دوست داشتن

روانشناسان بحث های طولانی در ابعاد مختلف انسان دارند و هر یک با رویکردهای متفاوتی به آن می نگرند. فرضیه ها و آرای بیشماری توسط کارشناسان، ابداع شده و برای تئوری های خود، دلایل و شواهد بیشماری ارائه می دهند. پرسش های مهمی که فکر روانشناسان را به خود، مشغول کرده، در مورد رفتار انسان است. چه چیز رفتار انسان را شکل می دهد؟ آیا ناشی از قوای ذهنی او است و یا فعل و انفعالات فیزیولوژیکی او، حرکات و رفتار او را می سازد؟ آیا بطور غریزی به مسایل زندگی خود برخورد می کند؟ پاسخ این پرسش ها، بستگی به نگرش فرد دارد. مبحثی را که مایل هستم در موردش صحبت کنم این است: چرا بعضی افراد را دوست داریم و به بعضی، علاقه نداریم؟ این مسئله را در دو حوزه روانشناسی شخصیت و روانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار می دهیم و سپس آن را از دیدگاه رویکردهای مختلف: رفتاری، روانکاوی، شناختی، و پدیدارشناختی، تحلیل می کنیم و سپس مثالی در این مورد می زنیم. قبل از هر چیز باید دید  دوست داشتن چیست؟

       دوست داشتن(liking) احساسی از لذت و خوشی است. احساس مثبتی که دیگران به ما دارند و ما هم متقابلاً به آن ها نشان می دهیم. این حس از اوان طفولیت از مادر به فرزند و از فرزند به مادر منتقل می شود. به عقیده مازلو از سلسله مراحل نیاز است که بعد از نیاز فیزیولوژیکی، و نیاز ایمنی، نیاز به عشق و دوست داشتن و تعلق، پدیدار می شود و تا این نیازها برآورد نشود رسیدن به مرحله خودشکوفایی امکان پذیر نیست.

        در فصل 17 کتاب درسی روانشناسی هیلگارد، عوامل مهم موثر در ایجاد دوست داشتن را: مجاورت، آشنایی، شباهت، و جذابیت جسمانی می داند. دلایل و شواهدی که این کتاب در این موارد آورده منطقی به نظر می رسد. مجاورت و آشنایی، سبب دوستی می شود به این معنی که وقتی فردی را به طور مرتب می بینیم و آشنا می شویم احساس مثبتی رد و بدل می شود که ممکن است به دوستی بیانجامد و وقتی با جذابیت جسمانی و شباهت، همراه شود این دوستی عمیق تر می شود و احتمال دارد به عشق تبدیل شود. شباهت به این معنا است که ما علاقه داریم با افرادی در ارتباط باشیم که در چیزهای مختلف با ما شباهت دارند مثلاً ما نسبت به هم دین، هم نژاد، هم وطن، هم زبان، هم شهری و هم محلی خود احساس بهتر و نزدیکی داریم. همینطور با کسانی که در مواضیع مختلف هم فکر و هم سلیقه هستیم، بیشتر مایلیم که هم صحبت شده و دوست شویم. در حقیقت لازمه دوست داشتن ارتباط با افراد است و انسان دوست دارد شناخته شود و همچنین  بشناسد. در اینجا می توان نظر مازلو را در لزوم نیاز به عشق و تعلق را تایید کرد. حال ببینیم که موضوع بحث در چه حوزه روانشناسی قرار می گیرد.

     این مبحث را در دو مقوله روانشناسی اجتماعی و روانشناسی شخصیت، مورد بررسی قرار می دهیم. روانشناسی اجتماعی شاخه ای از روانشناسی است که تعامل افکار و رفتار انسان را با دیگر افراد و جامعه خود بررسی می کند. و یا «تعریف کلاسیک گوردون آلپورت که روانشناسی اجتماعی، می کوشد بفهمد و توضیح دهد که چگونه اندیشه، احساس یا رفتار افراد با حضور واقعی، خیالی یا تلویحی دیگران تاثیر می پذیرد»(به نقل از پورافکاری،محسن.1376). این رشته روانشناسی، رابطه تنگاتنگی با جامعه شناسی دارد هر دو به روابط افراد با جامعه می نگرند. « به عقیده بعضی از صاحب نظران، جامعه شناس از جامعه شروع کرده و به فرد می رسد در حالیکه روانشناس اجتماعی از فرد شروع کرده و به جامعه می رسد. دوست داشتن، احساسی است که در روابط بین فردی، در جامعه وجود دارد و موضوع بحث روانشناسان اجتماعی و همچنین جامعه شناسان قرار می گیرد.

