کیفیت نفوذ به جلسه بهايي‌ها در تبریز

کیفیت نفوذ به جلسه بهايي‌ها در تبریز

حاج محمد حسن عبديزداني در دومین جلسه از سلسله نشست هاي واگوئي بيش از نيم قرن مبارزه حق عليه باطل در مسجد حاج خلیل کوی اسلامیه تبریز به کیفیت نفوذ به جلسات بهاييان و آگاهي از انحرافات آن‌ها و هوشيار كردن مردم از اين دين‌تقلبي مي‌پردازد:

در همان سالهای 38-37 که حنیف نژاد و سید محمد میلانی وارد دانشگاه شده بودند، بهایی ها در دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز که در خیابان ارتش شمالی بود و الان محل آن به یک چاپخانه تبدیل شده فعالیت داشتند. میلانی و حنیف نژاد که در دانشگاه با تبلیغات اینها آشنا شده بودند پیش آقای کهنمویی آمدند و گفتند که اینها مردم و دانشجویان را به بهائیت ترغیب می کنند و می گویند که بهائیت دین پیشرفته تر و قابل تری است و دستوراتش متناسب با زمان است و کذا و کذا.

آقای کهنمویی گفتند که "اینها سه کتاب اساسی دارند: اقدس و ایقان و بیان.[1]قانون آنها در کتاب اقدس آمده و عمده افتضاح کاریهایشان هم در همین کتاب اقدس است.اگر این کتاب را به دست بیاورید، من نقطه ضعف های آن کتاب را برای شما بیان خواهم کرد".

در آن روزها من طلبگی می کردم و در دانشگاه نبودم. مغازه را هم اداره می کردم. روزی یکی از مالیاتچی های اداره دارایی تبریز به مغازه آمد به نام جواد نیک بین. که به خودش سید هم می گفت و شده بود سید جواد نیک بین. کارمند دارایی بود و دامادش دکتر لامعی هم در خیابان تربیت با کلیمیان شرکتی داروخانه داشت که عمده فروشی دارو می کرد. خانه خودش در محله شهناز بود که مرکز تبلیغاتشان هم همان خانه بود.در بند قناره کاشی. این آدم وقتی در مغازه کتابهایی را روی میز من دید، پرسید:دین و مرامت چیست جوان؟!

من که نمی دانستم او بهایی است به زبانم آمد و گفتم: هنوز دینی برای خودم انتخاب نکرده ام.در حال مطالعه و تحقیق هستم تا دین خودم را انتخاب کنم.

انگار که گمراهی برای هدایت یافته باشد،ذوق زده شد و گفت: احسنت! انسان باید دین خودش را درک کند. روش تو عالی ترین روش است. من خودم هم دین خودم را با تحقیق انتخاب کرده ام و به بهائیت رسیده ام. ما جلساتی داریم که روزهای دوشنبه تشکیل می شود البته جمعه ها هم جلسه ای داریم ولی عمده جلسات ما دوشنبه ها تشکیل می شود. به آن جلسات بیا که برای دیانت تو بسیار مفید خواهد بود!

من دعوت او را قبول کردم ولی قبل از رفتن با دوستانم مشورت کردم و آنها توصیه کردند که پنهانی و ساده واری پیش بروم و ارتباطم را با آقای کهنمویی و جلسات مذهبی پنهان کنم.

اولین باری که به آن جلسه رفتم با استقبال و تشویق روبرو شدم. جلساتشان سر  ساعت شروع می شد و اگر یک دقیقه تاخیر می  کردی درها بسته می شد. این هم خودش روشی بود برای تحریص مردم به اینکه خیال کنند در آن جلسه ها چه خبراست! یک روز می گفتند که فلانی از آمریکا می آید و یک روز می گفتند که استادی از کانادا یا فرانسه می آید و ائله و بئله. شاید هم اصلا از این خبرها نبود و استاد مثلا از تهران می آمد. می گفتند که استاد فلانی، فلان ساعت در اصفهان است و بهمان ساعت در شیراز و مثلا ساعت 8 در تبریز خواهد بود.اغلب حرفهایشان هم راجع به علی محمد باب[2] یا میرزا حسینعلی بها(نوری) بود[3]. که سلامهایشان خطاب به میرزا حسینعلی بها بود.یا به قول خودشان حضرت بها.

