مقاله

چاپ شده در مجلة علمی-پژوهشی پژوهشنامة زبان و ادب فارسی(گوهر گویا)، سال چهارم،ش16،زمستان 8913،صص 29-56

 

ویژگی های اقلیمی در داستان نویسی شمال ایران

 

دکتر رحمان مشتاق مهر*

دکتر رضا صادقی شهپر **

چکیده

اقلیم گرایی در داستان نویسی معاصر ایران به طور جدّی از  دهة هزار و سیصد و سی شمسی آغاز
می شود و در دهه های چهل و پنجاه به اوج خود می رسد . داستان های اقلیمی غالباً بازتاب دهندة ویژگی ها و عناصر مشترکی چون فرهنگ، باورها و آداب و رسوم یک منطقه
جغرافیایی اند . با توجّه به خاستگاه نویسندگان و ویژگی های اقلیمی بازتابیده در آثارشان ، پنج حوزه یا شاخة داستان نویسی اقلیمی شمال ، جنوب ، غرب ، شرق و آذربایجان ، در داستان نویسی معاصر ایران قابل تشخیص است .

این مقاله پس از ارائه تعریفی از داستان اقلیمی – با توجه به عناصر و ویژگی های بازتابیده در داستان های اقلیمی – به معرّفی انتقادی داستان های اقلیمی شمال و برشمردن ویژگی های آن ها  با ارائة شواهد و نمونه های متنی ، می پردازد و نشان می دهد که این شاخه از داستان نویسی اقلیمی – علی رغم ساده اندیشی برخی منتقدان – از اهمیت و اعتبار ویژه ای برخوردار است .

واژه های کلیدی : داستان ، داستان نویسی معاصر ایران، داستان اقلیمی، شمال .

مقدمه

در همة فرهنگ ها و دایرة المعارف های ادبی در تعریف داستان اقلیمی عموماً بر وجود عناصر مشترکی همچون فرهنگ و معتقدات مردمی ، آداب و رسوم و ویژگی های محیط طبیعی و بومی تأکید شده است . این داستان ها در زبان لاتین معمولاً به نام Regional novel   ( رمان محلّی یا ناحیه ای ) خوانده می شوند . مارتین گری در تعریف آن می نویسد رمانی است که : « تأکیدش بیشتر بر جغرافیا ، آداب و رسوم و گفتار محلّ خاصّی است و دربارة آن محل ، بیشتر توضیح جدّی می دهد تا اطّلاعات پیش زمینه ای صرف . » ( گری ، 1382 : ص 272) و جمال میر صادقی می گوید : « رمانی است که به کیفیّت و مختصات جغرافیایی بومی و ناحیه ای وفادار بماند و بر محیط و قلمرو خاصّی تمرکز یابد ... در این رمان ها توجّه بسیار به توصیفات و خصوصیّات بومی و ناحیه ای از جمله نحوة لباس پوشیدن و صحبت کردن و آداب و رسوم می شود و این خصوصیّات به عنوان پایه و اساس داستان کارکرد دارد. » ( میر صادقی ، 1377 : ص 147)

اصطلاح دیگر در زبان انگلیسی برای داستان های اقلیمی ، Local color writing  ( نوشتة محلّی ) است و در تعریف آن گفته اند داستانی است که در صحنه و زمینة آن ، غالباً آداب و رسوم و سنّت ها ، لهجه و گفتار محلّی ، پوشش ها ، فولکلور ، و حتّی شیوه های تفکّر و احساس مردم یک منطقه نشان داده می شود به گونه ای که این عناصر ، متمایز و مشخّص کنندة یک اقلیم خاص است . ( Abrams,1993:p.107,baldick ,1990:p.142)

با توجه به ویژگی های اقلیمی(1) بازتاب یافته در داستان های اقلیمی معاصر ایران می توان در تعریف داستان اقلیمی گفت : داستانی است که به سبب بازتاب گستردة عناصر اقلیمی و محیطی
– به دو شکل تزیینی و پویا – در طی حوادث و ماجراها ، داستان ، رنگی محلّی و بومی دارد  و متعلّق به ناحیه ای خاص و متمایز از دیگر مناطق است و این عناصر بومی و محیطی عبارتند از : فرهنگ مردم ؛ شامل معتقدات و آداب و رسوم ، مشاغل و حرفه ها ، شکل معماری منطقه ، خوراک ها ، پوشش ها و زبان محلّی ( لهجه و ساختار زبانی ، واژگان و اصطلاحات محلّی، ترانه­ها و سرودها ) ، شیوة معیشتی ، اقتصادی و تولیدی ، مکان ها و مناطق بومی ، محیط و طبیعت بومی، صور خیال اقلیمی ( بومی ) ، تحوّلات و جنبش های سیاسی و اجتماعی منطقه .

 

داستان نویسی اقلیمی معاصر ایران

 تاریخ واقعی پیدایش داستان اقلیمی و روستایی در داستان نویسی معاصر ایران را – اگر از یکی دو داستان روستایی اوّلیه چشم بپوشیم – باید دهة سی شمسی و رشد و شکوفایی اش را دهة چهل و پنجاه بدانیم که نویسندگان زیادی به طور جدّی به نگارش این گونه داستان ها پرداختند و آثاری چشمگیر پدید آوردند .

مهم ترین رمان اقلیمی روستایی در دهة سی ، « دختر رعیّت» (2) (1327) از محمود اعتماد زاده ( م.ا. به آذین ) است . یک سال پیش از او هم ، بزرگ علوی در داستان کوتاه «گیله مرد » (1326) به مبارزات دهقانان گیلانی با توصیفاتی قوی و پویا از محیط و طبیعت بارانی شمال می پردازد .

با وجود اتّفاق نظر بیشتر منتقدان بر این دو داستان به عنوان اوّلین کوشش ها برای نگارش داستان اقلیمی ، باید تاریخ نگارش این گونه داستان ها را دو دهه قبل از « دختر رعیّت » و « گیله مرد » دانست . رمان « روز سیاه کارگر » (1305) نوشتة احمد خدا دادة کُرد دینوری (3) ، اوّلین داستان اقلیمی روستایی است و به زندگی دهقانان و روستائیان غرب ایران می پردازد . نویسنده ، خود با آگاهی از این موضوع در مقدّمة کتابش می نویسد : « این بندة بی قدر و مقام ، احمد خدا دادة کرد دینوری ، محض خدمت به عالم بشریّت ، بر خلاف مصنّفین سلف ، دفتر خود را به نام طبقة کارگر و عامة رنجبر ... زینت می دهم ... تا کنون کتابی که زندگانی یک نفر دهکان صحرایی مشروحاً باشد دیده نشده ... ( خدا داده دینوری ، 1305 : ص 3و4) « مرقد آقا» (1309) از نیما یوشیج ، دوّمین رمان اقلیمی است که در آن با روایتی طنزی و انتقادی ، زندگی فقر آلود و غرق در جهل و خرافات دهقانان شمالی و جوامع روستایی نشان داده می شود .

پس از این کوشش های نخستین است که جریان نیرومندی در دهة چهل در داستان نویسی معاصر ایران به نام ادبّیات اقلیمی شکل می گیرد و بسیاری از نویسندگان را در پی خود می کشاند و از این میان چهره های  پر قدرت و صاحب نامی چون محمود دولت آبادی از شرق ، احمد محمود و امین فقیری از جنوب ، محمود طیّاری ، اکبر رادی و ابراهیم رهبر از شمال ، علی اشرف درویشان و منصور یاقوتی از غرب و غلامحسین ساعدی و صمد بهرنگی از آذربایجان سر بر
می آورند .

