"تولد همسرم"

سلام! بعد از چند وقت اومدم و دلم هوای نوشتن کرد!

بعد از خاطره ی روز تولدم، جا داره تولد همسرم رو تعریف کنم...

همسرم متولد 8 / 12 / 67 هست اما ما امسال روز تولد همسرم عروسی تو شمال دعوت بودیم منم تصمیم گرفتم قبل از اینکه بریم شمال براش جشن بگیرم. واسه همینم همه ی برنامه ریزی امو کردم و چند روز قبلش براش مراسم گرفتم.

بدین صورت که:

همسرم صبح جایی کار داشت، بعد از اینکه کاراشو انجام داد چندتا کار دیگه براش جور کردم که یه کم دیرتر بیاد! آخه یه خورده از کارام مونده بود! بعد هم که اومد رفت تو اتاق و خوابید، منم تو اون یکی اتاق کارامو انجام دادم. ساعت 6 اینطورا که بود بیدارش کردم و گفتم بیا بریم بیرون یه کم بگردیم؟! اونم قبول کرد! ماشینمون رو هم چند روز قبل برده بودن پارکینگ! بد جا پارک کرده بودیم. دیگه پیاده و با تاکسی رفتیم یه سفره خونه و نشستیم. منم کلی استرس کارا رو داشتم. قرار بود مامانم و بابام و خواهرم و شوهر خواهرم برن خونه ی همسرم اینا و اونجا سورپرایزش کنیم. وقتی خانواده ام رسیدن اونجا خواهرم اس ام اس داد که ما رسیدیم و منم به همسرم گفتم بیا بریم! خسته شدم. گفت کجا بریم؟ گفتم بیا یه سر بریم خونتون. دیگه راه افتادیم به سمت خونه اشون. من از قبل به مادرشوهرم اینا گفته بودم که به همه بگین ماشیناشونو دور پارک کنن که مجتبی جان متوجه نشه که کسی اینجاست! اما وقتی رسیدین دم در خونه، دیدیم به به!! همه ماشینا اینجا پارک شده! یه دفعه همسرم گفت:" مهدیه نگاه کن! دایی امو آبجیم اینا و خاله ام اینا اینجان! " منم تو دلم کلی حرص خوردم...

خلاصه رفتیم بالا دیدیم کفشا نیست!! مثلا خواستن مجتبی متوجه نشه کفشارو جمع کرده بودن. قرار بود همه تو اتاق مجتبی جمع بشن تا وقتی میره تو اتاقش سورپرایز بشه. همین کار رو هم کرده بودن. فقط واسه اینکه ضایع نباشه پدر شورم بیرون بود. همسرم ازش پرسید بابا؟ پس اینا که ماشینشون پایین پارکه کجان؟ چرا کسی نیست؟ پدر شوهرم هم گفت: نمیدونم! خبر ندارم!

خلاصه ما رفتیم تا دم در اتاق که مجتبی صدای فش فشه رو شنید و شک کرد! با مکث در و باز کرد و تعجب کرد!

همه فش فشه به دست وایستاده بودن....

کلی ذوق کرد! از تعجب نیومد تو اتاق!

شب خیلی خوبی بود. کلی خوش گذشت

کادو ها:

من: دزدگیر ماشین- پازل (که عکس خودمون بود)- یه جعبه قلب شکل که خودم درستش کرده بودم

مامان و بابام: یه عینک دودی که با نمره چشم خود همسرم بود

خواهرم و شوهرم خواهرم: 50 تومن پول و 1 جفت جوراب

دختر خاله شوهرم: از اینا که باهاش موی بینی رو میزنن

خواهر شوهرم: 30 تومن پول

دایی شوهرم: 50 تومن پول

پسر دایی شوهرم: 30 تومن پول


مطالب مشابه :


نامه ای به همسرم

نامه ای به همسرم عزیزم سلام دلم تنگ شده از دور دستت را بوسه می زنم. امید است که طاقت دلبندم




جـشـن نـامـزدی

نامه هایی به همسرم - جـشـن نـامـزدی - × خـاطـرات شـیـریـن ایـن روزهـای مـن و هـمـسـرم ×




"تولد همسرم"

نامه هایی به همسرم - "تولد همسرم" - × خـاطـرات شـیـریـن ایـن روزهـای مـن و هـمـسـرم ×




چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی / نامه های سی ام تا چهل ام

کافی کتاب - چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی / نامه های سی ام تا چهل ام - دو خط چایی




نامه اي به همسرم

نامه اي به همسرم يادت هست كه به يكديگر قول داديم با هم قرار بگذاريم و به قرارهايمان وفادار




برچسب :