لاله‌زار، گورستان بزرگ سینمای ایران

روز اول فروردین با قطار عادی عازم تهران شدیم. من بودم با پدر و مادرم، همراه عمه بزرگم و شوهرش كه متاسفانه همه آنها الان نیستند. قرار بود تهران، خانه عمه كوچكم برویم كه آن زمان شوهرش در تهران سرباز بود و در اتاق كوچكی در خانه ای نزدیك میدان توپخانه (خیابان چراغ گاز) زندگی می كرد. صبح دوم فرودین ماه ۳۹ به تهران رسیدیم و با تاكسی از راه آهن عازم خانه عمه شدیم. اولین تصویری كه از تهران در حافظه ام مانده است، نمای متحركی است از نگاه من از پشت شیشه صندلی عقب پابادا (تاكسی های آن زمان) در چرخش به دور میدان توپخانه و عبور از میدان و خودنمایی سردر یك سینما با پرده آن. تصویری كه از آن پرده در ذهنم مانده است، عكس بزرگی است از یك كودك در كنار موتورهای پلیس جدید تهران و یك اسم بیم و امید . آن زمان نمی دانستم این سردر متعلق به سینمایی است به نام تابان در آغاز خیابان معروف لاله زار (شانزه لیزه تهران ). در طول دوازده روزی كه در فروردین سال۳۹ در تهران بودیم به لاله زار رفتیم، اما از آن خانم ها هیچی در ذهنم نیست، هیچی یادم نیست. از لاله زار فروردین سال ۳۹ دو تصویر دارم: یكی سر در سینما ركس با پرده فیلم آتیلا و تصاویر بزرگ آنتونی كوئین و سوفیا لورن و تابلوهای سینماهای كوچه ملی، جلوی كوچه و تابلوی فیلم هركول و خدایان ؛ تابلویی كه باعث شد من اصرار كنم و پدرم با شوهر عمه ام را به داخل سینمایی در كوچه ملی بكشانم. ما در اوایل سال ۳۸ فیلم رنج های هركول را در مشهد دیده بودیم و هركول و هنرپیشه اش (استیور ریوز) فیلم و هنرپیشه محبوب ما بود، بنابراین دیدن یك فیلم هركولی دیگر برای ما خیلی جذاب بود. هنوز جغرافیای سینمایی كه فیلم هركول و خدایان را نمایش می داد در ذهنم مانده است. ورودی آن، پله می خورد و پایین می رفت. سالن انتظار آن راهروی كوچك و باریكی بود. هنوز یادم هست كه پدرم با پای سوخته اش، از شلوغی و گرمای ناشی از شلوغی آن اظهارنارضایتی می كرد و سالن انتظار سینما را در مقایسه با سالن های سینمای مشهد، سالنی فرسوده و قدیمی می دانست. سالن نمایش فیلم هم سالن كوچكی بود كه پرده نمایش هنگام ورود، سمت راست بود و لژ سمت چپ و بالای سالن. از لاله زار سال۳۹ دیگر تصویری در ذهن ندارم ولی از تهران آن سال چند تصویر دیگر دارم. یكی سردر سینما هما و تابلوی فیلم ده مرد رشید ، دیوار سفارت انگلیس و پیاده رو خلوت آن. ساختمان مجلس در میدان بهارستان كه دسته جمعی برای تماشای آن رفته بودیم. ساختمان نیمه تمام مجلس سنا در خیابان سپه سابق.یك كبابی در شاه عبدالعظیم كه كباب های خوشمزه ای داشت.
دو:لاله زار تابستان ۴۹
