میم مثل مطهری - میم مثل مرتضی مطهری

میم مثل مرتضی مطهری

میم مثل مرتضی مطهری

در مقاله گذشته(او به تنهایی یک امت بود!)، استاد رحیم پور ازغدی به ترسیم پاره ای از ابعاد فکری-فرهنگی شهید راه اندیشه استاد مرتضی مطهری(ره) پرداختند. در نوشتار حاضر، داشته های مطهری نسبت به دارایی های دیگران، و نیز مواضع عقیدتی و آفاق فکری ایشان بخصوص در آن برهه زمانی خاص و آن خفقان شدید پیش از انقلاب بار دیگر مرور  می‌شود. 

... بضاعت علمی، این چیزی است که بدون آن، ترتیب دادن یک اصلاح جدی دینی اجتماعی که از پس رویدادها و حادثه‌های فکر ی نیز برآید، معسور (پررنج) است اگر محال نباشد. استاد، در معرکه‌های علمی بسیاری حضور به هم رسانده و اعلام موجودیت و موضع می‌کرد.

اظهارنظرهای کلامی، فلسفی و عرفانی او، بسان طرح نظریات اصولی و منطقی‌اش جدی و در حد عالی، راهگشا بود. اهل فتوی بود و مجتهدانه و فکورانه گام به عرصه‌های ناشناخته مقولات اقتصادی، حکومتی و نظام پردازی فقهی می‌نهاد و بی هیچ سبک سری و خام دستی، «اجتهاد متُدیک شیعی» را درگیر مستحدثات معاصر کرد. در عین حال، مردی به شدت اخلاقی، توانمند در مقوله «تریبت» و برخوردار از دانش، بینش و کنش فعال سیاسی اجتماعی بود. او به تنهایی، یک امت بود.

مطهری در عین حال  که «راست» را می‌زد به «چپ» باج نمی‌داد. وقتی که چپ و التقاطیها را فاش می‌کرد و بر سر کینه می‌آورد، مراقب بود که به ت فکر راست و طرفداران لیبرالیزم و سرمایه داری میدان ندهد. وقتی متحجران و مرتجعان را زیر ضربه می‌گرفت، هوای آن را داشت که بدعت گزاران و نفاق پیشگان و متظاهران را به دین، تقویت نگردند و آنگاه که به روشن فکر بازیها و مارکسیسم زده‌های مسلمان نما می‌تاخت، خطر گرایش به اخبارگری و اشعری مآبی و پوسته گرایی‌های فقهی را ملحوظ می‌داشت.

به علاوه عمیقاً به تئولوژی مسیحی و یهودی، به مشرب عرفان آگاه بود و به ویژه به مسائل فلسفه غیرمدرسی و متأخر به غرب، متوجه شد و متکی به سرمایه انبوه علمی خویش. مت فکر ی حاضر در صحنه بود که همه مراکز علمی و حوزوی و دانشگاهی و نیز محافل روشن فکر ی را مجبور می‌کرد که همواره یک چشم به او و موضع او داشته و مطهری را در محاسبه‌های خود بگنجانند.

وقتی کسی چنین پرقدرت و نیز مسئولانه اعلام حضور کند، نمی‌توانند او را کتمان کنند و مسکوت بگذارند و مطهری سایه خود را بر سر دوست گسترده و بر دشمنان تحمیل می‌کرد.

ایشان به رغم تسلطی که بر فلسفه‌های غربی یافته بودند و علناً به چالش با آنها می‌پرداخت و مچ می‌گرفت، از موضع یک مرد دانا و محقق، فلسفه غرب را فلسفه کسانی می‌دانست که فلسفه نمی‌دانند. در مذاکرات فلسفی که با قوی‌ترین مترجمان و اساتید فلسفه‌های غربی به عمل آورد، (به عنوان نمونه جلسات شب پنج شنبه با دکتر حمید عنایت که هِگل شناس برجسته‌ای بود و دوستان او) با تفکیک منصفانه مطالب درست از غلط و استدلال از مغالطه، دست روی نقاط فلسفه آلمانی و نیز فلسفه انگلوساکسون می‌نهاد و شکوه می‌کرد که چرا اپیستمولوژی و نیز روانشناسی، بخش اعظم مباحث فلسفی متأخر در مغرب زمین را مال خود کرده و فلسفه را از فلسفه بودن انداخته است.

