بررسی فرهنگ هزوارش های دبیره پهلوی فریدون جنیدی

این مقاله در سال ۸۸ نوشته شد. قرار بود در نشریه ای چاپ شود ولی اکنون پس از چهار سال بعد از نقد آقای کشیری در فضای مجازی بر این فرهنگ انتشار می یابد و در پایان این بررسی  پس از پانوشتها تکمله ای در پاسخ به آقای کشیری به این نوشتار افزوده شد.

...........................................................................................................................................................

نگرشي به فرهنگ

هزوارشهاي دبيره پهلوي

عليرضا حيدري

 

فرهنگ هزوارشهاي دبيره پهلوي، تأليف فريدون جنيدي، 1385، تهران، انتشارات بلخ، 254صفحه. بها 3000 تومان.

 

«خوشبختانه گسترده ترين فرهنگ هزوارشهاي دبيره پهلوي جهان پس از 1400 سال، در ايران فراهم شده و پيشكش جهانيان مي گردد.»

عبارت بالا كه در پشت جلد  كتاب فرهنگ هزوارشهاي دبيره پهلوي تأليف فريدون جنيدي چاپ شده خود گوياي همه چيز است، اما ناگزير به فراخور اين یادداشت سخني چند به ميان مي آيد.

پس از كوشش هاي دامنه دار  فرهنگي و ايران پرستانه ي روانشاد پور داوود1 كه پدر پژوهش در فرهنگ و زبانهاي باستاني ايران، در ايران عصر ماست، و نيز ترجمه ی بس شگفت ونديداد از استاد روانشاد محمد علي داعي الاسلام(ايرانپرست)2، كار پژوهش پیرامون فرهنگ و زبانهاي باستاني در ايران رونق يافت. در همان زمان ها محمد تقي بهار، رشيد ياسمي، كسروي و چند تن ديگر از هرتسفلد آلماني در ايران زبان پهلوي را آموختند. ترجمه هاي بهار از چند متن پهلوي3  و دفتر يكم از سبك شناسي نثر،  ترجمه هاي ياسمي از ارداويرافنامه و اندرز اوشنر به دانا و ترجمه فارسي از كتاب ايران در زمان ساسانيان تأليف كريستين سن و ترجمه كسروي از كارنامكي ارتخشري پاپكان  و نگارش كتاب آذري- زبان آذري باستان با موضوع بررسي پيوند و ريشه هاي مشترك زبان آذربايجانيان با زبانهاي ايرانيِ پهلوي و فارسيِ دري نوشته شد.

صادق هدايت جوان خلّاق و انديشمند ايران در دهه هاي 10 و 20 خورشيدي در سفرش به هند با آموختن زبان اوستايي و پهلوي كارهايي بس شگفت در زمينه ترجه متن هاي پهلوي و پازند به يادگار گذاشت كه  به بويژه ترجمه هايش از زند وهومن يسن و شكند گمانيك وچار همراه با يادداشتهايش بر آنها هنوز داراي  اهميت و اعتبار فوق العاده اي است. چند سال بعد يكي از شاگردان ذبيح بهروز، به نام  محمد مقدم كه دكترايش را از آمريكا گرفته بود گروه و رشته ی فرهنگ و زبانهاي باستاني(با نام زبان شناسی  همگانی و زبانهای باستانی) را در دانشگاه تهران تأسيس كرد. در آن سالها استاداني روانشاد چون صادق كيا، يحيي ماهيار نوابی، بهرام فره وشي، رحيم عفيفي، محمد جواد مشكور و نيز ناتل خانلري _ استاد در دستور زبان و تاريخ زبان فارسي_ دست به تألیفات مهمي زدند و در مجامع دانشگاهي فعاليت هاي چشمگيري انجام دادند. بويژه استاد نوابي  كه با چاپ مجموعه دستنويسهاي  مؤسسه آسيايي در شيراز خدمت بزرگي به ايران و ايرانيان كردند و نامشان در كنار بزرگان ايران جاودان ماند. از آن نسل شاگرداني بر جاي ماندند كه امروز استادند چون:  روانشاد بهمن سركاراتي، احمد تفضلي4، مهرداد بهار5، جليل دوستخواه، محمودطاووسي، ژاله آموزگار، بدر الزمان قريب، كتايون مزداپور، زهره زرشناس، رقيه بهزادي، محمد تقي راشد محصل، مهشيد ميرفخرايي، آذرميدخت دهدشتي، محسن ابوالقاسمي و اشرف صادقي و... و شاگرداني از اينان چون مجتبی منشی زاده، سعيد عريان، ابوالقاسم اسماعيل پور، چنگيز مولايي، باغ بيدي و محمود جعفري دهقي و ...امروز خود استادند. اين چه غوغايي است كه از پس هزاره ها در جان ايرانيان آتش افروخته كه به زبان و فرهنگ باستاني خود با شور مي نگرند، آنرا مي آموزند و مي آموزانند؟ روان استادان در گذشته  شاد  و روان بر جاي ماندگان روشن باد! ايدون باد ايدونتر باد!

كار واژه نامه نويسي در ايران معاصر براي زبان ها و متن هاي ايراني باستان و ميانه بطور جدي در  بنياد فرهنگ ايران آغاز شد. واژه نامه هاي  متن هاي پهلوي چون: بندهش6، مينوي خرد7، گزيده هاي زاد اسپرم8، ارداويرافنامه9، و فرهنگ هزوارشهاي  پهلوي10 از كار هاي ارزشمند در بنياد فرهنگ ايران بود. پس از بهمن  1357 برخی واژه نامه هايي كه در اين زمينه در ايران چاپ، شده عبارت اند از:  واژه نامه ي شايست نشايست 11 ،  فرهنگ واژه هاي اوستايي12، فرهنگ سغدي13 و تجديد چاپ چند باره فرهنگ پهلوي به فارسي و فارسي به پهلوي  دكتر فره وشي14. نيز در دهه 70 تحريري از فرهنگ پهلوي با عنوان واژه نامه ي پهلوي زند و پازند همراه با پژوهش سعيد عريان چاپ شد15. در سالهاي گذشته متن هاي پهلوي اي چون سي روزه بزرگ و سي روزه كوچك16 دست نويس م اُ بيست ونه 17، كتاب پنجم دينكرد18، خود پتيت19، گجسته اباليش20، داروي خرسندي21، يادگار زريران22و... همراه با واژه نامه دو سويه پهلوي به فارسي، ترجمه، آوانگاري و گزارش شدند و به چاپ رسيدند. نيز پيش از بهمن 1357چند متن پهلوي ديگر مانند درخت آسوري23، كارنامه اردشير بابكان24 و... نيز همراه ترجمه ، آوانويسي و گزارش، واژه نامه هايي برايشان نوشته و چاپ شده است.

 اما فرهنگ هزوارشهاي دبيره پهلوي  نوشته فريدون جنيدي كه در آخرين روزهاي  سال 1385 در نشر بلخ وابسته  به بنياد نيشابور انتشار يافته است؛ تازه ترين کتابی است كه در زمينه هزوارشهاي پهلوي در جهان انجام شده و سد افسوس  كه پس از نزديك به هفت سال براي اولين بار معرفي مي شود.

