نقد فیلم بچه های آسمان (ساخته مجید مجیدی در سال 1375)

در ظاهر انگار کل گره ی داستان در گم شدن یک کفش است. پسری به نام علی کفش خواهر کوچکتر و کلاس اولی خود (زهرا) را گم کرده و درصدد جبران اشتباه خود است. خانواده ی علی بضاعت خریدن کفش برای زهرا را ندارند و این علی و زهرا هستند که باید برای حل مشکل راهی پیدا کنند. "بچه های آسمان" به همین اندازه ساده است. ساده و واقع گرا اما به شدت دلنشین و دلنواز و مجذوب کننده. تمام قدرتش را از سادگی اش و از علی و زهرای معصوم و پاک و شیرینش می گیرد. "بچه های آسمان" آنقدر مجذوب کننده است که اسکار را نیز شیفته ی خود کرد. اسکار که فیلمی همچون "زیر درختان زیتون" را رد کرده بود با آغوشی باز "بچه های آسمان" را در میان پنج نامزد نهایی خود برای کسب جایزه ی بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان پذیرفت. فیلم اگرچه برنده نشد اما چیزی از شایستگی هایش نیز کم نشد چرا که هنوز هم محبوب و مورد توجه و تحسین است. "بچه های آسمان" چه معجزه ای در چنته ی خود داشت که اینچنین دلها را مجذوب خود کرد؟

شخصیت های اصلی در "بچه های آسمان" کودک هستند. علی و زهرا به دلیل خصلت های دوران کودکی (که در هر کودکی یافت می شود) همانند هر کودک دیگری قادرند صرف نظر از فضا و محیط پیرامونی خود  بوسیله ی طبع خاص و کنش و واکنش ها و منش هایی که دارند فضایی مجزا از محیط پیرامونی خود بسازند (کما اینکه علی به عنوان کودکی پایین شهری با علیرضا به عنوان کودکی بالا شهری تفاوتی ندارد (سکانس بازی کردن علی با علیرضا) ). آنها کودک هستند. پاک و ساده و صمیمی و صادق و دریادل هستند و تا وقتی بزرگ نشدند قادرند که با دنیای کوچکشان  بزرگترین دنیاها را نیز به تسخیر خود درآورند. دلهایشان مالامال از آرزوها و رویاهاست و وسوسه (به معنای بدش) ذره ای در وجودشان جای ندارد. این خصلت ها موجب شده که کودکان (علیرغم اینکه خود نیز از عناصر زیبایی شناسانه ی فیلم به حساب می آیند) با کنش و واکنش هایشان (که از منش پاکشان نشات می گیرد) سبب خلق زیبایی و یا عناصر زیبایی شناسانه ای شوند که دل مخاطب (چه عام و چه خاص) را تسخیر کرده و برای مخاطبانشان سمپاتیک شوند و اینچنین است که تمام کنش و واکنش های علی و زهرا برایمان (به عنوان مخاطب) جذاب و حائز اهمیت می شود. چرا آرزو می کنیم که ماجرای گم شدن کفش زهرا به گوش پدر خانواده نرسد؟ چرا دلمان می خواهد که زهرا با وجود کفش مردانه در مدرسه کمتر خجالت بکشد؟ چرا خدا خدا می کنیم که علی زودتر به مدرسه برسد تا مورد تنبیه ناظم قرار نگیرد؟ چرا دوست داریم علی در مسابقه ی دو بجای قهرمانی  رتبه ی سوم را کسب کند؟ آیا غیر از این است که علی و زهرا را باور کرده و به شدت دوستشان می داریم؟

