عروسی نامه!!

روز عروسی:

سر کار بودم که زیبا (خواهر داماد بعد از این) زنگ زده که شام عروسی چی باشه؟ من یه آن زمان و مکان رو گم کردم چون در طی آخرین قرار فقط باید میرفتن ببینن چه تاریخ هایی خالی هست نه که برن سالن رو بگیرن و شامم سفارش بدن منم گفتم چه میدونم به مامانم بگو که معلوم شد مادر محترم منزل نیستن بنده خدا از من میپرسید شام عروسی خواهر برادرت یادته منم که کلا تعطیلاتم چون اصلا یادم نمیاد عروسی خواهر برادرم رسیده باشم شام بخورم؛ البته دورغ چرا یه 8-9 سال قبل عروسی برادر بزرگه دوستم بهار به زور نشوندم و شام به خوردم داد از بس که کار داشتیم نه ناهار خورده بودم نه شام بعد یادمم نبود که بهار یادش اومد که من هیچی نخوردم و از ضعف نجاتم داد.

 زیبا خانم هم گیر که من میدونم شما مرغم تو غذاهاتون داشتین که دیگه  من زنگ زدم به برادر دومی که شام عروسیت چی بود؟ میگه من چه میدونم سوال بعدی رو بپرس.تهش رو بخوام بگم کاشف به عمل اومد که زیبا خانم مرغ رب دار با زرشک پلو دوست دارن و اصرار به این غذا که بعد از پیدا شدن مادر محترم خیلی آروم مامان جان در حکم یه خاله بزرگ بهش گفت کثیف ترین و بدترین غذا برای عروسی همین مرغه و فکرش رو نکن حالا تا اینجاش مهم نیست بلکه اون تیکش مهم بود که بهم گفتن عروسی تولد امام رضا گرفته میشه .اولش مونده بودم دارن شوخی میکنن یا جدیه ولی وقتی فهمیدم جدی جدی اونوقت انداختن به هر کسی  که زنگ زدم یک عالمه جیغ سرشون زدم و تقریبا همه فامیل رو به هم گره زدم واقعا مونده بودم چرا انقده هول تشریف دارن. فردا شبش مامان رو مجبور کردم زنگ بزنه بگه عمرا تولد امام رضا یعنی عمرا ها عمرا!!! و بسیار جالب هرچی مادر من میگفت ما نمیرسیم مادر شوهر(دختر خاله) اصرار که اگه 4 سالم وقت باشه همه کارها میفته ماه اخر که دیگه مامانم قاطی کرد و اونم گفت باشه میریم عوضش میکنیم . شیفته اون تیکشون بودم که آخر آبان رو میگفتن وسط زمستونه نه که یزد برف میاد اندازه پاره آجر خیلی زمستونا سخت میگذره !!!!!!!! بگذریم  در انتها پدر شوهر با دایی جان چند روز بعد تشریف بردن سالن عروسی و 4 روز عروسی رو این طرف اون طرف کردن چون بقیه عیدها همه پر بود تا بعد محرم و صفر و اینجاست که ادم براش سوال پیش میاد که

 1. مگه 2 ماه پیش قرار نبود برن دنبال سالن چرا گذاشتن الان؟

2. یزد شونصد تا سالن خوب داره که حداقل فرهنگیان و تالار ویزد و هتل صفائیه و دو سه تا دیگه رو من میدونم حالا نمیدونم چرا اینا گیر دادن به یه سالن تازه تاسیس!!!!!!

3. داماد چرا انقده سایلنته؟

4. ولش کنید الانه که فحش بدم.

آرایشگاه:

چند روز قبل نامزدی و عقد یکی از پسرهای فامیل بوده و در آنجا زیبا خانم محبت کردن از هر فرصتی برای اعمال نظر به خواهر جان استفاده کردن. از قبیل آرایشگاه و لباس عروس و ... خواهر منم خیلی باحال لبخند زده گفته هرچی محبوب خودش میخواد. به خودش زنگ بزن.

پریشب زنگ زدن که چه کنیم؟ منم گفتم فقط هما و فرح صدری!!!( درست نوشتم) رو میشناسم که بی شک میرم هما که اگر دوستان یزد نشین آرایشگاه خوب دیگه ای میشناسید بهم بگید.