نويسنده ي اين فرهنگ با با پيشگفتاري  كه در نوع خود جالب توجه  است در 101 صفحه به پيشينه ی پژوهش، و نقد ها و بررسي هايش در اين مقوله و روش كار خود  در كتابش مي پردازد. در آغاز مانند یک دايرة المعارف نويس مدخل هزوارش در دايرة المعارف زبان هاي باستاني ايران را مي نويسد، به كهنترين ياد كرد از هزوارش پس از اسلام در گفتار روزبه پارسي(: ابن مقفع) منقول از الفهرست ابن نديم اشاره مي كند. سپس پيشينه و زنجيره ي پهلوي داني ايرانيان پس از اسلام را از روزگار روزبه پارسي تا خودش بررسي و خواننده را با انبوهي از نامها، نامه ها و پژوهشها آشنا مي كند كه دانستن آنها سخت بايسته مي نمايد و از طرفي فروتني، دقت و بلند نظري  نويسنده را آشكار مي سازد كه خود را متولي و سردمدار نمي داند.

اشاره به رواج خط پهلوي در ايران تا قرن سوم با گواهي هايي چون اشاره به متن گجسته اباليش و خاطره ي نقل ديوان از پهلوي به عربي در دوره ي خلافت عمر بن عبد العزيز اموي،  نگارش نامه گرامي دينكرد در قرن 2 و 3 بدست آذرفرنبغ پور فرخزاد و آدر باد پور اميد و ديگران، كتابهايي چون نامه هاي منوچهر و دادستان ديني  از منوچهر جوان جم پيرامون سال 260 خورشيدي و «قرآن مترجم قدس» به دبيره فارسي و زباني نزديك به پهلوي! نامه هاي پهلوي زرتشتيان كه در آن هزوارش روايي داشته و علي رغم دگرگوني خط پهلوي  به دبيره ي فارسي موبدان در بر افراشتن درفش پهلوي داني و اوستا داني پاي مي فشردند و به پهلوي نيز مي نوشتند،  اشاره به زردشت بهرام پژدو كه در 657 خيامي ارداويرافنامه را از پهلوي به فارسي  برگرداند، اشاره به اينكه نريمان  هوشنگ در 856 خيامي  از سوي پارسيان هند به ايران مي آيد  تا  فارسي و پهلوي و اوستايي بياموزد و در ادامه تبار شناسي پهلوي داني و اوستا داني نزد موبدان ايراني تا سال 1147 خورشيدي،  موضوع مهمي است كه تا رويه پانزده كتاب به آن اشاره شده است. ياد ازجمال الدين حسين اينجو كه در نگارش فرهنگ جهانگيري (نوشته شده در 986 خورشيدي) كه در آن از پهلوي دانان زردشتي ياد شده، و بالاخره رسيدن به سال 1305 خورشيدي كه «روانشاد داعي الاسلام(ايران پرست) كار فرهنگ بزرگ خويش را  به پايان رساند و از آنجا كه آن روانشاد؛ استاد زبانهاي  باستاني بود، و با زبان پهلوي نيز آشنايي داشت، در آن فرهنگ، از واژه هاي زند و پازند  بنام هوزواريشن ياد ميكند، كه گونه ي نزديك به اوزواريشن  پهلوي است.»25 نويسنده كتاب فرهنگ هزوارشهاي دبيره پهلوي سلسله را ادامه مي دهد. او چون يك كاوشگرِ  اعماق زمين اكنون پس از نگرش  و كند و كاوي ژرف به لايه هاي رويي  نزديك  مي شود. صادق هدايت و نقد هدايت از روش اروپاييان در خواندن هزوارشها پايان تبار شناسي فريدون جنيدي است. سپس نوبت به خودش مي رسد كه سرگذشت دلكش و شور انگيز آشنايي اش با زبان پهلوي را شرح مي دهد؛ در صفحه بيست و دو با بزرگداشت از همگان كه در راه زبان مادري  ايران _پهلوي_تلاش كرده اند از روزبه پارسي تا رحيم عفيفي سپاسگذاري مي شود.

 او از صفحه بيست وسه پيشگفتارش در باره ي آشنايي اروپاييان در سال 1137خيامي  با فرهنگ و زبانهاي باستاني ايران بدست آنتيكل دوپرون شرح مفصلّي مي دهد. اشاره به مارتين هوگ كه به ياري هوشنگ جي جاماسب جي آسا يك دفتر هزوارش را به نام فرهنگ پهلويك به چاپ  رسانيد خود گواه  اين مدعا است. همچنين اشاره به كارل زالمن، وست_همراه با نقدي تند بر وست از سوي گزارنده فرهنگ_ ، الكس فريمان و در نهايت با ياد از يونكر آلماني با اين جملات كه:« وي با سنجش آنها[چند نمونه ي فرهنگ پهلويك] با يكديگر  و كوشش شايسته ي آفرين يك نمونه ي فرهنگ هزوارش را با نام فرهنگ پهلوي در سال 1291 به چاپ رساند كه برگي از آنرا براي نمونه ي كار در پيشگفتار به چاپ رساندم.» (ص 25) . او با این کار آگاهي هاي خود را از پژوهش هاي پيشين كه بايسته هر كار نو است نشان مي دهد.

 در صفحات بيست وشش تا هشتاد پيشگفتار نقد هاي نويسنده بر پژوهشهاي اروپاييان و پژوهشگراني چون ماركورات، اريخ ابلينگ، يونكر، جاسترپاپن اسميت، جسينيوس، هرتسفلد، نيبرگ، اَوْرمان، شيدر و غيره درباره ي تاريخ و زبان ايران و بويژه درباره ي هزوارش ها آورده شده، كه انبوه زير نويسهاي مؤلّف در نقد پژوهشگران بيگانه و همچنين ذكر نظريات تازه در متن فرهنگ براي خواننده آمده است و نمونه اي از اين نقد ها را در سيزده صفحه از پيشگفتار(صص39-26) مي توان ديد. سپس نقدهاي جنيدي  بر روش اروپاييان، پس از كار ابلينگ برای پهلوی خوانی، آغاز مي شود و حرف نويسي را كه از ديدگاه نويسنده فرهنگ هزوارشها همراه با «اين  گونه پهلوي خواني كه با انديشه و اندر يافت جوانان پژوهنده بازي مي كند، هيچ نيست مگر يك نشان آشكار از آشفتگي انديشه و خود برتر بيني  آنانكه چنين سخنان را در پيش كشيده اند، و بهري كه از آن به دانشجويان ايراني مي رسد، سر در گمي در ميان واكه هاي لاتين، و فرا نگرفتن دبيره ي پهلوي است،...»(ص40)  و با آوايي همراه با شور و جنبش و خروش می گوید :«مگر بدان هنگام فرّخ كه داناي همه ي روزگاران، بزرگمهر بوختگان در دبستان نزد هيربدان؛ پهلوي مي خواند كشورهاي انگليس و فرانسه و آلمان و روسيه، در پهنه ي جهان پديد آمده بودند كه استادان، دبيره و هزوارش را بياري دبيره ي اروپايي به وي بياموزند؟...»(همانجا)

