شعر سهراب سپهری

دنگ..،دنگ.. ساعت گیج زمان در شب عمر می زند پی در پی زنگ. زهر این فکر که این دم گذر است می شود نقش به دیوار رگ هستی من... لحظه ها می گذرد آنچه بگذشت ، نمی آید باز قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز... سهراب سپهری

 

هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود سهراب سپهری

 

باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ... سهراب سپهری

 

چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟ چرا مردم نمی دانند که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟ سهراب سپهری

 

هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت ؟ سهراب سپهری

 

من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید واژه ها را باید شست ... سهراب سپهری

 

چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید برد عشق را زیر باران باید جست  زیر باران باید با زن خوابید زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت  زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است ... سهراب سپهری

 

من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم! هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود. کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد. هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت . من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد ..... و شبی از شبها مردی از من پرسید تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم باید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم و به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند یه نفر باز صدا زد سهراب! کفش هایم کو؟ سهراب سپهری

 

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است سهراب سپهری

 


مطالب مشابه :


شعر سهراب سپهری

سهراب سپهری. چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟ چرا مردم نمی دانند که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟ سهراب سپهری. هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است چه ...




شعری از سهراب سپهری در مورد زندگی

فایض کویر - شعری از سهراب سپهری در مورد زندگی - پل ارتباطی با دنیای کنونی. ... پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد. شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین. :با خودم می گفتم ... زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق. زندگی، ...




شعر مورد علاقه زنده یاد سهراب سپهری..ازین شعر استاد اخوان ثالث

شعر مورد علاقه زنده یاد سهراب سپهری..ازین شعر استاد اخوان ثالث. شعر زير از مهدي اخوان ثالث. شعر مورد علاقه ي سهراب سپهري بوده. به همين خاطر اين شعر را انتخاب كردم. كه از هر دو استاد يادي كرده باشم. چون سبوی تشنه ... از تهی سرشار جویبار لحظه ها ...




سهراب سپهری

سهراب سپهری. من به آغاز زمین نزدیکم. نبض گل‌ها را می‌گیرم. آشنا هستم با، سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت. روح من در جهت تازه اشیا جاری است. روح من کم سال است. روح من گاهی از شوق، سرفه‌اش می‌گیرد. روح من بیکار است: قطره‌های باران را، درز آجرها را، می‌شمارد. ... پرشی دارد اندازه عشق. زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود. زندگی‌ جذبه دستی است که می‌چیند. زندگی نوبر انجیر سیاه، در دهان گس تابستان است. زندگی بعد درخت است به چشم حشره. زندگی تجربه شب پره در تاریکی است.




گل نیلوفر در شعر سهراب سپهری

به نام خدا. « گل نیلوفر» در شعر سهراب سپهری. گیاهانی که نیلوفر می نامند به دو دسته تقسیم می شوند : یکی نیلوفر آبی و دیگر نیلوفر خشکی ( نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی ) . در سنت شعر سرایی ایران شعرا به نیلوفر آبی توجه داشته اند .




نقاش کلام

متن زیر بخشی از صحبت های استاد کاظم چلیپا ، نقاش معاصر و فوق لیسانس نقاشی از دانشگاه تربیت معلم تهران، درباره اشعار سهراب سپهری است: من در اینجا می خواهم بعنوان نقاش و از دید یک نقاش با آثار سهراب سپهری شاعر و نقاش برخورد کنم . زیرا بر ...




بررسی اشعار کتاب حجم سبز سهراب سپهری (8) غربت: مقدمه -4

Zabanadabi - بررسی اشعار کتاب حجم سبز سهراب سپهری (8) غربت: مقدمه -4 - نوشته های محمدرضا نوشمند در باره ی زبان و ادبیات. ... نمایشگاه های سپهری مورد استقبال قرار می گرفت، گرچه کارهای او یک روال معین و مستمر را دنبال نمی کردند، او در ردیف نقاشان پرفروش قرار داشت، ولو آنکه در بازار هنری در پی رقابت و احیاناً مداهنه نبود. او جای خود را در عرصه نقاشی ایران تثبیت کرده بود، زیرا در وهله ی نخست او شاعری ... نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت. .... کم کم نسبت به سهراب و حرف های مربوط به او ...




برچسب :