تاریخچه ی یه فولیکول کوچولو
امروز29 مهره. روز تولد اين وبلاگ كه براي عزيز دل مامان دنيا اومده تا لحظه هاي قشنگمونو قاب بگيره.
مامان فاطمه قراره اين جا از عسلش بگه و قند توي دلش آب بشه. البته حمید جون برا اینجا یه قالب خوشگل درست می کنه. به همون خوشگلی طعم گیلاس.بابا خیلی خوش سلیقه اس.
از كجا اين قدر مطمئنم كه دختره؟ حتي اگه نباشه مگه عليرضاي عزيزم مثل عسل شيرين نيست. هر چي باشه عسل مامانه.از اینجا می شه فهمید که ما عدالت رو بین بچه هامون رعایت می کنیم و صد البته بسیار آینده نگر می باشیم که برای هر دو تایی شما عزیزای دلم اسم انتخاب کردیم . برعکس بعضی مامان باباها که بعد از تولد تازه می رن سراغ فرهنگ اسامی و...
قصه از اونجا شروع شد كه يه ماماني با يه بابايي ازدواج كرد اونم روز 7 فروردين 86 . بعدش كه رفتن سر خونه و زندگيشون تصميم گرفتن درسشون كه تموم شد برن از خدا يه بچه بگيرن. يه بچه ي كوشولوي خوشگل ماماني كه با تجربه دوباره كشف زندگي ، زندگي كردن راس راسكي يادشون بيفته. و همه چيزاي خوب ديگه كه فقط مي شه از يه بچه ياد گرفت.
حالا دارن مي رن پيش دكتر تا هر كاري بلدن بكنن تا عسل مامان سالم و قوي و تندرست از آب دربياد. آخه بابا حميد مي گه 90 درصد سلامت بچه به دوران قبل از تولدش برمي گرده و براين اساس مامان فاطمه قراراه تو اين دوران مثل گاو غذا بخوره و باباحميد هم كلي هواشو داشته باشه .
از اولش بگم كه مامان فاطمه و باباحميدت خيلي همديگه رو دوس دارن و زندگيشون از اينايي كه همين جوري كنار همن نيستا. پس تو از نظر عشقولانگي خانواده هم ايشاللا مشكلي نداري. اگه خواستي بدوني كه مامانی و بابايي چقد هميدگه رو دوس دارن برو اينجا رو بخون (CHERRY.BLOGFA.COM).
ببخشيد حواسم نبود. مثل اينكه اينجا قراره خونه خود خود تو باشه. ولي خوب لازم بود يه چيزايي هم گفته بشه.بالاخره بايد آدم بدونه رگ و ريشه اش كيه و چيه.
یه چیزی هم در گوشت بگم به معلوماتت اضافه بشه باباحمید دوس داره حمیدجون یا حمید صداش کنی . حالا مگه چی می شه بعضی وقتا بین بابایی هات یه حمیدم بگی . خیلی چاق می شه ها!
خلاصه عزيز دل مامان ، ما رفتيم پيش خانم ليداحيدري ، يه دكتر مهربون كه قراره مواظب ماماني و تو باشه.
یه عالمه آزمايش و سونوگرافي نوشت. بعد ماماني رفت يه جايي يه كمي از خونشو داد به خانم دكتری که اونجا بود كه ببينه همه چي براي اومدن تو مرتبه يانه . راستی یه قرصی به اسم فولیک اسید هم نوشت تا مامان بخوره قوی بشه ، بامزي بشه. )بامزي يه خرس كارتونيه كه عسلمي خوره و قوي مي شه. نترس قرار نيس تو رو بخوره عزيز دلم).
بعدشم ديروز رفتيم با بابا سونوگرافي. مامان بايد يه عالمه آب و مايعات مي خورد تا مثانه ش پر بشه و دستگاه سونوگرافي بتونه ببينتش.
آقاي دكتر از مامان پرسيد روز چندم پريودتونه ؟ و مامان گفت پريود نيستم.
آقاي دكتر گفت منظورم اينه كه چند روز از روز اول پريودتون مي گذره و مامان كمي خجالت كشيد كه انقد از مرحله پرته و گفت حدود دوهفته . دكتر گفت : حدود نه بايد دقيق بگين روز پريودتون چه تاريخي بود؟ مامان گفت 19 مهر.
و دكتر پرسيد : حالا چندمه ؟ و مامان گفت ۲۸مهر. و دكتر با لبخند مودبانه و بدون تمسخری گفت ديدي دو هفته نيست.