 در صفحه چهل و يك عميقاً نارضايتي خود را  از شيوه ي اروپايي كه در دانشگاه هاي ايران براي آموزش خط و زبان پهلوي روايي دارد ابراز مي كند. سپس پيوستگي تام و تمام هزوارش ها با واژگان سومري و اكّدي را از ديد گاه تاريخي و زباني زير سؤال  مي برد(ص 42)، او ريشه ي برخی واژگان اكّدي را در زبانهاي ايراني مي داند و به ذكر چند مثال مي پردازد و گواهي هاي  باستان شناختي و زباني  را نيز براي اثبات نظرش  مي آورد. سپس براي گفتار خود گواهي شگفت ابن نديم را مي آورد كه از قول ابن مقفع نقل كرده: سرياني و خوزي(:ايلامي، عيلامي)دو خط و زبان ايراني هستند(صفحه 47). سپس پيوستگي هاي شگفت زبان و واژگان  ايلامي را با فارسي باستان، سنسكريت، اوستايي و پهلوي و ديگر زبانهاي ايراني و آريايي چون ارمني، بختياري، خراساني،  فرانسوي،  لاتين، انگليسي و ... بررسي مي كند. در ادامه، داوري اش را درباره سرياني و شگفت تر از همه در باره عربي و همانندي هايش در واژگان با زبانهاي آريايي و ايراني  بررسي مي كند و آگاهي هاي شهرام هدايت26 را از يگانگي هايي ميان زبان و فرهنگ عبري-يهودي با فرهنگ و زبان ايراني در هشت صفحه(صص68-60) نقل مي كند، نيز با سنجش زبان مندائي با فرهنگ و زبان ايراني-زرتشتي به اين نتيجه تازه و شگفت مي رسد كه: « پس اگر بگفته ي روزبه پارسي؛ خوزي،  يكي از زبانهاي ايراني و سرياني گونه اي ديگر از آن است،  باري اكدي و آسوري و آرامي و مندائي و عبري نيز از آنها بس دور نتوانند بودن... اين چند زبان را مي توان زبانِ نزديكان ِ ايران در شمار آوردن،  كه ريشه ي بيشتر واژه هاي آنان و زبان آنان در زبانهاي كهنتر ايراني پيدا مي شود،  اما شاخه ي آن كه شيوه ي گفتار باشد با آئين هاي ويژه ي دستوري، گونه هاي تازه پذيرفته است، و خود را از زبانهاي ايراني(آريايي) جدا نشان مي دهند،  اما خود آنان در كنار گاهواره ي فرهنگي ايران و در كنار يكديگر زيسته اند ... و امروز پژوهندگان را راي بر آنست كه آنانرا با يكديگر به جنگ اندازند، و روان آنانرا  از چنين داوري آزار رسانند!»(صص72-71)

نويسنده در ادامه نظرش را در باره ي هزوارش از قول ابن مقفع مي آورد:« باري چنين واژه ها بگونه ي هزوارش در دبيره ي پهلوي ديده مي شود، و گفتار روزبه پارسي بر آن است  كه از اين هزوارش ها براي واژه هاي همانند سود برند.»(ص72)

از صفحه هفتاد و دو پيشگفتار، گزارنده فرهنگ به نقد روش نو خواني در زبان پهلوي می پردازد  كه مكنزي زير نظر هينينگ آنرا به آيين كرد27. نويسنده ی  فرهنگ هزوارشهاي دبيره ي پهلوي با داوري هاي ريشه شناسانه از واژگان پهلوي در اوستا و فارسي باستان، مكنزي و پيروانش را شديدا  مورد انتقاد قرار مي دهد28، و حتي برگ آخر نو خوانان را هم كه نوشته هاي مانويان است، رد، نقد و باطل مي كند. بویژهدرباره ی واژه ي «از» كه به نظرش در پهلوي هَچْ خوانده مي شود و نوخوانان پيرو فرهنگ كوچك زبان پهلوي نوشته مكنزي« اَز» مي خوانندش،  دلايلي را از نوشته هاي سده هاي پس از اسلام مي آورد كه گونه هاي تلفظي هَچ، اَچ و اَج هنوز در ايران به آيين بوده و با موشكافي در اشعار دري و ريشه شناسي واژه كه در اوستا و فارسي باستان به گونه ي هَچَ  و هَچا آمده، نقدي تند بر مكنزي مي كند و در پايان، راه را براي خوانندگان باز مي گذارد و مي نويسد: «سخن كوتاه! اينست فرمان نياكان! تا آنانكه سر بر فرمان اروپائيان دارند چگونه خواهند و چگونه خوانند!»(ص80)

در بيست صفحه پايانين پيشگفتارِ فرهنگ، نويسنده به بررسي و شرح فرهنگ و روش كار  مي پردازد و فروتنانه اشاره مي كند كه قصدش در آغاز فهرست كردن فرهنگ استاد مشكور به گونه ي الفبايي امروزي بوده كه بعدا با گسترده شدن دامنه كار گزارنده  فرهنگ و جستار هايش در زمينه زبان پهلوي، فرهنگ نامبرده به اين گونه در مي آيد، تا آنجا كه به گفته ي خودش اين فرهنگ: « داراي 840 هزوارش ساده و 400 هزوارش آميخته گرديد و در سنجش با فرهنگ يونكر كه 590 هزوارش را در بر مي گيرد، گسترده ترين فرهنگ هزوارش هاي جهان بشمار آمد!»(ص82)

سپس ضمن معرفي مقوله اي با نام هزوارشهاي آميخته، داستان غم بار و رقت انگيز چاپخانه ي آتشكده را نقل مي كند و اين چند صفحه(86-84) نشان مي دهد كه  هنوز مي توان پژوهشهاي  علمي را با نثري روشن، شيوا و پر احساس نوشت.

گزارنده در صفحه هشتاد و هشت از همكاران و ياراش چون دكتر مهدي محقق و مرحوم دكتر ايرج وامقي  كه هريك در هزوارشي او را ياري كرده اند  سپاسگذاري مي كند، و نيز  ياد كرد از كساني كه او را شفاهاً در هزوارشي ياري كرده اند از مطالب جالب توجه است كه اينچنين پاكدامني و راستگويي شايسته ي آفرين و ستايش  است.