من در جلسات اینها مرتب حاضر می شدم و طوری وانمود می کردم که واله و شیفته دین اینها شده ام و البته گزارش جلسات را هم به دوستانم می دادم که فلان صحبت شد و بهمان درسها داده شد.

بالاخره تا جایی پیش رفتم که کتاب اقدس را برایم طرح کردند؛ و من جوانی که مشتاق زیارت این کتاب ارزشمند هستم! می گفتند  که به این سادگی به دست نمی آید و هنوز چاپش کم است و کذا و کذا.بالاخره قرار شد کتاب را یک شب به من امانت بدهند و فردایش در جلسه دوشنبه کتاب را برگردانم.کتاب را که گرفتم سریع یک جمع هفت نفری تشکیل دادیم که من بودم و حنیف نژاد و میلانی و مرحوم حاج مهدی صحاف نژاد - که صحاف بسیار ماهری بود - و مهندس عظیمی و یکی از دوستان و همکلاسی های دکتر میلانی.

قرار شد که این کتاب را یک شبه استنساخ کنیم و در دفترها بنویسیم که من از نسخه دوم بعضی از آن دست نوشته ها هنوز هم دارم.مرحوم صحاف نژاد با مهارت ویژه کتاب را خیس زد و نرم کرد و نخهایش را کشید و کتاب را به ده قسمت تقسیم کرد که هر کدام یک قسمتش را برداشتیم و من و دکتر میلانی و حنیف نژاد هم هر کدام یک قسمت اضافی برداشتیم و یک شبه مطالبش ر پیاده کردیم روی کاغذ؛ چون آن زمان ها هنوز فتوکپی و زیراکس مثل امروز نبود. مثلا این ها برای مهریه زنان روستایی و شهری چنین می نویسند که برای خانم روستایی 9 مثقال نقره و برای خانم شهری 9 مثقال طلا. و این از مساوات آن هاست! یا مثلا اگر  کسی به همسر و ناموس فرد دیگری تجاوز کند، می گویند که اگر آن زن شهری باشد باید 9 مثقال طلا برای زن شهری بدهد و برای زن روستایی 9 مثقال نقره و خودش هم باید 9 هفته یا 9 ماه-که هر هفته این ها هم 9 روز است - تبعید شود به شهری غیر از وطنش و در آنجا بماند...همه اش جفنگیات و کثافات!

خلاصه مرحوم حاج مهدی این کتاب را بعد از استنساخ ما درست مثل اولش صحافی کرد و همان طور که داخل یک پاکت تحویل گرفته بودم، داخل پاکت بردم و تحویل دادم و هفته بعدش هم در جلسات آن ها حاضر شدم. به خیال خودشان کم کم وقت رسیدنم بود و شده بودم یک بهایی 24 عیار. در همان جلسه آخر با دکتر علی اکبر بهروزی که الان مقیم اتریش است و بعد از انقلاب هم مدتی رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز بود به جلسه رفتیم. آن ها دکتر را شناختند و به من توصیه کردند که با او دمخور نباشم چرا که آدم چندان خوب و قابل اعتمادی نیست و افکار انحرافی دارد!! دکتر بهروزی به جلسات مرحوم کهنمویی می آمد و قواعد عربی و تجزیه و ترکیب تدریس می کرد.

دو سه هفته بعد از همان استنساخ و بحث هایی که با حضور مرحوم کهنمویی در مورد  محتویات کتاب شده بود، حنیف نژاد و میلانی در کلاس های درس شروع کردند به اعتراض علیه این ها که بهائیت دین نیست و سازمانی سیاسی و مخوف و مافیایی است.بنای  بحث را با اینها گذاشتند و شروع کردند به آگاهی دادن به جوان ها که این ها وقت کلاس های درس را با این خزعبلات می گیرند و بهائیت ریشه اش این است و اصلش آن است و انحرافاتش این ها و غیره. و بالاخره با همان بحث ها اینها را از دانشکده فراری دادند و به قول ما تبریزی ها: "توفاقلارین داغیتدیلار."[4]