دومین باری كه به تهران رفتم، تابستان سال ۴۹ بود؛ ۱۰سال بعد. این بار با دو نفر از دوستانم علیرضا شهیدی و محمود موسوی با اتوبوس ترانسپورت شمس العماره از جاده كناره عازم تهران شدیم. اتوبوسی كه قرار بود ساعتی كنار دریا در بابلسر توقف كند و مسافران شنا كنند.اتوبوس ساعت ۶بعدازظهر از مشهد راه افتاد و ساعت ۱۲شب به بجنورد رسید و چون تنها یك راننده داشت، شب آنجا ماند و ساعت ۵صبح روز بعد راه افتاد و ساعت ۶بعدازظهر به بابلسر رسید. مسافران در آن غروب ۱۰ دقیقه ای شنا كردند و بلافاصله اتوبوس حركت كرد كه ساعت ۱۲ شب به تهران رسید. سه نفری رفتیم به مسافرخانه ای در خیابان چراغ گاز ( باز هم چراغ گاز) و شب خوابیدیم و صبح با شیفتگی خاصی برای دیدن تهران از خواب بیدار شدیم. حالا می دانستیم خیابان چراغ گاز به میدان توپخانه می خورد و میدان توپخانه به لاله زار راه دارد. باز هم اولین تصویر من از تهران، نمای متحركی است از نگاه من در حركت پیاده و چرخش از خیابان چراغ گاز به میدان توپخانه و حركت در پیاده رو كنار بانك بازرگانی سابق و دیدن سر در سینمای تابان و پرده فیلمی كه نمایش می داد؛ فیلمی كه اسمش یادم نیست. صبح آن روز تابستان، من و دو نفر دوستم از ابتدای لاله زار تا انتهای لاله زار نو پیاده رفتیم تا سینماها را پیدا كنیم. دیگر لاله زار سال ۴۹ محل رفت و آمد خانم های تازه به دوران رسیده نبود. تهران بزرگ شده بود و مركز خرید، محل مغازه های لوكس فروشی، زنانه فروشی و گردشگاه آدم های خوش پوش و خوش گذران، به بالای شهر منتقل شده بود. لاله زار سال ۴۹، لاله زار شهرستانی ها بود؛ شهرستانی هایی كه در پیاده رو، كنار اسب و هواپیمای قلابی عكس می گرفتند وعكس هنرپیشه می خریدند. ما كه به تهران برای دیدن سینما آمده بودیم، كشف تك تك سینماهای لاله زار برای ما جالب بود. اولین سینما ونوس بود كه فیلمفارسی نمایش می داد. بعد از آن در همان سمت سینمای خورشید نو بود كه فیلم هندی نمایش می داد. بعد در سمت چپ، كوچه ملی بود با ۶ یا ۷سینما (دقیق یادم نیست) وارد كه می شدی، در سمت راست ۳ سینما بود و در سمت چپ ۲سینما (و شاید ۳سینما) كه سینمای نادر فعلی، در بزرگی داشت و سر در آن در قسمتی از انتهای كوچه قرار داشت، طوری كه از ابتدای كوچه سر در تابلو آن دیده می شد. بعد از آن، كوچه باریك می شد و به مولن روژ می رسید كه روبه روی آن یك سینما بود. سینمایی كه اگر اشتباه نكنم در سال ۴۹، اسمش فردوسی بود. بعداز كوچه ملی، در همان سمت سینمای مرجان بود؛ داخل یك كوچه و بعد به سینما ركس می رسیدیم كه یكی از بهترین و بزرگترین سینماهای لاله زار بود. سینمایی كه در سال ۴۹، فیلمفارسی نمایش می داد و یكی از سینماهای تعیین كننده در گروه سینماهای نمایش دهنده فیلم ایرانی محسوب می شد. روبه روی ركس، سینمای قدیمی ایران قرار داشت كه آن هم بزرگترین و بهترین سینمای لاله زار محسوب می شد، سینمایی تعیین كننده در گروه دیگر سینماهای نمایش دهنده فیلم ایرانی. روبه روی سینمای ایران، كنار ركس سینما البرز بود. با ورودیه كوچه مانند كه انتهای آن به پاركینگ می رسید. در سال ۴۹، سینمای البرز، فیلم تكراری نمایش می داد و سینمای درجه یك محسوب نمی شد. البرز، آخرین سینمای لاله زار كهنه بود. آن روز تابستان ما چرخی هم در اسلامبول زدیم و سینماهای سهیلا ، برلیان ، آریا ، پارك و باقیمانده سینمای تهران سابق را