 

پیشینة پژوهش

تحقیق در ادبیّات اقلیمی (داستان) و تقسیم بندی آن به سبک ها و مکاتب گوناگون ، پیشینة زیادی ندارد. نخستین بار محمد علی سپانلو از تأثیر اقلیم و جغرافیای محیطی بر داستان های جنوبی سخن می گوید . او در سال 1358 در مقالة « گزارشی از داستان نویسی یکسالة انقلاب » وقتی به نام بهرام حیدری و نسیم خاکسار می رسد ، اصطلاح « مکتب خوزستان » را پیشنهاد
می کند و می نویسد : « دو مجموعة "لالی" از بهرام حیدری و « نان و گل » از نسیم خاکسار ، احتمالاً بهترین دستاوردهای قصّه های کوتاه ما در یکسالة انقلابند . از لحاظ سبک ، هر دو مجموعه خصلتی یگانه دارند . اینان به مکتبی در داستان نویسی ایران متعلّق هستند که کم کم می توان به آن اسمی داد . مکتب خوزستان .» ( سپانلو ، 1358 : ص 8)

سپانلو ، همچنین در مقالة دیگری در سال 1376 ، از چهار مکتب داستان نویسی خوزستان ، اصفهان ، تبریز و گیلان با ویژگی ها و نمایندگان خاص خود نام می برد (سپانلو ، 1376:ص62-64) که باید آن را بحث تکمیلی مقالة پیشین (1358) وی دانست . او در همین مقاله مدّعی است که اصطلاح « ادبیات اقلیمی » را هم برای نخستین بار ، خودش در مقالة « دوران داستان » ( مجلّة فردوسی ، مرداد ماه 1349 ) پیشنهاد کرده است .

دوّمین منتقد ، حسن میر عابدینی است که در کتاب ارزشمند خود به نام « صد سال داستان نویسی ایران » تحت عنوان « ادبیات روستایی و اقلیمی » بدان می پردازد ، او دو جریان عمده به نام « ادبیات اقلیمی جنوب » و « ادبیات اقلیمی شمال » مشخّص می کند بی آنکه نام سبک یا مکتب بر آن ها بنهد.

سوّمین منتقد این حوزه ، یعقوب آژند است . او در اسفند ماه 1369 ، طی مقاله ای – البتّه با نوعی شتابزدگی – از هشت « سبک تهرانی ، اصفهان ، جنوب ، خراسانی ، شمال ، آذربایجان ، شیرازی ، و کرمانشاهی » ( آژند ، 1369 : ص 13) با ویژگی ها و داستان نویسان آن نام می برد .

منتقد چهارم ، قهرمان شیری است که از سال 1382 به این طرف ، به گونه ای منسجم تر در طی سلسله مقالاتی در نشریّات مختلف ، دربارة مکاتب داستان نویسی معاصر بحث کرده و اخیراً نیز همان مقالات را – با اندکی تغییر – در کتابی به نام « مکتب های داستان نویسی در ایران » (1387، نشر چشمه ) گردآورده و چاپ کرده است .

دکتر شیری هم در اوّلین مقاله اش در این زمینه با عنوان « پیش در آمدی بر مکتب های داستان نویسی در ادبیات معاصر ایران » ، هفت « مکتب ( سبک ) آذربایجان ، اصفهان ، خراسان ، جنوب ، شمال ، غرب ، و مرکز » ( شیری ، 1382: ص148) را از دورة مصدّق تا دو دهه پس از انقلاب اسلامی ، مشخّص می کند .    

آنچه در پژوهش ما مورد نظر است به دور از این گونه مکتب بندی هاست . هدف ، بررسی داستان هایی با مشخّصه هایی هماهنگ و در پیوند با منطقه جغرافیایی و اقلیمی خاص و متناسب با خاستگاه نویسندگان شان است . بنابراین ، از شیوه ای کلّی و فراگیرتر به نام « داستان نویسی اقلیمی » سخن باید گفت که در اقلیم های مختلف ، بازتاب های مختلف داشته است به طوری که از مقایسة آن ها نتایج جالب و ارزشمندی به دست خواهد آمد . نگارندگان در بررسی داستان های اقلیمی – از نهضت مشروطه تا انقلاب اسلامی – پنج حوزه یا شاخة داستان نویسی اقلیمی جنوب، شمال ، شرق، غرب ، و آذربایجان را مشخص کرده  و در این مقاله به بررسی داستان های اقلیمی شمال پرداخته ایم.

نکتة قابل ذکر آنکه در پژوهش های مذکور ، گذشته از بعضی تداخل ها و تضادهایی که گاه در، آوردن نام برخی نویسندگان در ذیل سبک یا مکتب خاص دیده می شود ، هیچ یک از آن ها به ارائه شواهد و نمونه های داستانی برای ویژگی های برشمرده نپرداخته اند و به ذکر ویژگی هایی کلّی بسنده کرده اند . این موضوع حتّی در منسجم ترین و گسترده ترین کار در این زمینه – یعنی کتاب « مکتب های داستان نویسی در ایران » - هم نادیده گرفته شده است . از سوی دیگر ، نویسندة این کتاب ، با آنکه از مکاتب داستان نویسی آذربایجان ، اصفهان ، خراسان ، جنوب و کرمانشاه ، نسبتاً مبسوط و مفصّل صحبت می کند امّا از سبک شمال تقریباً چیزی نمی گوید و تنها در بخش پیش درآمد کتابش ، حدود دو صفحه دربارة ویژگی های کلّی منطقه شمال بحث می کند. چنانکه بر می آید ، ظاهراً این منتقد محترم ، داستان نویسی اقلیمی شمال را از اهمیّت چندانی برخوردار نمی بیند و معتقد است که آن « استقلال تمام عیاری » ( شیری ، 1387 : ص 43 ) ندارد!

ابراز چنین نظری ، حداقل دربارة دهة چهل و پنجاه در داستان نویسی اقلیمی شمال ، چندان درست نمی نماید و نتایج بدست آمده از بررسی های ما نشان می دهد که این حوزة داستان نویسی اقلیمی ، - در محدودة زمانی مشروطه تا انقلاب – در کنار دیگر شاخه های شیوة داستان نویسی اقلیمی ، از اهمیّت خاص خود برخوردار است و تقریباً چیزی بدهکار آن ها نیست . حتّی می توان گفت که گاه رگه های اقلیمی اش قوی تر از برخی از این حوزه هاست .

