سفر به چین-پکن

این سفر نامه در اصل ادامه سفرنامه ژاپن است که به دلیل  محدودیت حجم یک مطلب در قالب وبلاگ از آن جدا و به عنوان سفر نامه ای مستقل نوشته شد.

آنچه در این سفر نامه می خوانید:

پول های رایج کشور چین(یوان دولتی و یوان خلقی)/هتل مناسب(خوب و ارزان) در پایتخت چین(پکن) /هتل پنج ستاره در چین(پکن)(اینتر نشنال بیجین هتل)/دفتر هواپیمایی ایران ایر در چین(پکن)/روش تقلب راننده تاکسی متقلب در پکن/بهترین روش تردد در پکن(اتوبوس دوقلو)/مکان چنج پول در چین (پکن)/مکانهای خرید سوغاتی درپکن چین(خیابان وان فوجینگ-بازار هنگ گنگی ها-فروشگاهای فرند شیپ)/آشنایی مختصر با فرهنک مردم چین/طب سنتی و داروهای گیاهی چین/سوغات ویژه چین(ابریشم)/اماکن دیدنی شهر پکن(میدان تیان آمن-شهر ممنوعه -دیوار چین و...) /ویژگی جالب فرودگاه پکن(صندوق امانات بار همراه مسافر)/داستان واقعی از زوج جوان مهاجر ایرانی که با رویای ثروتمند شدن به ژاپن رفتند اما... و خاطرات سفر  

بخش  ۱ : سرزمین اجناس ارزان . جور با جور و البته بی کیفیت  و باکیفیت چین   پول رایج :در زمان سفر در کشور چین دو نوع پول در جریان بود که عبارت بودند از: ۱-یوآن دولتی ۲-یوآن خلقی که پول دولتی در هتل و فرودگاه و فروشگاههای دولتی و پول خلقی برای بقیه مکانها رایج بود پول دولتی ارزانتر و پول خلقی گرانتر بود (۵۲۲یوآن دولتی=۱۰۰دلار)و (۵۸۴ یوآن خلقی=۱۰۰دلار) حال چرا دو نوع پول در کشور چین رایج بود من نمی دانم
    عباس آقا هموطن ایرانی در پکن ما را به هتلی برد که طرف قرار دادش بود یعنی در ازای بردن مسافر برای هتل به ازای درآمد ناشی از مسافران در صدی از هتل دار می گرفت(این مسئله در اکثر فرودگاههای کشور ها وجود دارد). البته مبلغی هم از مسافران تحت عنوان کرایه مینی بوس می گرفت. که بعدا دیدیم خیلی بالاتر از کرایه فرودگاه تا شهر است (حدود ۱۰برابر)زیرا بعدا فهمیدیم  کرایه فرودگاه تا  شهر با سواری نفری ۲یوآن بوده او ۲۰ یوآن گرفته بود که البته همین مسیر را میتوان با اتوبوس دوقلو واحد(دو تا اتوبوس را دنبال هم چسبانده بودند اولی موتور داشت و دومی شاسی و بدنه خالی بود ) به مبلغ 0.2یوآن پیمود
  عباس آقای راننده وقتی دید هتل طرف قراردادش مورد پسند واقع نشد ما را عمدا به هتل گران قیمت "بیجین  هتل"یا هتل پکن برد(در چین نام پکن  "بیجین" است)تا شاید کرایه گران هتل پکن . ما را مایوس و دوباره به هتل طرف قرارداد او برگردیم در صورتی که می توانست به هتل های مناسبتری ببرد.  کرایه اتاق در بیجین هتل ازشبی ۱۰۰دلار(یعنی ۳۵۰۰۰۰تومان الآن ما  )برای اتاق یک تخته به بالا بود  . عباس آقا گفت نگفتم هتلی که من بردمتان خوب است و سوار مینی بوس شدیم تا برگردیم به همان هتل طرف قرارداد
     خسته و کوفته در مسیر برگشت به همان هتل اولی بودیم و مینی بوس با سرعت در حرکت بود و عباس آقای خندان به اصطلاح  "گل از گلش نمی شکافت" که یک مرتبه بین راه تابلو  هتل"لی یو" "LEE YOU HOTEL" نظرمان را جلب کرد و به او گفتیم نگه دار . (و این واقعا یک امداد غیبی بود که از طرف خداوند متعال برای ما نازل شد زیرا هیچکدام راضی به برگشت به آن هتل به اصطلاح اراکی "پلت و پیس " در یک منطقه بی کلاس و نا امن نبودیم ) راننده  نگه داشت و یکی از همسفران رفت با "رسیپشن"یعنی قسمت پذیرش هتل.  صحبت کرد و زود آمد و گفت بچه ها پیاده شوید این هتل قیمتش مناسب و تر و تمیز است
   و عباس آقا با شنیدن این سخن یک مرتبه چهره خندانش دگرگون و سرخ شد از او سوال کردیم کرایه چقدر شد مبلغ بالایی داد که با مبلغ توافقی اولیه سه چهار برابر بود خلاصه پس از   چک و چونه زدن او را راضی و  کرایه را به او پرداخت و با او خدا حافظی کردیم و او رفت و ما به هتل لی یو رفتیم و با پرداخت مبلغ کرایه به ازای هر اتاق دوتخته شبی ۷۲ یوآن (معادل ۲۱۰۰۰تومان)در هتل "لی یو" مستقر شدیم  
        عباس آقا زبان چینی را مثل بلبل حرف می زد می گفت از جوانی(بعد از سربازی) در چین هستم . جلو موهایش در حال ریختن و سن او به ۴۵-50سال می رسید و می گفت هنوز ازدواج نکرده ام ( آفت اکثر جوانهای ایرانی مهاجر به کشورهای خارجی یعنی :غافل شدن از گذر عمر و کو تاه بودن دوران همسر گزینی و در نتیجه مختوم النسل شدن و تنها ماندن در سنین کهن سالی) موقع رفتن می گفت : من در  همان هتل زندگی می کنم (اتاقم زیر راه پله است اینجا همه چیز ارزان است هر چی خواستید به من بگویید به طرفته العینی برایتان فراهم می کنم    
    مدیر و احتمالا صاحب هتل لی یو  زن بود و بجز یک نفر رسیپشن صبح تا ظهر کلیه خدمه هتل زن و دختر بودند و چینی ها انگلیسی را به سختی صحبت می کردند آخرهای شب در راهرو هتل زنها و دخترانی را  دیدیم که  در همان راهرو روی زمین دراز کشیده و خوابیده بودند نمی دانم  شاید  خدمه هتل بودند که از فرط خستگی خوابیده بودند  و شاید هم مسافرانی چینی بودند که فقط خوابیدن در راهرو را کرایه کرده بودند آخه مردم چین در مقایسه بامردم ژاپن بسیار فقیر بودند این را از ظاهرشان(سر و وضع و خورد و خوراک و لباسشان )  می شد حدس زد 
ادامه دارد ...
بخش ۲-بازدید از بیجین هتل اینتر نشنال 

  قبل از هر اقدامی ابتدا تصمیم گرفتیم بلیط های خود را  تائید(.OK )کنیم زیرا از چین به ایران هفته ای یک پرواز بیشتر نداشت و اگر مسافر تکمیل میشد نا چارا بایستی یک هفته دیگر در چین می ماندیم که هم از نظر اقتصادی به صرفه نبود و هم اینکه تا اینجا برای ماندن در چین یک هفته مرخصی بدون حقوق تلفنی گرفته بودیم و ماندن اضافه یعنی مرخصی بدون حقوق و. ..