مرحوم کهنمویی در روشنگری این قضیه نقش اساسی داشت. در جلسات درس صحیفه سجادیه و تفسیر قرآن مطالب عمیق و روشنگرانه ای در خلال درس بیان می کرد که در شناساندن وضع اسفبار رژیم و اسرار پشت پرده و وابستگی حاکمیت به بیگانگان خیلی موثر بود. البته جلسه عمومی، صبح ها بود که در آن جلسه چندان به مسائل عمقی نمی پرداخت و در جلسه خصوصی که عصر جمعه ها تشکیل می شد افراد خاص شرکت می کردند که مهندس حنیف نژاد یکی از آن ها بود.می شود گفت مرحوم کهنمویی قبل از انقلاب و حتی قبل از سال42نقش اساسی در زمینه سازی فکری جوانان برای همراهی انقلاب داشت و افراد موثری از آن جلسات بیرون آمدند که در پیروزی انقلاب نقش تعیین کننده ای داشتند. بعدها که بهایی ها فهمیدند حضور من در آن جلسا ت به چه قصد و نیتی بوده، چندین بار تعقیبم کردند ولی چیزی دستگیرشان نشد. دوستان توصیه می کردند که مدتی از تبریز بروم،چون اسرار هویدا کردم و به زعم آن ها جرمم چوبه دار است! البته من توصیه دوستان را قبول نکردم و در تبریز ماندم و گفتم هیچ کاری نمی توانند بکنند. شکر خدا اتفاقی هم نیفتاد.

با همین اتفاقات و بحث ها بود که رسیدیم به سال41 و بحث انجمن های ایالتی و ولایتی مطرح شد.

پي‌نوشت:

[1] .برخی از احکام بهائیت که در کتاب اقدس آمده و از جانب حسینعلی بهاءالله بیان گشته چنین است:

احکام اعلام شده از جانب حسینعلی بهاءالله بر اساس احکامی است که از جانب علی محمد باب در کتاب بیان آمده است، اما در فلسفه و فروع تفاوتهایی بین این دو آیین مشاهده می شود:

1.نماز و روزه: از نظر بهائیان، نماز و روزه از اول بلوغ واجب می شود. «قد کتب علیکم الصیام الصلوه تسع رکعات الله منزل الایات حین الزوال و فی الکبور و الاصال (ترجمه:برای شما واجب شد نماز نه رکعتی برای خدا، نازل کننده آیات، در هنگام مغرب، صبح و ظهر) نماز میت از نظر آنان هفت رکعتی است. «کتب علیکم الصلوه فرادی قد رفع حکم الجماعه». در این جمله او نماز فرادی را واجب کرده و حکم به عدم جماعت داده است، اما بر اساس شواهد تاریخی خود میرزا و پسرش تا آخر عمر پشت سر اما م جماعت وقت نماز را به جماعت می خواندند.

2:قبله:«و اذا اردتم صلوه و لوا وجوهکم شطری الاقدس مقام المقدس» یعنی هر وقت خواستید نماز بخوانید روی خود را به مکان مقدس بگردانید. این مکان مقدس به عقیده بهائیان همان جایگاه جسد او در عکاست.

3:سرقت:«کتب علی السارقه النفی و الحبس و فی الثلاثه فجعلوا فی جبینه علامه یعرف بها لئلا تقبله مدن الله. (ترجمه:نوشته شد برای دزد، بار اول تبعید و بار دوم زندان و دفعه سوم اگر باز دزدی کرد قرار بدهید در کنار پیشانی او علامتی که به آن شناخته شود و شهر ها و دیارهای خدا او را نپذیرند.) به این حکم که بهائیان آن را برجسته ترین احکام اقدس می دانند چندین ایراد وارد کرده اند:

3-1مجازاتی برای زدن دزد قائل نشده است.

3.2.مجازات اشد یعنی نفی بلد را بر شدید یعنی حبس مقدم دانسته که اتفاقا برای دزد هم بهتر است، زیرا در دیار ناشناس بهتر می تواند دزدی کند.

