متن ادبی درباره ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)مادر بهشتیان کربلا

                مادر بهشتیان کربلا         


پدید آورنده : مریم راهی

به بانگ بلند بر آسمان صافی آبی رنگ نوا سرداده اند . بشیری در گوش فلک آواز بشارت می خواند که هان باخبر باش که مولودی در راه است! مدح و ستایش آن خدایی را که از هیچ آدمی آفرید و از آن بنی آدم را و سپس جانشین خود گردانید آنان را در زمین تا اشرفی باشند، بر تمام مخلوقات . آدم نیز جام قالو بلی را سرکشید و عشق آغاز کرد . قدم بر صحرای عدم نهاد و از نیستی هستی طلب کرد . از خار مغیلان، پای افزاری ساخت ایمن و از آن پس در وادی عشق حضرتش روان شد و نشان از آن صاحب قالو بلی گرفت . وادی اول تا به هفتم را به آنی پیمود، در آن دم که آنی طلبید و خود صاحب هفت منزل عشق شد . نوری گشت، در آسمان هفتم که روشنایی اش زمین تیره ی خاکی را نیز نوری عطاکرد و ثمره اش جهانی شد سراسر معجزه ی عشق . این گونه شد که بنده ای را خلق کرد، که اگر او نبود جهانی این چنین نمی آفرید . بنده ای به واقع بنده، بنده ی عشق حق . مردی که خاک بشریت را لرزاند، آن هنگام که از مادر زاده شد و تخت و تاج ابلیسیان را درهم کوبید، آن زمان که از کوه نور پایین آمد، در قلب پیغام حضرتش داشت و بر لب ذکری که فرستاده ی خدایش آورده بود . از این پس خدایش او را نوری عطا کرد روحانی و عشیره ای مطهر و پاک، دختری فاطمه نام تا در سایه ی عشق محبوب ترین مردان، وارث عشق پدر باشد و مادر خوبان عالم .

مکه، مامن مؤمنان خدا، گاه زبان بر کام می گیرد، روی سرخ می کند و آرام به تماشای خاک می نشیند و گاه لب از لب می گشاید و حکایت می کند، آنچه را که شاید راویان عاجز باشند از روایتش . مکه سال هاست که در انتظار چنین شبی زمان را به پیش می راند و تاریخ را وادار به ایستادن می کند . او در قلب تاریخ عرب به دنبال چیزی می گردد، به دنبال گوهری، جواهری که با آن فخر خود را به کمال رساند و سرور سرزمین عرب شود . او می داند مولود امشب مکه را که این گونه اشک انتظار می ریزد و بارها تمنا کرده است، این لحظه را از خدای رسول که با وجد دروازه ی شهر را به روی پاکان بگشاید و پیکرش میزبان قدوم ملکوتی شان گردد . مکه می داند شور و شادی خانه ی محمد را و می فهمد سر آفرینش آدم و حوا را . و از این روست که دست برچانه ی صبر زده است و سال هاست چشم بر گوشه ای از آسمان دوخته است . دیده بر ستارگان راه شیری گره زده تا خود شاهد ورود فرشتگان الهی باشد . به آن نقطه از آسمان می نگرد که مبدا هبوط آدمی است و حال صفی از ستارگان روشن و خاموش آن جا نشسته اند و دعای عروج آدم را می خوانند به جنت .

