرد. به او یادآوری کردیم در مدتی که در انتظار این مصاحبه بودیم برای مطلب فرضی خود تیتر «زنی دور از دسترس» را انتخاب کرده بودیم. او خندید و گفت؛ اصلا این طور نیست. ولی ما با سماجت از تیتر پیش از مصاحبه خود دفاع کردیم و او قبول کرد به ما هم حق بدهد...

علی الله سلیمی:

خنکای سپیده دم یکی از آخرین روزهای شهریور ماه، حلاوتی خاص به زن بخشید. در تختخواب کنار پنجره غلتی زد. صدای بانگ موذن از دور دست ها می آمد. شاید از نزدیک ترین مسجد در خیابان بهار جنوبی تهران. برحسب عادت سالیان دور زن نیم خیز شد. چشم هایش را مالید و به سراغ پرده پنجره رفت و آن را به کناری زد. روشنایی صبحگاهی به درون اتاق ریخت. خمیازه های زن به حرکات محدود نرمشی و ورزشی خلاصه شد. کش وقوسی به بدن خواب آلودش داد. آنگاه به سمت شیر آب رفت و وضو گرفت. دو رکعت نماز صبح در تاریک و روشن اتاق زن، اولین گام او در شروع یک روزکاری بود. سجاده را که جمع کرد به سمت میز کارش در گوشه اتاق رفت. یادداشت هایش از آخرین داستانی که در حال نوشتن اش بود، در پوشه ای در کنار میز قرار داشت. از سال ها پیش عادت کرده بود. بعد از نماز صبح دیگر نخوابد. کار نوشتن در این ساعات صبحگاهی به زن انرژی مضاعفی می داد.«چون برای جوانان می نویسم، دوست دارم موقع نوشتن سرحال و شاداب باشم. هر چند حالا دیگر از نظر سنی جوان نیستم ولی سعی می کنم موقع نوشتن داستان هایم حتما به روحیات و هیجانات جوانان توجه کنم. صبح ها بعد از نماز بهترین فرصت برای این کار است.چون خودم در این ساعات صبح لبریز از شور و هیجان هستم».تا ساعت 10 الی 11 قبل از ظهر فهیمه رحیمی همسفر شخصیت های داستانی اش است. با آنها به سفر می رود. در شادی هایشان شرکت می کند در غم هایشان اندوهگین است. او می داند همه نویسندگان این حالت ها را دارند که در غم و شادی شخصیت های داستانی شان سهیم باشند. اما برای او وضعیت کمی متفاوت تر است. علاوه بر فهیمه رحیمی بسیاری از خوانندگان داستان هایی که او می نویسد، با شخصیت های داستانی او زندگی می کنند. خاطره فهیمه از سرگذشت یکی از داستان هایش او را به این باور رسانده که قرار است دیگران هم با شخصیت های داستانی او زندگی کنند. وقتی رحیمی داستان «زخم خوردگان تقدیر» را نوشت برای شخصیت های داستانی اش فرجام ناخوشی را رقم زد. «هنگامه» (شخصیت زن داستان) به «نظام دشتی» (شخصیت مرد داستان) نرسید. تمام نقشه های عاشقانه آنها به هم خورد. کتاب چاپ شد و به دست خوانندگان آثار فهیمه رحیمی رسید. بسیاری از خوانندگان با خواندن سرگذشت هنگامه و نظام دشتی (البته در عالم داستان) دچار افسردگی شدند نامه های خوانندگان یکی پس از دیگری به دست نویسنده رسید که حاکی از اظهار همدردی با شخصیت های هنگامه و نظام دشتی بود. همان روزها بود که فهیمه رحیمی دچار کلافگی شد.او دلش می خواست. راهی را پیدا کند تا به خوانندگان داستان هایش یادآوری کند که شخصیت های داستانی او واقعی نیستند و ساخته و پرداخته ذهن داستان پرداز او هستند. اما خوانندگان آثارش این پیش فرض را قبول نمی کردند از منظر بسیاری از خوانندگان رمان زخم خوردگان تقدیر هنگامه و نظام دشتی، آدم های واقعی بوده اند و چنین سرنوشت تلخی، شایسته عشق و وفاداری آنها به همدیگر نبوده است. کار تا جایی پیش رفت که بسیاری از خوانندگان از طریق نامه و تماس های تلفنی از نویسنده داستان آدرس و شماره تلفن های هنگامه و نظام دشتی را خواستند تا خود شخصا برای کمک به آنها اقدام کنند. .بنابراین شروع کرد به نوشتن رمان بعدی خود با عنوان «هنگامه» که در آن شخصیت هنگام داستان زخم خوردگان تقدیر در محوریت ماجراها قرار داشت و از همان ابتدا قرار بود در پایان داستان عاقبت به خیر شود. طبعا شخصیت نظام دشتی هم باید از خود انعطاف نشان می داد. و بدین شکل آن دو در پایان داستان به هم رسیدند و با چاپ رمان جدید فهیمه رحیمی با عنوان «هنگامه» و مطالعه آن توسط همان خوانندگان دل نگران، ماجرا به خیر و خوشی پایان یافت.فهیمه رحیمی که بعد از نماز صبح درگیر شخصیت های داستانی اش بوده و تا 10 صبح با آنها همسفر و همراه بوده است،

