ماجرای بله برون رفتن ما

به نام پيوند دهنده ي قلبها

اين مطلب نمي خواستم بنويسم

اما از آنجايي كه مسائل فرهنگي به خصوص تو بعد  ازدواج  بخش مهمي را از جامعه تشكيل  مي دهد، لذا بر خود لازم ديدم كه مطلبي هم در مورد اتفاقي كه برايم اتفاق افتاد، را به  براي شما بيان كنم .

شبي از همين شب هاي  خودمان بود كه اينجانب به مجلس بله بروني دعوت شديم.

ما كه خود جوان بوديم و دم بخت، گفتيم سري به اين مراسم بزنيم كه يك تجربه اي هم كسب كرده باشيم.

خلاصه ما كه در اين مراسم نقش خيارشور را داشتيم،  يعني همان نقش نخودي خودمان را داشتيم، گوشه اي نشسته بوديم و هر چه بزرگتر ها مي گفتند ما گوش مي كرديم و نظاره گر آنها بوديم.

خوش و بش ها تمام شدو رسيديم به اصل مطلب كه همان تعيين مهريه باشد.

خب طبق معمول  از آنجايي احترام به خانواده عروس واجب مي باشد، به عنوان پيشنهاد اول اعلام كردند كه 1368سكه طلا باشد.

خانواده ي داماد كه مجلس را جدي ديدند سعي كردند خود را جمع و جور كنند.

و شروع كردند به چانه زني.

خلاصه اقوام عروس قيمت را بالا مي بردند و اقوام داماد پايين.

از داماد هم نظر پرسيدند، بيچاره داماد فقط گفت: والله چي بگم. هر چي بزرگتر ها بگند.

كمي داماد را نگاه كردم. سر بزير بود و ساكت.

 با ميوه ها بازي مي كرد.

ما كه از بچگي سقراط زاده اي بوديم.

كمي نقش ايكيوسان را بازي كرديم و فكر كرديم.

 چقدر دلم ميخواست داماد را تير باران كنم.

و پيش خود خطاب به داماد مي گفتم.

آخه پسر احمق.

 تو ميدوني سكه چيه؟ اصلا سكه ديدي؟ اصلا تا حالا بالاي صدتا شمردي كه ميگي هرچي بزرگتر ها بگند؟ پس نظرتو چي ميشه؟

توچيكاره اي؟ خيرت سرت عقل داري؟ اگر قرار به پرداخت بشه  اولين نفرهايي كه تو را تنها بگذارند همين كوفياني هستند كه افسار خود را به دست آنها دادي؟

و...

تو همين افكار بوديم كه يكباره ما را صدا زدند

و يك فرد از خدا بيخبر گفت: اصلا ببينيم نظر آقا محمود چيه؟به هرحال ايشان تحصيل كرده هستند.

ما كه به خود اومديم با لبخند مليحي هر چي نرفين همان نفرين بلد بوديم نثار آن از خدا بي خبر كرديم.

گوشه اي از نفرين ها(تير ناحق بخوري. كفارت. مگه تو كتاب دوم  ابتدايي داستان خروس را نخوندي كه گفت لعنت بر زباني كه بي موقع باز شود

هان)

به هرحال ما هر چه سعي كرديم زير بار قضيه را بكشيم نتوانستيم كه نتوانستيم.

در اجباري تمام، شروع به سخن كرديم. از فلسفه ازدواج گفتيم و اين كه مهريه نقش در سرنوشت زندگي ندارد و اخلاق و عقلانيت مهمتر از ماديات است.

به به چه چه جمع بلند شد و  پدر ما كلي ذوق زده شد و گفت: حقا كه شيرم را حلالت مي كنم، كه هر چه اشاره كرديم كه بابا شير را مادر مي دهد نه پدر، كه آنقدر پدرم جو زده بود كه نفهميد چه گفت.