 صفحات نود ويك تا سد و يك دربر دارنده ي نمونه هايي از دستنويسها و كارهاي ديگران و فيشهاي مؤلف است و پس از راهنماي فرهنگ و عبارتي به خط پهلوي(پَتْ نامي داتار اُهْرْمَزْدْ: به نام دادار اورمزد) كه دکتر آزاده احساني(استاد سنسکریت و زبانهای باستانی ایران و دارای دکتری از کانادا)  با خطي بس خوش كتاب را آراسته، متن فرهنگ آغاز  مي شود كه هر واژه با دبيره ي پهلوي همراه با آوانويسي و ترجمه ي فارسي روبرويش، شماره ي صفحه اي كه دكتر مشكور  آن واژه را در فرهنگش شرح داده، آورده شده؛ «تا پژوهندگان بتوانند با نگريستن بدان، يادداشتهاي ديگر نويسنده[: مشكور] را بويژه در زبانهاي سامي بيبنند و بهره برند.»(ص81 از پيشگفتار)

زير نويسهاي متن فرهنگ و بررسي هزوارش هاي ايراني،  بويژه آنهايي كه تا پيش از اين سامي شمرده مي شدند، چون هزوارش ديو و جوي و ... كاري نو و ارزشمند است. هزوارش هاي ايراني با ستاره در جلوي  آوانگاري مشخص شده اند. نيز اشاره به صفحاتي كه نويسنده از برخي دستنويسهاي ديگر چون ر410، ك 25 و ... هزوارشهايي را نام برده  كه در فرهنگ م(:مشكور) نبوده، دقت نظر و وسواس علمي گزارنده فرهنگ هزوارشهاي دبيره پهلوي را نشان مي دهد. فهرست ترجمه فارسي واژگان كه همراه با شماره ی صفحه آن در متن فرهنگ و در فرهنگ م(مشکور) آمده، و نيز فهرست آوانگاري شده واژگان پهلوي به لاتين كه همراه با شماره ی صفحه در فرهنگ آمده، به همراه فهرست اعلام نقطه پاياني است بر گسترده ترين فرهنگ هزوارش هاي پهلوي جهان.

در پايان اين گفتار همراه با سپاسگذاري از ناشر و مؤلف  اين فرهنگ به خاطر تأليف و چاپ چنين اثر بزرگي، و تبريك به ايرانيان بخاطر كسب اين موفقيت بزرگ در تاريخ مطالعات زبانهاي ايراني ذكر چند نكته درباره ي برخي بخشهاي اين فرهنگ  بايسته مي نمايد:

1.در صفحه ي شانزده از پيشگفتار در زير نويس آمده كه «:... دريغا كه كه فرهنگ نويسان پسين چون دهخدا و معين... بدانروي كه اوستا و فارسي باستان و سنسكريت نمي دانستند، نتوانستند از آن خرمن خوشه بر گيرند، وكار فرهنگ نويسي  رابشيوه ي دانشي او29 دنبال كنند! »

من با بضاعت كمي كه دارم درباره ي دهخدا آگاهي ندارم، ولي با مطالعه ي كارهاي معين و هم نشيني اش با پورداوود كه نوشته شدن اولين پايان نامه ي دكتراي زبان و ادبيات فارسي را در دانشگاه تهران با نام مزديسنا و ادب پارسي از سوي او و به استادي پور داوود سبب گشته بود، اين گمان بر ذهن مي گذرد كه او حد اقل پهلوي و اوستايي و فارسی باستان را مي دانسته! آثارديگري از او چون ستاره ناهيد  يا داستان خرداد و امرداد، يوشت فريان(: متني به زبان پهلوي) و مرزبان نامه، تصحيح و تحشيه برهان قاطع كه همراه با انبوهي از زيرنويس ها كه ريشه هاي پهلوي، اوستايي،  فارسي باستان،  سنسكريت و بعضا يو ناني، سرياني، عبري و دساتيري واژگان از سوي دكتر معين اضافه شده، مقالاتي چون خدا چگونه پدر گرديد، يگانگي و دوگانگي در مزد يسنا، لوحه ارشام هخامنشي، ترجمه و گزارش بر روي متن پهلوي خسرو قبادان و ريدك وي و پژوهشي بر روي آن،  جشن نوروز، اندرز يا حكمت عملي در ادبيات پهلوي، شماره ي هفت در هفت پيكر نظامي، دوازده ماه هخامنشي، حكمت اشراق و فرهنگ ايران و ترجمه اش از كتاب ايران از آغاز تا اسلام گيريشمن به همراه انبوه اشاره هاي كوچك و ريشه شناختي بر واژگان فارسي در مداخل فرهنگش و برهان قاطع به زبان هاي پهلوي،  فارسي باستان و اوستايي، و...  نشان دهنده ي اين است كه ابزارهاي مقالات و كتابهاي ياد شده حد اقل شامل آگاهي از زبان و ادبيات پهلوي، اوستايي و كتيبه هاي فارسي باستان است.البته نمی توان از خاطر برد که بی تعصب، میزان اوستا دانی و سنسکریت دانی استاد داعی الاسلام بسیار بیشتر از روانشاد معین بود.

2- در صفحه ی 40 از پیشگفتار آمده است:«در زبان پهلوی>p>dst'«آپادست» نوشته و ابایست خوانده می شود، و آن نشانه ی(') که پس از t آمده است چرا خواهد نمودن؟...»

نشانه ی (') در حرف نویسی متنهای نوشته شده به خط پهلوی نشانه ی تلفظ نشدن  و «خط زاید» است، و به گفته ی مؤلف فرهنگ هزوارشهای دبیره پهلوی این خط زاید در نوشته های پهلوی: « شاید بعلت آن که واژه ها را از یکدیگر جداسازند، بوجود آمده»(نقل قول شفاهی از انجمنهای آموزشی ایشان که به دانشجویان درین باره فرمودند ) و به نظر می رسد که گفتار یاد شده ازیشان درست است، چنانکه در خط اوستایی یک نقطه (.) و در خط میخی فارسی باستان یک میخ ویژه به عنوان واژه جدا کن می آمده که امروز هنگام حرف نویسی و آوانویسی کتیبه های میخی فارسی باستان با نماد دو نقطه(:) نشان داده می شود.

 

3-در صفحه ی هفتاد و شش از پيشگفتار آمده كه مكنزي در فرهنگش واژه ي شير درنده را در پهلوي به دو گونه ي شير/شَگْر خوانده است.

توضيح اينكه مكنزي شير را براي شير خوردني آورده و شِر و شَگر(تلفظ مانوي شير درنده) را براي شير درنده آورده است«مكنزي صص142-140»30 البته شايد اينجا غلطي نوشتاري و چاپي سهوا صورت گرفته كه در اين صورت سخني نيست.

4-در همان جا باز در نقد مكنزي آمده كه: «واژه نِوَك پهلوي را به گونه ي نِيك فارسي آورده.»

 در متن فرهنگ هزوارشهاي دبيره پهلوي صفحه ي هشتاد و دو بر گرفته از صفحه ي سي و سه فرهنگ مشكور، نيك در پهلوي به دو گونه ي نِوَكْ و  نِيك آوانويسي شده؛ و اگر مكنزي و پيروانش چنين عمل كرده اند؛ چون مشكور روي به فرهنگ پهلويك يونكر  داشته اند و از آنجا كه در دستنويس فرهنگ پهلويك_يعني دست نويس فرهنگ پهلويك كهن_ نيز چنين آمده، پس از كهن هنگام، اين گونه بوده! اگر گزارنده خود نِيكْ خوانده و مكنزي نيز نِيكْ؛ پس اين نقد وارد نيست. در ضمن بخاطر نِوَك خواندن نِوَكْ در صفحه ی هشتاد و دو اين فرهنگ و  صفحه ي سي و سه از فرهنگ م(مشکور) ، بر من آشكار نشد كه چرا  باید این واژه هزوارش محسوب شود؟مگر بخاطر آنکه نِک خوانده شود.

