«شیما»، خواهر پیامبر عظیم الشأن اسلام - شیما خواهر پیامبر

شیما خواهر پیامبر

شیما خواهر پیامبر

زمانی که رسول گرامی اسلام ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) متولّد شد، در جست‌‌و‌جوی دایه‌ برای این طفل، زنی به‌نام حلیمه را یافتند که از قبیله بنی ‌سعد بن بکر بود. با اجیر کردن حلیمه برای شیر دادن به حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ، او در جایگاه اصلی‌ترین شخصیت دوران شیرخوار گی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) قرار گرفت و حدود دو سال به این امر مهم پرداخت. شوهر حلیمه، حارث بن عبدالعزی بن رفاعه بود و نسبش به بکر بن هوازن می‌رسید. برادر رضاعی آن حضرت، عبدالله و خواهرانش انیسه و شیما نام داشتند که این سه نفر از فرزندان حلیمه سعدیه بودند. در مدت حضور با برکت حضرت محمد ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) در قبیله بنی‌سعد، « شیما » به کمک مادرش از این نگین بی‌نظیر آفرینش نگهداری می‌کرد.

 

ماجرای اسارت شیما

نقل است در پی اطلاع یافتن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) از استقرار قبیله هوازن به فرماندهی مالک بن عوف نصری، در منطقه «حُنین» که گروه بسیاری را نیز به همراه زنان و فرزندان آورده بود، ایشان دستور داد که لشکری بزرگ (دوازده هزار نفر) تجهیز شود و به سمت آنها حرکت کند.

با رسیدن مسلمانان به منطقه و هجوم جنگجویان هوازن که در دره کمین کرده بودند، فضا بسیار سخت و ناگوار شد؛ به‌ گونه‌‌ای که بیشتر مسلمانان از اطراف رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) پراکنده شدند و تنها نه یا ده نفر از بنی ‌هاشم باقی ماندند که عبارتند از: علی بن ‌ابی‌طالب ( علیه السلام )، عباس بن عبدالمطلب، ابوسفیان بن حارث، نوفل بن حارث، ربیعة بن‏ حارث، عتبه و معتب پسران ابولهب، فضل بن عباس، عبدالله بن زبیر بن عبدالمطلب و بنابر نقلی ایمن بن ام‏ ایمن.

ولی سرانجام خداوند، پیامبر خود را پیروز کرد و او را با لشکرهایی از فرشتگان نیرومند ساخت. امام علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) نیز در پیکار با پرچمدار هوازن، او را به هلاکت رساند و این امر باعث ترس دشمنان اسلام شد. نتیجه این جنگ برای قبیله هوازن این بود که بسیاری از آنان کشته و افراد زیادی هم اسیر شدند که تعداد آنها به هزار تن می‌ رسید. همچنین غنیمت‌های فراوانی به دست آمد که به ‌جز آنچه ربوده شده بود، به دوازده هزار شتر می‌ رسید.

پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) سخنش را تصدیق کرد، برخاست و ردای خود را پهن کرد و شیما را بر آن نشاند و به او خوشامد گفت. در این هنگام چشمان شیما پر از اشک شد. سپس پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) درباره پدر و مادر شیما سۆال کرد و او خبر داد که مدت‌ها پیش هر دو از دنیا رفته ‌اند

در میان لشکر دشمن، مردی به نام «بجاد» بود. او که از قبیله بنی‌ سعد بود، مرد مسلمانی را که به آن قبیله رفته بود، کشته، قطعه قطعه کرده و سپس جسدش را سوزانده بود. وقتی بجاد متوجه جرم سنگین خود شد، فرار کرد. رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) به سپاهیان خود دستور داد با هر وسیله ممکن بجاد را دستگیر کنند. آنها نیز هنگام تعقیب دشمن، او را به همراه گروهی از قبیله ‏اش دستگیر کردند.

 در بین این اسیران، « شیما »، خواهر رضاعی رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) نیز دیده می‌شد. او وقتی دید مسلمانان آنها را با تندی و خشونت به ‌سوی اردوگاه می ‌برند، صدا زد:

«ای مردم! قدری آرام‌تر ، به خدا من خواهر رضاعی صاحب و بزرگ شما هستم».

ولی مسلمانان که او را نمی ‏شناختند، سخنش را باور نکردند و آنها را با همان وضعیت نزد رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) بردند. هنگامی که به محضر آن حضرت رسیدند، شیما به رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم) عرض کرد:

«یا رسول الله ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ! من خواهر رضاعی شما هستم».

حضرت فرمود: «نشانه‌ای بر این ادّعا داری؟».

عرض کرد: «آری، روزی من شما را روی زانوی خود نشانده بودم و شما پشت مرا دندان گرفتی».

پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) سخنش را تصدیق کرد، برخاست و ردای خود را پهن کرد و شیما را بر آن نشاند و به او خوشامد گفت. در این هنگام چشمان شیما پر از اشک شد. سپس پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) درباره پدر و مادر شیما سۆال کرد و او خبر داد که مدت‌ها پیش هر دو از دنیا رفته ‌اند.

برادر رضاعی آن حضرت، عبدالله و خواهرانش انیسه و شیما نام داشتند که این سه نفر از فرزندان حلیمه سعدیه بودند. در مدت حضور با برکت حضرت محمد ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) در قبیله بنی‌سعد، « شیما » به کمک مادرش از این نگین بی‌نظیر آفرینش نگهداری می‌کرد

 بعد از شنیدن این جواب رسول گرامی اسلام ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) فرمود: اگر بخواهی پیش ما بمانی، محبوب و مکرم خواهی بود و اگر دوست داشته باشی برگردی، می‏توانی بروی و نزد اقوام و خویشاوندان خود زندگی کنی.

شیما پیشنهاد دوم آن حضرت را پذیرفت. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) نیز، چنانچه بنی ‌سعد نقل می‌ کنند، غلامی به ‌نام «مکحول» به همراه کنیزی به او داد که شیما آن دو را به ازدواج یکدیگر در آورد و همچنان نسل ایشان در این قبیله باقی است.

در نقلی آمده است که شیما با رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) درباره اسیران سخن گفت و عرض کرد: «راستی که اینان خاله ‏ها و خواهران تواند».

رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) نیز فرمود:

«ما کان لی و لِبَنِی ‌هاشمٍ فقد وَهَبْتُهُ لک؛ آنچه از آنِ من و بنی‌ هاشم است را به تو بخشیدم.

 بدین ‌ترتیب مسلمانان نیز مانند رسول گرامی اسلام ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) همه اسیرانی را که در بند داشتند، به شیما بخشیدند.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


,