اکنون ، ابتدا به معرّفی انتقادی داستان های اقلیمی شمال می پردازیم و سپس برای هر یک از ویژگی های اقلیمی آن ها ، یکی دو نمونه و شاهد متنی ارائه می دهیم :

 

داستان نویسان و داستان های اقلیمی شمال

اگر از نیما یوشیج ، نویسندة دوّمین رمان اقلیمی معاصر ایران – یعنی « مرقد آقا » (1309 شمسی) – و برخی داستان های کوتاه اقلیمی  مانند « در طول راه » ( 1315) و « بد نعل » (1323) و نیز نویسندگانی چون نادر ابراهیمی ، شاپور قریب و بزرگ علوی که داستان هایی دربارة اقلیم شمال آفریده اند بگذریم ، همة نویسندگان مورد بحث در این مقاله ، از خطّة گیلان بر خاسته اند و در طول تقریباً دو دهه ، یعنی از سال 1341 تا 1357 – که پایان دورة مورد بررسی ماست – به آفرینش داستان هایی اقلیمی دربارة محیط شمال پرداخته اند . و باز اگر نویسندة رمان
« دختر رعیّت » را که از نظر زمانی بر ایشان پیشی دارد ، جداگانه در نظر آوریم ، بیشتر این نویسندگان اختلاف سنّی چندانی با همدیگر ندارند .

نویسندگانی که در این جا مورد بررسی و نقد قرار خواهند گرفت عبارتند از : اکبر رادی ، ابراهیم رهبر ، محمود طیّاری ، حسن حسام ، محسن حسام ، کاظم سادات اشکوری ، مجید دانش آراسته ، هادی جامعی ، فرامرز طالبی ، سید حسین میر کاظمی ، نادر ابراهیمی ، شاپور قریب و بزرگ علوی . اما پیشتر ، به رمان دختر رعیّت می پردازیم :

« دختر رعیّت » (1327) ، نوشتة محمود اعتماد زاده ( م.ا. به آذین ) بعد از « روز سیاه کارگر » و « مرقد آقا » سوّمین و مهم ترین رمان اقلیمی در  دهة سی شمسی است و چهره ای نسبتاً اصیل و واقع گرا از روستاهای مناطق گیلان ارائه می کند ، چنانکه نویسنده خود می گوید : « آنچه در این داستان می گذرد بازتاب رویدادهای پراکندة فردی و اجتماعی است ... نوشته ای است که مهر واقعیّت بر پیشانی دارد هر چند از رنگ آمیزی خیال هم بی بهره نیست .» ( به آذین ، 1380 : ص6 به نقل از میر صادقی ، 1382 : ص 79 )

موضوع رمان ، زندگی رنج بار صغری ، کلفت خانة ارباب و فریب خوردگی و مورد تجاوز قرارگرفتن وی از سوی پسر ارباب است . مضمونی که بعدها بسیاری از روستایی نویسان ، آن را تکرار کردند . به آذین در این رمان با شیفتگی خاصّی از خاطرات دوران کودکی و آداب و رسوم مناطق گیلان سخن می گوید و در کنار آن به نهضت جنگل و مقاومت های میرزا کوچک خان و یارانش در برابر قزّاق ها می پردازد  اگر چه هیچگاه نمی تواند هماهنگی و یگانگی لازم را میان ماجراهای دوگانة رمان – یعنی زندگی صغری و نهضت جنگل – برقرار کند . و از همین روست که منتقدی ، عمده ترین ضعف رمان را - به درستی – همین می داند و می نویسد : « گویی در این کتاب به جای داستانی یگانه با دو داستان رو به روییم . » ( دستغیب ، 1357 : ص 78)

گذشته از این ، آنچه در این رمان غیبت محسوسی دارد ، طبیعت بکر و سرسبز شمال است . طبیعتی که می توانست نقشی هم تزیینی و هم پویا و حرکت زا در پیشبرد ماجراها داشته باشد . این کمبود زمانی بیشتر احساس می شود که پای جنگلی ها به میان داستان کشیده می شود امّا هیچگاه خواننده نمی تواند خود را در میان جنگل های سرسبز گیلان و یاران میرزا ببیند و از نزدیک با نوع زندگی و رده بندی های ایشان آشنا شود و این در حالی است که تقریباً در نیمی از رمان صد و هفتاد صفحه ای – یعنی از صفحة نود به بعد – شاهد حضور جنگلی ها و ماجراهای جنگل هستیم .

اکبر رادی بیشتر نمایشنامه نویس است و تنها مجموعه داستانش به نام « جاده » (1349) شامل هفت داستان کوتاه است که از این میان ، دو داستان « جاده» و « باران » اقلیمی اند و زندگی کشاورزان روستایی گیلان را در فضایی مه گرفته و بارانی توصیف می کنند . « جادّه » ، از گفتگوی دو همراه – نبی و نازعلی – در فضایی مه آلود و بارانی شکل می گیرد و گسترش می یابد . فلاکت و فقر و بدبختی آن دو از میان گفتگوها آشکار است و نویسنده به شیوه ای غیر مستقیم و بسیار ماهرانه از آن پرده بر می دارد بی آنکه شعار دهد و هیاهو راه بیندازد . « باران » هم روایت اندوه و ترس شالیکارن از خشکسالی ها و ستم ارباب و سلف خرها بر آنان و زندگی رنج بارشان است .

مجموعه های « دود» (1349) و « سوگواران » (1353) از ابراهیم رهبر ، تصویری گرفته و اندوهناک از طبیعت شمال ارائه می کنند . « مسافر خیال » ، « یک صبح » ، « جاده های باران خیز » و « درختان لیلکی » از مجموعة « دود» نشان دهندة فقر و محرومیت رفاهی و بهداشتی روستائیان ، زندگی رنج بار و غم آلود توتون کاران و ستم و اجحاف خریداران محصول بر آنان است . فضای هراسناک شب با جنگل های تاریک و پر هول و سکوت آن در « درختان لیلکی » متناسب است و هماهنگ با هراس و تشویش شخصیت های داستان می باشد که شباهنگام گاوی را دزدیده اند و
می برند .

داستان های « سوگواران » ، « شوهر دوم » و « پریشانی » از مجموعة « سوگواران » ، هم اقلیمی­اند . رهبر در « سوگواران » در پی نشان دادن آداب و رسوم منطقه است و هر جا که فرصت می یابد به توصیف دقیق سوگواری های ماه محرّم در روستاهای گیلان می پردازد . در « شوهر دوم » ضمن ارائة تصویری تراژیک از وضع زنان روستایی ، به برخی از رسوم عروسی در روستاهای گیلان اشاره می شود بی آنکه این موضوع بتواند در پیوندی ساختاری و هماهنگ با موضوع اصلی داستان قرار گیرد . « پریشانی » هم یادهای مشوّش جوان سرباز روستایی از فقر و تیره روزی دهقانان گیلانی و زندگی مشقت بار زنان شالیکار است .

رهبر در داستان « مرغزار » ( بازار ، مرداد 1344 ، ص 9) و « هیچ » ( آرش ، زمستان 1343 ، ص 51-53) به موضوع نهضت جنگل می پردازد . « مرغزار » ، سربازانی را نشان می دهد که در کمین مجاهدان جنگل اند . توصیف محیط آرام و سرسبز شمال در تضاد کامل با گروه تفنگچیانی است که بر هم زنندة آرامش طبیعت اند . « هیچ » نیز روایت خاطرات مجاهدی پیر از روزهای حضورش در نبردهای میان جنگلیان و قزّاق هاست .

