اشعار عاشقانه سهراب سپهری

sepehri.jpg&sa=X&ei=c_a-UajMMMOJtAb10ICo

دروگران پگاه
پنجره را به پهنای جهان می گشایم:
جاده تهی است. درخت گرانبار شب است.
نمی لرزد ، آب از رفتن خسته است : تو نیستی ، نوسان نیست
تو نیستی ، و تپیدن گردابی است
تو نیستی ، و غریو رودها گویا نیست ، و دره ها ناخواناست
می آیی :‌ شب از چهره ها بر می خیزد ، راز از هستی می پرد
می روی : چمن تاریک می شود ، جوشش چشمه می کشند
چشمانت را می بندی : ابهام به علف می پیچد
سیمای تو می وزد ، و آب بیدار می شود
می گذری ، و آیینه نفس می کشد
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت ، و چشم به راه تو نیست
پگاه ، دروگران از جاده ی روبرو سر می رسند: رسیدگی خوشه هایم را به رویا دیده اند.


s6864_551225_Ku1UFdAh.jpg&sa=X&ei=z_i-Ue
شب هم آهنگی

لب ها می لرزند. شب می تپد. جنگل نفس می کشد.
پروای چه داری ، مرا در شب بازوانت سفر ده
انگشتان شبانه ات را می فشارم ، و باد شقایق دوردست را پر پر می کند
به سقف جنگل می نگری: ستارگان درخیسی چشمانت می دوند
بی اشک چشمان تو ناتمام است ، و نمناکی جنگل نارساست
دستانت را می گشایی ، گره تاریکی می گشاید
لبخند می زنی ، رشته ی رمز می لرزد
می نگری ، رسایی چهره ات حیران می کند
بیا با جاده ی پیوستگی برویم
خزندگان درخوابند. دروازه ی ابدیت باز است. آفتابی شویم
چشمان را بسپاریم ،که مهتاب آشنایی فرود آمد
لبان را گم کنیم ، که صدا نا بهنگام است
در خواب درختان نوشیده شویم ، که شکوه روییدن در ما می گذرد
باد می شکند. شب راکد می ماند. جنگل از تپش می افتد
جوشش اشک هم آهنگی را می شنویم ، و شیره ی گیاهان به سوی ابدیت می رود.


637339_kgQ9dEnp.jpg&sa=X&ei=l_m-UZyiIoiY
آوای گیاه

از شب ریشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ریختم
بی پروا بودم :  دریچه ام را به سنگ گشودم
مغاک چنبش را زیستم
هوشیاری ام شب را نشکافت ، روشنی ام روشن نکرد:
من تو را زیستم ، شبتاب دوردست!
رها کردم ، تا ریزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند
بیداری ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا بودم
و همیشه کسی از باغ آمد ، و مرا نوبر وحشت هدیه کرد
و همیشه خوشه چینی از راهم گذشت ، و کنار من خوشه ی راز از دستش لغزید
و همیشه من ماندم و تاریک بزرگ ، من ماندم و همهمه ی آفتاب
و از سفر آفتاب ، سرشار از تاریکی نور آمده ام:
سایه تر شده ام
و سایه وار بر لب روشنی ایستاده ام
شب می شکافد ، لبخند می شکفد ، زمین بیدار می شود
صبح از سفال آسمان می تراود
و شاخه ی شبانه ی اندیشه ی من بر پرتگاه زمان خم می شود.


پرچین راز
بیراهه رفتی ، برده ی گام ، رهگذر راهی از من تا بی انجام ، مسافر میان سنگینی پلک و جوی سحرا.
در باغ ناتمام تو ، ای کودک! شاخسار زمرد تنها نبود ، بر زمینه ی هولی می درخشید.
در دامنه ی لالایی ، به چشمه ی وحشت می رفتی ، بازوانت دو سا حل نا همرنگ شمشیر و نوازش بود
فریب را خندیده ای ، نه لبخند را ، ناشناسی را زیسته ای ، نه زیست را
و آن روز ، و آن لحظه ، از خود گریختی ، سر به بیابان یک درخت نهادی ، به بالش یک وهم
در پی چه بودی ، آن هنگام ، در راهی از من تا گوشه گیر سکت آیینه ، درگذری از میوه تا اضطراب رسیدن؟
ورطه ی عطر را بر گل گستردی ، گل را شب کردی ، در شب گل تنها ماندی ،گریستی
همیشه ـ بهار غم را آب دادی ،
فریاد ریشه را در سیاهی فضا روشن کردی ، بر تب شکوفه شبیخون زدی ، باغبان هول انگیز
و چه از این گویاتر ، خوشه شک پروردی
و آن شب ، آن تیره شب ، در زمین بستر بذر گریز افشاندی
و بالین آغاز سفر بود ، پایان سفر بود ، دری به فرود ، روزنه ای به اوج
گریستی ، ( من ) بی خبر ، بر هر جهش ، در هر آمد ، هر رفت
وای ( من ) کودک تو ، در شب صخره ها ، از گود نیلی بالا چه می خواست؟
چشم انداز حیرت شده بود ، پهنه ی انتظار ، ربوده ی راز ، گرفته ی نور
و تو تنها ترین ( من ) بودی
و تو نزدیک ترین ( من ) بودی
و تو رساترین ( من ) بودی ، ای ( من ) سحرگاهی ، پنجره ای بر خیرگی دنیا ها سر انگیز
0168e6050b241b9714a6a1086e2eae65.jpg&sa=


مطالب مشابه :


زیباترین شعر سهراب سپهری

گلچین زیباترین شعرهای روز - زیباترین شعر سهراب سپهری - زیباترین عاشقانه ها،شاهکارهای ادبی و




اشعار عاشقانه سهراب سپهری

همه جوره - اشعار عاشقانه سهراب سپهری - پرچین راز بیراهه رفتی ، برده ی گام ، رهگذر راهی از من




اشعار عاشقانه سهراب سپهری

اشعار عاشقانه سهراب سپهری . سه شنبه هفدهم اردیبهشت 1392. نوشته شده توسط رامتین در ساعت 2:9




اشعار کوتاه سهراب سپهری

گنجینه ی بهترین شعرها - اشعار کوتاه سهراب سپهری - هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.




جملات و اشعار عاشقانه سهراب سپهری

.ıllılıı. Heartbeat .ıllılı. - جملات و اشعار عاشقانه سهراب سپهری - داستان ها و جملات عاشقانه-تاریخچه




اشعار کوتاه و زیبای سهراب سپهری- زندگی رسم خویشاوندی است

بلاگفا شعر - اشعار کوتاه و زیبای سهراب سپهری- زندگی رسم خویشاوندی است -




دستنوشته های عاشقانه/سهراب سپهری

دستنوشته های عاشقانه/سهراب چند تا از اشعار مجموعه حجم سبز هم از قلم افتاده بود كه اونها رو




اینجا پرنده بود - سهراب سپهری

جملات عاشقانه و گلچین شعر - اینجا پرنده بود - سهراب سپهری - زیباترین جملات عاشقانه و گلچین شعر




سهراب سپهری : متن قدیم شب

شعرهاي عاشقانه و ادبي ليلا - سهراب تمام اشعار با نام شاعر در تارنما ثبت ميشوند.اشعار




برچسب :