كه سوخته بود، دیدیم و بعد به لاله زار رفتیم كه دو سینما داشت منزویل سمت چپ و كریستال سمت راست. سال ۴۹، برای ما شهرستانی هایی كه نقد فیلم در مجلات فردوسی، سپید و سیاه و ستاره سینما می خواندیم، تیاتر می رفتم، تیاتر بازی می كردیم و با رمان و نمایشنامه آشنا بودیم، تهران در لاله زار خلاصه نمی شد. لاله زار برای ما جذابیت نداشت. در سال ۴۹، برای ما دیدن تهران بالاتر از سه راه تخت جمشید سابق و سینماهای آن منطقه و بالاتر از آن، محلات روشن و دلباز و محله سینما محسوب می شد، محله ای كه ریخت در و دیوار و گذر و دكان ها و سر و لباس آدم ها و همه چیزش با لاله زار فرق داشت . در سال ۴۹، شانزلیزه تهران، خیابان پهلوی سابق بود، خیابانی كه بزرگ شده بود و از میدان ونك هم گذشته بود و به تلویزیون رسیده بود.سه: لاله زار سالهای ۵۰
وقتی از سال ۵۲ به تهران آمدم، لاله زار همچنان خیابان فیلم های فارسی و محل رفت و آمد شهرستانی های كم سواد بود. در این سالها تا قبل از انقلاب، من فقط برای دیدن فیلم های فارسی در سینماهای ایران و ركس به لاله زار می رفتم. آن هم در ساعات میانی روز، نه سینماهای كوچه ملی برای جوانی همسن من، سینمای امنی بود و نه تماشاخانه های آن كه پیشتر متكی به آتراكسیون بود.
با تاریكی هوا هم لاله زار بتدریج پاتوق لات های چاقوكش دائم الخمر می شد كه آنها این خیابان را تا یك و دوی بامداد قرق می كردند، لاله زار سالهای ۵۰ در آخر شب و آغاز روزی دیگر، همیشه بوی ادرار می داد، بوی استفراغ می داد و خیابان ناامنی برای عبور آدم های عادی بود.
چهار: لاله زار اوایل انقلاب
انقلاب چهره لاله زار را تغییرداد. پیاله فروشی ها، ساندویچ فروشی شدند و كافه ها، چلوكبابی؛ یعنی كافه ها هم به تماشاخانه تبدیل شدند. مثل افق طلایی در ابتدای لاله زار. آتراكسیون از برنامه تماشاخانه ها حذف شد و تماشاخانه ها فقط تماشاخانه شدند.
به دلیل تعطیلی سینمای فارسی، هنرپیشه های فیلمفارسی، بازیگران چند تماشاخانه لاله زار شدند (افق طلایی، دهقان، نصر و پارس). از ابتدای سال ۵۹، به دلیل ممنوعیت نمایش فیلم های فارسی قبل از انقلاب، سینماهای لاله زار به نمایش فیلم فرنگی پرداختند. بعضی سینماهای لاله زار مثل خورشید نو و پارس به دلایل مختلف تعطیل شدند. بعضی از سینماهای لاله زار مثل ركس مصادره شدند كه ركس بعد از مصادره با نام تازه لاله به نمایش فیلم های فرنگی خوب پرداخت. ایران و البرز هم فیلم خارجی نمایش می دادند. در اوایل انقلاب، سالهای ۵۸ و ۵۹، هنوز شهرستانی های كم سواد به لاله زار می آمدند، عكس می گرفتند و عكس هنرپیشه می خریدند. هنوز بساط فروش عكس هنرپیشه ها برقرار بود؛ با این فرق كه عكس هنرپیشه های زن از بساط جمع شده بود و عكس هنرپیشه های مرد ایرانی، هندی و خارجی فروخته می شد.
پنج: لاله زار سالهای ۶۰
از آغاز سال ۶۰ و جنگ، سیاست فرهنگی تغییر كرد، تماشاخانه های لاله زار مصادره و تعطیل شدند. هنرپیشه های فیلمفارسی بعد از تعطیلی این تماشاخانه ها، چون كاری نداشتند از ایران رفتند. سینماهای لاله زار ماندند و كم كم به نمایش فیلم های ایرانی تولید شده بعد از انقلاب پرداختند.
