تشكر

از خرابي مي گذشتم خانه ام آمد به ياد

دست و پا گم كرده اي ديدم دلم آمد به ياد

سر به هم آورده ديدم برگهاي غنچه را

اجتماع دوستان يكدلم آمد به ياد

 

اين شعر را كه نمي دانم شاعرش كيست را به دوست عزيز و با ذوقم

آقاي احمد ريحاني تقديم مي كنم  و اميد وارم هميشه لبخند بر لبانش جاري باشد   


مطالب مشابه :


تشكر

در سایه روشنهای شعــر. شب حسرت باریست سردو خاموش و حجیم گیسوانت شده بازیچه دستان نسیم




برچسب :