خانم راول مامای مناطق نفت خیز جنوب

خانم راول مامای مناطق نفت خیز جنوب 

آن چه که می خوانید، داستان زندگی یک مامای معمولی نیست بلکه سرگذشت

قابله ای سخت کوش و پرآوازه است که در سراسر زندگی اش نظاره گر تولد کودکان بی شماری بوده است. کودکانی که امروز بالغ شده و چه بسا قدم به میانسالی نیز گذاشته باشند.

 شاید برای کمتر کسی وجود چنین زنی که تمام زندگی اش در فریادهای رنج آلود مادر و اولین گریه های کودک خلاصه شده ، باور پذیر باشد ، اما ماما راول این گونه است. با گذشت بیش از 10 سال از دوران بازنشستگی و خانه نشینی، هنوز برای رفتن بر بالین زائو مشتاق است.

خانم راول برای مردم ساکن در مناطق نفتخیز جنوب نامی آشناست. از خارک گرفته تا دور افتاده ترین روستاهای هفتگل، امیدیه و مسجدسلیمان، همه او را می شناسند . شنیدن نامش حسی خاطره انگیز را در مردم این مناطق ایجاد می کند چرا که او به هر حال تاریخ زنده سه دهه مامایی در منطقه نیز محسوب می شود . او از سالها پیش ساکن امیدیه شده و به گفته خودش آنقدر از مردم محبت دیده که هرگز حاضر نیست آن دیار را ترک کند.

 برای دیدار با او نیاز نیست که از پیش آدرس منزل اش را بدانید . طی این سالها نامش آنقدر بر سر زبان ها بوده که در امیدیه از هر رهگذری که بپرسید ، می داند ماما راول در کدام محله زندگی می کند. پیدا کردن منزل اش همان قدر آسان است که باز کردن سر صحبت با او.

و این گونه شد که به دیدار قدیمی ترین و در عین حال مشهور ترین مامای بهداشت و درمان صنعت نفت شتافتیم .

 در امیدیه ، هر چند که گرمای 40 درجه نهم خرداد ، کلافه کننده است اما برخورد و استقبال گرم وی از کارکنان روابط عمومی بهداشت و درمان صنعت نفت اهواز باعث شد که گرما را به کلی فراموش کنیم. روی گشاده خانم راول باعث شد که زمان را پشت در خانه اش جا بگذاریم و به 40 سال پیش سفر کنیم.

به محض ورود به خانه ، بی درنگ در فضای گذشته قرار می گیریم. طرز چیدمان و سبک کلاسیک وسایل خانه حکایت از این دارد که صاحبخانه هنوز در گذشته ها زندگی می کند ، هر چند که ظاهر امروزی اش اصلا این را نشان نمی دهد !

خانم راول، انسان با ذوقی است. به هر دیوار خانه اش، تابلوی نقاشی آویزان است. او یک قناری هم دارد که در تمام مدت گفت و گو، به خواندن آواز مشغول است و حواس گروه را پرت می کند .

هدف از این دیدار البته تنها مرور خاطرات سه دهه گذشته نبود بلکه قصد داشتیم تا در لابه لای خاطرات خانم راول ، دیدگاه و نظراتش را در خصوص زایمان های امروزی و شیوه کار مامایی جویا شویم. همان گونه که پیش بینی کرده بودیم ، وی از همان ابتدا از نحوه زایمان های امروزی انتقاد کرد و این که چرا خانم ها تا این حد کم حوصله شده و برای فرار از درد زایمان ، عمل سزارین را درخواست می کنند.

 این جمله مدام بر زبانش جاری بود: برای یک خانم باردار ، سزارین آخرین راه است و تنها راه نیست ....

مهین راول ، زاده آبادان است . وی در 28 اسفند 1315 از پدری هندی تبار و مادری ایرانی – اصالتا"  اصفهانی – متولد شده است . 8 سال در بیرمنگام انگلیس درس مامایی خوانده و در سال 1961 فارغ التحصیل شده است. خانم راول از ابتدا به رشته پزشکی علاقمند بوده و این علاقه شاید نشات گرفته از محیط خانواده باشد چرا که پدر وی پزشک بوده و وی نیز می خواسته راه پدر را ادامه دهد اما به دلیل عدم تسلط کافی به زبان انگلیسی ،  سرانجام مامایی را برمی گزیند.