حول و حوش ساعت ده و نیم از خانه بیرون می آید و سمت دفتر انتشارات چکاوک می رود.ناشری که 22 رمان فهیمه رحیمی را تا به امروز چاپ و منتشر کرده است. او هر روز بخشی از ساعات کارش را در دفتر این مرکز انتشاراتی سپری می کند، منشی دفتر نشر، زمان حضور نویسنده را به خوانندگان علاقه مند اطلاع می دهد. به محض حضور فهمیه رحیمی در دفتر چکاوک زنگ تلفن ها به صدا درمی آید. از شهرها و روستاهای مختلف کشور خوانندگان تماس می گیرند. خانم رحیمی سعی می کند با حوصله به تمام تلفن ها پاسخ دهد. تقریبا هر روز از ساعت 30 ؛11 تا یک بعدازظهر او در دفتر نشر چکاوک است. وقتی به تلفن های خوانندگان آثارش پاسخ می دهد، خاطرات بی شماری در ذهن او جان می گیرند. 17 سال همکاری مداوم با یک ناشر خاطرات تلخ و شیرین بی شماری را برای او رقم زده است. به اولین کتابش فکر می کند که چگونه از یک مشت دست نوشته پراکنده به رمانی پرفروش در آن سال ها تبدیل شد. ناشرها برای چاپ آن اقدام نمی کردند. داستان عاشقانه «بازگشت به خوشبختی» در دستان فهیمه رحیمی گمنام بود که به هر دفتر انتشاراتی که سر می زد با جواب منفی مواجه می شد. شاید او نمی دانست با سماجت خود برای انتشار رمان بازگشت به خوشبختی که یک ملودرام عاشقانه بود، آغازگر نوع تازه ای از فعالیت داستان نویسی در بین زنان نویسنده برای مخاطبان عام تبدیل خواهد شد. پیش از او و در آن زمان میدان اینگونه رمان ها در دست نویسندگان مرد بود و حالا فهیمه رحیمی قصد کرده بود وارد این میدان یکطرفه بشود.  در آن زمان سرانجام رحیمی جوینده، یابنده شد و نشر پگاه در تهران حاضر شد اولین کتاب او را چاپ و منتشر کند. برادران شهبازی 2 نفر بودند که یکی نشر پگاه را اداره می کرد و دیگری نشر چکاوک را. همکاری رحیمی با برادران شهبازی در ادامه به انتشار رمان های او به طور انحصاری و اختصاصی توسط نشر چکاوک خلاصه شد. نویسنده و ناشر توافق کردند. حق امتیاز آثار در همان قرارداد اول برای همیشه به ناشر واگذار شود. حالا که 17 سال از بستن اولین قرارداد بین فهیمه رحیمی و نشر چکاوک می گذرد، در مجموع 22 قرارداد چاپ رمان بین آنها به امضا رسید و حق امتیاز رمان هایی همچون «بازگشت به خوشبختی»، «تاوان عشق»، «پنجره»، «بانوی جنگل»، «روزهای سرد برفی»، «اشک ستاره»، «خلوت شب های تنهایی»، «اتوبوس»، «همیشه با تو»، «شیدایی»، «پریا»، «سال هایی که بی تو گذشت»، «زخم خوردگان تقدیر»، «هنگامه» و... برای همیشه به نشر چکاوک واگذار شده است. از این میان رمان «پنجره» بیشترین استقبال را تا به حال داشته است و تا به امروز 33 بار تجدید چاپ شده، رمان «اتوبوس» مرتبه دوم را داشته با 27 بار تجدید چاپ و رمان «تاوان عشق» در رتبه بعدی قرار می گیرد. بسیاری از رمان های یاد شده فهیمه رحیمی بیش از 10 بار تجدید چاپ شده است.دفتر انتشارات «چکاوک» خاطرات دیگری را هم به یاد فهیمه رحیمی می آورد از جمله حضور کنجکاوانه فرج سرکوهی، سردبیر مجله آدینه در این دفتر که برای دیدار فهیمه رحیمی آمده بود. استقبال بیش از انتظار مخاطبان ایرانی از کتاب های منتشره به اسم یک زن (فهیمه رحیمی) فرج سرکوهی را دچار این توهم کرده بود که نکند همچنین نویسنده زنی وجود خارجی نداشته باشد.