لباسم که گفتم تهران حداقل کرایش 300 با بالاست که اونم قرار شد برم و ببینم و تصمیم بگیرم که از یزد بگیرم یا از تهران.

 در انتها هم گفتن که میخوای پا تختی برات رز وقت بگیرم؟ که من اصلا نمیدونستم رز کجا هست؟ که گفتم  همون هما بهتره که بازهم دوستان اگر میدونید چه خبره بهم بگید.

بعد برگشته میگه لباس پاتختی میخوای کرایه کنی؟ که من اینجا دیگه خندم گرفت گفتم جانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیخیال من از لباس کرایه ای هیچ خوشم نمیادااااااااااااااا  که باز هم کاشف به عمل اومد که لباس بله برون این عروس جدید فامیل در سالن کرایه بوده و از اونجا این فکر به ذهن زیبا جان رسیده که خورد تو دیوار.

دیگه همین دیگه خدا به داد من برسه.

یه لیست باحال نوشتم که خدای کر کر خند ست توی لیسته دیگه هر خرت و پرتی که میشده بخری نوشتم و یه روز در هفته میرم بازار خرید و جد و آباد مامانم رو میارم جلوی چشمش از بس که میچرخونمش.

تا الان نصف سرویس آشپرخونه از قبیل جای چای و شکر و .... و شیشه توی کابینت رو از برابانتیا خریدم که نمیدونید چه سوزشی داشت خریدشون

بعد از دو ساعت چرخیدن دو دست استکان از WMF خریدم که اصلا نمیدونم چرا داشتن ولی خوب داشتن و خشکل بود و من خریدم.

ظرف های کیک و ژله رو خریدم

سینی سیلویام رو کامل کردم

سرویس قابلمه لعابی الیت خریدم

گوشت کوب و آبکش استیل و سیخ کباب خریدم محض خنده:)

یه قاشق آجیلم خریدم که عاشقشم در کل من خرت و پرتام مونده و بقیه مثل قابلمه چدن و سرویس ارکوپال و چینی و دم دستی و.... رو دارم و از اصلی ها برقی ها و چوب هست که من رو میترسونه با اجازتون

راستی اگر کسی داره جهیزیه داره میخره و میخواد اطلاعات بیشتری از جا وقیمت داشته باشه بهم بگه که بنویسم

کادوی روز مرد:

نمیدونم چرا ها ولی اولین حسی که بهم دست داد وقتی فهمیدم باید کادوی روز مرد بخرم حس عصبانی شدن بود.

 جهت خنده حضار عرض کنم که بنده رفتم یه دست بلوز شلوار  برای داماد بعد از این با حدس در مورد سایزش خریدم بعدم با اعمال شاقه تزئین کردم که لازم به ذکرهدر انتها  که کردمش توی جعبه پودر لباسشویی و دادم مامانم ببره بهش بده واقعا تصور کنید که من باید میرفتم کادو میگرفتم ولی حتی اگر یزد بودم زشت بود من برم بهش کادو رو بدم یعنی خدایی اخرشیم:)

دیگه یکی دو باری هم با داماد بعد از این به حالت ام پی تری در مورد کار صحبت کردیم که فکر کنم دارن میپیچوننم اساسی.

آخرین خبرم اینکه بچه دوستم به دنیا اومد و من هنوز وقت نکردم ببینمش.

بعدا نوشت: اینم عکس کادوی روز مرد

 


مطالب مشابه :


دومین سالگرد ازدواجمون در یزد

دومین سالگرد ازدواجمون در یزد - اسم آرایشگاهم هما ظهر تو آرایشگاه نماز و ناهارم که




عروسی نامه!!

آرایشگاه: چند روز قبل رو میشناسم که بی شک میرم هما که اگر دوستان یزد نشین آرایشگاه خوب




رمان دالان بهشت ـ فصل بیست و پنجم

مرد پولداری از شهر یزد است و مهتاب هم بعد از ازدواج قرار است به یزد آرایشگاه هما پور




این چه شهری است !! مشهد......

ثالث» از عطاران و طبیبان سنتی خراسان است که اصالتا اهل فهرج یزد آرایشگاه هما : فیلم




مزایدات تاریخ 1392/05/03

واگذاری اجاره کانکس نانوایی ـ اجاره کانکس آرایشگاه ـ اجاره محل فروش صبحانه و مواد غذایی




برچسب :