خودش می گوید " در انگلیس که بودم ، برایم خیلی سخت بود که انگلیسی صحبت کنم. وقتی از اتاق عمل جمله ای می گفتند که می بایست به پرستار بخش منتقل کنم ، تا به بخش برسم و جمله را عنوان کنم، فراموش می کردم که آن جمله چه بود . درسم را به هر زحمتی بود در آنجا تمام کردم و به ایران برگشتم. دوست داشتم در مملکت خودم خدمت کنم ... "

خانم راول در سال 1962 به ایران برمی گردد و 2 سال موظفی خارج از مرکزش را درآبادان و در هلال احمر کنونی سپری می کند و در طی این مدت، بعدازظهرها نیز در مطب پدر مشغول به کار می شود.

با این حال روزگار بر وفق مرادش  نمی چرخد . در آن سال ها هم پدر دار فانی را وداع گفت و هم مادر و مهین که پیش از این از همسرش نیز جدا شده بود ، برای دومین بار تصمیم می گیرد که آبادان را ترک کند.

خانم راول در اینجا آهی می کشد و می گوید " بعد از فوت پدر و مادرم دیگر امیدی به ماندن در آبادان نداشتم . مدارکم را برداشتم و به وزارت نفت رفتم و گفتم مرا استخدام کنید. قابله نمی خواهید ؟ گفتند یک جای خالی در جزیره خارک داریم. با خودم فکر کردم که برای من تنها چه فرقی می کند که کجا باشم ؟ علیرغم این که خیلی ها در آن موقع سعی کردند مرا از تصمیمم منصرف کنند ، پذیرفتم که به خارک بروم. در آنجا هم سرپرست بیمارستان بودم و هم زایمان ها را انجام می دادم. دو سال در خارک زندگی کردم و خیلی هم راضی بودم..."

"هفتکل ، مقصد بعدی خانم راول است. او دو سال را هم در هفتکل سپری می کند ". در آن زمان در منطقه هفتکل ، لالی و نفت سفید ، بیشتر زایمان ها به صورت طبیعی و در خانه انجام می شد. ماما راول هم طبق معمول امور مربوط به زایمان زنان را در آن مناطق  به عهده داشت و درصورت مشاهده موارد اضطراری و همچنین بیمارانی که نیاز به عمل سزارین داشتند ، با درخواست ماشین ، آنها را تا بیمارستان نفت مسجدسلیمان همراهی می کرد.

پس از بسته شدن درمانگاه هفتکل ، وی مجبور می شود که ابتدا در آغاجاری و سپس در امیدیه ساکن شود.

می گوید " در امیدیه با خانم قاسم زاده و خانم آوانسیان هم اتاق بودم. شیفت به شیفت با عشق و علاقه کار می کردیم و کارمان اصلا نوبتی نبود. یک هفته به کلینیک های میانکوه ، آغاجاری ، امیدیه و سربند سر می زدیم ، یک هفته در بیمارستان ، بیماران را ویزیت می کردیم و یک هفته هم به منازل سر می زدیم و زایمان های طبیعی را انجام می دادیم "

وی ادامه می دهد " به طور مثال اگر کلینیک میانکوه بودیم ، هنگام بازگشت به امیدیه تماس می گرفتیم که در امیدیه کسی در حال زایمان هست یا نه ؟ اگر بود آدرس می گرفتیم و به خانه زائو می رفتیم . اگر در حال زایمان بود که تا لحظه تولد نوزاد آنجا می ماندیم و اگر در حال زایمان نبود به ماماچه ( مامای سنتی ) می گفتیم که بالای سر زائو بماند. در آن زمان اگر کسی در خانه زایمان می کرد ، 25 تومان دریافت می کرد که در زمان خود رقم قابل توجهی بود... " 

خانم راول به نحوه زایمان ها هم اشاره می کند و اظهار می دارد که در اکثر قریب به اتفاق زایمان ها ، نوزاد و مادر هر دو سالم بودند و دچار هیچ گونه ناراحتی نمی شدند. زایمان ها همه طبیعی و از مرگ و میر هم خبری نبود.

وی در این لحظه با تاسف می گوید "  این گونه نبود که بیمار به بیمارستان مراجعه کند و درخواست سزارین بکند. اصلا مگر دست خودش بود که سزارین شود ؟ ما تنها موارد غیرعادی را سزارین می کردیم. "

از این گذشته ، برای خانم راول فرقی نمی کرد که بیمار شرکتی باشد یا غیرشرکتی . همه را مداوا می کرد و به همه مشاوره می داد. حس نوع دوستی  این مامای مهربان انگار تمامی نداشت . با آن که کارمند شرکت نفت محسوب می شد اما هرگز از پذیرش بیماران غیرشرکتی خودداری نمی کرد و همین طور در مورد توزیع رایگان قرص های ضد بارداری و نیز استفاده از IUD  که مخصوص شرکتی ها بود و خانم راول تعدادی از آنها را در اختیار غیرشرکتی ها هم می گذاشت. البته موارد بسیاری هم وجود داشت که وی به صورت رایگان بیمارش را مداوا می کرد.