 بگذارید این را مستقیما از زبان فهیمه رحیمی بخوانیم؛ «فرج سرکوهی پرسان پرسان دفتر نشر چکاوک را پیدا کرد. در اولین برخورد با من گفت باور نمی کرده زنی به اسم فهیمه رحیمی حضور فیزیکی داشته باشد. سرکوهی حتی در آمار فروش کتاب های من و استقبال و ارتباط خوانندگان با من هم شک داشت، اما اتفاق جالبی در زمان حضور فرج سرکوهی در دفتر کار افتاد و او را دچار حیرت و شگفتی کرد. موقعی که من و او با هم صحبت می کردیم همکاران من که برای تحویل گرفتن نامه های ارسالی خوانندگان کتاب هایم به اداره پست رفته بودند با 2 گونی بزرگ حاوی نامه ها به دفتر محل کارم برگشتند. با دیدن این صحنه و حضور فیزیکی من بود که تردیدهای فرج سرکوهی درباره واهی بودن وجود شخصی به نام فهیمه رحیمی تقریبا برطرف شد».رهایی از کهنه خاطرات 17 ساله برای نویسنده رمان پنجره در محل دفتر انتشارات چکاوک کار آسانی نیست، اما او مثل بقیه عادت های زندگی اش ساعت یک بعدازظهر این محل را ترک می کند تا به دفتر نشر دیگری در یکی از ساختمان های اداری تجاری خیابان بهار جنوبی برود. دفتر نشر «چکامه» که مدیر انتشارات آن دختر فهیمه رحیمی است. دختری که 27 سال سن دارد و پنج سال پیش برای فهیمه رحیمی نوه خوشگلی به نام «چکامه» به دنیا آورده و حالا اسم نوه نویسنده، اسم ناشر جدیدی است که در سال های اخیر کتاب های او را چاپ و منتشر می کند. تقریبا از ساعت 1 تا 4 بعدازظهر نویسنده 54 ساله در کنار دختر 27 ساله اش است. مادر و دختر که حالا نسبت تازه ای را هم پیدا کرده اند (ناشر و نویسنده) هر روز در محل دفتر نشر چکامه ناهار می خورند و نمازشان را می خوانند و در مورد روند کارشان هم صحبت می کنند. رحیمی که نامه های رسیده به دفتر نشر چکاوک را پیش از آمدن به دفتر نشر چکامه تحویل گرفته در کنار نامه های رسیده از طرف خوانندگان به محل دفتر چکامه می گذارد. مادر و دختر نامه های رسیده را طبقه بندی می کنند. نامه های رسیده از هر استان در بسته های جداگانه ای بسته بندی می شود و سرانجام رحیمی ساعت 4 عصر، دفتر محل کار دخترش را که تا به حال 2 رمان مادرش را چاپ و منتشر کرده است («باور آفتاب» و «مرایادآر») ترک می کند. چون از آنجا تا خانه رحیمی راهی نیست. او ترجیح می دهد این فاصله را پیاده روی کند و این هم یکی از کارهای هر روزش است.وقتی به خانه می رسد، اول به آشپزخانه می رود تا شام شب را تدارک ببیند. تا شام آماده شود فرصتی هست برای نوشتن و این نوشتن تا نماز مغرب و عشا طول می کشد. در ابتدای شب تماشای یکی دو سریال تلویزیونی ازجمله مهارت های شبانه اوست.در این فاصله شام آماده است و شوهرش هم به منزل برگشته است. از چند ماه قبل که تنها پسرش علیرضا تشکیل خانواده داد تقریبا با شوهرش دوتایی شام می خوردند و گاهی که تنها دخترش همراه داماد و نوه اش به خانه مادربزرگ می آیند این تنهایی ها تا حدودی پر می شود. در بخشی از شب او به حل جدول «عنوان» می پردازد. مشغله ای که از سال ها پیش به یکی از دلمشغولی های شبانه او تبدیل شده است. از حل جدول عنوان همیشه لذت برده است. بعد از پرکردن خانه های خالی جدول عنوان به سراغ پاسخ دادن به نامه های رسیده در طول روز می رود. سعی می کند از میان نامه های رسیده از هر استان حداقل به یک نامه پاسخ بدهد. طبیعی هم هست که در هر روز از تمامی استانها به او نامه ای نرسد. بنابراین هر شب به 5 الی 6 نامه پاسخ می دهد و بقیه را می گذارد برای کار دسته جمعی خانوادگی. در روز موعود برای این کار که معمولا یک روز در هفته است اغلب اعضای خانواده به همراه خواهر و خواهرزاده های فهیمه رحیمی به این کار می پردازند. او به یاد ندارد که تا به حال نامه ای را بی پاسخ گذاشته باشد. برای بسیاری از نامه ها، نیاز به پاسخگویی مفصل و آنچنانی نیست. خانم رحیمی تنها یک کارت پستال می فرستد و در گوشه ای از آن شخصا از نویسنده نامه، تقدیر و تشکر می کند. با توجه به حجم نامه هایی که او و خانواده اش پاسخ می دهند و قرار است از طریق اداره پست جابه جا شوند. هزینه سنگینی متوجه فرستنده نامه (رحیمی) می شود که در این مورد اداره پست قبول کرد، تسهیلاتی را در اختیار فهیمه رحیمی قرار دهد. پاسخ دادن به نامه های خوانندگان آثارش حالا به بخشی از زندگی او تبدیل شده است. او یقین دارد که در طول کمتر از 20 سال فعالیت داستان نویسی به حدود پنجاه تا شصت هزار نامه پاسخ داده است.جوانان همیشه مخاطبان اصلی آثار او بوده اند. با گذشت هر دوره ای بخشی از آن مخاطبان از حلقه خوانندگان آثار او کنار رفته اند و نسل بعدی طبعا جایگزین همان جوانان قبلی شده اند که حالا پا به دوره میانسالی گذاشته اند.تا ساعت 12 شب در کنار شوهر به گفت وگوهای خانوادگی می پردازند. از ساعت 12 تا 5/2 نیمه شب بخش دیگری از فعالیت مطالعه ای و نوشتاری او آغاز می شود. این لحظات ساکت ترین و آرام ترین ساعات زندگی فهیمه رحیمی است. معمولا در این ساعات از شب است که در کنار فعالیت های نوشتاری به دغدغه های ذهنی خودش هم می اندیشد، به دو سفر حجی که رفته و دو بار زیارت عتبات عالیات. مقدس ترین لحظات زندگی او حضور در اماکن مذهبی و مقدس بوده است. به یاد می آورد در نخستین سفری که به کشور عراق و برای زیارت عتبات عالیات داشته، صدام حسین حاکم عراق بوده و بار دوم وقتی عازم عتبات عالیات بود، به او اطلاع دادند که کشور عراق کاملا توسط اشغالگران اشغال شده و از حکومت صدام حسین دیگر خبری نیست.