5-در صفحه ي هفتاد و هفت از پيشگفتار حين نقل از يك نوشته ي مانوي آشفتگي هايي در نقل آوانگاري ديده مي شود كه  يقيناً اشتباهي سهوي بوده، ولي كاش پيش از چاپ اصلاح مي گرديد. در سطر پنج به جاي آوانويسي اَزْ بايد اَژْ نوشته مي شد؛ سطر  شش تا نه بر مبناي منبع گزارنده يعني كتاب مري بويس عبارت: «آشكارا «چ» را در واژه ي نخستين به «ز» و در واژه ي پسين به «ژ» برگردانده اند... ونيز در همان بند، رج چهارم اين بار( اَچْ )را كه پيشتر اَزْ خوانده بودند، به گونه ي اَژ خوانده اند و نيز آگوچ را به گونه ي آگوژ خوانده اند! در يك متن دو گونه داوري در چهار نمونه!»  نياز به  اصلاح دارد، كه پس از اصلاح اينچنين مي شود: آشكارا «ز» را در واژه نخستين «ژ» و در واژه ي پسين چ را به «ژ» برگردانده اند... نيز در همان بند، رج چهارم اين بار( اَچْ )را به گونه ي اَژْ خوانده اند و نيز آگوچ را به گونه ي آگوژْ خوانده اند. در يك متن يك گونه داوري در چهار نمونه!

نيز در همان صفحه سطر  13 آمده كه مكنزي و بويس « تَچ= روان شدن را در فارسي ميانه تَژ و در پارتي تَژ خوانده اند» كه اينچنين نيست و در فارسي ميانه تَزْ خوانده شده است. البته مطالب ياد شده مربوط به نادرستي هاي املايي كتاب است كه ذره اي از بار علمي و معنايي يگانه و بزرگ آن كم نمي كند. ولي چه خوب است هنگامي كه كتابي دراين سطح بالاي علمي نوشته مي شود از اينگونه اشتباهات جزئي و پيش و پا افتاده چاپي پيراسته گردد.

 

6-گمان من اينست كه هزوارش  شماره ي160 در صفحه ي 14 كه به گونه ي اَنْترون نوشته شده و اَنْدَرون خوانده مي شود و به گفته ي نگارنده در زير نويس شماره ي2 در همان صفحه تنها در متن يادگار زريران ديده شده، هزوارش نيست و بايد به همان گونه ي نوشته شده، خوانده شود يعني اَنتَرون. توضيح اينكه به باور بیشتر پژوهندگان، اين متن31 از اصلي اشكاني- پارتي نشأت  مي گيرد، كه در دوره ي ساساني  و تا قرن 3 باز نويس شده ي آن به دست ما رسيده است. بايد بدانيم كه همين داستان اشكاني اصلي زرتشتي و يا به عبارت بهتر از ديدگاه  سنت، كهن زرتشتي دارد و با عصر  فرهنگ و زبان اوستايي پيوند دارد. پس اگر چنين است و با اين املاء آمده، مي توان  صورت مكتوب آن را خواند تا با آواي اوستايي آن اَنْتَرَ هماهنگتر گردد. گر چه مي توان احتمال داد گونه ي مكتوب كه باز مانده ي زبان پهلوي اشكاني يا پارتي است هنگام كتابت متن در عصر ساساني يا اسلامي حفظ شده و به گونه ي پهلوي ساساني يا پارسيش اَنْدَرُون خوانده می شده است،  كه در اين صورت مي توان آنرا بنابر عقيده ي گزارنده ي  فرهنگ نوعي هزوارش ايراني دانست.

7- در صفحه ی 3 از متن فرهنگ، هزوارش شماره25 که uخوانده می شود، نوشته شده:  ضمیری  است که پیش از ضمیرهای پیوسته می آید و پس از آن نیز همواره فعل می آید. مثل: اوم دیت: «و، دیدم» البته ایشان در نامه پهلوانی(1386[1360] ، ص 126) u را به درست حرف ربط دانسته اند.

چنانکه خود فریدون جنیدی در نامه پهلوانی نوشته اند او یا u حرف ربط است که پیش از ضمیرهای پیوسته(متصل) می آید. و مثال گزارنده ی فرهنگ نیز خود نشانگر این موضوع است. دودیگر آنکه اگر منظور گزارنده ی گرامی فرهنگ از عبارت «پس از آن نیز همواره فعل می آید»  این است که بعد از این  پیشوند یا حرف عطف به همراه ضمیر بلافاصله فعل می آید، چنین اسنادی به نظر تأیید نمی شود. از آنجا که در مثال نویسنده ی محترم نیز چنان که دیدیم بعد از اوم( و مرا) بلافاصله فعل(دیت=دید) آمده، احتمالا منظور ایشان تجویز نادرست مذکور است. برای رد چنین اسنادی، به عنوان مثال از متن پهلوی یادگار زریران ویراسته ی جاماسب آسانا( در کتاب متن های پهلوی)  به ترتیب بند4 و 49 از صفحات 1 و6 ، آوانویسی وترجمه می شود:

او-شان ویدرَفشی یاتوک او نامخوَاستی هَزاران اَپاک دو بِوَر سپاهی ویچیتَک پَت بَیَسپانیه اُ اِرانشَتر فریستیت

و ایشان( ویدرفشِ جادو و نامخواستِ هزاران)  [را]  ابا دو بیور سپاهِ گزیده به بیسپانی(پیغامبری یا  سفارت) به  ایرانشهر فرستاد.

او-ت هَچ پوس تاک برات چیهیل مورت بَوِند

و ترا از پُس تا برادر چهل[نفر] مرده بوند(شوند).

می بینیم که با فاصله ی بسیار زیاد پس از او-شان و او-ت فعل در جمله آمده است، که هیچ ارتباطی هم به ذکر یا عدم ذکر این حرف ربط یا پیشوند ندارد و در ساختار جمله در زبان پهلوی برای دستوری و معنا دار شدن عبارات مذکور و حتی مثال منقول از گزارنده ی فرهنگ(اوم دیت) ، آمدن فعل اجتناب ناپذیر است.