    به قصد OK کردن  بلیط آدرس دفتر هواپیمایی ایران ایر در پکن را گرفتیم (منطقه "فرند شیپ"(FREND SHIP)ساختمان قهوه ای رنگ 27طبقه به نام CITIC -طبقه هفتم)
      آمدیم بیرون هتل و سوار یکی از تاکسی های ویژه هتل شدیم تا سوار شدیم دیدیم کیلومتر شمار تاکسی مثل فرفره می چرخد و شماره می اندازد(حتی زمانی که تاکسی ایستاده بود شماره می انداخت) به احتمال قوی به جای اینکه به سیم کیلومتر وصل باشد به دور موتور وصل بود. گفتیم خدا برسد به فریاد ما آخر مسیر و همان هم شد پس از رسید به مقصد. راننده مبلغ کلانی در خواست کرد ما نیز با قلدری تمام البته پس از جر و بحث مختصر. نصف آنرا به او دادیم نصف دیگر را گفتیم هتل به شما خواهیم داد البته پس از کنترل کیلومتر شمار  شما . بعدا دیدیم مسیری را که راننده آژانس هتل از ما گرفته با یک بیستم(20/1) مبلغ می توانیم با اتوبوس برویم
   پس از OKکردن بلیط ها برای ناهار به فروشگاهی در مجاورت ساختمان CITIC رفتیم و کنسرو مخلوط تن ماهی و مخلوط آن نمی دانم چی بود از روی عکس ماهی که روی قوطی بود  و نان خریدیم و آمدیم بیرون جلو فروشگاه میز سنگی بود اولین تن ماهی را که باز کردیم دیدیم فاصد است و بوی گند از آن بلند شد به فروشگاه برگشتیم و بقیه تن ماهی ها را پس دادیم و به جای آن کالباس گاوی  گرفتیم(کالباس خوک و دیگر حیوانات هم بود) و آمدیم روی همان میز های سنگی مشغول خوردن نان و کالباس شدیم
 مشغول خوردن بودیم که دیدیم دو نفر. یک زن و یک دختر با موهای بلوند و تیپ اروپایی آنطرف میز ما نشستند تعجب کردیم که چرا روی میز دیگر نرفتند با اینکه میز خالی در مجاورت میز ما بود . به آنها از ساندویچ کالباس تعارف کردیم و گفتیم"هیر یو آر" یعنی بفرمایید پاسخ دادند"تنکس" متشکریم در ادامه یکی شان که انگلیسی بهتر بلد بود پرسید "ور آر یو فرام؟"یعنی کجایی هستید؟ پاسخ دادیم "تو یور آیدیا وی آر فرام ویچ کانتری ؟کن یو س ید؟" یعنی به نظر شما . ما کجایی هستیم  می توانی بگویی ؟ به من نگاه کرد و گفت "یو می بی ایتالی" شما ممکن است ایتالیایی باشی به یکی از همراهانم که سبیل های کلفتی داشت نگاه کرد و گفت "می بی عربیک"یعنی ممکنه عرب باشد و به یکی از همراهان نگاه کرد و گفت "می بی ایرانیان" یعنی ممکنه ایرانی باشد سوال کردیم "وی آر فرام تری کانتری " یعنی ما از سه کشور هستیم ؟ خندید و گفت "می بی" یعنی ممکنه باشید .  
    در ادامه از آنها پرسیدیم " ور آر یو فرام ؟اند ور آر یو دوئینگ این چاینا؟ " یعنی شما کجایی هستید ؟اینجا در چین چکار می کنید؟ "پاسخ داد: "آی ام داکتر اند آی هو ریسرچ اباوت چاینا کاستوم مدیسن  فرام تو یرز اگو " یعنی من دکتر هستم و اینجا راجع به طب سنتی چین از دوسال پیش است که در اینجا تحقیق می کنم و اشاره کرد به دختر هیجده  نوزده ساله همراهش که فقط ور و ور ما را نگاه می کرد و یک کلمه حرف نمی زد شاید انگلیسی بلد نبود ما اولش فکر کردیم لال است و گفت "شی ایز مای سیستر گرل"یعنی  و این دختر . دختر خواهر من است  و برای تعطیلات آمده پیش من و ..
   در این لحظه که من و یکی از همسفران که به انگلیسی مسلط تر بودیم و داشتیم با آنها صحبت می کردیم یکی دیگر از همسفران ما که انگلیسی بلد نبود و در کنار من نشسته بود با آرنج ضربه ای به پهلوی من زد و گفت: علی چی دارید به هم می گویید. عجب  خوشگلند ببین تی که می که نیستند و از شان بپرس  اهل ح ال و حو ل نیستند؟ گفتم چی میگی پسر!!! طرف دکتر است  تا گفتم طرف دکتر است دیگر حرفی نزد (ببین ما ایرانی ها چقدر ذهنمان خ راب است که وقتی با اینچنین صحنه ای روبرو می شویم اولین چیزی که به ذهنمان می رسد هجو ی ات و ابت ذال است )
در ادامه گفتگو . خانم دکتر گفت ما در فلان هتل هستیم خوشحال می شویم باز شما را ببینیم و راجع به ایران با هم صحبت کنیم وصف اصفهان را شنیده بود و می گفت قصد دارد  در آینده به ایران (اصفهان ) سفر کند  
   پس از خداحافظی با دکتر آلمانی به سمت هتل بین المللی چین(اینتر نشنال بیجین هتل) حرکت کردیم لازم به ذکر است در پکن دو تا بیجین هتل  وجود داشت که فقط یکی بین المللی بود یعنی یکی نامش "بیجین هتل" بود و دیگری "اینتر نشنال بیجین هتل" اگر خواستید بروید اشتباه نروید
   در بدو ورود به هتل بین المللی بیجین دو دختر زیبا بالباس قرمز جلو درب به زبان هر کشور سلام میدهند و خدا حافظی می گویند حال چطور متوجه می شوند شما کجایی هستید؟ خیلی سریع با نگاه کردن به چهره و لباس افراد و چمدان افراد و یا طریقه دیگر که من نمی دانم فقط می دانم تا ما را دیدند بدون اینکه کلمه ای با ما حرف زده باشند که ما کجایی هستیم دو نفری تعظیم کردند و گفتند "سلام علیکم" ما هم تعجب کردیم و به همدیگر ناباورانه فقط نگاه کردیم و یک حس خوبی به ما دست داد
 تعظیم کردن چینی ها با ژاپنی ها فرق دارد (ژاپنی ها با سر و کمر دولا می شوند چینی ها زانو خم می کنند و قد خود را کوتاه می کنند و فقط سر را دولا می کنند)  البته دربانان هتل بیجین لباسی پوشیده بودند که چاک بلندی در طرفین دامن داشت و وقتی زانو خم می کردند پاهای زرد رنگشان از زیر لباس قرمز نمایان می شد
 طبقه پایین هتل فروشگاه بزرگ و پر بود از انواع کالاهای چینی البته گران در مقایسه با مکانهای خریدی که بعدا به آن اشاره خواهم کرد
    در فروشگاه هتل انواع ملیتها را می توان دید از جمله  خانم سیاهپوستی را دیدیم با مو های ریز بافته شده که دو نفر ندیمه به دنبالش دنباله دامن زر بافت او را در دست گرفته و حمل می کردند گویا از ثروتمندان کشورهای افریقایی بود
ادامه دارد...
بخش ۳-بازدید از بازارهای ارزان پکن و خرید سوغاتی