در آن ساعت شب اندیشیدن به دوران کودکی هم لذت خاص خود را دارد. فقط به یاد دارد به او گفته اند در 20 خردادماه 1331 در محله شهباز (17 شهریور کنونی) به دنیا آمده وقتی دیپلم گرفت سال 1347 بود و ازدواج کرد. شوهرش به لحاظ اعتقادی و به خاطر فضای حاکم بر دانشگاه های کشور از ادامه تحصیل عروس جوان در دانشگاه ها جلوگیری می کند. عروس جوان برای ادامه تحصیل متناسب با ذهنیت شوهر به حوزه علمیه حسینه مشایخی در خیابان آب منگل تهران روی می آورد و سه سال درس حوزوی می خواند. از سن 17 سالگی به واسطه پسر عمویش که خبرنگار روزنامه کیهان در آن زمان بوده با مجله «زن روز» که زیرمجموعه موسسه کیهان است، آشنا می شود. چند سالی به صورت ناپیوسته خبرنگار ورزشی بوده و بعدها به داستان نویسی روی می آورد. چون بعد از ازدواج به شهرستان کرج نقل مکان کرده بود، در کتابخانه مرکزی آن شهر به حلقه ادیبان کرج آن روزگار می پیوندد.استاد محمود اقبالی، رئیس کتابخانه و مسوول حلقه ادبی آن مرکز در ابتدا نوشته های اولیه او را می خواند و تشویقش می کند به ادامه نوشتن که سرانجام نخستین داستان فهمیه رحیمی (بازگشت به خوشبختی) در آن سال ها نوشته می شود. او دوست داشت شاعری را هم تجربه کند برای همین در شب شعری که نادر نادرپور، مسوولیت آن را به عهده داشت شرکت می کرد و شعرهایش را برای سایر اعضای آن جلسه می خواند. غافل از اینکه سرنوشت برای او بازی دیگری را رقم خواهد زد.