8- در صفحه ی 88 از متن فرهنگ، هزوارش 778که یَشتَن خوانده می شود به  معنی ستایش کردن، در زیر نویس شماره ی یک همان صفحه، نویسنده ی فرهنگ نوشته اند« یشتن بمعنی نماز خواندن، ستایش کردن، و حتی خواندن اوستا، و آفرین های آئینی است. «یشتها» بخشی از کتاب اوستا است بهمین معنی، که در آن، ایزدان یا نیروهای گیتی وجهان، نیایش می شوند و یزش نیز از همین ریشه گرفته شده است. و یرمن روشن نشد که چرا فرهنگ م آنرا بمعنی قربانی کردن؟ آورده است! گمان می رود که این داوری به قربان کردن؟ به پیروی از برخی اوستا دانان اروپایی است که در واژه «شاگرد» نیز نمونه ی آن را دیدیم! بنگرید به رویه نخست فرهنگ واژه ی یازدهم»

حرف نویسی این هزوارش ی د ب ح و ن تن و یک ن در پایان واژه است که خوانده نمی شود. تن در پایان واژه همان تن در فارسی است که مصدر می سازد چون رفتن، و واژه ی هزوارش براساس آنچه نوشته شده برابر با فعل مضارع اول شخص غائب در عربی از  ماده ی  ذ َ بَ حَ به معنی قربانی کردن است(یذبحون).  درعبری ذِبَح و در سریانی دِ بَ ح و در عربی ذِبح و ذَبَحَ . این هزوارش در پازند یَزبَهُنیتَن نوشته شده است 32. یَشتَن از ریشه ی یَز- در اوستا و یَد  فارسی باستان در سنسکریت از ریشه ی یَج- به معنی تقدیم کردن، پیشکش کردن بوده است، در سکایی گیَز- به معنی(قربانی) پیشکش کردن است. در سغدی بودایی و مسیحی یز- و یَز- به معنی پرستش کردن و قربانی کردن است33. با این گواهی ها از زبانهای باستانی و کنابت هزوارش یشتن از ماده ی ذَ بَ حَ ، جای هیچ گمان باقی نمی ماند که هزوارش یاد شده میان نویسندگان و گویندگان پهلوی ارتباطی با قربانی کردن داشته که چنین املائی برگزیده شده است. هرچند داوری فریدون جنیدی درباره این هزوارش محل تأمل است . ایشان با دبد فرهنگی به قضیه نگاه کرده اند؛ گمان میکنم خواننده گرامی از نفی قربانی های خونین از سوی زرتشت در گاهان خبر دارد، که پسان در یشتها و دیگرجایهای اوستا مطالب پیش زرتشی وارد شده، و دیگر آنکه یَز را به معنی قربانی خونین کردن معنای ثانویه ای است که از ودا و یشت ها برجای مانده، و یَد، یَز، و یَج در فارسی باستان و اوستایی و سنسکریت در حقیقت معنی ستودن می دهد.

9- در بعضي ارجاعات به شماره ي صفحه ي فرهنگ م(مشکور) ناهماهنگي هايي مشاهده مي شود؛ مثل صفحه ي82 از فرهنگ كه صفحه ي مدخل پير در فرهنگ م به 154 ارجاع داده شده در حالي كه در فرهنگ مشكور، در صفحه ي62 آمده، نيز ارجاعاتي كه در فهرست فارسي آمده گاهي جابجا و نادرست است مانند ص103 –مدخل به كجا نخست آنکه واژه در رویه ی نخست نیامده و در رویه ی دوم آمده و واژه ی سیزدهم است و نه یازدهم.    دو _ كه در ستون ارجاع به صفحه ي فرهنگ هزوارشهاي دبيره ي پهلوي شماره ي صفحه فرهنگ مشكور آمده و بالعكس؛  كه البته اين نمونه ها به هيچ وجه از ارزش علمي اين كتاب بزرگ نمي كاهد و اميد است كه در چاپ دوم آن اصلاح شود، و يا در صورت عدم چاپ غلط نامه اي برايش ترتيب داده شود.

 

 

پانويس:

1‍- استاد پور داوود روانشاد ترجمه اي بس ارزشمند از 4 بخش اوستا يعني يسنا(همراه با ترجمه و يادداشت هاي جداگانه براي گاهان )، يشتها، ويسپرد و خرده اوستا به فارسي بر جاي گذاشت كه به راستي پايه و مايه پژوهشهاي پسين گشت. انبوه ياد داشتها و زيرنويسهاي او به ترجمه هايش از اوستا، احاطه و استادي كاملش را بر زبان اوستايي،  دين زرتشتي و آيين هاي ايران باستان نشان مي دهد. همو بود كه دكتر محمد معين را در پايان نامه ي دكترايش راهنمايي كرد و به بركت وجود پور داوود اولين پايان نامه ي دكترا ي رشته ي زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه تهران با عنوان «مزديسنا و ادب فارسي»  ارائه گشت؛ كه اين پايان نامه نشان دهنده ي وزن علمي بالاي  نويسنده ي آن و استاد راهنماي اوست. در جاي جاي «مزديسنا و ادب فارسي» سايه بلند و فرخنده ي پور داوود ديده مي شود.البته ذکر این نکته پنهان نماند که عموما یادداشتهای دکتر معین بر پایه یادداشت ها و منابع اروپاییان بوده است.

2- روانشاد ايران پرست يك فرهنگ فارسي با نام  «نظام» از خود بر جاي گذاشت كه پيش از معين و دهخدا آغازگر فرهنگ نويسي به شيوه ي امروزي بود.

3-بهار،  محمد تقي،  1347: ترجمه ي چند متن پهلوي.

4- (1316-1375)

5-(1308-1373)

6- به كوشش مهرداد بهار.

7- به كوشش احمد تفضلي.

8- به كوشش مهرداد بهار.

9- به كوشش فريدون وهمن.

10- به كوشش محمد جواد مشكور.

11- به كوشش محمود طاووسي،  شيراز،  1365 .

12-  به كوشش احسان بهرامي، ويراستار فريدون جنيدي، تهران 1369.

13- به كوشش بدر الزمان قريب، تهران،  1374.

14-فرهنگ پهلوي به فارسي براي اولين بار در سال 1346 و فرهنگ فارسي به پهلوي در سال 1352 در دانشگاه تهران چاپ شد.

15-عريان،  سعيد،  تهران، 1376 .

16- به كوشش آذرميدخت دهدشتي، تهران، 1363.

17. به كوشش كتايون مزدا پور، تهران، 1381.

18- به كوشش ژاله آموزگار،  احمد تفضلي، تهران،1386.

19- به كوشش ابراهيم ميرزاي ناظر.

20_ به كوشش ابراهيم ميرزاي ناظر.

21_ نامه پهلواني، خود آموز خط و زبان پهلوي اشكاني و ساساني،  نوشته ي فريدون جنيدي، تهران، نشر بلخ وابسته به بنياد نيشابور،  چاپ اول 1360 و چاپ دوم 1386.

22- به كوشش يحيي ماهيار نوابي، تهران،1374.   

23- به كوشش يحيي ماهيار نوابي، تهران، 1346.

24- به كوشش بهرام فره وشي،  تهران، 1354.

25- صفحه 16 و 17 از پيشگفتار. بزرگنمايي از نگارنده است؛ تا جايي كه از فرهنگ هزوارشها دبيره ي پهلوي عيناً نقل كرده، نشان داده شوند. از اين جا شماره ي صفحه اي كه عبارت آمده ارجاع داده خواهد شد.

26-واژه هاي ايراني در نوشته هاي باستاني،  شهرام هدايت، تهران، 1377.

27_براي آگاهي بيشتر بنگريد به كتاب تاريخ زبان فارسي نوشته ي دکتر محسن ابوالقاسمي، ص 173،  تهران، 1385 .