   در زمان سفر مردم چین مردم فقیری به نظر می آمدند (الآن را نمی دانم)و در مقایسه با ژاپنی ها از نظر فرهنگی در سطح پایینتری قرار داشتند بهتر است بگویم اصلا با ژاپنیها قابل مقایسه نبودند من و یکی از همسفران بعد از اینکه از هتل بین المللی بیجین بیرون آمدیم لب بلوار خیابان نشسته بودیم تا بقیه همسفران از فروشگاه هتل بیرون بیایند که در این لحظه یک نفر چینی با تیپ مرتب و منظم کت و شلوار و کروات(مسلط به زبان انگلیسی بر خلاف اکثریت چینی ها که یک کلمه هم انگلیسی بلد نیستند) به طرف ما آمد و در نزدیکی ما روی بلوار نشست معلوم بود که به قصدی آمده اگر نه می توانست با فاصله و در محوطه وسیع جلو هتل بنشیند

  کمی به ما نزدیکتر شد و پرسید " ور آریو فرام ؟ "پاسخ دادیم "ایرانیان" بعد سوال کرد "کن یو رزرو روم  این بیجین هتل؟"یعنی توانستید در بیجین هتل اتاق رزرو کنید؟ پاسخ دادیم "نو وی کام  اونلی فور واتچینگ اند شاپینگ " یعنی نه ما فقط برای تماشا و خرید از فروشگاه هتل آمدیم "اند سرتینلی وی وانت چنج مای هتل ویت بیجین هتل  بات بیجین هتل ایز وری اکسپنسیو" یعنی و البته ما می خواستیم تغییر دهیم هتلمان را به هتل بیجین اما خیلی گران است آقای چینی کت و شلواری که از اول معلوم بود با قصد و هدفی نزد ما آمده گفت"آی کن هلپ یو فور چنج یور هتل ویت گود هتل سیم بیجین هتل اند وری چیف"یعنی من میتوانم کمک کنم به شما برای تعویض هتلتان با هتلی بهتر در حد همین بیجین هتل با قیمتی خیلی  ارزانتر .پرسیدیم هتل شما چه امکاناتی دارد "گفت همه امکانات هتل بیجین را دارد بعلاوه" مادام فرام دیفرنت کانتری" سوال کردیم ایرانی هم دارید پاسخ داد "نه"

    کفتیم چه جالب آیا این که گفتید جزو کرایه هتل هستند یا جدا باید پول داد گفت جدا گانه ما که منتظر آمدن دوستانمان بودیم بدمان نمی آمد وقت را بگذرانیم اگر چه شده با سر کار گذاشتن یک چینی کت و شلواری در ادامه پرسیدیم خوب این ها که گفتید در هتل شما وجود دارد چه قیمتی دارد پاسخ داد از هر کشوری فرق می کند سوال کردیم کدام گرانتر است و چقدر است پاسخ داد"امریکن مادام اند وان هاندرد دلار " یعنی امری کاییه و قیمتش صد دلار است پرسیدیم کدام ارزانتره "پاسخ داد" چاینا مادام اند توانتی دلار" یعنی چینیه و بیست دلار !!خندیدیم و به همدیگر گفتیم ببین بچه ها چینی ها فقط اجناسشان نیست که ار زان است همه چیزشان ارزان است فلانشان هم ارزان است تا اسم فلانشان را آوردیم همگی خندیدیم !!!و چینی کت و شلواری وقتی دید او را سر کار گذاشته ایم به چینی فحشی داد و رفت شاید بپرسید شما که چینی بلد نبودید از کجا فهمیدید فحش داد باید بگویم وقتی با ناراحتی بلند شد برود دستش را گرفت وسط دو لنگش و فحش را داد و رفت همسفرانی که آخرهای صحبت ما از هتل بیرون آمده بودند پرسیدند کی بود؟ چی می گفت؟ گفتیم :فلان کش چینی ندیده بودیم که دیدیم و کلی خندیدیم و حرکت کردیم به سمت بازارهای خرید پکن

ادامه دارد .... نمی دانم چرا هرچه نکات مفید سفر را با رنگ قرمز های لایت کرده بودم موقع بروز رسانی وبلاگ پرید

 بخش ۴-در پکن پایتخت چین

   بازدید از چین را با خرید شروع کردیم زیرا زمان محدود و به علت گرانی در ژاپن خرید سوغاتی را به چین موکول کرده بودیم

  از هتل آمدیم بیرون سوار اتوبوس شدیم با پرداخت 0.2یوآن و خرید بلیط اتوبوس سوار اتوبوس خط 28 شدیم و یک راست به منطقه "بازار هنگ کنگی ها" رفتیم و پرس و جو و قیمت کردن اجناس را شروع کردیم تعدادی روسری و لباسهای ابریشمی خریدیم(ابریشم اصل:روش شناسایی روسری ابریشم اصل وقتی مچاله می شود در کف دست جا می گیرد و وقتی دست را باز می می کنی باز میشود بدون آنکه چروک برداشته باشد) پول هم چنج کردیم هر 100دلار معادل 585 یوآن خلقیRMB  و هر 100دلار معادل 522 یوآن دولتیFEC 

   در ادامه به فروشگاههای فرند شیپFREND SHIP رفتیم("فرند شیپ" به چینی یعنی فروشگاه های دوست) 

 از جلو هر مغازه ای که رد می شدیم فروشنده می گفت هلو هلو HELLO  HELLOو با اشاره دست و زبان چینی می گفتند بیایید از ما خرید کنید

 در بدو ورود به مغازه ای فروشنده به ما گفت" سلام علیکم حالی شوما خوبی " کمی فارسی بلد بود و می گفت دوستانی ایرانی در تهران  دارد و با آنها رفت و آمد خانوادگی دارد

 در فروشگاه دیگری دیدیم عکس کوچکی از امام خمینی(ره) روی دیوار نصب است و می گفت "آی مسلم" حالا این آی به معنی" من" بود یعنی "من مسلمان هستم"  یا آی صدا زدن مشتری معلوم نبود در هر صورت برای ما جالب بود خصوصا آن عکس امام خمینی (ره)که به دیوار زده بود حس خوبی به ما دست داد اگر چه ممکن بود به خاطر جلب مشتریان ایرانی باشد