باز آن خدا بي خبر گفت كه بالاخره نگفتي چندتا؟

ما كه قرار بود قضيه را بپيچانيم باز شروع كرديم به نرفين كردن (نفرين كردن)طرف كه ايشاالله زبانت قطع بشه زير گل رفتو امشو شدي دونه داغ .

اين را كه گفت ما مجبور شديم كه عددي انتخاب كنيم و ما پس از كلي حساب و كتاب و مقدمه چيني اعلام كرديم به نيت سوره هاي قرآن 114سكه طلا.

تا اين سخن از زبان ما بيرون شد، ناگهان همه سكوت كردند و به من خيره شدند.

و ما گويي كفري عليه ي خدايگان معبد آمون گفته باشيم. هر آن انتظار داشتيم كه اينجانب را براي پايين امدن خشم خدايگان قرباني كنند.

ما كه خود را براي قرباني كردن آماده كرده بوديم، به ناگه فرشته ي نجات الهي  به كمك ما آمد و تلفن همراه اينجانب زنگ خورد و ما با يك ببخشيد به بيرون رفتيم و اينجا بود كه معني واقعي همراه اول را كه هيچ كس تنها نيست را درك كرديم.

و كلي به شركت مخابرات سپاه درود و صلوات فرستاديم.

حيني كه از جمع خارج مي شديم، با يك صلوات فضا به قبل برگشت.

تلفن كه تمام شد، به اتاق برگشتيم. اما اينبار سكوت كرديم وكنج اتاق به عزلت نشستيم.

و ادامه ماجرا را مشاهده مي كرديم.

دايي داماد اعلام كرد كه 1368زياده و حداكثر 1000سكه كنيد.

كه مادر عروس بلافاصله با نطق پيش از دستور خود به دفاع از 1368 برخواست كه انصافا عجب استدلال هايي آورد

استدلال اول

ببينيد ايشون دختر خاله اش 1370سكه، دختر عمش1366سكه، دختر داييش 1369سكه و دختر عموش1367سكه بودند كه دختر ما هم مثل اقوامش عمل مي كنه.

كه اينجانب پي بردم كه چشم و هم چشمي در بين خانم ها كلا شايعه مي باشد و اتحاديه صنوف فمنيست ها بايد نسبت به اين شايعه ها سم پاشي كنند و با هركس كه اين شايعه ها را ترويج مي كنند، برخورد قاوني كنند.

استدلال دوم زماني شروع شد كه  عموي داماد اعلام كرد كه خواهر داماد 500سكه مهريه اش شده ،كه بازهم در يك حركت خود جوش مادر عروس اعلام كرد كه مگر ما دخترمون را از سر راه آورديم

كه ما هرچه فكر كردينم نفهميديم

كه رابطه سكه500تايي و بچه هاي سر راهي چيه ؟

كه بلافاصله دايي عروس كه متوجه بي احترامي مادر عروس به خواهر داماد شد، قضيه را جمع و جور كرد. هرچند خواهر داماد كمي هم دلخور شد، به روي خود نياورد و خود را با تلفن همراه سرگرم كرد.

 لابد پيش خود فكر ميكرد كه چطور اين قضيه را تلافي كند.

بازهم من سقراط زاده كمي فكر كردم و پيش خود گفتم كه چرا براي چيز كه هيچ تاثيري در خوشبختي و بدبختي زندگي ندارد اين همه دعوا و بحث و گفت گو مي كنيم.

باز همراه اول مزاحم شد، زنگي به گوشي ما خورد و رفتيم بيرون و برگشتيم.

گويي متن قرارداد را نوشته بودندچقدر جلسه شبيه بنگاه بود انگار كالا خريد و فروش مي كردند كم مانده بود عروس خانم را به مزايده بگذارند

خيلي تاسف خوردم كه چرا انسانيت ما به چنان سرازيري افتاده است كه به پيوندهاي عاطفي هم نگاه بنگاهي مي كنيم و دختر را مانند گوسفندي خريد و فروش مي كنيم.

و دختر چه ذوقي مي كرد.