وی در اینجا خاطره ای تعریف می کند که " چندی پیش برای خرید به بازار رفته بودم . خانمی به سمت من آمد و گفت من به شما سه هزار تومان بدهکارم. شما 13 سال پیش هنگام زایمان پسرم ، از من هزینه ای نگرفتی و امروز آمدم تا قرض ام را پس بدهم... "

جالب است بدانید که خانم راول به دلیل علاقه اش به دامپزشکی ، زایمان های زیادی هم در مورد حیوانات انجام داده است. وقتی که به این موضوع اشاره می کنیم ، با صدای بلند می خندد و می گوید

 " دامپزشکی را دوست داشتم . در منزلم همیشه تعدادی گاو ، گوسفند و بز نگهداری می کردم. همیشه سر و بدنشان را می شستم و آنها را تمیز نگه می داشتم. صبح ها شیرشان را می دوشیدم و از آن ماست درست می کردم و به همسایه ها می دادم. اگر حیوانات دچار درد زایمان می شدند ، خودم زایمان ها را انجام می دادم . این موضوع برایم بسیار جالب و دوست داشتنی بود. پس از مدتی در این زمینه به مهارت قابل توجهی دست یافتم ... "

او هنگامی که از تجربیات خود در زمینه زایمان گاو و بز در روستاهای اطراف امیدیه حرف می زند و شگفتی را در چهره ما می بیند ، لبخندی بر پهنای صورتش نقش می بندد و می گوید : همه این کارها را با عشق و علاقه انجام می دادم.

در بخش دیگری از گفت و گو ، از او در مورد مامایی سنتی هم پرسیدیم و این که نقش ماما در زایمان های امروزی چه تفاوتی پیدا کرده است ؟

خانم راول می گوید "  البته در حال حاضر نقش ماما بسیار کمرنگ شده است . در مورد ماماهای سنتی هم باید بگویم که آنها از پزشکی چیزی نمی دانستند بلکه از ما آموزش می دیدند در مواجهه با فرد در حال زایمان چه کاری باید انجام دهند . آنها زایمان ها را در خانه ها انجام می دادند و ما تنها سرکشی و نظارت می کردیم که ببینیم آیا مامای سنتی جفت را درست بیرون آورده و یا ناف را درست بسته است یا نه ؟... "

وقتی که از او در مورد تعریف علمی و جدید که حیطه کار یک ماما  را از قبل از حاملگی تا 6 سالگی کودک می دانند ، می پرسیم ، با مکث می گوید که از تعریف جدید اطلاعی ندارد و البته این تعریف را هم رد می کند و می گوید: نظارت بر نحوه رشد و تغذیه کودک تا 6 سالگی به هیچ وجه به عهده ماما نیست .

وی همچنین در پاسخ به این سوال که چه پیامی برای دانشجویان این رشته و آنها که علاقمند به تحصیل در این شاخه هستند ، دارید ، می گوید " توصیه می کنم که با علاقه و از ته قلب کار کنند و اگر بدون علاقه وارد شده اند ، این رشته را رها کنند. چون لازمه کار یک ماما ، داشتن صبر و حوصله بسیار است. مامایی کار سختی است که با پشت میز نشستن و بی اعتنایی به بیمار جور در نمی آید."

به اینجا که می رسیم ، مامای سالهای نه چندان دور ، سکوت می کند . آبی می نوشد و نفسی تازه می کند. در نگاهش دقیق می شوم . هیچ اثری از خستگی این سالها در آن دیده نمی شود . دقایقی پیش را به خاطر می آورم که چگونه همانند یک دانش آموخته تازه نفس ، با شوق از مامایی حرف می زد .  در حضورش ، گذر زمان را هیچ حس نمی کردیم . عقربه های ساعت مجبورم می کرد که به سوالاتم خاتمه دهم و او را دچار هیجان نکنم.