 دو سه تا فروشگاه دیگر ابتکار جالبی بکار برده بودند اولا یک نوع لباس بیشتر نداشتند(جدیدترین مد)و دونفر دختر زیبا همان لباسی را که می فروختند. بر تن داشتند افراد هم با نگاه به آن دو فروشنده زیبا فکر می کردند اگراز آن لباس بخرند به زیبایی فروشنده خواهند شد و خیلی هم شلوغ  و به اصطلاح قل قله بود و مردم هم آی می خریدند چرا؟ چون همه زیبایی را دوست دارند

  در ادامه وارد فروشگاه شیک و مدرنی شدیم تقریبا پاساژ مانند در بدو ورود یکی از مغازه ها دو مجسمه دختر زیبا با لباس قرمز رنگ(چینی ها رنگ قرمز را بیشتر از همه رنگها دوست دارند)جلو درب مغازه بود بدون اینکه پشت شیشه باشد من از روی کنجکاوی به چانه یکیشان دست زدم  یک مرتبه تکان خورد یکه خوردم چون انتظار نداشتم مجسمه(مان کن)حرکتی داشته باشد ابتدا به دستم نگاه کردم دیدم نوک انگشتان دستم کرم پودری شده بعد به چشمهایش نگاه کردم دیدم آدم زنده است اینجا بود که متوجه شدم زن در جامعه چین چقدر بد بخت است که حاضر است بخاطر چندر غاز حقوق تبدیل به مان کن بی حرکت مغازه شود.

  از مغازه دار پرسیدم "دیس مانکن هاو آور استند این دکور دیس شیپ اند نات تایرد " یعنی این مان چند ساعت اینطور می ماند و خسته نمی شود؟ پاسخ داد"تو اوکلاک چنج"یعنی دو ساعت یکبار عوض می شوند راست می گفت چون موقع برگشتن دیدیم دو نفر دیگر جای آنان را گرفته است

 تصمیم گرفتیم کالسکه سواری کنیم کالسکه سه چرخه با نیروی محرکه انسانی (چرخ28که قسمت جلو آن همان دوشاخ و فرمان چرخ 28بود و قسمت عقب آن بجای یک چرخ دو چرخ داشت با صندلی دونفره و زین برای راکب سه چرخه )با پرداخت مبلغ 2یوآن سوار شدیم . در ابتدا که سوار شدیم خندیدیم و بادی به غب غب انداختیم و یک غرور نابجایی به ما دست داد اما پس از طی مسیری کوتاه وقتی دیدیم راننده حدود 50ساله به علت شیب سربالایی خیس عرق شده و نفس زنان و به سختی رکاب می زند دلمان به حالش سوخت و پیاده شدیم

  موقع برگشت از یک میوه فروش که با چرخ دستی هندوانه می فروخت هندوانه خریدم وقتی آنرا وزن کرد (ترازوهای دیجیتال را که وزن و  قیمت را  نشان می داد برای اولین بار دیدم) قیمت هندوانه 1.8 یوآن شد 2یوآن به او دادم و وقتی خواست بقیه آنرا یعنی0.2 یوآن را بدهد به او بخشیدم نمی دانید چقدر خوشحال شد و با آوردن دودست جلو صورت به خاطر بخشیدن 0.2یوآن(8تومان)چند بار تعظیم و تشکر کرد

 در کل مردم چین مردمی فقیر به نظر می آمدند

با یک بلیط 0.2یوآن (8تومان زمان سفر 80 تومان الآن)اتوبوس می توان بخش بزرگی از خیابانهای پکن را سوار اتوبوس تماشا کرد

ادامه دارد..خرید چمدان -دور انداختن ساک برزنتی- تجار بی انصاف ایرانی -اجناس درجه1و2و3

 بخش ۵-ادامه در پکن پایتخت چین

  پس از خوردن صبحانه . اجناس ژاپنی داخل ساک برزنتی حجاج را خالی کردم و آنرا برداشته و به سوی مرکز خرید دیگری به نام خیابان وانگ فوجینگ(wangfujing ) اصطلاحا وان فوجی رفتیم اما پول چینی نداشتم و فروشگاهها هم دلار قبول نمی کردند از یکی دوتا سوال کردم چرا دلار قبول نمی کنید پاسخ دادند به خاطر وجود بسیار زیاد دلار تقلبی در پکن که کنترل آن حتی از دست دولت هم خارج شده بود غفلت می کردی دلار تقلبی را انداخته بودند

  نا چارا دوستان را رها و به سمت بازار هنگ کنگی ها برای چنج پول روانه شدم  که البته کار خطرناکی بود و یک حس نیمچه ترسی به من دست داد و به خودم گفتم علی اگر اینجا جیبت را بزنند تک و تنها در کشور غریب می خواهی چکار کنی ؟ زیرا کلیه دلارهایم همراهم بود و احتمال سرقت زیاد بود با این حال به خیر گذشت و به مغازه ای رفتم که قبلا با او دلار چنج کرده بودم و مقداری دلار چنج کردم و با تاکسی به خیابان وان فوجی برگشتم و شروع کردم به پرس و جو و قیمت کردن اجناس و مقایسه قیمت اجناس با ایران.تا می خواستم کالایی را بخرم به خودم می گفتم صبر کن و بگذار از مغازه دیگری هم قیمت را بپرسم شاید ارزانتر و بهتر باشدو همان هم می شد قیمتها خیلی متفاوت بود  رسیدم به جایی که اصلا باور کردنی نبود هر کالایی را که قیمت می کردم حدود یک هفتم بعضا تا یک دهم قیمت آن در ایران بود

   آنوقت فهمیدم که چه سود کلانی نصیب تجار و فروشندگان اجناس چینی می شود با یک حساب سر انگشتی محاسبه کردم دیدم تجار ایرانی سودی حدود ۵۰۰درصد از این راه نصیبشان می شود و بیخود نیست که هر تاجر ایرانی وارد کننده اجناس چینی به اصطلاح یک شبه ره صد ساله را طی می کنند(برای مثال زیر پیراهن چینی نخی دو گاو نشان در ایران 100تومان بود در چین 8تومان)آنوقت بود که در دلم فحشی نصیب تجار چینی کردم و گفتم ای تجار بی انصاف ایرانی وارد کننده کالا از چین :( به حرمت قلم و پیشنهاد یک خواننده با معرفت حذف شد) با این تجارت کردنتان زیر پیراهن در چین بخری 5تومان(قیمت عمده) در ایران فروش رود 100تومان. مگر چقدر کرایه و گمرکی  به یک زیر پیراهن می خورد که ۱۰برابر گرانتر به دست خریدار ایرانی برسد . چرا هیچ کنترلی روی قیمت اجناس وارداتی  از چین نمی شود؟

  دوباره به خودم گفتم :علی به تو چه مربوط!!! سوغاتی ات را بخر و از این فرصت خدادادی استفاده کن .و خریدیم ها آنقدر خرید کردم که پس از برگشت از سفر به هریک از اعضای فامیل از کوچک و بزرگ  سوغاتی دادم 

   چیزی که در چین به راحتی قابل شناسایی بود درجه اجناس بود یعنی از یک کالا سه درجه در کنار هم به فروش می رفت

   کاری که اکثر تجار سود جو ایرانی انجام می دهند خرید نوع درجه 3 اجناس چینی است

      اگر نه همه اجناس چینی بد و بی کیفیت نیستند.