3.3مجازات دفعه سوم را علامت جبین قرار داده (جبین محلی بالای فرو رفتگی جانب راست و چپ صورت است) و حال آنکه خوب بود علامت را در جبهه یعنی پیشانی قرار می داد که وسیله پوشیدن آن کمتر فراهم بود؛ بعلاوه اشخاصی که مرتکب دزدی می شوند از کسانی هستن که دزدی را کار و شعار خود می دانند و به راحتی در هر محکمه ای اعتراف می کنند و داغ بر پیشانی نهادن بی اثر است. حتی اگر برای شناخته شدن در هنگام دزدی باشد بی فایده است، چرا که دزدان یا در شب یا در روز خلوت بهطوری که کسی آنها را نبیند به دزدی می روند که در هر صورت حکم فوق بی نتیجه است.

4.3.پس از داغ شدن نیز حکم دیگری برای دزد معین نشده و نتیجه این می شود که پس از داغ شدن دیگر مجازاتی برای دزد معین نشده و او می تواند به راحتی به دزدی برود.

4.زنا: «قد حکم الله لکل زان و زانیه دیه مسلمه الی بیت العدل و هی تسعه مثاقیل من الذهب و ان عاد امره اخری و عودوا یضعف الجزاء.» (ترجمه: همانا حکم خدا برای همه افراد زانی و زانیه دیه مشخص کرده است برای بیت العدل و آن نه مثقال طلا است اگر مجددا تکرار شد میزان جریمه دو برابر می شود و الی آخر). در این احکام فرقی بین زنای محصنه و غیر محصنه قرار داده نشده است.

بهاءالله یکی از احکام کتاب بیان را فسخ نموده است و آن حکم سوزاندن کتب می باشد:«قد عفی الله عنکم فی البیان من المحو الکتب و اماکن بان تقرا و من المعلوم ما ینفعکم». یعنی این حکم بیان که در ن بر محو کتب امر شد از گردن شما ساقط شد و امر می شوید به خواندن و آموختن علوم آنچه احتیاج دارید.

5.محارم: ازدواج با محارم در این آیین مگر با زن پدر منع نشده  است. «قد حرمت علیکم ازواج آبائکم انا نستحی ان نذکرالغلمان» (ترجمه: همانا بر شما حرام شد ازدواج با زنان پدرانتان و ما حیا و شرم می کنیم از یادآوری حکم مردان {لوط}. در اینجا فقط حکم بر حرمت ازدواج با زن پدر شده است و ازدواج با دیگران اعم از خواهر و دختر و خاله و عمه و غیره حلال است.

6.عید:روز ولادت میرزا و روز بعثت باب اعیاد واجب هستند.

7.ازدواج: «قد کتب علیکم النکاح ایاکم ان تجاوزوا عن الاثنین.» (ترجمه: برای شما ازدواج نوشته شد. دوری کنید از بیشتر از دو زن گرفتن.) عجب این است که بسیاری از بهایی ها بیش از دو زن گرفته اند و خود میرزا با اینکه به قول خود مسجون بود به دو سه زن قناعت نکرد و عجب تر اینکه با وجود این باز بهائیان را عقیده بر این است که در بهائیت ازدواج با بیش از یک زن حرام است.

در این آیین معاملات ربوی آزاد است و حجاب زنان و ترک تراشیدن ریش مردان ملغی شده است. (سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 110-112)

