قسمتی از رمان "مـــرا بــه یــاد آر"|المیرا.ک

"سهیل"

صبح با صدای  صحبت  و همهمه از خواب بیدار شدم ساعت 8 بود این وقت صبح چه خبره توی خونه...

توی جام نشستم ..نگاهم دوباره به عکس روی میز افتاد..انگار تازه موقعیتم رو دریافتم و 

فهمیدم که چه اتفاقی افتاده ..دستی به سرم کشیدم  موهام ژولیده و توی هم گره خورده بود .. از جا بلند شدم و رفتم سمت حمام نگاهی به پسر توی آیینه انداختم برام ناشناس بود.

پسری که توی این دو شب صورتش تکیده تر شده بود..غم نبودِ برادر توی چشماش هویدا بود..پسری رو میدیم که ته ریش نا منظمی داشت..

با پیرهن مشکی که به طرز نا جوری چروک شده بود...چشماش قرمز و پوف کرده که نشونه ی  گریه های دیشبش که با نگاه به عکس برادر جوون مرگش جاری شده بود...

پوزخند تلخی به پسر توی ایینه زدم و...


پ.ن:من توی این رمان از زبان یک پسر داستان رو میگم..

نظر فراموش نشه..


مطالب مشابه :


رمان مرا به یاد آر 12

صداى جمهورى اينترنتى بلاگفا نگار .اينجا رمان خانه است. مدير اينجا از شما تقاضا دارد بى




مرا به یاد آر قسمت هشتم

صداى جمهورى اينترنتى بلاگفا نگار .اينجا رمان خانه است. مدير اينجا از شما تقاضا دارد بى




مرا به ياد آر 9

رمان مرا به ياد آر یاد دانشگاه بخیر چقد دلم تنگ شده واسه اون موقع یادم باشه فردا هم یه سر




قسمتی از رمان "مـــرا بــه یــاد آر"|المیرا.ک

المیرا.ک - قسمتی از رمان "مـــرا بــه یــاد آر"|المیرا.ک - مینویسم یادگاری تابماند روزگاری




نفس قسمت2

رامین می افتادم به یاد اون روزهایی که صدای شیرینش اشک مرا رمان کمد شمار13(ار.ال




برچسب :