محمود طیّاری در « طرح ها و کلاغ ها » (1344) با نثری ایجازی ، سریع ، شاعرانه و گاه موزون ، تصویری رمانتیک از طبیعت سرسبز روستاهای گیلان و شالیزارها و زنان شالیکار به دست می دهد . او در تلاش برای دست یابی به شیوة خاص ایجازی نثرش در این طرح ها به ابهام
می گراید و به گفتة منتقدی « آنقدر در به کارگیری کلمات خسّت می ورزد که نوشته اش گنگ می شود . » ( میر عابدینی ، 1383 ، ج 1 : ص 587 ) طیّاری در میان همین کلام ایجازی و اشاره وار ، از مسایل و مشکلات روستائیان هم پرده بر می گیرد . در « تبگیر » نبود بهداشت در روستاها و شیوع بیماری های گوناگون و بی توجّهی ادارة بهداشت و دولت به این موضوع آشکار است . فقر و نداری دهقانان و غارت شدن آن ها از سوی سلف خرها و نزول خوران شهری موضوعی است که در طرح های « گل آقا » و « جلبی » نشان داده می شود .

داستان بلند « کلاغ ها » از مجموعة « طرح ها و کلاغ ها » واگویه های ذهنی دهقانی عاصی دربارة زندگی رنج آلود دهقانان و غارت شدنشان از سوی ارباب و سلف خرها است که چونان کلاغ هایی بر سر آنها خیمه زده اند و دارائی شان را به یغما می برند . داستان با توصیفی از دوشنبه بازار رشت با فروشندگان و مشتریانش آغاز می شود و با نثری ایجازی و سریع ، برش هایی از زندگی دهقانان و ستم و تجاوز ارباب بر آنان را به تماشا می گذارد . همة این مسائل به شکل گفتگوی درونی در ذهن راوی – دهقان معترض به نظام مرسوم – جریان دارد که البتّه این اعتراض و عصیان فقط در ذهن راوی می گذرد بی آنکه بتواند در خارج رخ نماید تا اینکه خود و
خانواده­اش به نابودی کشیده می شوند .

طیّاری در مجموعه داستان « کاکا » ( 1346 ) نیز با همان نثر خاص خویش زندگی رنج آلود و توأم با فقر و نداری طبقة فرودست جامعه را روایت می کند . هیچ یک از هفت داستان این مجموعه ، ارزش اقلیمی ندارند و بهترین داستان آن - « کاکا » - توصیفی است از یک عرق فروشی در شهر رشت و درگیری عرق فروش با مأموران . داستان از طریق گفتگوهای عرق فروش با دوستانش شکل می گیرد و پیش می رود .

« خانة فلزی » (1341) هم همچون « کاکا » فاقد ارزش اقلیمی است و مضمون داستان ها ، عشق ، دعواها و مسایل خانوادگی ، نومیدی و بی ریشگی جوانان و خرافی بودن آدم هاست .
( میر عابدینی ، 1383 ، ج1 : ص 586)

« صدای شیر » ( 1350 ) شامل 24 طرح و چند نمایشنامه است . طرح های طیّاری در این کتاب در مقایسه با « طرح ها و کلاغ ها » در سطح پایین تری قرار دارند و مهم تر از همه ، بیشتر آن ها از ویژگیهای اقلیمی نیز خالی اند . با این حال می توان برخی خصوصیات اقلیمی همچون توصیف طبیعت ، شکل معماری و صور خیال اقلیمی و محیطی را در چند طرح این مجموعه نظیر « غرامت » ، « صدای شیر » ، « انبار سوزی » ، « خوف راه » و « خونه مرغدونی » مشاهده کرد . در میان طرح ها ، « صدای شیر » از زیبایی و تأثیر گذاری خاصّی بر خوردار است ونیز اشاره ای پنهانی به نهضت جنگل دارد و این موضوع از بی اعتمادی دختر روستایی به راوی فهمیده می شود که سعی می کند نام دائی اش « آقا کوچیک » را – که تحت تعقیب و تداعی کنندة نام میرزاکوچک خان است – از راوی پنهان کند .

حسن حسام در مجموعة « بعد از آن سال ها » (1352) تصویرگر رنج و بی پناهی زنان و زندگی شالیکاران و صیّادان شمالی است . از هفت داستان این مجموعه ، داستان های «غروبشکار»، « وجین » و « زن آقا فکر کن » دارای زبان و ساختار قوی تری هستند و بقیّه ، داستان هایی گزارشی و ضعیف اند . توجّه خاص حسام به زنان در این مجموعه کاملاً آشکار است چنانکه در
« وجین » ، « خان جان » ، « مادام » و « زن آقا فکر کن » با زنانی بی پناه مواجه هستیم که همگی سرانجامی دردناک و تراژیک دارند .

از میان داستان های این مجموعه ، تنها « وجین » ، « غروبشکار » و « خان جان » اقلیمی اند .
« وجین » تصویر گر رنج زنان شالیکار است ؛ زنی چند روز پس از زایمان به کار در شالیزار
می پردازد و می میرد . داستان با تصاویری زنده از محیط بومی و کار دسته جمعی زنان شالیکار و آواز خوانی های محلّی آنان همراه است . « غروبشکار » توصیفی است از درگیری های صیّادان و شکارچیان با مأموران شیلات . سستی و سکوت آدم ها و هراس شان در گفتگوهای شبانه دربارة ممنوعیّت صید و رویارویی با مأموران ، حاکی از تأثیر آب و هوا و رطوبت بر روحیة آن هاست . در « خان جان » هم مردم از ترس خان ، علیه فساد زنی گواهی دروغ می دهند و زن پیش از روز داوری خود کشی می کند چرا که مغلوب بودنش از قبل آشکار است و این تنها راه اعتراض در برابر محرومیّت از حقوق مدنی است . حسام در مجموعة « کارنامة احیاء » (1355) نیز به موضوع بی پناهی زنان می پردازد . داستان های این مجموعه در مقایسه با « بعد از آن سال ها » بسیار ضعیف و بی رمق اند و  پس از خوانده شدن ، کمتر در ذهن خواننده باقی می مانند و تأثیری برجا می گذارند آن گونه که مثلاً در « غروبشکار» و « وجین » می بینیم . دو داستان « کارنامة احیا » و
« خیزاب » - از چهار داستان این مجموعه – ارزش اقلیمی دارند . در « کارنامة احیاء » ، زنی پس از چهل سال کلفتی و کار در خانة ارباب ، در غربت و تنهایی می میرد بی آنکه این حادثه تأثّر کسی را برانگیزد . « خیزاب » هم عصیان کارگری را در برابر کارفرمایش بر زمینه ای مه آلود و گرفته به همراه ریزش شلّاق وار باران توصیف می کند که هماهنگی عجیبی با حادثة داستان یافته است .

محسن حسام در مجموعة « پشت پرچین » (1354) و داستان بلند « پرنده در باد » (1355) به جنبش جنگل و مبارزات جنگلیان می پردازد و با نظری مساعد و خوش بینانه بدان می نگرد .
« پشت پر چین » شامل دو داستان « ایاز » و « پشت پرچین » است . ایاز مردی است که به
جنگلی ها پیوسته و کودک خانواده در اندیشة ادامه دادن راه پدرش است . « پشت پرچین » نشان دهندة تقابل دو نوع زندگی مرفّه و فقیرانه و فاصلة طبقاتی است که در شکل زندگی حاجی نزول خوار و مستأجرها نمایش داده می شود . داستان بیش از حدّ کش داده شده و فاقد انسجام درونی است و حتّی دو نوع زندگی به صورت مجزّا از هم توصیف می شوند . خشم نویسنده هم داستان را از سیّالیّت و طبیعی بودن باز می دارد و برای آنکه ستمگران را به کیفر اعمالشان رسانده باشد دو کودک را به انتقام جویی کودکانه وا می دارد تا در سپیده دمی شیشه های خانة حاجی را بشکنند و خوف و هراس را در جان او فرو ریزند !