    چند ماشین سر تراشی برقی مدل موزر خریدم و یکی را برای خودم نگه داشته و بقیه را سوغات دادم الآن هم آن ماشین اصلاحم مثل روز اول کار میکند چند ماشین صورت تراشی قوه ای و شارجی خریدم و از هر کدام یکی برای خودم نگه داشتم و بقیه را سوغاتی دادم که الآن هم بعد از ۲۰سال مثل روز اول کار می کند بله جنس چینی خوب هم هست این تجار ما هستند که برای سود بیشتر جنس بنجول چینی وارد می کنند اگر من کاره ای در وزارت بازرگانی بودم کارت بازر گانی اینگونه تجار را باطل می کردم (نام دیگر اینگونه تجار ترو ری سم اقتصادی است)دست اینها را باید قطع کرد البته نه از مچ بلکه از تجارت کردن و واردات کالا .

    بازار چین آنقدر تنوع دارد که هر نوع سلیقه ای را راضی و با دست پر بر می گرداند

    بهترین ساک(چمدان مسافرتی چرخدار) را با قیمتی معادل یک کیف مدرسه بچه گانه در ایران یعنی (70یوان معادل  5600تومان الآن)خریدم  که مشابه آن البته نه به خوبی آن.الآن در بازار اراک 120000تومان فروش می رود ببین چه سودی نصیب تجار و بازاریان می شود

     بعد از خرید ساک مسافرتی  بلافاصله اجناس داخل ساک مسافرتی حجاج را داخل ساک چرخدار گذاشتم و چقدر راحت شدم

    چمدان های چرخدار که وقتی دسته کشویی آنرا بالا می کشی و  با کمی خواباندن دسته  روی چرخهایش حرکت می کند برای سفر بهترین وسیله حمل بار است خصوصا اگر قفل دار باشد 

   پس از اینکه ساک برزنتی حجاج را خالی کردم آنرا کنار خیابان انداختم در کسری از ثانیه کیف را به اصطلاح رو هوا زدند و یک چینی آنرا برداشت و با خود برد  یعنی با این همه ارزانی که در چین است خود چینی ها توان خرید حتی همین اجناس ارزان را نداشتند اما نکته جالب این بود که با این همه فقر در چین یک گدا کنار خیابان نمی دیدی

   در ویترین رستورانی مرغ پر کنده سرخ شده با سر نبریده دیدیم . مرغ را خفه می کنند . مثل ما ذبح نمی کنند

   راجع به اکسیر جوانی چیزهایی شنیدم اما از ذکرآن در اینجا خودداری می کنم چون به چشم خودم ندیدم و ذکر آن نیز خوشایند نیست 

      مغازه های فروش داروهای گیاهی  سنتی(مثل عطاری های خودمان) را به وفور می توان دید. یکی از همراهان ما دنبال خرید دارویی گیاهی برای رفع تاسی سر بود که می گفتند با استفاده از آن دارو تاسی سر درمان می شود (کاشت مو مثل امروز  هنوز در ایران باب نشده بود یا اگر بود به این زیادی و برای همه شناخته شده نبود  ) البته داروی رفع تاسی  قیمت بالایی داشت

 آنها که از طب سنتی سر در می آوردند و سفارش خرید از بستگان خود  داشتند  اقلام دارویی گیاهی زیاد خریدند

داروی پادرد و کمر درد و ... اما من نه

لیست قیمت بعضی از اجناس در بازار های پکن پایتخت چین در زمان سفر به شرح زیر بود: 

  •  بهترین لباس ابریشم زنانه 150یوان معادل 12000تومان الآن ما
  • بهترین روسری ابریشم 3یوآن
  • بهترین لباس جین بچه گانه 5یوآن
  • بهترین بلوز پسرانه 25یوان
  • بهترین ست آرایش زنانه 24 یوان
  • و.....

             ابریشم چین معروف است

   اما در کنار همه اینها .  "محدودیت وزن بار همراه مسافر هواپیما : ۲۵کیلو گرم"  مانع از خرید خیلی چیز ها شدخصوصا اینکه مقداری هم در ژاپن خرید کرده بودیم. 

ادامه دارد...

بخش ۶-ادامه در پکن پایتخت چین-بازدید از اماکن دیدنی کن

    در چین زمان مثل برق و باد می گذشت و ما آنقدر سرگرم گردش در بازارهای مختلف پکن بودیم که ندانستیم وقت چطور گذشت بهتر است بگویم غافل شدیم و یک مرتبه خبر آمدیم که دیدیم یک روز به اتمام سفر در چین باقی نمانده و فردا باید در فرودگاه پکن باشیم برای پرواز به سمت ایران

 اماکن معروف دیدنی چین در آنزمان(الآن گویا شهرک المپیک و...اضافه شده) "دیوار چین "," شهر ممنوعه" , "میدان تیان آمن" . ..بود .  گروه ما در پایان سفر شد مثل لشگر شکست خورده و به سه گروه تقسیم شدیم و هر کدام طرفی رفتیم , من و یکی از همراهان به "میدان تیان آمن" رفتیم و ترجیح دادیم بقیه زمان باقی مانده را به گردش در بازارهای پکن بگذرانیم زیرا وقتی سوغاتی های خریداری شده را به همدیگر نشان می دادیم و از سوغاتی خوشمان می آمد می پرسیدیم از کجا و کدام مغازه خریدی تا او یا ما هم بخریم

  این بود که باقی مانده وقت را هم ترجیح دادیم در بازارها بگذرانیم زیرا درژاپن به اندازه کافی قصر و معبد بودایی و اماکن تاریخی دیده بودیم سبک معماری چین و ژاپن تقریبا مثل هم بود یعنی  بناهای عظیم چوبی با بامهای قوسی لبه برگشته , تا ظهر در بازارهاگشتیم و به هتل آمدیم همراهانی هم که به "شهر ممنوعه" و گروه دیگری هم که به بازدید "دیوار چین" رفته بودند زیاد راضی نبودند و می گفتند به رفتنش نمی ارزد فقط اینکه بگویی دیوار چین را ما هم دیدیم