و مامان خجالت كشيد و دكتر براي اينكه خجالتش يادش بره بهش توضيح داد كه دونستن اين موضوع به اينكه تخمك گذاري در چه مرحله ايه كمك مي كنه.
و بعد به خانمي كه كنارش بود گفت بنويس فوليكول چي چي و... كه مامان زياد سر در نياورد.
بعد كه از بابا پرسيد (بابا خیلی کتاب می خونه و درباره همه چی می دونه . مامان همه سوالاشو از اون می پرسه آخه بابا خیلی باهوشه . خدا کنه هوشت به بابا بره )بابا گفت فوليكول مربوط به تخمك مي شه و بعدن كه جوابو دادن بهمون ، نگاه كرديم ديديم يه دونه 11 ميلي متريش هست. و من گفتم پس این ضربدرهایی که این تو دیده می شه نیم رخ عسله.قربونش برم و بابا با تعجب مي گفت آخه اسپرم و تخمك با همديگه يه ميلي مترن چه طوري اين فوليكوله 11 ميلي متره ؟ و مامان نابغه ات حدس زد كه حتماً اسپرمه كه مي آد چون راه زيادي اومده خسته و گرسنه اس و بيشتر فوليكولا رو مي خوره کوشولو می شن.
اين تا اينجاي قضيه.
اينم بگم مامان قراره شنبه جواب آزمايشاشو بگيره.تا اينجا كه شكر خدا عين گاو سالمه. دكتر واسه اش 12 تا آزمايش مختلف خون نوشته . بعدش در اولين فرصت اگه شد همون روز مي بريم به ليداجون نشونش مي ديم و بعدن اگه همه چي مرتب بود جمعه مي آييم دنبالت كه بياريمت. آخه جمعه خيلي خوبه.تا اون روز عسل خوبي باش و مواظب خودت باش.راستي مي دونستي اگه همه چي مرتب پيش بره مثل مامان و مامان جونت مردادي مي شي.بين خودموت بمونه بابا يه كمي از اين موضوع لجش گرفته.
مامان رفت يه گشتي زد و درباره فوليكول اطلاعات گرفت. بايد تا روز ۱۴ اندازه فوليكول به ۱۸ تا ۲۰ برسه تا يكي شون بتونه تخمك آزاد كنه . البته هنوز ۴ روز وقت داريم هرچند كمي نگران شدم . ولي تو يه تالار گفت و گو نوشته بود زياد نبايد رو سونوگرافي حساب باز كرد. خدا خودش مهمه. خيالم راحت شد . چون خداي من خيلي بزرگ و مهربونه و اگه تو هم اندازه من براي اومدن عجله داشته باشي كه ديگه همه چي حله.
مطالب مشابه :
تاریخچه ی یه فولیکول کوچولو
و همه چيزاي خوب ديگه كه فقط مي شه بايد تا روز ۱۴ اندازه فوليكول به ۱۸ تا ۲۰ برسه تا يكي شون
فن آوری زیستیBiotechnology inreproduction of farm animals وانتقال جنین درگاو:(قسمت اول)
در كل تنها رويانهاي عالي و خوب گاو را قابل انتقال به شمار مي اندازه فوليكول و كيفيت
دلايل تغذيه اي سفيد شدن مو - 1
ويتامين b6 از ريزش موها پيشگيري مي كند و توليد ملانين در فوليكول اندازه آن خوب اين
هیپوفیزقدامی-گلیکوپروتئینها
امیدواریم لحظات خوب و براي اندازه با گيرنده خاص خود كه در غشاي سلولهاي فوليكول
پرسش پزشكي (اكبر :درد زير بغل)
حدود يكماه پيش زير بغلم درد ميكرد و بعد از 3روز خوب شد ( قطرش به اندازه يا فوليكول
کیست تخمدان
با آزاد نشدن فوليكول، تخمك آزاد نشده افزايش سايز و اندازه اقدام به جراحى خوب اخبار
سازوکار دختر شدن یا پسر شدن نطفه چیست ؟
با این سونوگرافی، اندازه فوليكول اندازه گیری وقت مناسب و خوب انجام شود؛ زن
پرسش و پاسخ >>>>> ناباروری
زماني كه فوليكول ها به اندازه مناسب مي رسد داروي hcg تزريق مي شود و بيمار آماده خوب بود
برچسب :
اندازه فوليكول خوب