« پرنده در باد » هم موضوع و زاویة دید « ایاز » را تکرار می کند . وقایع داستان از نظرگاه کودکی روایت می شوند که عمویش از هواداران نهضت جنگل است و پس از کشته شدن ، کودک نیز می خواهد راه او را دنبال کند . داستان با توصیفاتی از حضور جنگلیان در شهر رشت و درگیری های شبانه شان با قزّاق ها و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم همراه است .

کاظم سادات اشکوری در داستانهایش ، توصیف طبیعت را با یادهای حسرت بار از روستا و ماجراهای عاشقانه در می آمیزد . « یک ساعت از 24 ساعت » (1350) که نوشته هایی است شبیه به طرح و قطعات ادبی ، توصیف هایی شاعرانه از طبیعت سرسبز شمال ، حسرت بر آرامش بدوی روستا ، اندیشة گریز از شهر و بازگشت به آرامش از دست رفتة آغازین است . « برگ ها می ریزند» (1351) داستان هایی است به هم پیوسته با مضمونی عاشقانه و نثری آهنگین و توصیفی، که آرزوی بازگشت به طبیعت و آرامش بدوی را به شکلی نمادین بیان می کند . دلدادگی زن جوان به مرد همسایه و ترک کردن و کشتن شوهرش که با طبیعت بیگانه است و تمام وقتش را در
کافه ها – نماد شهر – می گذراند بیان کنندة همین موضوع است . مرد هیچگاه نمی تواند در دل زنش که عاشق مهتاب و علف های وحشی و گل ها – طبیعت – است جایی داشته باشد . در عوض ، این دلربایی را مرد همسایه می کند که عاشق طبیعت است و عاقبت هم به کوه ها – نماد طبیعت – می گریزد و زن را نیز به دنبال خود می کشاند . بیگانگی میان مرد و زن ، بیگانگی انسان شهر زده ، با طبیعت است و عشق زن به مرد همسایه ، عشق انسان به طبیعت و زندگی بدوی پر از آرامش است و آرزوی بازگشت دوباره به طبیعت . ترک شوهر و کشتن او نیز می تواند کشتن اندک علایق شهری باشد و با این کار برای همیشه به مرد همسایه – طبیعت – می پیوندد .

مجموعة « شبنم برخاک » (1355) هم روایت هایی عاشقانه و تراژیک بر محیطی بومی اند . در « برکه های باران » عشقی ممنوع روایت می شود که بر اثر سخت گیری ها و تعصّبات قبیله ای ، عاشق را به کام مرگ می سپارد . « طنین رعد » نشان دهندة درگیری روستاییان بر سر زمین است که فاجعه ای شوم می آفریند . با اوج گیری حادثة داستان و سنگ پرانی مردم و کشته شدن قهرمان، رگباری تند و سرکش هم فرو می ریزد و هماهنگی محیط بومی با فضای داستان به اوج خود می رسد . در « عاشق سپید چشمه » ، عاشق مجنون به کوه ها می گریزد و به شکل حیوان در می آید و با حیوانات می زید . عشق به طبیعت و آرزوی یگانگی با آن که مضمون اصلی داستان های اشکوری است در این جا هم به شکل گریز به طبیعت چهره می نماید . « شبنم بر خاک » هم ماجرای دریده شدن چوپان جوان عاشق به دست خرس و ناکامی اش در عشق است . اوج حادثه بسیار طبیعی برگزار می شود و تصویری غم آلود و اندوه بار در جان خواننده آوار می شود . داستان پر از اصطلاحات چوپانی و توصیف های زیبا از طبیعت کوهستان است .

مجید دانش آراسته نیز در مجموعه داستان « روز جهانی پارک شهر و زباله دانی » (1351) زندگی مردم شمال را توصیف می کند . توصیف پیرمردان قهوه خانه نشین با همة آرزوها و
اندیشه هایشان ، جنبش جنگل ، زندگی دوره گردها و کارگران موضوع اصلی داستان های دانش آراسته اند . در « چراغ نیکلایی » و نیز « صندلی لهستانی » - که ساختی یکسان دارند – زندگی فقر آلود و پر از دروغ و دغل دوره گردان با همان زبان خشن و بی ادبانه شان به تصویر کشیده شده است . « نمایش هر شب ما » روایتی است از فقر عریان خانواده ای که آرامش آن را بر هم زده است . در « رویای یک سرباز » از طریق یادهای ذهنی سربازی غریب و تنها در شهر ، با غمی نوستالوژیک از روستا و مزارع چای و شالیزارها و کشتی های گیله مردی سخن می رود .
« همراهان » و « مجاهد پیر » روایت هایی افتخار آمیز از خاطرات پیرمردان قهوه خانه نشین از روزهای حضور در جنگل و مقاومت های جنگلی هاست . « شهرها شهرها » دربارة محیط های کارگری و زندگی رنج آلود کارگران است . داستان های « سمینار » ، « به شهر جایزه ها خوش آمدید » و « روز جهانی پارک شهر و زباله دانی » انتقادهایی طنز آمیز از تمدّن و پیشرفت های بشری و شهرزدگی است که به نابودی طبیعت و مسخ شدگی انسان انجامیده است و فاقد ارزش اقلیمی اند .

دانش آراسته ، همچنین تک داستان هایی دربارة محیط های کارگری و کارگران آوارة جویای کار چاپ کرده است از جمله داستان « بی گمان کسی منتظر او نیست » ( لوح ، 1350 ، ص 32-44) و « تصویری از او » ( پیام نوین ، دی ماه 1344 ، ش 10 ، ص 17 – 20)

هادی جامعی در داستان بلند « گل آقای لچه گورابی » (1354) زندگی نکبت بار و مرگ غریبانه و دردناک کارگری را نشان می دهد و بی طرفانه از زندگی فرودستان اجتماع پرده بر می گیرد بی آنکه دچار شعار گویی ها و سوزناله های رمانتیک مرسوم شود . او در کنار توصیف حالات گل آقا، زندگی پر مشقّت زنش – انسیه – را هم به تصویر می کشد . حضور کمرنگ و غیبت های مکرّر انسیه در طول داستان بسیار پر معنا و تأمّل برانگیز است . او هر گاه که وارد داستان می شود یا پس از هفته ها کار در مزارع شالی به خانه برگشته و یا در حال رفتن است . نبود او حتّی در شب مرگ همسرش به معنی وانهادن کارکرد و هویّت اصلی خود – یعنی همسری و مادری – و سند رنج کشیدگی و مظلومیت زنان شالیکار شمالی است .

فرامرز طالبی در رمان « رحمان در راه » (1357) ایستادگی رعیّت روستایی را در برابر ستم خان تصویر می کند و از سوی دیگر داستان را با نهضت جنگل پیوند می زند . رحمان – قهرمان داستان- رعیّتی روستایی است که در مقابل خان و نیروهای دولتی می ایستد سپس به جنگل
می گریزد و پس از مدّتی از سرداران میرزا کوچک خان می شود . رشد شخصیت اصلی داستان از یک رعیّت ساده و بدل شدنش به مبارز وطنی جالب است و بر خلاف بسیاری از داستان های مشابه ، شخصیّتی منفعل نیست و به ستم تن در نمی دهد . هر چند که پایان داستان و صحنة رویا رویی رحمان با نیروهای دولتی در مراسم خاکسپاری نامزدش ، تا حدّی خوش بینانه و ساده انگارانه و نشانگر پایان رنج توده هاست .