"بچه های آسمان" صادق است. هم با خودش و هم با مخاطب خودش. احترام مخاطبش را حفظ می کند و برای آن شعور قائل است. "بچه های آسمان" مابین انرژی بخشیدن به مخاطب و سرخورده و دلسرد کردن او  اولی را انتخاب می کند. فیلم در بسیاری از موقعیت ها ظرفیت اشک گرفتن از مخاطب و سوار شدن روی احساسات تماشاگر را دارد اما فقط در راستای هدف خود حرکت می کند. برای اینکه منظور را بهتر بیان کرده باشیم مقایسه ای گذرا میان "بچه های آسمان" و "حوض نقاشی" انجام می دهیم. در "حوض نقاشی" راه رهایی از گره های داستانی و مشکلات شخصیت ها  با نوحه خوانی و مرثیه سرایی و کج و معوج کردن چهره ی شخصیت های ابله داستان (به این دلیل شخصیت های "حوض نقاشی" را ابله می نامیم که به شدت کنش و واکنشی و تهی از عقل و فاقد منش هستند و حاصلش دو انسان معلول (بخوانید ابله و احمق) شده که مخاطب باید به زور چهره ی کج و معوج آنها هم که شده برایشان دلسوزی کند) و "ننه من غریبم بازی" و... حل می شود و نسخه تجویزی اش بلاهت و ابلهی و کودن بودن برای رهایی از مشکلات است اما "بچه های آسمان" صداقت و پاکی و کوشش را به عنوان نسخه ی خود تجویز می کند. چرا علی ماجرای بی پولی پدرش و اینکه او و خواهرش با یک جفت کفش مشترک به مدرسه می روند را با اشک و تضرع و التماس هر چه بیشتر و "ننه من غریبم بازی" به ناظم نگفت؟ چرا ماجرای گم شدن کفش لو نرفت و موجب تنش و درگیری در خانواده نشد؟ چرا ماجرای کفش آنقدر حیاتی نشد که پدر مجبور به خریدن کفش و به طبع آن پول قرض کردن شود و وضع مالی خانواده بغرنج تر شود؟ چرا سکانس اجاره خواستن صاحبخانه از مستاجرانش (خانواده ی علی) بسیار مختصر و گذرا تمام شد؟ چرا غربت علی و پدرش در بالای شهر به شکلی کمیک پرداخت شد؟ آیا "بچه های آسمان" نمی توانست از همه ی این عناصر استفاده کرده و ملودرامی احساسی بسازد و دریایی از اشک از مخاطب خود بگیرد؟ آیا فیلم نمی توانست علی و زهرا را مانند شخصیت های "حوض نقاشی" به معلولیت (بخوانید کودنی و ابله بودن) بزند؟ آیا "بچه های آسمان" نمی توانست برای گرفتن اشک از مخاطب خود و تجویز نسخه ای توهین آمیز به مخاطبش غلظت درام خود را بسیار بیشتر از داده های موجود در فیلم کند و با سرازیر کردن اشک مخاطب  توجیهی برای تجویز و ارائه ی نسخه ای توهین آمیز به تماشاگر فیلم داشته باشد؟ مگر "حوض نقاشی" همین کار را ناشیانه و با وقاحت هر چه تمام تر انجام نداد؟ "بچه های آسمان" نیز حتما می توانست دست به چنین اعمال قبیحی بزند اما فیلم از هیچکدام از این عناصر (آن هم به وقاحت بار ترین شکل ممکن) استفاده نکرد چرا که مجیدی به درستی دریافت که هنرمند واقعی کسی است که به مخاطبش انرژی می دهد و قدرت فیلمش نه از سرازیر کردن اشک مخاطب بلکه از صداقت بدست می آید (ارنست همینگوی نیز صداقت را شرط اول موفقیت هر داستانی می دانست) و با صداقت است که مخاطب شیفته ی "بچه های آسمان" شده و شخصیت هایش را باور می کند و درست به همین دلیل است که "بچه های آسمان" همچون دندانی ریشه دار می ماند و "حوض نقاشی" همچون قالبی خمیری شل و وارفته از آن دندان می شود (که تازه خمیرهایش هم آنقدر شل و وارفته هستند که به زور چسب قطره ای حوزه ی هنری به هم چسبیده اند).

وقایع انتخاب شده برای بیان قصه ی اصلی در فیلم آنقدر دقیق و بجا هستند که سبب پویایی فیلمنامه شده اند. تقریبا هیچ کجا فیلمنامه از ریتم نمی افتد و هر کجا که تکرار احساس شود بلافاصله موقعیت ها تغییر کرده و جذابیت داستان را حفظ می کنند و در این میان تنوع نیز دائما در عکس العمل هایمان (به عنوان مخاطب) به چشم می خورد. گاه می خندیم (مانند سکانس حضور علی و پدرش در بالا شهر برای باغبانی) و گاه مضطربیم (مانند سکانس های دیر رسیدن علی به مدرسه و یا سکانس مسابقه ی دوی صحرایی (که برای تعلیق در چنین سکانسی از صدای نفس زدن های علی در کنار صدای پای زهرا و حرکات آهسته (اسلوموشن) استفاده شده است) ) و گاه ناگزیر قطره اشکی می ریزیم (مانند سکانس قهرمانی علی در مسابقه ی دوی صحرایی در حالی که او می خواست سوم شود (بخاطر بردن کفش). آنجایی که همه از قهرمانی علی خوشحالند اما او سرش پایین و در حال گریه کردن است). از سویی دیگر میزانسن و طراحی صحنه و دوربین در خلق سکانس ها و تصاویر شاعرانه و زیبایی شناسانه نقشی اساسی ایفا می کنند. تصویر نوازش مهربانانه ی پاهای زخمی علی توسط ماهی قرمزهای درون حوض در قالب سکانس پایانی آنقدر زیبا و دلنشین و شاعرانه است که هرگز از یاد مخاطب نمی رود.