پرسیدم در حال حاضر چه می کنید و اوقاتتان را چگونه می گذرانید؟ می گوید : تا دوسال پیش مطبم در خانه دایر بود اما بیماری ام عود کرد و دیگر نتوانستم ادامه دهم. با وجود آن که کیسه صفرایم را در آورده و با سرطان هم دست و پنجه نرم می کنم ، اما هنوز دوست دارم کار کنم . برای من که در روز 90 بیمار را ویزیت می کردم ، خانه نشینی سخت است ولی با این شرایط ، مجبور شدم مطبم را که یکی از اتاق های خانه بود جمع کرده و تبدیل به اتاق نشیمن کنم.

وی ادامه می دهد " هنوز هم دوست دارم به بیمارانی که سزارین می شوند، سرکشی کنم و یک کار نظارتی در بیمارستان به عهده داشته باشم و در کنارش ماماها را راهنمایی کنم اما ممکن است حمل بر فضولی و دخالت کنند و من هم دوست ندارم این گونه به نظر برسم. اما با این حال هنوز هم مردم به من مراجعه می کنند و راهنمایی می خواهند که من هم هرگز دریغ نکردم ... "

می پرسم : در هنگام زایمان ، آستانه تحمل تان چه قدر زیاد بود؟ پیش آمده که با فریادهای زائو ، صبر و تحمل تان را از دست بدهید ؟ 

می گوید : تحملم بسیار زیاد بود. در هنگام زایمان ، تنها چیزی که برایم مهم بود ، صدای قلب بچه و فشارخون و نبض مادر بود. هیچ گاه عصبی نشدم.

به عنوان آخرین سوال ، پرسیدم که چرا در این شهر ماندگار شدید و با وجود این که خانواده و همه خویشاوندان شما در خارج از کشور به سر می برند ، دلیل ماندن شما در امیدیه چیست ؟

خانم راول با لبخند می گوید: هیچ وقت دوست نداشتم خارج از کشور زندگی کنم. من در طی دوران تحصیلم به بسیاری از کشورهای دنیا سفر کردم . اما هیچ جا مثل ایران مردم خونگرم و با صفایی نداشت. روحیه خارج نشینی نداشته و ندارم چرا که به این مردم عشق می ورزم . همان گونه که آنها نیز مرا دوست دارند و در کوچه و خیابان و هر کجا که بروم ، مرا مورد لطف و محبت خود قرار می دهند و همین محبت هاست که مرا در این شهر ماندگار کرده است.

گرد آورنده : نوری علی زاده ، به نقل از سایت www.khuzestanclub.com


مطالب مشابه :


محرم در آبادان

نذورات آنها برپایه پخت سنتی مناطق خود آنهاست، درآبادان و خرمشهر شور سینه زنی آگهی استخدام




تاریخچه فوتبال آبادان

آگهی استخدام این سرخ تلخ(احسان نمازی) فرهاد حسن




خیانت تعدادی از مسئولان خلاف کارخرمشهر کمتر ازجنایات صدام نیست

آگهی استخدام سوء مدیریت درخوزستان بالاخص درآبادان وخرمشهر بیداد می کند که نامه من به




تاریخچه پیدایش و بالندگی دانشگاه صنعت نفت در ایران

عنوان درجه مهندسی عمومی فارغ التحصیل و در واحدهای مختلف صنعت نفت استخدام درآبادان




دولت کويت 1000 کارگر بنگلادشي را اخراج کرد

صدور " رواديد بازرگانان " که اشاره به نوع رواديدي است که آژانس هاي استخدام درآبادان




مصاحبه ترانه ماه با حمیدعسکری

متولد20مهرماه 1357،زادگاه وی درآبادان است ولی بزرگ شده اصفهان (استخدام بازاریاب)




مشاهیر آبادان قسمت چهارم

شیوا درآبادان به دنیا آمد او پس از گذراندن تحصیلات دوره دبیرستان وارد آگهی استخدام




تیم بوکس شیراز قهرمان مسابقات سه جانبه آبادان شد

استخدام | اخبار مدت دوروز با حضور تیم های نفت امیدیه، نفت آبادان وهیات بوکس شیراز




تیم صنعت نفت آبادان همچنان می سوزد درگفت وگویی با شهرام مهرپیما مسائل را تجزیه وتحلیل میکنیم

آگهی استخدام و برایم افتخاری دیگر است که درآبادان خدمت کنم و نکته مهم این است که از




خانم راول مامای مناطق نفت خیز جنوب

راول در سال 1962 به ایران برمی گردد و 2 سال موظفی خارج از مرکزش را درآبادان و در استخدام




برچسب :