     روانشناسی شخصیت، به «بررسی اندیشه ها، هیجانات و رفتارهای فرد در تعامل با جهان اطراف خود، می پردازد و تفاوت های فردی افراد را مورد توجه قرار می دهد و سعی دارد صورت کلی از کلیت فرد، بسازد»(اتکینسون و همکاران،2000). دوستی و روابط صمیمانه می تواند در حوزه روانشناسی شخصیت قرار گیرد. ما برای دوست شدن، یا تحت تاثیر عوامل شناختی چون درک و آگاهی و تفکر قرار می گیریم و یا تحت تاثیر عوامل هیجانی چون شادی و لذت واقع می شویم. بنابراین افکار و هیجانات ما درگیر خواهند شد. در این قسمت دوست داشتن را از دید رویکردهای مختلف بررسی می کنیم.

    از منظر رویکردهای رفتاری، روانکاوی، شناختی، و پدیدار شناختی به احساس دوست داشتن می توان نگریست. رفتارگرایی نظریه ای در روانشناسی است که موضوع پژوهش علمی را در رفتار قابل مشاهده و سنجش می بیند.«نگرش رفتاری در پی هدف و جنبه های قابل مشاهده رفتار است و مفاهیم عمده در آن محرک و پاسخ است اما نو رفتارگرایی معاصر اعتقاد دارد که شناخت ها و فرایند های فکری را می توان در رده رفتار گنجاند»(فراهانی،محسن.1378). رفتارگرایان جدید چون اسکینر معتقدند که رفتارهای انسان بر اساس یادگیری به وجود می آیند و یا تغییر می کنند. «آنچه را که ما روان می نامیم و اسکینر رفتار بشر می خواند، از جمله دانش، بینش، زبان، مهارت، ارزش ها،و خصوصیات شخصیت، همگی از طریق یادگیری، شکل می گیرند و تکامل می یابند» (شاملو،سعید.1377). رویکرد رفتاری، عامل محیط را در شکل گیری رفتار فرد تعیین کننده می داند. از این رویکرد می توان  رفتارهایی که از دوستی های متقابل پیش می آید بررسی کرد اما به علت در نظر نگرفتن و یا کمرنگ تلقی کردن جنبه های شناختی فرد، تحلیل کاملی ارائه نمی دهد. اگر چه وقتی کسی را دوست می داریم و آن را ابراز می کنیم و رفتاری از خود نشان می دهیم که قابل مشاهده است و طرف مقابل هم  رفتار محبت آمیزی نشان می دهد که پاسخی است به عمل و رفتار ما، و در حیطه این رویکرد روانشناسی، قابل بررسی است اما بعضی مواقع، این حس دوست داشتن، در ذهن باقی می ماند، ابراز نمی شود و قابل مشاهده هم نیست در آن صورت مشکل بتوان در این رویکرد آنرا تحلیل کرد.

     رویکرد شناختی بر فرآیندهای ذهنی فرد استوار است.«در روانشناسی شناختی، رفتار فقط بر اساس خصوصیات آشکار آن قابل مشخص کردن نیست، بلکه مستلزم توضیحاتی در سطح رخدادهای روانی، نمایش های ذهنی، باورها، قصدها و نظایر آن ها است»( پورافکاری،محسن. 1376). در کتاب فرهنگ علوم تربیتی، شناخت(cognition) را این طور تعریف کرده است « واژه ای است از افلاطون و ارسطو که در آن عمل شناخت یا استدلال و توان شناختن و درک کردن بر می آید. – شناخت یعنی پردازش افکار و تصاویر ذهنی به صورتی هشیارانه، معنای اصلی شناخت همان دانستن است. شناخت را عالی ترین سطح پردازش اطلاعات می دانند»(فراهانی،محسن.1378).