 ساعت تخلیه هتل ۲بعد از ظهر بود و ساعت پرواز ما هشت و نیم شب این بود که اگر می خواستیم تا ۷ در هتل بمانیم می بایست یک شب دیگر کرایه بدهیم اگر هم فرودگاه برویم ۶ساعت الافی در فرودگاه و اگر هم بخواهیم در شهر برویم بارو بنجول خود را چکار کنیم ؟ اینجا بود که مغز های متفکر ایرانی روی هم ریخت و از امکانات تقریبا ارزان هتل بیجین که قبلا رفته بودیم بازدید . استفاده کردیم بطوری که با اتوبوس از لی یو هتل به بیجین هتل رفتیم چمدان های خود را در ازای پرداخت یک یوان به صندوق امانات هتل بیجین سپردیم (یکی از همراهان ما متخصص این کار بود هر جایی که می رفتیم اول آدرس صندوق امانات را می گرفت ما هم به شوخی به او می گفتیم تو باید آخرش در ایران یک امانت داری راه بیندازی از بس که با صندوقهای امانات جور وا جور به اصطلاح  سر و کله زدی) پس از سبک بال شدن بازارهای افسون گر چین مثل اینکه ما را افسون کرده بودند دوباره ما را به سمت خود کشیدند و از فرصت باقی مانده نیز برای خرید به فروشگاههای خیابان "وان فوجی" سرازیر شدیم هر کدام با یک پلاستیک پر دوباره برگشتیم

  یک ساعتی هم در سالن انتظار هتل بیجین استراحت کردیم البته با خیال راحت چون از رسیپشن هتل برای رفتن به فرودگاه پرسیده بودیم و او هم گفته بود از هتل مستقیم برای فرودگاه اتوبوس مجانی دارد(به اینها می گویند زرنگی های سفر ) هر چه بیشتر دانش سفری داشته باشی راحت تر و کم هزینه تر سفر می کنی آنزمان دانش سفری (دانش سفری اصطلاح من در آوردی است بهتر است بگوییم اطلاعات مقدماتی لازم برای برنامه ریزی سفر) که در زمان سفر ما سال ۱۳۷۰ از طریق مسافران سفر کرده قبلی و مسافران داخل هواپیما و مذاکره با رسیپشن هتلها و در یافت نقشه از رسیپشن هتل ها و مذاکره با هموطنان بعضا کلاهبردار مقیم درب فرودگاههای کشورهای میزبان قابل دسترسی بود اما الآن به راحتی و از طریق اینتر نت با مطالعه سفر نامه دیگر هموطنان امکان پذیر است کافی است جملات"خاطرات سفر به<نام کشور مقصد> " یا  "سفرنامه <نام کشور مقصد>" را گوگل کنید با دنیایی از افراد خوب روبرو می شوید که بدون هیچگونه چشم داشتی و تنها از روی نوع دوستی و وطن پرستی اطلاعات لازم برای برنامه ریزی سفر را در اختیار شما قرار می دهند

    در ساعت مقرر سوار اتوبوس  مجانی هتل بیجین شدیم اولین میدان سمت فرودگاه را مشخص کرده بود ما دیدیم اتوبوس از سمت مخالف و به طرف مرکز شهر رفت گفتیم تمام شد اشتباه سوار شدیم و از پرواز جا می مانیم و خود را باید برای یک و اگر بلیط گیرمان نیاید دو  سه هفته دیگر ماندن در پکن آماده کنیم

ادامه دارد... 

بخش ۷-ادامهدر پکن پایتخت چین-در مسیر برگشت به ایران

   سختی کل سفر به یک طرف , سختی زمان برگشت هم به یک طرف , حالا چرا؟ توضیح می دهم :

     وقتی دیدیم اتوبوس از مسیر مخالف می رود یکی از همراهان بلند شد و از او به انگلیسی پرسید "وی وانت گو تو ایر پورت بات دیس وی ایز میستیک"یعنی ما می خواهیم به فرودگاه برویم اما این مسیر اشتباه است, راننده متوجه نشد اما یکی از مسافران خارجی گفت "فرست هی گو تو انادر هتل " یعنی اول می رود به هتل دیگر  این بود که خیالمان راحت شد که درست سوار شدیم و اتوبوس  به دو هتل هم رفت  و پس از سوار کردن مسافران آنها , به سمت فرودگاه حرکت کرد

  در بدو ورود به فرودگاه , ابتدا به سمت صندوق امانات رفتیم و بخشی از بار ژاپن از جمله تلویزیونهایمان را که به خاطر سبک باری در چین , امانت گذاشته و با خود به داخل شهر پکن نبرده بودیم را تحویل گرفتیم   , وقتی بارها را تحویل گرفتیم   هرکدام با حجم زیادی از بار روبرو شدیم و خودمان باور نمی کردیم این حجم بار داشته باشیم

   دغدغه جریمه بار اضافی نیز به استرس های مرسوم فرودگاهی(از جمله : تاخیر پرواز , کنسل شدن پرواز, گم شدن بار , شکستن اقلام شکستنی بار , جا ماندن از هواپیما و...) اضافه شد  بار همراه من (خریدهای ژاپن و چین )شامل یک چمدان بزرگ چرخدار که البته موقع حمل بار بقیه بارها را هم روی آن گذاشته بودم و یک ساک مدل کوله پشتی که وقتی آنرا روی کولم انداخته بودم شده بودم مثل کوهنورد ها که کوله پشتی شان یک سرو گردن از کله شان بالاتر می زند و یک سامسونت متوسط ویژه سفر های هوایی و یک پلاستیک دستی به اندازه کیسه های 10کیلویی برنج و یک کارتون تلویزیون و دوربین که داخل جلد و بند آن به گردنم آویزان بود , بار های گروه ما هر کدام حدود 50 الی 60کیلو گرم بود

    چون بار داشتیم می بایست برای تحویل بار , به طبقه دوم فرودگاه پکن برویم  , می خواستیم با آسانسور به طبقه دوم فرودگاه برویم دیدیم آسانسور خراب است, نا چارا به سمت پله برقی رفتیم تصور کنید این حجم بار را باید با پله برقی شلوغ و پر اذدهام بالا می بردیم ,  یکی پایین ایستاده و چهار چشمی مواظب بارها بود و یکی بالا , دونفر هم دوتا دوتا ساکها و بسته ها را بالا می بردند و بر می گشتند

     یاد همان معمای معروف دوران کودکی افتادیم که شخصی می خواست از یک طرف رودخانه. یک ظرف گندم و یک خروس و یک روباه را با  قایق  به آنطرف رود خانه ببرد بطوریکه هر بار یک محموله از سه محموله فوق را نمی توانست ببرد و باید طوری این کار را انجام می داد که نه روباه خروس را بخورد و نه خروس گندم ها را  زیرا اگر روباه را می برد خروس گندم را می خورد اگر خروس را می برد بار دوم چه روباه را می برد و چه گندم را در هر صورت یکی دیگری را می خورد اما او با ترفندی هر سه را برد و معما را حل کرد شما هم اگر تا به حال این معما را نشنیده بودید حل کنید و پاسخ را ارسال کنید

   علی ایحال بارها را در آن اذدهام جمعیت فرودگاه پکن  , بدون اینکه یکی کم شود یا گم شود به قسمت تحویل بار رساندیم اوضاع و احوال عجیبی داشتیم(اینها که می گویم از سختی های سفر است که نصیب اکثر مسافران می شود و با آن به اصطلاح  دست به گریبانند) و لحظه به لحظه بر استرس ما اضافه می شد فکری به نظرمان رسید  با خوردن یک نوشابه آب پرتغال و بسکوییت  لحظه ای  مشکل اضافه وزن بار و ... را از فکرمان خارج کنیم