فرستاده ی امین پروردگار آن زمان که در آسمان های دور، خدایش وعده ها داد بر او و آن ثمره ی عقد سعید این دو محبوب عالم بود که حال شهری و آسمانی به انتظار آن دعا می خوانند و عرشیان آمین می گویند . کائنات زمزمه گر ذکر تسبیح اند و ستارگان تحسین می کنند خلق مطیع را . و مکه در خلوتی از دل بزرگ خود غبطه می خورد بر خلوص کردار آفریدگان . شرح تحقق وعده ی الهی را باید از کسی شنید که از ملکوت آمده باشد، از قلب آسمان هفتم، از میان قصر بهشتی عرشیان و از جنت مینوی آفریدگار . این روایت مقدس را شاید تنها قدیسه ای بتواند بازگو کند، شاید بتوان مجاز را از مکه برداشت و به او اذن گشودن زبان داد . او تنها شاهدی است که هنوز بر جای خود تکیه زده است و هم چون امپراطوران، غلام تخت سلطنت خود گشته است، تا مبادا لرزه ای آن را بلرزاند . مکه اکنون در مکه است، در جوار مکه، در هم سایگی بهترین نقطه ی زمین، و در پشت فخر، در گوشه ای از یقین بال گسترانید و خاک را در آغوش خود جای داده است . از او باید شنید که اکنون زبان سخن گفتن دارد . آری، مکه به سراغ شهر خاطرات آن سال می رود . شب است . شب کویری خاموش و سیاه، گرم و صبور . آن چنان صبور که گویی خیال روشنایی را از سر به در و میل به تاریکی در وجودش رسوخ کرده است . هرچه زمان ثانیه ها را خرج می کند، لحظه ای به عمر شب نمی افزاید . انس و ملک به عرش می نگرند و از پروردگار آسمان تمنای روشنایی دارند . اهل زمین تسبیح ذکر بردست گرفته و زمزمه های شبانه اش خواب را از مکه ربوده است و اهل آسمان ازملکوت به زمین خیره شده اند و اذن نزول می طلبند . ولی هنوز آغاز ضیافت تاریکی است و تاسپیده دم راهی دراز باید پیمود، آن قدر که بشری به معراج رود، حقیقت حق را درک کند و به زمین خاکی باز گردد . مکه آرام است و رسول خدا خارج از شهر! و در شکوه روحانی سجاده اش منتظر احقاق وعده الهی است .

مکه گاه گاهی چشم می گشاید تا مبادا اسیر شیطان شب شود و در خواب غفلت، سپیدی سپیده دم را نبیند . مکه بیدار است، ولی افسوس که شمار در خواب خفتگان بیشتر از اعداد نجومی آسمان است . مکه نیز زیر لب نغمه ی خواب آنان را سرداده است و گاه با صدای بلند فریاد می زند که آسوده بخوابید ای به خواب خفتگان که ملائک چنین شبی را هرگز نخواهند دید . بخوابید که امشب مکه جولان گاه عرشیان آسمان است .

دریغا که نوای غمی سوزناک از پس آواز شفاف مکه شنیده می شود . مگر امشب شب شادی نیست؟ کسی نمی داند مکه از چه غمناک است، ولی هرچه باشد شادی خارج از وصف چنین شبی محال است که مجال غم برای او باقی گذارد، و از این روی زمان سوار بر مرکب شتاب، به سوی روشنایی فجر می رانده . ولی نه، لحظه ای سکوت او را از حرکت باز می دارد . این سکوت نابه هنگام مکه است که قلب زمان را می لرزاند . گویی مکه تردید دارد - از چه؟ از طلوع خورشید؟! آن دم که خورشید یکتای آسمان از پشت کوه های خاکی مکه سر، فراز می کند و انوار طلایی خود را به خاک یک پارچه ی کویر می فروشد، لحظه ای است که مکه در آرزویش نذرها کرده است . لحظه ی عروج آدم و جلوس فرشته برزمین . آری; این رؤیای مکه است که در ظلمت شب بر چشمان هوشیارش هجوم آورده است، تاج از سر سلطان حقیقت برداشته و خود سریر پادشاهی چشمانش راتسخیر کرده است، ولی هیچ هجوم سردی را یارای ربودن عشق مکه نیست . مکه امشب حافظ دروازه های شهر است که مبادا اهریمنی بر حریم مقدس آن پای گذارد . رؤیا در چشمان همیشه بیدار مکه گاهی است که باد آمده و بانسیم نیز می رود . مکه نگران کناررفتن پرده ی سیاه شب است . نگران آن هنگامه که شهر پیراهن سپید روز را برتن می کند و به اهل خانه شادباش می گوید:

سپیده دم نزدیک است . نسیم صبا پیغام خورشید را آورده است . گویی اذن طلوع می خواهد از صاحب صبح . ملائک در زمین و آسمان در گذرند . آسمان چنان نورانی است که صبح صادق به آن غبطه می خورد . و مکه هم چنان اشک می ریزد و به آسمان می نگرد، به مسیر عبور حوریان آسمانی . چشمانش از حیرت پلک زدن را از یاد برده است و گاه معنای دیدن را نیز نمی فهمد . در هنگامه ی احساس و ادراک، زمان به سرعت می آید و مکه را بر دوش نیمه روشن خود می گیرد و به خانه بنت نبی می برد که ملائک آن جا جمعند .