    از جمله نظریه پردازان شناختی جورج ِکلی بود« او عقیده داشت که نگرش انسان به دنیا، بر اساس احتمالاتی است که در ذهن خود برای حل مسایل زندگی تصور می کند.دیدگاه های بشر از جهان هستی به طور دایم در حال تغییر است و هیچ چیز اعم از فلسفه، اقتصاد، اجتماع، اخلاق، علم و مانند آن مطلق نیست و به تفسیر و تعبیر ذهنی هر فرد بستگی دارد»(شاملو،سعید.1377). هر چند کلی، خود را در زمره روانشناسان شناختی نمی دانست اما نظریه او در مورد استنباط فردی، سبک شناختی را نشان می دهد.«انسان با الگوها یا قالب های مشخصی که خود خلق کرده است به دنیای خویش می نگرد. سپس تلاش می کند تا آنها را با واقعیت هایی که جهان را تشکیل می دهند سازگار کند. ما از این الگوها، جهان را تفسیر می کنیم»(کلی،1955. به نقل از پروین،لارنس.1373).

      از تعریف این رویکرد برمی آید که در ارتباط با احساس دوست داشتن، می توان تجزیه و تحلیل موثری داشت. مثلاً وقتی می خواهیم با کسی دوست شویم، او را مورد بررسی قرار می دهیم پس ذهن ما درگیر می شود. به او فکر می کنیم عملکرد او را می سنجیم و ارتباط دوستی آینده خود را با او در نظر می گیریم. همه این موارد در ذهن ما صورت می گیرد به خصوص که آینده را در نظر می گیریم و رفتار دوستانه خود را با توجه به تجزیه و تحلیل ذهنی خود، انجام می دهیم. بدین سبب، به نظر می رسد با این روش، مسایل احساسی و ادراکی، بهتر بررسی شود. که من از این روش در تحلیل مسایل استفاده می کنم.

     «رویکرد پدیدارشناختی، توجه به طرز فهم، درک و تفسیر انسان از مسایل اجتماعی دارد. در حوزه روانشناسی شخصیت، روانشناسان انسان گرا از این رویکرد پشتیبانی می کنند... روانشناسی پدیدار شناختی یا انسان گرا بیشتر به معارف انسانی پرداخته اند تا موضوعات علمی. همچنین بیشتر به بررسی شخصیت پرداخته اند»(اتکینسون و همکاران،2000). رویکرد پدیدارشناختی به تعالی و شکوفایی انسان نظر دارد. راجرز از نمایندگان شاخص این رویکرد می گوید: «توجه به تفاوت های فردی و تلاش برای درک و ارزیابی تمامیت فرد، از نشانه های بارز این دیدگاه است. رویکرد پدیدار شناختی در تاکید بر دنیای پدیداری فرد – یعنی اینکه انسان چگونه خویشتن و جهان را درک و تجربه می کند – نیز دیدگاهی یگانه است. در این رویکرد، تحقیق و ارزیابی بر گزارش های شفاهی افراد و مفاهیمی چون خویشتن و تجربه استوار است. این نظریه بر خود شکوفایی و تحقق بخشیدن به رشد درونی فرد تاکید دارد»(راجرز،1972. به نقل از پروین،لارنس.1373). «تاکید نظریه او بر تغییر است و به انسان به عنوان موجودی در حال پیشرفت می نگرد»(پروین،لارنس.ترجمه جوادی.1373).

   مازلو هم روانشناسی انسان گرا است که برای انسان، سلسله مراتب نیاز به سوی خودشکوفایی  قایل شده است که یکی از مراتب آن، نیاز به عشق و تعلق است. از طریق آرای راجرز و مازلو هم می توان به دوست داشتن، نگریست چه که به اعتقاد آن ها، یکی از نیازهای ضروری انسان است. مثلاً رابطه ام را با فردی که سابقاً دوست بوده ام قطع می کنم، از منظر این رویکرد، در خودپنداره(خویشتن) من، این وضعیت با واقعیت موجود، هم خوانی ندارد و سازگار نیست. اگر خودپنداره من یعنی اندیشه ها، باورها و ارزش هایی که من را ساخته اند با تجربیات و رفتارم هماهنگ شود و این هماهنگی سبب درونی سازی این تجربه ها و باعث تغییر و انعطاف خودپنداره من شود احساس رضایت وسازگاری پیش می آید.

   وارد مبحث روانکاوی نمی شوم چه که از نظر این رویکرد، بیشتر مسایل و ناراحتی های انسان  ناشی از تجربیات تلخ گذشته او بوده که آنها را واپس رانده و در ناهشیار او جای گرفته است.