سید حسین میر کاظمی در مجموعه « آلامان » ( 1353) زندگی قبایل ترکمن را موضوع
داستان های خود قرار می دهد و از دلاوری های فراموش شدة قوم ترکمن با حسرت یاد می کند و آرزومند بر کشیده شدن دوبارة شمشیرهای زنگ خورده ، از نیام هاست . « آینه جان » داستان دلدادگی دو تن به یکدیگر است که با توصیف هایی از سوارکاری و مسابقات اسب دوانی
ترکمن ها در می آمیزد . در « تلار » ورود مظاهر صنعت و مدرنیزم به روستا ، آرامش آن را بر هم می زند و سبب کوچ و رها کردن زمین از سوی دهقان روستایی می شود که نوعی خودکشی برای روستایی وابسته به زمین است . « دلتنگی های روستا » روایتی است دیگر از ویرانی روستا و
سنّت ها در هجوم تمدّن مصرفی شهر که از دید معلم روستا بازگو می شود . و « آلامان » ماجرای شبیخون ترکمن ها بر غریبه هایی است که زمین « دمان » را غصب کرده اند و بیان کنندة حسرت نویسنده بر قهرمانی ها و حیثیّت از دست رفتة گذشته و آرزوی بازگشت دوبارة آن هاست .

نادر ابراهیمی نویسندة پر کار تهرانی که سال ها در زمینة قصّه ، نمایشنامه ، فیلمنامه و ادبیات کودکان قلم زده داستان هایی اقلیمی هم دربارة یاغیان و زندگی ترکمن ها نوشته است . این گونه داستان ها نتیجة زندگی کوتاه مدّت او در میان ترکمن هاست زمانی که تعمیر کار ماشین های کشاورزی در ترکمن صحرا بوده است . ابراهیمی در این داستان ها بیشتر شیفتة افسانه ها ، آیین ها و سنّت های ترکمنی است و عشق و خشونت و تعصّبات قبیله ای را نشان می دهد .

داستان های « صدا که می پیچد » ، « مردی که آفتاب می بخشید » ، « باد باد آورده ها را
نمی برد » از مجموعة « هزار پای سیاه و قصّه های صحرا » (1348) و « آن ها برای چه بر
می گردند » از مجموعة « افسانة باران » (1346) از این گونه اند . « آنها برای چه بر می گردند » دربارة یاغیانی است که با دولت در افتاده اند . شعیر خان که زمین هایش را گرفته اند در برابر حکومت می ایستد و همة فرزندان و یارانش کشته می شوند . داستان از گفتگوهای شعیر خان و غلام پیرش شکل می گیرد و می گسترد . گفتگوها سریع و کوتاهند. داستان از استحکام و زیبایی خاصّی برخوردار است و پایانش را لو نمی دهد و چرخش و اوج حادثه در پایان ، خواننده را شگفت زده می کند و همة محاسباتش را به هم می ریزد . در « صدا که می پیچد » مردی در راه حفظ زمینش جان می بازد . داستان نشان دهندة روحیة یاغی و ستیزه گر ترکمن هاست که بعد از گذشت سالیان دراز هنوز هم شور یاغی گری های گذشته از ضمیرشان بیرون نرفته است . « مردی که  آفتاب می بخشید » روایتی ستایش آمیز از آیین های ترکمنی است . پیرمردی به سبب احترام و پای بندی به قوانین قبیله ، به قاتل پسرش پناه می دهد چرا که پسرش به ناموس قاتل نظر داشته است . و « باد باد آورده ها را نمی برد » داستانی است از عشق ها ، تعصّبات و خشونت های قبیله ای که با بیت های محلّی عاشقانه در می آمیزد . « قلیچ » یاغی و عاشق دلسوخته و ناکام « گزل » در شب عروسی ، داماد و « گزل » را با تیر می زند تا او از آنِ دیگری نباشد ! ماه ها بعد قلیچ را هم به خونخواهی می کشند امّا صدای او پیوسته در شب های صحرا می پیچد و بیت های عاشقانه در عشق محبوبش « گزل » سر می دهد .

میر عابدینی دربارة این داستان ها می نویسد : « ابراهیمی واقع گرایی را با رمانتیسمی افسانه ای در می آمیزد و جذبه ای خیال انگیز می آفریند ... توصیف بی کرانگی طبیعت را با رنج ها و
شادی های سادة ترکمن ها در می آمیزد و تصویری شاعرانه از محیط و ماجراها به دست
می دهد.» ( میر عابدینی ، 1383 ، ج 1 : ص 588 و 589 )

نادر ابراهیمی همچنین رمان هفت جلدی « آتش بدون دود » (60-1359) را دربارة خلق ترکمن و افسانه های این قوم نوشته است . شاپور قریب ، فیلم ساز و کارگردان سینما و تلویزیون مجموعه داستان هایی چون « عصر پاییزی » (1339) و « گنبد حلبی » (1341) را نوشته است . نوشته های قریب بیشتر به موضوعات روزمرّه و نابسامانی های اجتماعی می پردازند امّا برخی از آن ها هم دربارة اقلیم شمال و جنوب اند . داستان « گراز » از مجموعة « گنبد حلبی » در محیط شمال می گذرد و با توصیفاتی از شالیزارها و رنج های شالیکاران همراه است . « گراز » موضوع رایج و قراردادی داستان های روستایی – یعنی تجاوز ارباب به ناموس رعیّت – را تکرار می کند با این تفاوت که در این جا پسر ارباب در حال هم آغوشی ، به تیر خداداد – شالیکار روستایی – کشته می شود . این موضوع نشان دهندة منفعل نبودن رعیّت در برابر ستم ارباب است . از سوی دیگر جنبة نمادین داستان قابل توجّه است و گرازهای حمله ور به مزرعه ، همان ارباب و مالک اند که هستی رعیّت را به یغما می برند .

بزرگ علوی هم دیگر نویسندة غیر شمالی است که داستان « گیله مرد » (1326) را دربارة مبارزات دهقانی مناطق گیلان نوشته است . گلیه مرد – که زنش در حملة دهقانان به مأموران وصول مالیات کشته شده است – به همراه جمعی از دهقانان رانده شده از سر زمین و آب ، در برابر ستم و زورگویی مالکان و حکومت حافظ منافع ایشان عصیان می کند . داستان حاوی اشاراتی به وضع زندگی دهقانان گیلانی به همراه توصیفاتی قوی و پویا از محیط و طبیعت بارانی شمال است که با فضا و حوادث داستان هماهنگی تمام دارد و یکی از داستان های خوب در حوزة داستان های اقلیمی روستایی است .

 

ویژگی های اقلیمی در داستان نویسی حوزة شمال

حال به ارائة شواهد متنی داستان ها می پردازیم که نشان دهندة چگونگی بازتاب برخی عناصر و ویژگی های اقلیمی در آن ها هستند . این عناصر و ویژگی ها عبارتند از : طبیعت و محیط بومی، صور خیال اقلیمی ، زبان و گویش محلّی ، مکان ها و مناطق بومی ، باورها و آداب و رسوم ، شکل معماری منطقه ، پوشش ها و خوراک ها ، مشاغل و حرفه ها ، تحوّلات سیاسی – اجتماعی منطقه ( نهضت جنگل ) .