راستي عقلانيت در زندگي چه نقشي دارد؟

آيا نمي شد يك مهريه را متعارف تعيين كنيم مگر 114سكه كه ما پيشنهاد داديم مبلغ كمي هست؟

آيا آن خانم هايي كه مهريه خود را دريافت كردند چه خيري ديدند وقتي زندگي به ميل انسان نباشد.

در مجلس كسي گفت كه حالا كه داده و كي گرفته و يادم به 400زنداني مهريه در استان فارس افتاد.

 كه ما نفهميديم  قسم حضرت عباس را بخوريم يا دم خروس را.

بگذريم

قرارداد را كه  نوشتند.

به ما دادند كه امضا كنيم و ما اول قرار داد را خوانديم، كه نگويند سواد داره ولي نخوده امضا كرده.

چشممان كه به مبلغ مهريه خورد، خوشحال نشديم 1000سكه طلا.

اما در كنار عدد هزار عدد ديگري هم بود. كه موجب تعجب ما شد.

 كمي بادقت تر نگاه كرديم و ديديم، نوشتند، 1000سكه +14سكه طلا

كمي به چپ و راست خود نگاه كرديم كه از كسي بپرسيم.

در سمت راست ما يه جوون چيش سوز، قابل داري، به اسم هادي نشسته بود

از هادي پرسيدم

كه فلسفه اين 14 سكه چيست؟

هادي گفت اين عدد به نيت 14معصوم (ع)است

و آنجا بود كه اشك شوق در چشممان جمع شد

و من به اين عزيزان به خاطر اين اعتقاداتشان ايمان آوردم و گفتم حقيقتا مسلمان و شيعه واقعي شماييد و من نميدانم با چنين شيعياني چرا ظهور به تاخير افتاده است.

در همين تعجب و شگفتي بوديم كه  امضايي هم  كرديم.

و مراسم تمام شد و به سمت خانه حركت كرديم.

در راه باز هم فكر مي كرديم

و به مجلس جالب مي انديشيدم

كه يهو بحث 114را پيش كشيدند. من اعلام كردند كه اين نظر من بود و اگر روزي بخواهم ازدواج كنم، اين تعداد را انتخاب مي كنم، كه ما را هدف بمياران متلك و لغز قرار دادند

 يك مي گفت كه سفارش ميديم كه برات بسازند

يكي مي گفت برايت افغاني مي گيريم

و ديگري هم به شوخي مي گفت كه مادر و دختري هست كه دختر شوهر كرده ولي مادرش مجرد باقي مانده است.

و..

و نگاه به پدر كردم. پدر براي من مظهر عقلانيت بود. اما جواب اميدواركننده اي نداد و فقط گفت: موافقم اگر دختراي امروزي قبول كنند.

وما نااميد و غوطه ور در افكارمان شناور بوديم.

 

و به آينده ي خود فكر مي كرديم

و اينكه اينك من بايد چه كنم؟

من اشتباه فكر مي كردم يا ديگران

آيا بايد با عقلانيت زندگي كنم

يا خير ؟

 

و هزاران انديشه ديگر

در سرمان مي چرخيد

كه در همنين فكر بودم كه خوابم برد

و با صداي دلنشين اذان بيدار شدم

نمازم را خواندم

بعد از صبحانه مادرم خواست بحث ديشب را پيش بكشد كه مانع شدم

اما مادر گفت جريان ديگريست.

 خواهرم ادامه داد كه ديشب دختري را برايت پسند كرديم

و من پس از چند ثانيه تامل به آنها جواب دادم كه فعلا قصد ازدواج ندارم و مي خواهم ادامه تحصيل و ادامه خدمت بدهم.

پايان.

اما

ماجرا از بعدي ديگر

اين آمار مربوط به زندانيان سال 90فارس مي باشد كه منبع آن روزنامه ي خبر جنوب مي باشد.

400مهريه زنداني در استان فارس وجود دارد.

بالاترين سن زنداني 70سال

و پايين ترين سن 19سال.