حالا فهیمه رحیمی در قبال نوشته هایش شهرتی را به دست آورد که در نوجوانی اصلا به آن فکر نمی کرد. او در 13 سالگی رمان «جنگ و صلح» تولستوی را خوانده است که در آن زمان در سه جلد چاپ و منتشر شده بود. حالا خوانندگان آثارش و مخاطبان ادبیات داستانی معاصر به سختی باور خواهند کرد که آشنایی فهیمه رحیمی با ادبیات داستانی با جنگ و صلح تولستوی آغاز شده است. اگر بی خوابی به سراغش بیاید، موضوعات دیگری هم برای مرور کردن دارد، ولی ترجیح می دهد بخوابد.
در پایان این دیدار اگر بخواهیم از نوع نگاه فهیمه رحیمی به ادبیات داستانی مطلع شویم و حساسیت او را در پاسخ به کلمه «ادبیات عامه پسند» بسنجیم می توانیم بپرسیم که آیا فکر می کنید تقسیم بندی ادبیات به عامه پسند و جدی، واقعا ضرورتی دارد؟حالا این فرصت را داریم که با خیال راحت پاسخ او را بخوانیم و گزارش را به پایان ببریم؛«من که شخصا در این زمینه ضرورتی نمی بینم. اما به هر حال این تقسیم بندی چه ایرادی دارد؟ به نظر من هیچ کدام نسبت به دیگری مزیتی ندارد. هر کتابی خواننده خاص خودش را دارد. من نویسنده اگر عامه نویسم، این کار را به هیچ وجه حقیر نمی دانم. فکر نمی کنم کسی که خیلی جدی می نویسد از من برتر است. اصل هدف است. هدف هر نویسنده ای، لااقل برای خودش محترم است. هدف من این اس


مطالب مشابه :


پرفروش‌ترين رمان‌هاي ايراني در 14 سال اخير هستند

دانلود کتاب ترين آثار پرفروش را به خوشبختي» فهيمه رحيمي، محمود دولت




فهیمه رحیمی

با گذشت هر دوره ای بخشی از آن مخاطبان از حلقه خوانندگان آثار او فهيمه رحيمي. دانلود بازی




دانلود مقالات اولين كنفرانس اقتصاد شهري ايران

دانلود مقالات زاده-----دانا رحيمي pdf فهيمه شکوه فر-----الهه




برترین های جشنواره علمی پژوهشی پرستاری معرفی شدند

همچنین فرخنده شریف، فریده باستانی، فهيمه رحيمي ها، و انتخاب آثار برتر دانلود کتاب های




گفت وگو با کاوه ميرعباسي، مترجم و داستان‌نويس

دانلود رایگان ي ترجمه‌ي آثار ادبي و تاثيرش بر هايي از نوع کتاب‌هاي فهيمه رحيمي




يوسف عليخاني وآثارش

اعتمادي» ، «فهيمه رحيمي» ، «امير عشيري روابط عمومي درآيينه آثار مرجع دانلود




آسيب شناسي ادبيات امروز افغانستان(6)

را، در مطبوعات ادامه دادند وامروزه نويسندگاني چون نسرين ثامني، فهيمه رحيمي آثار ادبي




دلايل عدم تطبيق قانون كار در افغانستان

اسلمي سوسن حسن زاده سوسن انصاري فهيمه رحيمي مسئول كميسيون حقوق دانلود قالب




كتاب‌هاي با موضع مهدويت و انتظار

* آثار اعتقاد به امام زمان (ع) نويسنده: عباس رحيمي دانلود معرفی سایت




برچسب :