استاد در مباحث فلسفه ادیان، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی و فلسفه زبان نیز مواضع دقیقی در برابر موج ماتریالیسم و لیبرالیزم اتخاذ نمود و فعال‌ترین خاکریز دهه‌های  40 تا 60  در برابر تهاجم فرهنگی مارکسیستی و لیبرالیستی را یک نفره تأمین کرد.

درست در دورانی که ت فکر سکولار، تحت الحمایه ت فکر حاکم بود و رژیم با هرگونه دخالت دادن نظری دین در حاکمیت و مدیریت برخورد پلیسی می‌کرد و دست به دست کردن جزوات «ولایت فقیه» که منادی مدیریت و حاکمیت فقهی واجرای عدالت بود، نوعی خرابکاری تلقی می‌شد. استاد در طرح ت فکر دینی چنان خوش درخشید و با قدرت ظاهر شد که در آن واحد، هم دستگاه، هم چپ و هم منافقین و هم ت فکر لیبرال و غربزده  را در محظور جدی  قرار دارد.

در عین حال  که «راست» را می‌زد به «چپ» باج نمی‌داد. وقتی که چپ و التقاطیها را فاش می‌کرد و بر سر کینه می‌آورد، مراقب بود که به ت فکر راست و طرفداران لیبرالیزم و سرمایه داری میدان ندهد. وقتی متحجران و مرتجعان را زیر ضربه می‌گرفت، هوای آن را داشت که بدعت گزاران و نفاق پیشگان و متظاهران را به دین، تقویت نگردند و آنگاه که به روشن فکر بازیها و مارکسیسم زده‌های مسلمان نما می‌تاخت، خطر گرایش به اخبارگری و اشعری مآبی و پوسته گرایی‌های فقهی را ملحوظ می‌داشت.

مطهری می‌دید که از قضا، سرزمین «اندیشه و نظر» نیز به سبک ملوک الطوایفی اداره می‌شود و هر دسته از کلمات و هر تیپ از اشخاص، در تیول کسی، حزبی، پیشکسوتی است و آدم آزاداندیش یافت نمی‌شود. در فراق مت فکر انی آه می‌کشید که با پیشانی چین خورده و دلی فارق از تعصبات مذهبی، اسلام را به دیده تحقیق بنگرند و از سطر سطر تعالیم آن لذت ببرند. زیرا ایمان آوردن محصول را، مقارن به نوعی «لذت عقلانی» می‌دانست و ایمان نجات بخش را آن گرایش وجودی و قلبی که مسبوق به یک ادراک صحیح باشد، می‌دانست.

اهل فتوی بود و مجتهدانه و فکورانه گام به عرصه‌های ناشناخته مقولات اقتصادی، حکومتی و نظام پردازی فقهی می‌نهاد و بی هیچ سبک سری و خام دستی، «اجتهاد متُدیک شیعی» را درگیر مستحدثات معاصر کرد. در عین حال، مردی به شدت اخلاقی، توانمند در مقوله «تریبت» و برخوردار از دانش، بینش و کنش فعال سیاسی اجتماعی بود. او به تنهایی، یک امت بود.

برخلاف تعریف «ایمان» در تئوریهای جدید مسیحی یا «فلسفه ادیان» (که عمدتاً برای توجیه بی ریشگی ادیان و فاقد ما  به ازاء بودن «وحی» به کار می‌روند) و عبارت «از جهش تاریکی» و پرتاب مجنونانه، ولی «خوب» خویش در عمق ندانسته است. استاد «ایمان اسلامی» را یک ادراک متعالی و (نه جهل مقدس) و یک اقبال انسانی  (نه یک تعصب) و یک خضوع عزیز در پیشگاه نور (و نه دلدادگی بی توجیه در آستانه یک نامفهوم)، تعریف و به ویژه سد باب التقاطهای مدرن میان «دین» و «بی دینی» را برچینند و تفاوت، بلکه تضاد میان ایمان و کفر، صالح و طالح، عالم و جاهل، مؤمن و فاسق را سطحی، صوری و صرفاً تعارضی واژگانی و بی ریشه قلمداد کنند. آن را توطئه دور زدن «ایمان» از مسیر تحریف آن می‌دانست و معتقد بود که اندیشه‌های قرون وسطایی همچنان در ذهن غرب و غرب زدگان خلجان دارد، گاه به مخالفت.

ادامه دارد ...


چیزی بگو مهربان! آنچه از دوست رسد نیکوست.


,