بيشترين مهريه 5000سكه و

پايين ترين مهريه 14سكه مربوط به همان پيرمرد 70ساله مي باشد.

به اميد روزي كه جامعه ما بر اساس مديريت عقلاني و علمي تصميم بگيرد.


مطالب مشابه :


متن های زیبای بله برون برای روی کارت ( کارت عروسی )

دانلود مقاله و تحقیق دانشجویی - متن های زیبای بله برون برای روی کارت ( کارت عروسی ) - دانلود انواع مقاله و تحقیق ، گزارش کار آموزی ، طرح های توجیهی ، پایان نامه.




متن کامل سخنان رهبر انقلاب درباره علیمردان خان و بی بی مریم بختیاری

همان‌طور که جناب‌عالى(۳) اشاره کردید کاملاً درست است، خوانین بختیارى همه یک‌جور نبودند؛ بله، آمدند اصفهان و آن کارهاى بزرگ انجام گرفت، امّا همه یکسان نبودند. مهم ترین برجستگى علیمردان‌خان حضور در جنگ بختیارى‌ها در مشروطه نیست - آن‌وقت یک جوانى ...




گام به گام با ازدواج - خواستگاری یا بله برون

در صورت به نتیجه رسیدن ریش سفیدان بر سر موضوعات اصلی نتیجه جلسه به مجلس زنانه اعلام گردیده و زنان و دختران به شادی پرداخته و نقل و شیرینی پخش کرده و به عروس شاد باش می گویند. در مجلس مردانه نیز طبق عادت قدیمی کله قند ...




خواستگاری

بله برون تموم که شد بروی چشم میگم آره اما شنیدن نمیشه مانند دیدن همیشه اول باید ببینمش شاید دل عاشقش بشه هرچی میخوای مادر بگو از اون بگو بازم بگو اون که نشون کردی برام ازش بگو تو مو به مو گفتی که زلفونش سیاس خوشگله و خیلی بلاس




ستار - خواستگاری

بله برون تموم که شد به روی چشم میگم آره. اما شنیدن نمیشه مانند دیدن نمیشه. اول باید ببینمش شاید دل عاشقش بشه. هرچی میخوای مادر بگو از اون بگو بازم بگو. اون که نشون کردی برام ازش بگو تو مو به مو. گفتی که زلفون سیاس خوشکل هو خیلی بلاس.




مجلس بله برون

آداب ازدواج - مجلس بله برون - اين وبلاگ در مورد آداب شرعي عروسي و شب زفاف و مسائلي ديگر در اين مورد مي باشد - آداب ازدواج.




ماجرای بله برون رفتن ما

ماجرای بله برون رفتن ما. تعداد بازديد : تاريخ : دوشنبه هفتم فروردین 1391. به نام پيوند دهنده ي قلبها. اين مطلب نمي خواستم بنويسم. اما از آنجايي كه مسائل فرهنگي به خصوص تو بعد ازدواج بخش مهمي را از جامعه تشكيل مي دهد، لذا بر خود لازم ديدم كه مطلبي هم .... گويي متن قرارداد را نوشته بودند. چقدر جلسه شبيه بنگاه بود انگار كالا خريد و فروش مي كردند كم مانده بود عروس خانم را به مزايده بگذارند. خيلي تاسف خوردم كه چرا انسانيت ما به چنان سرازيري افتاده است كه به پيوندهاي عاطفي هم نگاه بنگاهي مي كنيم و دختر ...




بله برون

عشق بچگی - بله برون - به سلامتی کسی که وقتی بغلش كردم تمام تنم لرزيدنه واسه خوشحالی،یا عشق بازی،واسه ترس ازفردای بدون اون.




متن های زیبای بله برون برای روی کارت ( کارت عروسی )

دانلود مقاله و تحقیق دانشجویی - متن های زیبای بله برون برای روی کارت ( کارت عروسی ) - دانلود




بله برون

کلبه عشق - بله برون - دلنوشته های ما دو نفر - کلبه » ساختن متن با افکتهای




برچسب :