باز هم شکرانه
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
سلام دوست جونای نازنین
امروز سه شنبه هست و من در مرخصی به سر میبرم . بدلیل دلبخواهی سه روز به خودم مرخصی دادم که یکم حالش رو ببرم.
اما بگم که این هفته یکی از اون هفته های خیلی خیلی خیلی...... قشنگ و دوست داشتنی بود که
n تا خیلی هم بهش اضافه کنم باز کمه. گرچه هنوز هفته به پایان نرسیده ولی:
هفته ای که نکوست از روزهایش پیداست
لازم نیست تا آخرش صبر کنم تا ببینم هفته خوبی هست یا نه.
اول اینکه ما باز جو گیر شدیم. چرا؟
چون قرار نبود سرویس کالسکه و کریر رو الان بخریم. قرار بود صبر کنیم تا یه ماه مونده به اومدن نی نی برای خریدش اقدام کنیم طبق معمول آمااااااااا:
روز یکشنبه وقتی داشتم میومدم خونه تو سرویس داشتم فکر میکردم که چیا واسه نی نی خریدم . هرچی به مغزم فشار آوردم پوار رو تو وسایل نی نی ندیدم (خداییش حال میکنین چقدر مشغله فکریمون زیاده)
اومدم خونه اولین کاری که کردم رفتم تو وسایل بهداشتیش رو نگاه کردم دیدم بعله پوار رو بهمون نداده اما تو فاکتور حساب کرده.
این بود که رفتم فاکتور رو آوردم تا ببینم دیگه چی جا مونده یا اشتباه شده آخه اونروز کلی وسیله رو ویترین بود و فروشنده باز هی میرفت میاورد میذاشت کنار اونها، بعد موقع حساب کردن سه بار تو فاکتور اشتباهی حساب کرد ، احتمالا همون موقع پوار رو دوباره برگردونده بود سرجاش و یه پتوی دم دستی نوزادی رو دوبار برامون حساب کرده، در واقع نزدیک 8000 تومان پول اضافه پرداخت کرده بودیم.
به همین بهانه به آقای همسر زنگ زدم که اگه میشه یه سر تا بهار بریم . وقتی رسیدیم به مغازه دیدیم اون خانومی که ما ازش خرید کرده بودیم نیست ، البته قرار بود تا نیم ساعت دیگه بیاد.
حالا این نیم ساعت از اون نیم ساعت هایی بود که توش هزار و یک اتفاق ممکن بود بیفته از جمله جوگیر شدن ما.
دوباره رفتیم یه چرخی تو پاساژ زدیم اول از این عروسکهای آویز موزیکال برای بالای تخت نوزاد خریدیم ، بعد همینطور که داشتیم کالسکه ها رو میدیدیم شروع کردیم به قیمت کردن ، بعد کم کم وارد مغازه شدیم . قبلا تو فکر بودیم پیر گاردین بخریم اما چند مدل مختلف که کنار هم بود دیدیم و تصمیمون عوض شد و گود بیبی گرفتیم از نظر قیمت و مشخصات فرقی با پیر گاردین نداره اما پیر گاردین بیس صندلی ماشین نداشت و گود بیبی داشت.
در راستای جو گیر شدن اسفنج دریایی و بالش ضد خفگی و یه عروسک زورزورکی بعنوان اشانتیون هم گرفتیم. البته اونا زورزورکی نمیدادن اما ما زورزورکی گرفتیم.
بعدش رفتیم تو اون مغازه اولیه پوار رو گرفتیم و بجای پول پتو که اضافه داده بودیم چند دست کهنه خشک کن برای خشک کردن دست و پای بچه خریدیم.
کیفش رو هم نگرفتیم چون یکی از همکارای تایوانی آقای همسر که خودش دوتا پسر داره بیشتر از ما از دختردار شدنمون جو گیر شده و یه سری لباس نوزادی خریده و لینک یه وب سایت رو هم فرستاده، ما هم از توش یه مدل کیف و یه مدل آغوش انتخاب کردیم که قراره برامون بفرسته.
روز دوشنبه صبح هم قرار ملاقات با نی نی داشتم اما از شانس اونقدر مطب شلوغ بود که از ساعت 8:30 تا ساعت 2 نشستم تا نوبتم شد تازه دو نفر لطف کردن نوبتشون رو به من دادن وگرنه حالم حسابی بهم میریخت چون فوق العاده خسته شده بودم.
اما رفتن داخل اتاق دکتر و شنیدن صدای وروجک خانوم حالم و عوض کرد. طفلکم مثل مامانش خسته و بی تاب شده بود و مدام وول میخورد.
وقتی دکتر دستگاه رو روی شکمم گذاشت احساس کردم صدای قلبش خیلی قوی تر و منظم تر شده اما وسط صدای تالاپ تولوپ قلب یکدفعه یه صدای شالاپ گنده بگوش رسید.
خانم دکتر: فهمیدی چی شد؟ دخترت یه لگد هم انداخت .
قربون اون پا کوبیدنش برم، حسابی خسته و کلافه شده بود. خلاصه ما خوشحال و خندان آماده برگشتن به خونه شدیم.
تند تند کارامو انجام دادم و نهار خوردم آخه منتظر سه تا دوست عزیز بودم که قرار بود بیان به دیدنم.
آقای همسر هم که نگران حالم تو مطب شده بود مدام زنگ میزد بعدش که خیالش جمع شده بود زنگه میزد ببینه دوستام اومدن یا نه؟
به هرحال ساعت 3:30 یکی یکی دوست جونام اومدن اولش گلپر عزیزم که هزار البته مشتاق دیدن روی ماهش بودم ، بعدش خاطره نازنین و عسلی شیرین زبونش و آخر سر هم خاتون گلم و خاتونچه نازش که کلی از دیدن خودشون و گلهاشون خوشحال شدم.
گرچه ساعتها به سرعت گذشت و من هنوز از دیدنشون سیر نشده مجبور به خداحافظی شدم. اما باز هم موقعیتی بود که خدای مهربون در اختیارم قرار داد که بتونم دوستهای خوبم رو دور هم ببینم.
گلپر عزیز ، خاطره نازنین و خاتون گل از بابت هدیه های قشنگتون هم ممنون .
و آمااااااااااااااا امروز:
یادتون هست که سر امتحان کنکور کارشناسی ارشد نی نی رو برده بودم تا به من تقلب برسونه . نتیجه داد و امروز صبح آقای همسر زنگ زد که اینجانب فعلا مجاز شناخته شدم.
اما اگه فکر کردین من نی نیمو قرض میدم تا بهتون سر امتحان کمک کنه سخت در اشتباهین چون نی نی فقط به من تقلب میرسونه.
خدا رو شکر بخاطر همه چیزهای خوبی که در زندگیمون قرار داده. شکر
پی نوشت: یه عکس همین الان توسط آقای همسر برام فرستاده شد که حیفم اومد شما رو از دیدنش محروم کنم. خیلی به درد آقایون مشکل پسند که معیارهای زیادی برای زیبایی همسرشون دارن میخوره
مطالب مشابه :
باز هم شکرانه
چون قرار نبود سرویس کالسکه و کریر و تصمیمون عوض شد و گود بیبی گرفتیم از نظر قیمت و
برچسب :
کالسکه گود بیبی