[2] . سید علی محمد شیرازی (سید باب) در روز اول محرم 1235 قمری/ سوم اکتبر 1819 میلادی در شیراز متولد شد. تحصیلات مقدماتی علی محمد در شیراز و نزد شیخ عابد معلم بود، سپس به بوشهر رفت و در آنجا به تجارت پرداخت و به علت دانستن مسائل حلال و حرام و پاره ای ادعیه و اوراد به « سید ذکر » معروف شد. سپس به شیراز باز گشته با خدیجه بیگم علویه ازدواج نمود که پسری به نام سید احمد حاصل این ازدواج بود که پس از مدتی از دنیا رفت. با فاصله ی اندکی از این حادثه سید باب به کربلا رفت و در آنجا در درس جامعه سید کاظم رشتی حاضر گشت. باب مدعی امی و درس ناخوانده بودن است اما مدارک دال بر تحصیل او نافی این ادعای اوست. زمان شروع دعوی علی محمد باب معلوم نیست اما در شب جمعه پنجم جمادی الول سال 1260/ مه 1884 م ادعای خود را علنی کرده است که بهائیان آن شب را مبعث « قطه ی اولی» می نامند و آن را مبدا (تاریخ بدیع ) قرار داده اند و بهاء آن را یکی از اعیاد مهم برشمرده و انتقال در آن روز را بر بهائیان حرام شمرده است. وی در سال 1266 ق اعدام شد. (پیشین، صص 126 – 131 )

[3] . میرزا حسین علی نوری ( بهاء الله ) در دوم محرم 1233 ق در تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ از هم نشینان و مصتوفیان زمان محمد شاه قاجار بود. وی نیز همچون علی محمد باب خود را امی میخواند. در اوان ادعای باب میرزا حسین علی به وی گروید و در جریان ترور محمد تقی قزوینی ( شهید ثالث ) دخیل بود و به همین سبب به زندان افتاد. پس از اعدام سید باب، بهاء الله داستان حمایت میرزا یحی را بر سر زبانها انداخت تا از آ سیب معاندان در امان بماند، اما امیرکبیر اعلام داشت او 5 کرور تومان یهنی نیم برابر قرامت جنگهای ایران و روس به خزانه ی کشور ایران خسارت وارد کرده و او را به عراق تبعید نمود.

حسین علی بهاء پس از عراق به ایران آمد و پس از ترور نافرجام نصر دین شاه مدتی در زندان سیاه چال تهران محبوس شئ و سپس با وساطت و اصرار سفیر روس آزاد و به عراق تبعید شد. بهاء الله در دوم ذی قده 1309 پس از 20 شبانه روز تب در عکا از دنیا رفت. ایقان و اقدس از تالیفات اوست که از کتب اساسی بهائیت می باشد. ( پیشین، صص 143 – 151 )

[4] . این ترکی است معادل بساطشان را برچیدند.


مطالب مشابه :


جامعه بزرگ کارکنان و کارمندان چورس در کلیه ادارات دولتی

-اسلام اصغرپورنیروی انتظامی تبریز -ایوب ایوبی اداره اقتصادو دارایی الله نظری اداره




آدرس مناطق مالیاتی استان تهران

دارایی شهر ری : اداره کل روابط عمومی قوه قضاییه دفتر اسناد رسمی 71 تبریز




کیفیت نفوذ به جلسه بهايي‌ها در تبریز

روزی یکی از مالیاتچی های اداره دارایی تبریز به مغازه آمد به نام جواد نیک بین.




بهره‌برداری از مجتمع توان‌یابان مهر در تبریز

تبريز مهندس مهدي بهرا دانشجوی دکترای مدیریت شهری کارشناس ارشد مهندسی برق تبریز




فهرست آثار ملی ایران - آذربایجان شرقی / تبریز - 4

اداره گمرک تبریز: تبریز، خیابان دارایی، دالان حاج شیخها، روبروی مجموعه حاج




لیست ثروتمندترین تبریزی ها

تبریز شهر آرزوها بنابراین انتشار نام و فهرست دارایی های آنان او برای تاسیس و اداره این




استخدامهای جدید تبریز(ماشین سازی تبریز-اداره اوقاف-)

وبلاگ پاک جوان - استخدامهای جدید تبریز(ماشین سازی تبریز-اداره اوقاف-) - اولین وبلاگ اطلاع




استخدام ادارات دولتی در تبریز

اداره امور اقتصاد و دارایی. دادگستری. اداره » استخدام یک موسسه بانکی معتبر در تبریز




اسامی پذیرفته‌شدگان نهایی آزمون استخدامی استانداری آذربایجان شرقی و 24 دستگاه اجرایی استان اعلام شد.

تبریز . اصلي . یاور . محمودی . امور اقتصادی و دارایی . اداره کل بازرگانی .




برچسب :