قصه خاله پیرزن مهربون و اشکال هندسی


13849267298.jpg?41

این قصه در واقع تغییر یافته ی قصه ی خاله پیرزنی هست که توی اون روز بارونی به حیوانات جا داد ،در واقع روشی برای یاد دادن اشکال هندسی هست، می تونیم برا یاد دادن رنگ ها هم با اعمال تغییراتی از اون استفاده کنیم...

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای خوب و مهربون هیشکی نبود...


ادامه مطلب :

یه روز یه خاله پیرزن مهربون توی به روستای کوچیک، توی یه کلبه ی خیلی کوچیک زندگی می کرد . (یادآوری کنید همون پیرزنی که به حیوونها جا داد) یه روز که رفته بود توی حیاط خونه اش تا گلهاش رو آب بده، ناگهان توی باغچه چند تا شکل دید که لای بوته ها قایم شده بودند و می لرزیدند.

با دیدن اون اشکال جا خورد و گفت: «اِوا ! ننه! شما دیگه چی هستید؟»

اون اشکال گفتند که : «ما اشکال هندسی هستیم خاله پیرزن مهربون!»

(می توانید این اشکال را روی مقوا و یا کاغذ رنگی بکشید و دور آن را قیچی بزنید و هر وقت هر شکل شروع به صحبت می کند آن را بالا بیاورید و تکان بدهید)

خاله پیرزن گفت: «خُب اینجا چی کار می کنید، جای شما توی کتاب ریاضیه!»

اشکال هندسی گفتند: «بله خاله پیرزن، ما توی کتاب ریاضی سینا بودیم، ولی اون از کتابش خوب مراقبت نکرد و ورق های اون رو پاره کرد و ما از توش ریختیم بیرون، حالا هم جایی رو نداریم که بریم، الان هم سردمون شده»

(اشکال هندسی را بلرزانید)

خاله پیرزن گفت: «خُب ننه! من چی کار می تونم براتون بکنم، می دونید که خونه ی من خیلی کوچیکه، از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون ، چند وقت پیش حیوونهای جنگل از سرما به خونه ی من پناه آوردند، و الان دیگه هیچ جایی ندارم که به شما بدم»

ولی وقتی خاله پیرزن مهربون به اون اشکال بیچاره نگاه کرد و دید می لرزند دلش به حال اونا سوخت و گفت :«ننه جون! حالا بگید ببینم اسمتون چیه؟ بیایید فکر کنیم ببینیم می تونیم یه جایی براتون پیدا کنیم؟»

اولی گفت: «من مثلث هستم خاله پیرزن مهربون!»

همینکه خاله پیرزن داشت فکر می کرد و می گفت :«من تو رو کجا جا بدم؟»، مثلث گفت: «من می تونم برگ گلهای توی گلدونتون باشم».

13849251684.jpg?89

 خاله پیرزن گفت: «بَه بَه! چه فکر خوبی کردی ننه! باشه تو برو و برگ گلای من باش»

دومی گفت: «من مستطیل هستم خاله جان» و وقتی دید خاله پیرزن داره فکر می کنه که کجا اون رو جا بده گفت : «من می تونم یه پادریِ خوشگل بشم برات».

13849266522.jpg?77

خاله پیرزن گفت :«خیلی خوبه ننه! اتفاقا پادریِ خونه ی من خیلی کهنه و پاره شده، تو برو پادریِ خونه شو»

سومی گفت : «من دایره هستم خاله پیرزن» خاله پیرزن گفت: «خب من تو رو کجا جا بدم؟». دایره یه نیگا به دور و برش انداخت و دید شبیه قاب عینک خاله پیرزنه، بعد گفت : «می تونم قاب عینکتون بشم خاله جون!»

13849246014.jpg?88

خاله پیرزن گفت :«خیلی خوبه ننه! اتفاقا قاب عینک من چند وقته که شکسته، تو هم بیا و قاب عینک من شو»

چهارمی گفت: «من مربع هستم خاله پیرزن مهربون»، خاله پیرزن گفت : «من تو رو کجا جا بدم؟». مربع گفت : «من می تونم قاب عکس بشم براتون و عکستون رو بذارید توی من و منو بزنید به دیوار».

خاله پیرزن گفت : «نه ننه! اتفاقا تازگی یه عکس با حیوونای جنگل انداختم و یه قاب عکس حیوونا بهم هدیه دادند و اون عکس رو قاب کردیم و زدیم به دیوار، من قاب عکس احتیاج ندارم»، مربع یه کم فکر کرد و گفت : «خُب من می تونم براتون یه قاب پنجره بشم که برا آب دادن به گلهاتون لازم نباشه بیایید بیرون و با باز کردن پنجره از همونجا آب بدین به گلهاتون».

13849264493.jpg?61

خاله پیرزن گفت : «به به ! چه فکر خوبی کردی ننه! تو هم بیا و قاب پنجره ی من باش»

به این ترتیب همه ی اشکال، جای خودشون رو توی خونه ی خاله پیرزن پیدا کردند و شاد و خوشحال در کنار خاله پیرزن زندگی کردند.

قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید...

(برای پیدا کردن جای هر شکل می تونید از کودک خود کمک بگیرید و بگویید یه نیگا بنداز ببین -مثلا- دایره شبیه چیه؟ کجا می تونه جا بشه؟ اینطوری نگاه بچه ها به اطراف با دقت تر میشه و می تونن اشکال هندسی رو از وسایل اطرافشون تشخیص بدن و بهتر اون اشکال رو بشناسند)

قصه برای کودکان


مطالب مشابه :


طرز ساخت سه نوع اسباب بازی آموزش اشکال هندسی به کودکان درمنزل

آموزشی - طرز ساخت سه نوع اسباب بازی آموزش اشکال هندسی به کودکان درمنزل - آموزشی علمی - آموزشی




طراحی با اشکال هندسی

خالــــــه لیلا سایتی برای کودکان - طراحی با اشکال هندسی -




قصه خاله پیرزن مهربون و اشکال هندسی

***ترانه های کودکان***2 - قصه خاله پیرزن مهربون و اشکال هندسی - در این وبلاگ مطالبی در رابطه با




حجاب

شعر کودکانه - حجاب - سلام بچه ها - شعر کودکانه. وقتی حجاب نداره ***اشکال شرعی داره




تدريس اشکال هندسي با شعر

در تدريس اشکال هندسي از تصاويري زيبا همراه با شعر هاي جالب که نفيسه (يکي از دانش آموزانم




برچسب :