البتّه باید گفت که در این نوشته نمی توان از همة داستان های معرّفی شده در بخش پیشین ، شاهد آورد یا برای نشان دادن یک ویژگی ، تمام شواهد متنی را ارائه کرد چرا که بسامدشان آنقدر بالاست که این مقاله گنجایی آن را ندارد . از این رو در این بررسی ، صلاح در آن دانسته شد که از میان شواهد جمع آوری شده تنها به ذکر یک یا دو نمونه دربارة هر یک از این عناصر و ویژگی ها اکتفا شود . این بدان معنا نیست که دیگر داستان ها که شاهدی از آن ها ارائه نشده است از این ویژگی ها خالی اند بلکه باید گفت که همة داستان های اقلیمی مذکور در این مقاله ، کم و بیش این ویژگی ها را دارا هستند .

1- طبیعت و محیط بومی

جنگل های انبوه و سرسبز ، کوه ها و رودهای خروشان ، دریاها و تالاب ها با ماهی گیران و شکارچیانش ، آب و هوای مرطوب و مه آلود و بارانی ، شالیزارها و مزارع چای و توتون با زنان شالیکار و دهقانان رنج کشیده و اندوه زده اش ، تشکیل دهندة طبیعت بومی نواحی شمال ایران است و در داستان های نویسندگان شمالی حضوری چشمگیر و زنده دارد . توصیف طبیعت در این داستان ها به دو گونه قابل تشخیص است ؛ یکی توصیف تزیینی و دیگر توصیف پویا و حرکت زا. در شیوة نخست ، طبیعت بومی فقط آرایندة زمینة داستان و یا محل وقوع ماجراهاست و در شکل دوم ، علاوه بر نقش تزیینی خود ، کارکردی پویا دارد و حرکت دهنده و پیش برندة ماجراها و کاملاً هماهنگ با فضای داستان ، حوادث و درون شخصیت هاست . در داستان های اقلیمی شمال بیشتر با توصیف های تزیینی روبروییم و نوع پویای آن را کمتر می بینیم . حال به نمونه هایی از هر دو می پردازیم :

 

الف طبیعت تزیینی

جادّه خاموش وسط توتون زارها افتاده بود . ساقه های خشک و شکستة پاپروس هنوز ریشه شان به زمین بود . جنگل از دور دیده می شد که در مه نشسته بود . کنار جادّه سرخس ها که به رنگ قهوه ای سوخته درآمده بودند می لرزیدند . ( رهبر ، 1383 ، « جاده های باران خیز » ، ص 55)

ب- طبیعت پویا

در داستان « طنین رعد » فضای ابر آلود تیره و بارانی ، با حادثة شومی که در حال وقوع است هماهنگی کامل دارد . همزمان و همراه با به هم پیوستن و حرکت روستائیان برای دفاع از حقّ خود، ابرهای سیاه هم به تدریج آسمان را فرا می گیرند و آنگاه که حادثة شوم کشته شدن قهرمان داستان رخ می دهد ابرهای سیاه که گویی آبستن حادثه اند یکباره رگباری تند و سرکش را
می آغازند :

از هر طرف ابرها جمع می شدند و به هم می پیوستند . یک تکّه ابر سیاه خشماگین تنها حرکت می کرد و به ابرهای دیگر اعتنایی نداشت ... ابر سیاه نیمی از آسمان را پوشانده بود و ابرهای سفید به ابر سیاه ملحق می شدند و تغییر رنگ می دادند . نخستین سنگ را از سنگچین دیوار ، حسن برداشت و بعد مردم به طرف دیوار هجوم بردند ... از هر طرف سنگ بود که می بارید و سنگ ها به رودخانه می افتادند و صدایشان درّه را می انباشت . حسن فریادی کشید و به ته درّه لغزید ... سنگ جمجمة حسن را شکافته بود و خون فوّاره می زد ... ناگهان صدای رعد پیچید و رگبار تندی در گرفت . آب رودخانه گل آلود شد . ( سادات اشکوری ، 1355 ، « طنین رعد » ، ص 51 )

 

2- صور خیال اقلیمی

تأثیر محیط و آب و هوا بر روحیّه و اخلاق مردمان و حتّی پیدایش و پیشرفت دانش ها و هنرها بیش و کم پذیرفتنی و ثابت شده است . ابن خلدون در قرن هشتم پیشتر از همة محقّقان و نظریه پردازان غربی سده های اخیر به این موضوع پرداخته است . او بر آن است که آب و هوا و محیط اقلیمی نه تنها بر ظاهر افراد و اخلاق و عادات مردمان تأثیر می نهد بلکه در پدید آمدن و پیشرفت علوم ، تمدن ها ، معماری و هنر نیز مؤثر است . ( ابن خلدون ، 1379 ، ج 1 : ص 150 – 167 )

بنابراین باید بپذیریم که زبان و ذهن هنرمند هم از تأثیر پذیری از محیط و تجربه های زندگی بر کنار نیست و در این میان بسیاری از شگردهای بلاغی و ادبی به کار رفته در آثارش هم بازتاب ناآگاه – و گاه آگاهانه – از محیط طبیعی و اجتماعی او خواهند بود که البتّه این به معنی نادیده گرفتن ذوق و استعداد و ابتکار فردی و تماماً محصول علل خارجی دانستن مظاهر هنر انسانی نیست . این موضوع را در بسیاری از اشعار شاعران پارسی گوی – کلاسیک و نو – هم می توان دید . و هم از این نوع است پاسخ ابن رومی – شاعر عرب – به کسی که بر او خرده گرفت که چرا تشبیهاتش به زیبایی تشبیهات ابن معتز نیست و او از ارتباط شعر ابن معتز با زندگی درباری و خلیفه زاده بودنش سخن گفت و زیبایی تشبیهات او را با اسباب خانه اش پیوند داد و اینکه او اثاث خانة خویش را وصف کرده است . ( زرّین کوب ، 1380 : ص 79 و 80 )

از همین روی است که در بررسی داستان های اقلیمی به تشبیهاتی بر می خوریم که بی تردید متأثّر از عناصر اقلیمی و محیطی منطقه ای خاص است که با ذهن و اندیشة نویسندة همان اقلیم خاص سازگار است و با صور خیال به کار رفته در داستان های اقلیم های دیگر متفاوت می باشد . بنابراین در کنار دیگر مشخّصه ها ، صور خیال اقلیمی را هم باید از ویژگی های این گونه
داستان ها به شمار آورد که مقایسة آن ها در داستان های اقلیم های گوناگون می تواند موضوع یک مقالة مستقل و جالب باشد . آنچه در داستان های اقلیمی شمال دیده می شود غالباً از گونة تشبیه است که در آن ، مشبّه به همیشه یک عنصر اقلیمی است . به سبب توصیف مستقیم و زبان ساده و به دور از نماد و استعارة داستان نویسان شمالی ، تشبیه ، تنها شگرد ادبی است که به شکلی گسترده در آثارشان بازتاب یافته و کمتر با زبان ادبی و استعاری از گونة زیر رو به روییم :