28- مهشيد مير فخرايي مترجم فرهنگ كوچك زبان پهلوي ديويد نيل مكنزي كه در آثارش از شيوه ي آوانويسي  فرهنگ مكنزي پيروي مي كند، اما خود او در صفحه ي 7 و8  از ترجمه ي فارسي اش  بر فرهنگ نامبرده با عنوان ياد داشت مترجم آورده است: « بديهي است كه شيوه ي آوانويسي آن نيز ناهمواري هايي دارد و ترجمه ي آن بدين معني نيست كه نگارنده با تمام آنچه در آن آمده موافق است.» نيز آذرميدخت دهدشتي درپيشگفتارش بر پژوهشي در متن سي روزه ي كوچك و سي روزه ي بزرگ دلبستن تنها به تلفظ واژگان در نوشته هاي مانوي را در آوانويسي متون پهلوي ناكافي و غلط مي داند. همچنین نگارنده خود در کلاس دستور تاریخی زبان فارسی(سال90-91) از دکتر محسن ابوالقاسمی شنید که ایشان روش فرهنگ مکنزی و اساس قرار دادن نوشته ای مانوی را برای خواندن نوشته های پهلوی ساسانی(فارسی میانه زرتشتی، مسیحی و کتیبه ای) قبول ندارند، و از دلایلی که شفاها ابراز داشتند این بود: 1- زبان کتیبه ها و نوشته های فارسی میانه(زرتشتی، مسیحی، کتیبه ای) لفظ قلم بوده و چون کتیبه ها در آن زمان نوشته شده (نه مانند نوشته های پهلوی که می گویند از قرن 3 هجری به بعد بازنویسی شده) پس مسئله  املای تاریخی(به آن شدت که در فرهنگ مکنزی آمده) و تلفظ نو در زبان زمان ساسانیان، عملا منتفی و نادرست است. 2- با توجه به اینکه مانی اساسا بین النهرینی بوده و زبان مادری اش سامی، پس گفتارهایش که به پارتی و پهلوی برگردانده شده، نمی توانسته معیار دقیقی برای تلفظ دقیق زبان فارسی میانه باشد، ضمن اینکه آثار یافته شده از مانی محدد به منطقه ای خاص است که بسختی می توان نوشته های یافته شده را با زبان رسمی و درباری و لفظ قلم ایرانیان در فارس و خوزستان و ری و نیشابور تطبیق داد.

ایشان همچنین فرمودند تنها برای یکدست شدن کتابهای آموزشی و همرنگ شدن با روش متداول پهلوی خوانی، در کتاب درسی شان(راهنمای زبانهای باستانی ایران، جلد1، سمت) نوشته های فارسی میانه زردشتی را با روش فرهنگ مکنزی آوانویسی کرده اند، با این حال نوشته های مسیحی زبور پهلوی  و فارسی میانه کتیبه ای را با همان روش کهن خوانی مانند آثار نیبرگ، و بیلی و زنر و فره وشی و...، آوانویسی کرده اند. ایشان از استاد نوابی نقل کردند که آن استاد روانشاد روش قرائت مکنزی را بر اساس املاء تاریخی، و تلفظ مانوی، روش تاریکی(؟) و اهریمنی می دانستند و ضمنا در مصاحبه ای که ازیشان در یشت فرزانگی(جشن نامه محسن ابوالقاسمی، نشر ققنوس) چاپ شده است نقدهایی بر روش نوخوانی داشته اند و اساسا مبنا قرار دادن متون مانوی را برای آوانویسی متون پهلوی نادرست دانسته اند، چرا که اساسا این دو تقریبا زبانهایی متفاوت هستند که حتی در ساختهای دستوری با هم تفاوت دارند. ایشان حتی در کلاس دستور تاریخیشان فرمودند  نقدهایی بر روش مکنزی دارند که قصد چاپشان را داشتند که به دلیل کهولت سن و نبودن حوصله از نوشتن و چاپ آن گذشتند. ایشان  به نگارنده گفتند که بخش نظام آوایی ایرانی میانه غربی در دستور تاریخی زبان فارسی، که شاهکار استاد ابوالقاسمی بواقع این کتاب است، بر اساس روش مکنزی تنظیم شده که اگر روزی نقدشان بر مکنزی نوشته می شد آن نظام آوایی باید اصلاح میشد، مثلا چ میان واکی دیگر در موضع دو واکه لزوما  ز نمی شود و باید به روش نوبرگ رجوع کرد و الی آخر. همچنین دکتر عریان هم نقدهایی جدی تر بر مکنزی دارند و حتی قرار بود کارگاهی درباره روش های آوانویسی و حرف نویسی متون پهلوی برگذار کنند که با محوریت نقد بر مکنزی است؛ ایشان در کلاس های خود بوضوح گفتند که «چون ارباب شماها و اونهایی که میخواهند از شما امتحان دکتری بگیرند مکنزی هست، در این کلاس ها بروش  مکنزی می خوانیم.» حتی استاد منشی زاده هم بر روش آوانویسی مکنزی ایراداتی وارد کرده اند که بسیار شبیه گفتارهای دکتر ابوالقاسمی هست. دکتر راشد هم با اینکه بروش نو آوانویسی می کنند در مقدمه تحریر فارسی زاداسپرم بازهم اشاره می کنند که بروش مکنزی ایراد هست، اما بخاطر یکدستی و موارد دیگر بر روشهای دیگر ترجیح داده شده است.

29- محمد علي حسني داعي الاسلام(:ايران پرست). بنگريد به پا نويس شماره ي 2.

30- فرهنگ كوچك زبان پهلوي، تأليف ديويد نيل مكنزي، ترجمه ي دكتر مهشيد مير فخرايي، تهران، 1381.

31- يادگار زريران

32- برای آگاهی بیشتر بنگرید به واژه نامه پهلوی-پازند(فرهنگ پهلوی)، پژوهش سعید عریان، تهران، 1377، ص 307.

33- بنگرید به بررسی ریشه شناختیی فعلهای زبان پهلوی(فارسی میانه زردشتی)، یدالله منصوری، تهران، 1384، ص 519 و 520.

 

تکمله:

نگارنده مقاله فوق را در سال 1388 نوشته بود، و قصد داشت آن را در جایی انتشار دهد، اما کارهای دیگر و مشورت با برخی از دوستان باعث شد بتعویق بیفتد، و انگیزه ای که باعث شد، پیش از چاپ آن در نشریه ای، آن را در فضای مجازی انتشار دهم، نوشته ای از آقای کامران کشیری است که می توانید آن را در  صفحه فیس بوک فرهنگ و زبانهای باستانی مشاهده کنید یا برای دریافت فایل پی دف آن به من ایمیل بزنید تا برایتان بفرستم. در پایان نکاتی را درباره نوشته ایشان  می نویسم. البته توصیه می کنم پیش از خواندن این بخش، بهتر است نوشته آقای کشیری را بخوانید.

پیش از آنکه نقدشان را در هفت شماره فهرست کنند، گفتاری کوتاه را آورده اند که در پاسخ به ایشان باید گفت:

تقریبا همین تعریف رایج از هزوارش که ذکر کرده اند، باشرحی بیشتر در نامه پهلوانی(1386[1360] صص 122-123) آمده است.