   پس از گرفتن فیش بابت عوارض خروج از پکن به مبلغ 40 یوآن دولتی , با نشان دادن بلیط به داخل بخش بازرسی بار رفتیم پس از کنترل بار توسط دستگاه به سامسونت من شک کردند و مسئول مربوطه گفت سامسونت را باز کن و سامسونتی که با چیدمان منظم با فشار درب آنرا بسته بودم و حدود 10کیلو وزن داشت(تمام اقلام سنگین را داخل آن گذاشته بودم زیرا در دست و به سقف هواپیما می رفت و به قسمت بار تحویل نمی شد علت شک کردن به سامسونت هم تعدادی  چاقوی چند تیغه  برای سوغاتی بود(همانها که قیچی و درب بازکن نوشابه و اره و دارد و ویژه سفر های کوه نوردی است) چاقوها را موقع بسته بندی به صورت عمود برهم چیده بودم و در دستگاه به شکل اس لحه کلت در آمده بود

    خلاصه بارها را از زیر دستگاه گذراندیم و به صف خیلی طولانی تحویل بار همراه رسیدیم(گیت 5 مخصوص ایران ایر بود) وزن بار من بجز سامسونت 10کیلویی و کیف دستی پلاستیکی مدل گونی برنج به وزن حدود  10کیلو 32.5 کیلوشد یعنی 7.5کیلو اضافه بار غیر از 20کیلو دم دستی (جمعا حدود 52کیلو گرم با حجم زیاد به اندازه بار یک وانت مزدا )سپس به قسمت بازرسی پاسپورت و پرداخت وجه اضافه بار رفتیم  مسئول مربوطه با نگاه به جلد پاسپورت ما بدون اینکه کلمه ای از جریمه حرف بزنند تنها با نگاه به جلد پاسپورت(پاسپورت ما دولتی بود) آنرا تحویل داد و  وارد سالن انتظار دوم شدیم اینجا بود که فرق پاسپورت دولتی با شخصی را فهمیدیم

   پس از آن وارد بخش بازرسی بدنی و دوربین و ساک دستی شدیم و وارد سالن انتظار سوم شدیم ساعت 8و40دقیقه با کنترل کارت سوار شدن به هواپیما و کندن ته کارت , وارد هوا پیما شدیم و روی صندلی هواپیما نشسته و نفس عمیقی کشیدم صندلی من از همراهان جدا شده بود شاید به خاطر تاخیر در بازرسی سامسونت و یا خالی و پر شدن مسافران ژاپن-چین و چین-ایران

  ادامه دارد ...داخل هواپیما  گفتگو با مسافر ایرانی صندلی مجاور  که مستقیم  از ژاپن بر می گشت- گریه بچه شیر خوار دور از  مادر در هواپیما و داستان غم انگیز مربوط به او ....

بخش ۸--ادامه در مسیر برگشت به ایران/داستان واقعی زوج مهاجر ایرانی(رویای ثروتمند شدنی که به خاکستر تبدیل شد)

  می خواستم بخش آخر سفر نامه با شادی تمام شود اما نا چارا خاطره پایانی شاد نخواهد بود اگر سر حال نیستید نخوانید بعدا بخوانید  

    می خواستم این بخش را مثل اکثر سفرنامه نویس ها ی خودمان حذف کنم اما نشد چون خواستم کامل باشد 

    داخل هواپیما نشسته بودم  و چشمهایم به صفحه تلویزیون ۴۰اینچ هواپیما بود که جلو مسافران و روی دیوار عمودی وسط هواپیما وصل بود و فیلم کمدی چارلی چاپلین را نمایش می داد . اما تو فکرم خاطرات خوب و بد .زشت و زیبا ی سفر مثل نوار ویدیو چرخ می زد  که صدای گریه گهگاه بچه ای در صندلی های مجاور افکارم را به هم می ریخت کار به جایی رسید که اکثر مسافران از صدای بچه ناراحت شدند و یکی از مسافران که خیلی به اصطلاح عصبی و به صدای گریه بچه حساس بود و تحمل شنیدن صدای گریه  را نداشت  به جوانی که بچه در بغل او بود گفت مگر این بچه مادر ندارد که ببیند چه مرگه شه!!! ساکتش کن و  در این لحظه یک خانم با دلسوزی به جوان گفت بچه در سه حالت گریه می کند یا گرسنه است یا جایش را خیس کرده یا دلش درد می کند جوان به او گفت شیر به او داده ام گفت پس برو در دستشویی هواپیما جایش را عوض کن و رفت

 در این لحظه شخصی که بغل دست من بود و از همکاران آن جوان بود گفت این بچه را دیدی که گریه می کرد؟ گفتم آره گفت داستان دارد . پرسیدم چه داستانی؟  ماجرای بچه را اینطور تعریف کرد و گفت :

  این جوان که بچه بغلش بود با همسر ش .  هردو در شرکتمان به عنوان اپراتور یک دستگاه مشغول به کار شدند و  شیفت کاری شان هم عکس هم بود بطوریکه وقتی جوان سر کاربود خانمش از بچه نگهداری میکرد و وقتی خانم او سر کار بود جوان بچه داری می کرد تا اینکه یکی دیگر از هم و طنان ایرانی   که در  شرکتمان مشغول به کاربود رفت و آمد های مشکوکی از همسر مرد جوان می بیند و اما نمی تواند سر از کار زن در بیاورد زیرا در در صورت خاموش کردن دستگاه احتمال از دست دادن کارش وجود داشته زیرا ژاپنی ها ( صاحب کار او) نسبت به خاموش کردن دستگاه خیلی حساس بودند خاموش کردن دستگاه همراه با به اصطلاح غر و پور و حتی اخراج همراه بود.

 تا اینکه آن  همکار ایرانی مان ما جرا را برای مرد جوان تعریف می کند ابتدا مرد جوان گوشی به حرف دوست خود نمی دهد و موضوع را نوعی حسادت دوستانه تلقی می کند اما الکلی شدن شدید . نا سازگاری و رفتارهای ناجور و بد اخلاقی کردن های زن بر شک او  می افزاید و تصمیم می گیرد پرده از راز این ناسازگاری ها بردارد و به اصطلاح شک خود را بر طرف کند و ببیند ماجرا واقعیت دارد یا اینکه دوستش از روی حسادت چنین وصله ای به همسرش چسبانیده است