حضور حاضران غایب ازنظر و جمع روحانی بهشتیان، توان نفس کشیدن را از مکه دریغ می کند، ولی مکه تنها یک چیز از حالتش می خواهد و آن زیارت مولود سپیده ی آن شب است، تا قبل از حضور روشن سپیده دمان . ماه به دور از چشم گرم خورشید، در گوشه ای از آسمان پنهان شده است و اهل خانه را می نگرد . چشم ها همه بیدار است و گوش ها همه هوشیار و به دنبال صدای اعجازی می گردد; اعجاز هنگامه ی تولد سپیده دم .

آری، لحظه ی سرور زمین و زمان فرا رسید . خورشید از پس کوه های عرب سر برآورد و مولود زیبای مکه را تحسین گفت: زمین بر زمان فخر می فروشد که مولودی این چنین، قدم بر صفحه ی دلش گذارده است . زمان هلهله به راه انداخته است و مردم عرب را از خواب دوشین می رهاند . رایحه ی دل پذیر بهشتی مکه را مست حضور کرده است که دری از بهشت به روی زمین گشوده اند و گلی از آن را به زمین عطا کرده اند و این مباهات زمین است، بر فلک غدار که اکنون چون بی گناهان بر دار رفته، درآن سوی کوه های مکه به انتظار روزی دیگر نشسته است . مکه وارد خانه می شود . مولود الهی این زینت آسمانی را بر آغوش می گیرد، می بوید و اشک می ریزد که او رایحه ی بهشتی خدیجه را آورده است . تهنیت می گوید بر اهل خانه و زمان را می خواهد که به رقص در آید و تهنیت گوید بردنیا . قاصدی را می گوید که پر بکشد و در گوش روزگاران غریو بر آورد که این روز سپیده ی احقاق حق است، سپیده ی بنت رسول خدا . عرشیان بر زمین آمده اند و در ضیافت مولود سپیده دمان ذکر و سپاس ایزد می گویند . عاشقان در سماع اند و بهشتیان در زمین بر شاخه ی طوبی چنگ زده اند . ستارگان به دور خورشید آسمان خیره به نور ملکوتی اهل خانه اند . بر حذر باشید از آزار او که این مولود، مادر بهشتیان کربلاست .

----------------------------------------------------

منبع:> دیدار آشناشماره 38


مطالب مشابه :


متن ادبی در باره روز مادر

فرهنگیان قصرشیرین - متن ادبی در باره روز مادر - تحلیل وقایع منطقه - ایران - جهان// اطلاعات




متن های زیبا در مورد پدر و مادر

متن های زیبا در مورد پدر و مادر درباره ما: عناوین




نوشته های ادبی در مورد مادر

نوشته های ادبی در مورد مادر. در قران کریم و روایات اسلامی، درباره نیکی کردن به پدر و مادر




متن ادبی درباره حضرت فاطمه (س)

متن ادبی درباره حضرت ای مادر آیینه و لبخند، اسوه وقار، قبله دل‏ها، ضریح گمشده




متن ادبی درباره ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)مادر بهشتیان کربلا

خادمان حضرت فاطمه زهرا(س) بجنورد - متن ادبی درباره ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)مادر بهشتیان




جملات زیبا در باره ی خدا. نظر یادتون نره!!!!! راستی ادامه ی مطلب را حتما بخوانید

اگر شد من در باره ی آن شعر یا متن ادبی هرکدام را که و مادر و خویش اس درباره ی




متن ادبی وشعر درباره ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)

متن ادبی وشعر درباره ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) می آید؛ دختر نور، همسر نور و مادر نور تا




متن ادبی

متن ادبی نبود ، که بود ، اما نمادی که انسان باشد و کامل باشد و زن باشد و مادر درباره




برچسب :