و اما 7 موردی که فهرست کرده اند، بشماری از یادداشتهایشان پاسخ داده میشود و شماره هر بند در پاسخ همان شماره بند در نقد ایشان است:

1-در کدام یک از نوشته های پیش از فرهنگ هزوارشها، فریدون جنیدی، سراسر این مقدمه را تکرار کرده است؟ البته ذکر گفتارهای پیشین نگارنده ای در اثر تازه اش ایرادی ندارد، بسیار کسان چنین کارهایی را کرده اند، مانند تکراری بودن بسیاری از سخنان دکتر ابوالقاسمی در تاریخ زبان فارسی، دستور تاریخی زبان فارسی، راهنمای زبانهای باستانی ایران یا در مقاله های دکتر امید سالار در نقد شفاهی بودن منابع شاهنامه و نقد تصحیح اروپاییان این موضوع مشاهده می شود. عنوان کردن«تاکیید بر تخریب زبانشناسان خارجی و تحقیر زبانشناسان خارجی» از سوی منتقد، وصفی درست برای جملات جنیدی در این باره نیست، بلکه ستایش و نقد همراه با هم هستند، از جمله خارجیان: ستایش یونکر(ص  25 پیشگفتار)، ستایش و نقد توامان مارکوات(26)، ستایش ابلینگ(ص38)، و نقد همو(41)، ستایش و نقد یونکر(72)،  و از ایرانیان و پارسیان هند: ستایش استادان داعی الاسلام(16)، صادق هدایت(17)، بهرام گورانکلساریا(17)، تاوادیا(74)، یحیی ماهیار نوابی، کیخسرو جاماسب آسا،  فره وشی(74)، مشکور(82)، شهرام هدایت(61)، طاووسی، فرهنگ مهر(82)، و رحیم عفیفی حتی روزبه پارسی(ابن مقفع)(همانجا)، دکتر سالومه غلامی(استاد زبانشناسی تاریخی در آلمان و شاگرد جنیدی) برای ویرایش نیمی از فرهنگ هزوارش ها، دکتر مستانه و مرجانه الهی(  شاگردان جنیدی برای شناخت این دو نابغه به استاد ابوالقاسمی رجوع کنید) دکتر مهدی محقق ، دکتر ایرج وامقی و عبدالغفور جهاندیده هر یک برای یادآوری هزوارشی(ص 88). اینها ستایش ها و آفرینهای ایشان به پژوهشگران زبانشناس خارجی و ایرانی است. ضمنا نقدهایی بر آراء اروپاییان و انتقاد بر پذیرفتن بی کم و کاست آن از سوی برخی ایرانیان( ص 24-17، 26-41،  72-80) که در نوشتارم ببرخی از آنها پرداخته ام. اما درباره ایرانی بودن بسیاری از زبانها از جمله عیلامی و سریانی، منتقد یا کذب می گویند یا مطلب را درست درنیافته اند. اما گزیده سخن جنیدی این است و بس:« بیشتر این واژه ها[ی آشوری، سریانی، تازی و اکدی] در زبانهای ایرانی همانند دارد»(ص 42  پیشگفتار).احتیاط را می بینید حتی نگفته ریشه دارد بلکه گفته همانند دارد. در ادامه می گوید«اما گروهی از واژه ها را بداوری خرد نمی توان از بن؛ اکدی بشمار آوردن، چنانکه زبانهای ایرانی آنها را از اکدی بوام گرفته باشند...» (ص  43  پیشگفتار). سپس ص47پیشگفتار ) از قول ابن ندیم که از ابن مقفع نقل کرده«...زبان خوزی زبان اندرونی پادشاهان، و زبان سریانی زبان همگانی و نوشتن، نیز گونه ای از زبان فارسی(ایرانی) بود...» و با بهره گیری ازین نظر و  یادآوری اینکه عیلامی عنوانی بوده که بابلیان(میانرودانیان) به مردمان خوزستان داده اند، و در نوشته های فارسی باستان از آنها با نام اوج(شکل دیگر آن خوز در خوزستان و...) یاد شده شماری از واژه های عیلامی متاخررا ذکر کرده اند که با فارسی باستان نزدیکی دارند و حتی برای برخی همانندهایی در زبانهای آریایی(هند اروپایی)ذکر کرده اند، که جالبترین آنها واژه شاک است(صص52-53). سپس شماری از واژگان سریانی را که ریشه ای ایرانی دارند ذکر کرده اند(صص57-58) و نیز عربی(صص58-59)، و عبری با نقل مفصلی از پژوهش شهرام هدایت(صص60-68)، سپس زبان مندائی(صص68-70) و اما داوری جنیدی در پایان این بحث:

« پس اگر بگفته ی روزبه پارسی؛ خوزی یکی از زبانهای ایرانی و سریانی گونه ای دیگر از آن است باری، اکدی و آسوری و آرامی و مندائی و عبری نیز از آنها بس دور نتوانند بودن... این چند زبان را می توان زبان نزدیکانِ ایران در شمار آوردن، که ریشه بیشتر واژه ها ی آنان و زبان آنان در زبانهای کهنتر ایرانی یافته می شود، اما شاخه ی آن که شیوه ی گفتار باشد با آئین های ویژه ی دستوری، گونه های تازه پذیرفته است، و خود را از زبانهای ایرانی(آریائی) جدا نشان می دهند، اما خودِ آنان در کنار گاهواره ی تمدن فرهنگ ایرانی  و در کنار ایران زیسته اند... و امروز پژوهندگان را رای بر آنست که آنان را با یکدیگر بجنگ اندازند، و روان آنان را از چنین داوری آزار رسانند»(صص72-71) خود پیداست جنیدی تاکیدی بر آریایی و ایرانی بودن این زبانها نداشته تنها ریشه بسیاری از واژگان و زبانها را در واژگان و زبانهای ایرانی و آریایی کهن دانسته؛ در حقیقت ایشان با نگرشی تازه به این زبانها پرداخته اند و با بهره گیری از رای ابن مقفع، نظری کلاسیک را در دوره معاصر پرورانده و سعی در اثباتش دارند و چون دیگران به جدا


مطالب مشابه :


گزارش کارآموزی

همچنین دانشجویان گرامی می توانند به جای ارایه سی دی متن گزارش را n تقدیر و سپاسگذاري .




توضیح هایی در مورد اخذ کارآموزی

همچنین دانشجویان گرامی می توانند به جای ارایه سی دی متن گزارش را n تقدیر و سپاسگذاري .




بررسی فرهنگ هزوارش های دبیره پهلوی فریدون جنیدی

ترجمه هاي بهار از چند متن در پايان اين گفتار همراه با سپاسگذاري از ناشر و مؤلف اين




اصول تنظیم پایان نامه ها ی دانشگاهی

9- صفحه سپاسگذاري(Acknowledgements) Ø متن چكيده بايد مزين به كلمه‌ها و عبارات سليس، آشنا، با




دستور العمل تدوین پایان نامه

9- صفحه سپاسگذاري(Acknowledgements) (در يک صفحه) 10 12 - متن اصلی پایان نامه شامل قسمت های زیر است :




برچسب :