   چند روز بعد پس از تحویل دادن دستگاه به همسر و تحویل گرفتن بچه. وانمود می کند که از شرکت خارج می شود اما پس از اندکی  به بهانه ای به محل کارش بر می گردد و بچه را به دوست خود می سپارد و در جایی پنهان می شود د و از دور  به اصطلاح زاغ سیاه همسر خود را چوب می زند و پس از مدتی می بیندیک ژاپنی به نزد همسرش آمد و او هم دستگاه را خاموش کرد و با هم راه افتادند  مرد جوان هم آنها را دنبال می کند و می بیند با هم به اتاقی رفتند و درب اتاق را بستند و پرده های پنجره اتاق هم  کشیده است که اینها بر شک او می افزاید  مرد جوان شکاک چاره ای می اندیشد و از پشت پنجره گوش به صدای داخل اتاق می دهد و تا صدای قهقهه همسرش را می شنود درب اتاق را باز کرده و وارد اتاق می شود

     وقتی داخل اتاق می شود  می بیند همسرش با دو سه نفر ژاپنی دور میز نشسته و روی میز بطری نوشابه الکی و شروع به دعوا با همسر خود می کند و یکی از ژاپنی ها نیز به او اعتراض کرده که چرا بی اجازه وارد اتاق شده و کار به دعوا و زد و خورد می کشد و  با پیدا شدن سر و کله نگهبانی و بعد پلیس و سر در آوردن از دادگاههای ژاپنی در نهایت محکوم می شود و دادگاه حکم به طلاق در خواستی زن داده و زن را تبرعه و جوان را از شرکت اخراج می کنند

و بدین ترتیب رویای ثروتمند شدن یک شبه زوج جوان ایرانی تبدیل خاکستر می شود و مرد جوان می ماند و بیکاری و یک طفل شیر خوار روی دستش راهی ندارد جز برگشت تاسف بار به ایران و زن جوان نیز ویزای امری کا گرفته و به امری کا می رود.

   مسافرت با طفل شیر خوار برای گردش و تفریح هم خوب نیست تا چه رسد به سفر کاری برای کسب در آمد

فرهنگ کشورهای بیگانه غیر مسلمان با ایران فرق دارد به همین خاطر است که حالت دو گانگی فرهنگی بوجود می آید و پیامد های زشت و ناپسند آن(از قبیل : کتک کاری. قتل عمد و غیر عمد و  .جدایی) تحدیدی جدی برای زوجهای جوان ایرانی خصوصا افراد شکاک و به اصطلاح بد دل است.

  بخش ۹-حسن حتام:

سفر نامه های زیادی خوانده ام  تعدادی خواسته یا نا خواسته فخر فروشی کرده اند

  تعدادی از روی به اصطلاح چشم و هم چشمی سفر نامه نوشتند

 تعدادی هم فقط نوشته اند کجارفتیم چی چی خوردیم  دوباره رفتیم چی چی خوردیم

البته تعدادی هم به اصطلاح سنگ تمام گذاشته و نکات مفیدی در سفر نامه گنجانده بودند

به نظر من یک سفر نامه خوب آنست که درزمینه  اکثر موضوعات از قبیل :مقدمات لازم و برنامه ریزی سفر . فرهنگ کشور میزبان. اقتصاد سفر . ایمنی و خطرات  سفر . سرگرمی و تفنن و حوادث و اتفاقات سفر مطلب داشته باشد تا خواننده از خواندن آن هم اطلاعات مفید بدست آوردو هم لذت ببرد و هم عبرت بگیرد 

 برداشتهای افراد مختلف از یک متن نوشتاری یا یک مشاهده عینی با هم فرق دارد به عبارتی یک متن نوشتاری که به نظر یک نفر خوب بیاید ممکن است همان متن به نظر دیگری خوب نباشد چرا؟ چون مفروضات ذهنی افراد با یکدیگر فرق می کند به همین خاطر است که نویسندگی کاری دشوار است و راضی کردن تمام سلیقه ها کاری نا ممکن است.

سعی من در این نوشتار بیشتر اطلاع رسانی به نسل جوان بود و تا جایی که توانستم سعی کردم مطالب را کامل بدون سان سور بیان کنم بعضی جاها عمدا لغات و کلمات را جدا از هم یا اشتباه نوشتم تا متن نوشتاری از گزند نرم افزار های فیل تر در امان باشد

به امید سفری دیگر و سفر نامه ای دیگر و امیدوارم از خواندن این سفر نامه لذت برده باشید. 

انشاالله خداوند متعال سفر حج نصیب من و شما بگرداند اگر چه تا بیست سال آینده جا برای مسافر جدید نیست و رزرو شده است.

    پس از رسید به ایران  به قسمت تسمه نقاله بار رفته و بارها را برداشته و به سمت درب خروجی سالن اول آمدیم قسمت باز رسی بار با نگاه کردن به پاسپورت دولتی بدون اینکه چمدانها را باز کنند از قسمت بازرسی گذشتیم و در قسمت خروجی دوم پاسپورت ها را گرفتند ویک برگه رسید دادند و هر کدام با یک گاری دستی پر از سوغاتی به سمت درب خروجی فرودگاه آمدیم و راننده اتوبوس با چهره خندان به استقبال مان آمده بود  و سوار اتوبوس شدیم  تا اراک  خواب بودیم  و نزدیکی اراک بیدار شدیم و  برای تحویل سوغاتی راننده به شور نشستیم  پس از تحویل سوغاتی راننده (هر نفر یک زیر پیراهن چینی نخی دو گاو نشان به او دادیم )گفتیم تا چهار پنج سال آینده نیاز به خرید زیر پیراهن نداری و هر کدام راتا درب منزل رساندو بدین ترتیب سفرژاپن با کوله باری از خاطره که لحظه به لحظه در دفتر خاطرات ثبت می شد خاتمه یافت . پیروز و شاد باشید علی حلوایی

 تاریخ خاتمه انتقال "خاطرات سفر به ژاپن" از دفتر خاطرات به پرتال "safar123.blogfa.com"  بتاریخ 18/08/1392

                                                                        &l


مطالب مشابه :


سفرنامه وان- ارومیه (تیر 1388)

دست و صورتی شستیم و بارها رو منتقل کردیم به پرواز شهر وان. اتوبوس مختص گروه 18 نفره ما بود.




تور وان

خدمات :بلیط رفت وبـرگشت بـا اتوبوس تبریز – وان – تبریز – اقامت در هتل های فوق به تعداد 2 شب




بلیط اتوبوس اربیل عراق

بلیط اتوبوس اربیل عراق حرکت هروز هفته ساعت: ۰۰/۰۸ و ۰۰/۰۹ صبح. قیمت هر نفر رفت: ۵۰۰۰۰۰ ریال




سفرنامه وان

رفت با قطار و برگشت با اتوبوس. عده سوار یه ون شدن و به سمت وان حرکت بلیط برگشتمون رو




نرخ بلیط اتوبوس گرجستان

شرکت خدمات هوایی وجهانگردی مرند سیر - نرخ بلیط اتوبوس گرجستان - صدور اسناد كانون




نرخ جدید بلیط اتوبوس مسیر های خارجی

شرکت خدمات هوایی وجهانگردی مرند سیر - نرخ جدید بلیط اتوبوس مسیر های خارجی وان. هتل تبریز




سفر به چین-پکن

قبل از هر اقدامی ابتدا تصمیم گرفتیم بلیط خرید بلیط اتوبوس سوار وان فوجی




برچسب :