"بچه های آسمان" به سبب برخورداری از دو حسن مهم  هم در داخل و هم در خارج مورد توجه قرار گرفت. حسن اول اینکه "بچه های آسمان" تقریبا از تمام عناصر زیبایی شناسانه و شاعرانه ی موجود در فیلم های ایرانی بهره مند است (وجود کودک-حوض پر از ماهی قرمز-استفاده از عناصر طبیعت-فضای سالم و تلطیف شده و...) و در عین حال دارای المان هایی است که فیلم را به زندگی رایج ایرانی بسیار نزدیک ساخته و جهان فیلم را برای مخاطب (خصوصا مخاطبی که سینما را آینه ی اجتماع خود می بیند) به شدت ملموس می کند. این المان ها که برای نخستین بار در سینمای ایران توسط سهراب شهید ثالث بکار برده شد عبارتند از : اجاره ی عقب افتاده-زندگی پایین شهری و فقر-مادر مریض-موقعیت بچه در کلاس و مدرسه-موقعیت بچه در خانه-مشق شب و... . حسن دوم "بچه های آسمان" داستان جهان شمول آن بود که به بین المللی و جهانی شدنش و راهیابی اش به اسکار بسیار کمک کرد. داستان فیلم داستانی بیگانه با سایر نقاط جهان نیست و تقریبا در همه جا می تواند اتفاق بیفتد. فیلم علیرغم اینکه جنبه ی بومی و ملی خود را حفظ کرده اما کنش و واکنش ها و شوخی هایش برای سراسر جهان قابل فهم است و شوخی ها صرفا بکگراند بومی و ایرانی ندارند و جهان شمول و قابل تعمیم هستند.

مجموعه ای از آنچه گفته شد "بچه های آسمان" را به فیلمی خوب و بین المللی و در عین حال زیبا و دوست داشتنی تبدیل کرده است. فیلمی که هم با خود و هم با مخاطب خود به شدت صادق است و برای مخاطب خود احترام و شعور قائل است. شخصیت های دوست داشتنی فیلم علیرغم فقر مادی نه تنها هرگز دچار فقر معنوی نمی شوند بلکه به لحاظ معنوی آنقدر غنی هستند که با دنیای کوچکشان قدرت تسخیر بزرگترین دنیاها را دارند. شخصیت هایی که با همه ی وجود و صادقانه با مشکلات مواجه می شوند و از "ننه من غریبم بازی" و نوحه خوانی و مرثیه سرایی به دورند و فیلمی را تشکیل می دهند که فقط ادای بین المللی و جهانی بودن را درنمی آورد (مثل "حوض نقاشی" که نه بومی و ملی و نه بین المللی و جهانی است) بلکه به معنای حقیقی کلمه  هم ملی و بومی و هم بین المللی و جهانی است.


همین نقد در سایت نقد فارسی :

http://naghdefarsi.com/forum/نقد-و-بررسی-فیلم-های-قدیمی-قبل-از-سال-۲۰۰۰/94127-بچه-های-آسمان-1997-Children-of-Heaven.html#109856

همین نقد در سایت کافه نقد :

http://www.cafenaghd.ir/naghd/1581/8986.html

 


مطالب مشابه :


کفشهایم را گم کرده بودم

تعبیر خواب - کفشهایم را گم کرده بودم تعبیر خواب ۱- کفش. کفش نماد




تعبیر خواب کفش

گم شدن یا گم کردن کفش (گمشده) : نشان از طلاق و جدایی می باشد . تعبیر خواب کفش نو یا جدید :




!!! تعبیر خواب کردن یک دختر

تعبیر خواب کردن یک لنگه کفش دیدن در خواب ، لطف خداوند نشانه جویده شدن قریب




كوله پشتي - چادر - كيسه خواب - کفش کوه

كيسه خواب - کفش موردنظر شما باشد تا از دور کاملا به چشم بیاید که این مسئله در صورت گم شدن




نقد فیلم بچه های آسمان (ساخته مجید مجیدی در سال 1375)

چرا ماجرای گم شدن کفش لو نرفت و موجب تنش و درگیری در خانواده نشد؟ تعبیر خواب. فال




تعبیر خواب قسمت اول

تعبیر خواب قسمت اين تعبير فقط براي قيچي شدن است نه تعبير خواب کفش کفش در خواب ما زن




دانلود آهنگ زیبای " بوی عیدی " با صدای زیبا و دلنشین زنده یاد " فرهاد "

تعبیر خواب. برق کفش جفت شده تو گنجه شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن.




دل نوشته ها و متن هاي كوتاه عاشقانه و بسيار زيبا همراه با عكس

امشب دوباره تو را گم کرده کفــــــش هایــــت را بغل تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی




کفشهایم را گم کرده بودم

تعبیر خواب - کفشهایم را گم کرده بودم تعبیر خواب ۱- کفش. کفش نماد




تعبیر خواب کفش

گم شدن یا گم کردن کفش (گمشده) : نشان از طلاق و جدایی می باشد . تعبیر خواب کفش نو یا جدید :




برچسب :