شش: لاله زار سالهای ۷۰
سینماهای ركس سابق، لاله فعلی و ایران كه بزرگترین سالن های سینما در لاله زار بودند به دلیل عمر زیاد ساختمان، فرسودگی و خطر ریزش سقف در آغاز دهه ۷۰ تعطیل شدند. از سینماهای بهتر لاله زار، ونوس ماند كه حالا شده بود سارا و البرز. البرز هم در طول دهه ۷۰ به دلیل ضرر مالی و نداشتن تماشاچی تعطیل شد. سینمای درجه ۳ مرجان نیز در این دهه به دلیل نداشتن صاحب، درش بسته شد. برای لاله زار تابان ماند، سارا ماند و سه سینمای كوچه ملی( شهرزاد ، مترو و نادر ).
هفت: لاله زار بهمن ۸۳
اواسط بهمن ۸۳ برای پیدا كردن مكان سومین اپیزود ستاره ها كه یك سینما بود، آن هم سینمایی تعطیل شده با آپاراتخانه، همراه محمد آلادپوش ، رضا نوروزی و افشین رضایی عازم لاله زار شدیم. دیدن سینماها را از ابتدای لاله زار از سینمای تابان شروع كردیم. سینمایی كه اولین تصویر من از تهران بود. برای اولین بار، وارد سالن سینما شدم، سالن انتظاری كوچك و سالن فرسوده و كهنه برای نمایش فیلم با آپاراتی كه اصلا نور نداشت و فیلم بی رنگ آی پارا را نشان می داد. آپاراتخانه ای كوچك و آپاراتی قدیمی. همه چیز در سالهای ۳۰ متوقف شده بود و همه چیز متعلق به آن سالها بود و جلوتر نیامده بود. سارا دومین سینمایی بود كه وارد آن شدیم. سینمای معروف صادقپور كه زمانی تماشاخانه صادقپور بود (تماشاخانه گیتی)، قبل از اینكه به سینما تبدیل شود؛ سینمایی كه در دهه ۵۰ نمایش دهنده فیلم های ایرانی و هندی بود و تماشاچی داشت؛ سینمایی كه در آغاز دهه ۶۰ هم با نمایش فیلم های ایرانی، دوباره تماشاچی به دست آورد و فروش آن برای صاحب فیلم تعیین كننده بود. تا چند سال پیش هم این سینما فیلم ایرانی نمایش می داد، اما در بهمن ۸۳ سینمای سارا فیلم خارجی نمایش می داد، فیلمی خارجی با كپی بی رنگ و رو، از آن دست كپی هایی كه از روی پوزتیو آن در لابراتوارهای ایران كپی كشیده شده بود و به همین دلیل دیگر در فیلم اصلی رنگ و رویی باقی نمانده بود، فیلمی با صدای بم و خفه. اما سالن سینمای سارا هنوز تر و تمیز بود و آپاراتخانه بزرگی داشت با دو آپاراتی كه عمرشان به سالهای ۳۰ نمی رسید و جوان تر بودند. معلوم بود هنوز سینما صاحب دارد. صادقپور بزرگ سالها پیش مرده است و صادقپور كوچك كه حالا تبدیل به صادقپور بزرگ شده، سینما را اداره می كند. بعد از سینمای سارا عازم كوچه ملی شدیم. كوچه ای در وسط لاله زار بعد از تئاتر نصر، نرسیده به سینمای تعطیل شده مرجان. كوچه ای كه سالهاست به اسم كوچه ملی نامیده می شود. این سالها بیشتر از عمر من است. ظاهرا در دوره رضا شاه ته كوچه كه آن موقع بن بست بوده و به خیابان فردوسی (علاءالدوله سابق) راهی نداشته، سینمایی بوده به اسم ملی كه كوچه اسمش را از این سینما گرفته است، سینمایی كه قبل از اینكه نام ملی به خود بگیرد به نام سینما رویال فیلم حاجی آقا اكتور سینما را نمایش داده