 

شب خیس چتر سیاهش را تو حیاط پهن کرده بود و باد مجنون ، بی هوا دم سخت سوزش را حوالة ما می کرد . پرتو نارنجی رنگ برق ، تن به تن شب می سایید ... رعد می رمبید و برق تیغه های رخشانش را به پشت شب می کشید . شب پشت پنجره نفس نفس می زد . ( حسام ، 1355 ، « پرنده در باد » ، ص 65 )

نمونه هایی از تشبیهات اقلیمی و بومی :

]دخترم[ خیلی رنجوره . از اشتها افتاده ... نا سلامتی سیزده سالشه . نگاش کن ! به برنج کال می مونه !
( طیّاری ، 1344 : ص 54)

باور نداشت که یک سال تمام «گلی » مال او بوده و روزها و شب های زیادی بدنش را مثل خوشه های برنج نگاه و لمس کرده است . ( قریب ، 1341 ، « گراز » ، ص 65 )

باران همچون برنجی که از خرطوم ماشین برنج کوبی به درون زنبیلی بریزد بر سرو رویش می بارید .
( جامعی ، 1354 : ص 113)

سرش گیج رفت و تمام شالیزار دور سرش چرخیدن گرفت . قی پشت قی . مثل ساقه های برنج می لرزید. یک پارچه یخ شده بود . ( حسام ، 1352 ، « وجین » ، ص 30 )

وقتی کفش هایم را که مثل ماهی دودی پنجه هایش بالا زده بود نشانش دادم دیگر چیزی نگفت . ( دانش آراسته ، 1351 : ص 22)

مثل ماهی که در خشکی بیندازند قرار نداشت . عجولانه قدم می زد . ( دانش آراسته ، 1350 : ص 32 )

توی چشم رحمان ، میرزا گنده می شد ، گنده تر . صورتش مثل صورت لاشة خوک تیر خورده بود .
( طالبی ، 1357 : ص 53 )

آفتاب مثل یک قایق داشت در انتهای دشت غرق می شد . (دانش آراسته ، 1351 : ص 95)

دختر با یک کلاه آبی مثل یک قایق کوچک بادبانی آمد کنار پل و نگاه به آب داد .
( طیّاری ، 1350 : ص 64 )

مشتوک توی دستش می لرزید و دود سیگار مثل مه صبحگاهی جنگل آرام حرکت می کرد. ( طالبی ، 1357 : ص 100 )

 

3- زبان و گویش محلّی

این ویژگی به سه صورت واژه ها و اصطلاحات محلّی ، لهجه و ساختار زبانی ، و بیت ها و ترانه های عامیانه در داستان های اقلیمی شمال بازتاب یافته است :

الف- واژه های محلّی

- دلمون خوشه کیان کی بشه ، گاومون شکم ورداره و بخواد یه « تلم » بزاد ... السّاعه بسا که دارد «ماندة» خیس و لیزش را با زبان زمختش می لیسد . ( رادی ، 1344 ، « جاده » ، ص 7)

تَلَم : گوسالة ماده

مانده : گوساله

- ناگهان راه باز کردند . زن « دوکاره » ای داخل اتاق شد . ( حسام ، 1352 ، « خان جان » ، ص 121 )

- دود چپق پهلو دستی ام ولو شد توی صورتم . نگاهش که کردم یک « دوکاره » بود .
( همان، « خب حالا بریم چیکار کنیم » ، ص 64 )

دوکاره : مرد یا زن میان سال .

برخی نمونه های دیگر :

(کرچی : زن شالیکار)، (پره : تور بزرگ ماهیگیری)، (لسمان : سر صیّاد که یا بندة مسیر حرکت ماهی هاست)، (لوتکا : قایق کوچک پارویی)، (بجار : مزرعة برنج)، (داره : داس برنج چینی)

ب- لهجه بومی

- قرار کردن یا ( قرار رفتن و قرار داشتن ) : کارگری ، مزدوری

بهار جات می ذاره . دس تنها . میره یه جای دیگه « قرار می کنه » ( طیّاری ، 1344 : ص 95 )

- بود شدن : پرباری محصول

خدا بخواهد اگر امسال حاصل « بود » شد می دانم چکار کنم ( رهبر ، 1383 ، « مسافر خیال »، ص 29)

- حواس پرت کسی بودن : نگران بودن

]یوسف[ هنوز پیداش نشده . حواسم براش پرته . ( حسام ، 1352 ، « غروبشکار » ، ص 96 )

- قد کردن : رشد کردن ، بزرگ شدن

همچو که بر نجات خوشه زد طلبکارات جلو تن : «امّا خوب قد کرده ن ها ! » (طیّاری ، 1344 ، ص93 )

ج – ترانه ها و بیت های عامیانه

فضای بجار گل آقا پر از خندة زن های شالیکار بود . یکی می خواند . تکرار می کردند :

من بجار کاره نوکونم ماره نوکونم ماره ، اوهوی مار ، اوهوی مار

من خانه کاره نوکونم ماره نوکونم ماره ، اوهوی مار ، اوهوی مار ( حسام ، 1352 ، « وجین » ، ص 20)

4- مکان ها

بسیاری از شهرها و روستاهای گیلان محلّ وقوع ماجراهای داستانی در آثار نویسندگان شمالی است و همین ها تعلّق این آثار را به منطقه ای خاص نشان می دهند و در کنار دیگر ویژگی ها سبب قوی تر شدن رنگ و بوی ا


مطالب مشابه :


موضوعات انشا پیشنهادی برای استفاده دوره راهنمائی

یک شب مهتابی را توصیف کنید - مسافرت دریک روز گفتگوئی خیالی با ابر، آسمان ، جنگل و




موضوعات پیشنهادی انشا برای استفاده در مدارس

10- زادگاه خود را توصیف کنید . 11- راز رسیدن به هدف چیست 46- شرح دیدار خود را از یک جنگل بنویسید .




مقاله

« مرغزار » ، سربازانی را نشان می دهد که در کمین مجاهدان جنگل اند . توصیف محیط آرام و سرسبز




خانه ی رویایی خود را توصیف کنید

زیتون - خانه ی رویایی خود را توصیف کنید - در پس آینه طوطی صفتم داشته اند / آنچه استاد ازل گفت




بهترین رمان

توصیـف جنگل های انبـوه و ناشناخته ،رودخانه هـای خروشان، توصیف بارش دل انگیر برف و




موضوعات پیشنهادی درس انشا برای مدارس راهنمایی

10- زادگاه خود را توصیف کنید . 11- راز رسیدن به هدف 46- شرح دیدار خود را از یک جنگل بنویسید .




توصیف خوابگاه نورمحمد(1)

بابا - توصیف خوابگاه نورمحمد(1) - به نامی که زیباست و زیبا آفرید/جنگل و کوه و دریا بابا آفرید




موضوعات انشا

جنگل چه فایده هایی برای انسان دارد توصیف یک کارگاه نجاری، آهنگری اتاق من . توصیف درخت .




موضوعات پیشنهادی انشا برای استفاده در مدارس

. 10- زادگاه خود را توصیف کنید . 11- راز رسیدن به خود را از یک جنگل بنویسید . 47- درباره




توصیف کویر

توصیف کویر: از دارم اما اینطور نیست من به دفعات زیادی در سراسر ایران دریا و جنگل و انواع




برچسب :