   در این یک قرن گذشته، تئوری های زیادی در روانشناسی مطرح شده است. روانشناسان با رویکردهای مختلف به موضوعات متنوع روانشناسی می نگرند و فرضیه های آنها مطابق با نگرش آنها است. موضوع مورد بررسی روانشناسی، انسان است ویکی از موضوعات مهم آن، رفتار او است. دوست داشتن و یا نداشتن، در زندگی هر فردی رخ می دهد که در دو حوزه روانشناسی اجتماعی و روانشناسی شخصیت، قابل بررسی است. روانشناسان با رویکردهای مختلف به آن می پردازند. اینکه احساس دوست داشتن، پاسخی است که در اثر رفتار محبت آمیز داده می شود همان طور که رویکرد رفتاری، به آن می نگرد یا دوست داشتن و یا نداشتن فردی را، ما در ابتدا در ذهن خود بررسی می کنیم و رفتار کنشی و واکنشی ما، فرایندی است که در ذهن ما بوجود می آید و بصورت تفکر و ادراک، بروز می کند به همان شیوه ای که رویکرد شناختی به آن می پردازد. ِکلی که از روانشناسان شناختی است معتقد است که هر یک از ما استنباطی از مسایل در ذهن دارد. رویکرد پدیدار شناختی به رشد و شکوفایی انسان قایل است بیشتر روانشناسان انسان گرا به این رویکرد گرایش دارند راجرز و مازلو، از افراد شاخص این طرز فکر هستند. روانکاوی هم ناهشیار را مطرح کرده است و بیشتر، گذشته فرد را کاوش می کند. اینکه چرا کسی را دوست داریم ویا نداریم؟ بسته به طرز فکر و نگرش ما است که چطور و چگونه به خود و اطرافیان خود و در طیف وسیع آن به جهان می نگریم؟ خود به شخصه رویکرد شناختی و پدیدارشناختی را برای تجزیه و تحلیل مسایل می پسندم. به نظر می رسد که هر فردی در ذهن خود برداشتی از مسایل دارد که با برداشت های افراد دیگر، متفاوت است.

 -----------------------------------------------------------------------------------------------------------                                                                         منابع :

 اتکینسون، ریتا. ال. و همکاران. (1385) .زمینه روان شناسی هیلگارد. ترجمه محمد نقی براهنی و همکاران. چاپ پنجم.  تهران : انتشارات رشد .

ِپروین، لارنس. ِای. (1373) . روانشناسی شخصیت . ترجمه محمد جعفر جوادی و پروین کدیور. چاپ دوم. تهران : انتشارات فرهنگی رسا .

پورافکاری،نصرت الله. (1376) .فرهنگ روانشناسی-روانپزشکی(انگلیسی-فارسی). چاپ دوم. تهران : انتشارات فرهنگ معاصر.

شاملو، سعید. (1377) .مکتب ها و نظریه ها در روانشناسی شخصیت. چاپ ششم. تهران : انتشارات رشد .

فرمهینی فراهانی،محسن.(1378) . فرهنگ توصیفی علوم تربیتی. انگلیسی-فارسی. چاپ اول. تهران: انتشارات اسرار دانش

 --------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 


مطالب مشابه :


دکتر پروین کدیور

پروین کدیور: مرتبه علمی: (فرا اخلاق) خلاصه کتاب های روانشناسی




معرفی کتاب

روانشناسی - معرفی کتاب دکتر پروین کدیور . 7- اخلاق در مشاوره و روانشناسی




نظریه رشد اخلاقی کلبرگ

راجع به کلبرگ ترجمه شده است که در کتاب دیسنر کدیور، پروین. روانشناسی اخلاق.




مقاله مقایسه دیدگاه اسلامی با روانشناسی

رشد اخلاق نیز یکی (جان لاک نیمه قرن 17 ، از کتاب روانشناسی ترجمه: محمد جعفر جوادی و پروین




دوست داشتن

در فصل 17 کتاب درسی روانشناسی هیلگارد ، عوامل اجتماع، اخلاق، علم و و پروین کدیور.




پیشگیری از رفتارهای نامطلوب

این زمینه چند کتاب روانشناسی هم پروین کدیور. روانشناسی روانشناسی




اریک فروم(1900-1980)

در کتاب «فرار (پروین، ترجمه پروین کدیور پِروین، لارنس ای؛ ترجمه پرین کدیور؛ روانشناسی




برچسب :