است، سینمایی كه بعد از ملی به نادر تغییر نام می دهد، سینمایی كه هنوز ته كوچه ای كه حالا راهی به فردوسی پیدا كرده، است. این حالا مربوط به امروز نیست. فكر می كنم و شاید كوچه از دهه ۳۰ راهی به فردوسی پیدا كرده. كوچه عجیبی است و تاریخچه قابل مطالعه ای دارد. یك زمانی عبدالحسین نوشین در همین كوچه كلاس تیاتر داشته و تماشاخانه ساخته و نمایش های مستنطق (جی، پریستلی) و لپن (پن جانسون) توپاز (مارسل پانیول) چراغ گاز و دختر شكلات فروش را اجرا كرده است، سالنی كه بعدها، توسط اصغر تفكری اجاره شده و با نام تماشاخانه تفكری مدتی نمایش های كمدی و جذاب توسط خود او در همین سالن اجرا شده است. به هر حال در بعد از ظهر بهمن سال ۸۳ من و آلادپوش و بقیه بعد از دیدن سینمای سارا وارد كوچه ملی شدیم، تا سه سینمای این كوچه را ببینیم. اولین سینما شهرزاد بود با سالن انتظاری بزرگ و دراز و سالن نمایش متوسط. سینمایی كه صاحبش اجازه نداد آپاراتخانه اش را ببینیم، سینمایی كه اگر به اندازه تابان فرسوده نبود، ولی مثل سارا به آن رسیدگی نشده بود. بعد از سینمای شهرزاد وارد سینمای مترو (سحر امروز) شدیم، سینمایی كه پله می خورد و پایین می رفت، سینمایی كه سالن انتظاری كوچك و مستطیل شكل داشت، سالنی كه دیدنش یك دفعه خاطراتی را در من زنده كرد. سالن انتظار قدیمی كه دست نخورده بود و معماری گذشته آن باقی بود. همین معماری و دست نخوردن سالن انتظار باعث یادآوری خاطرات گذشته شد. انگار دیروز بود و همه چیز یادم آمد، حتی جای ایستادن پدرم كنار دیوار و فاصله اش با در ورودی سالن نمایش، پدرم به دیوار تكیه داده بود. من جلوی او ایستاده بودم و شوهر عمه ام كنارش. سالن انتظار شلوغ بود و جمعیت زیادی پیرامون ما حلقه زده بودند. همه جمعیت مرد و نوجوان بودند و از زن و بچه خبری نبود. با اینكه اوایل فروردین بود، در هوای بهاری، سالن انتظار به دلیل ازدحام جمعیت بیش از ظرفیت سالن، بسیار گرم بود و گرمایش پدرم را كه تازه دو روزی بود پای راستش با چایی سوخته بود آزار می داد. پدرم پای راستش را از داخل دمپایی بیرون آورد، روی دمپایی گذاشت و به جمعیتی كه دور و برش ایستاده بودند و سنخیتی از نظر فكر و طبقه با او نداشتند نگاه كرد، بعد از این نگاه رو كرد به من و گفت: بابا این چه سینما یی یه كه منو آوردی؟


فریدون جیرانی*

* نویسنده، مورخ و كارگردان سینما


مطالب مشابه :


لاله‌زار، گورستان بزرگ سینمای ایران

روز اول فروردین با قطار عادی سینمای مشهد، سالنی اتوبوسی كه قرار بود ساعتی




زندگی کوتاه و شیرین من در سرزمین کانگوروها! (زندگی خوب و بدش بکام ما شد ...)

تو طبقه اول سالنی روزای شنبه آخرین سرویس ساعت 3.30 هست و دیگه هیچ اتوبوسی سیستم قطار




همه چیز درباره نمایشگاه کتاب - 8

اطلاع‌رسانی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از 16 ایستگاه سالنی قطار از ایستگاه




انتخاب

ناگهان خود را در سالنی نسبتا بزرگ یافتم که تعدادی از علمای » در کوپه قطار » بحث اتوبوسی




برچسب :