تردید...

سرنوشتی همه تاریک و تباهم با تو

چه کنم خورده رقم ، بخت سیاهم با تو

مانده ام خط بکشم دور تو را ، یا که به شوق

از خدا سبزترین لحظه بخواهم با تو

تو و آن بازی کش دار نمی خواهم ها

من و این دلهره ی گاه به گاهم با تو

چه کنم ؟ هم پر پرواز ندارم بپرم

هم به بن بست رسیده همه راهم با تو

بروم دور شوم ، دور همه خط بکشم

بعد از این قهر کنم با همه ...یا هم با تو،

سر یک سفره ی تازه بنشینم پس از این

هی زیادت بشود بار گناهم با تو !!


مطالب مشابه :


مثنوی * غزل

میثم مشرفی. حبیب




تقدیم به پدر مهربانم !

میثم مشرفی. حبیب




به امام رضا(ع):

میثم مشرفی. حبیب




تردید...

میثم مشرفی. حبیب




مادرانه

میثم مشرفی. حبیب




برچسب :