معضلي به نام كتاب‌نخواني

كتاب‌خانه‌ام را كه نگاه مي‌كنم، حسرت مي‌خورم

در فرندفيد گفته بودم. قبلا بيش‌تر كتاب مي‌خواندم.
اين چند وقت فكر مي‌كردم علت كم‌تر كتاب خواندم، مشغوليت‌ها و كارهايي است كه جديدا پيدا كردم و فرصت كم‌تري براي مطالعه پيدا مي‌كنم و در كنار آن، گذراندن وقت‌هاي خالي‌ام در اينترنت و گودر‌خاني و قس علي هذا.

ولي چند روز پيش، فهميدم يك نكته‌ي ديگر هم در اين بين وجود دارد كه شايد، غافل از آن بوده‌ام.

انتخاب؛
عادت هميشگي‌ام اين است كه وقتي از خانه بيرون مي‌روم، بايد يك كتاب در كيفم باشد.
گه‌گداري در اتوبوس يا ماشين كه نشسته‌ام يا منتظر هستم، كتاب را در مي‌آورم و تورقي مي‌كنم. تورق، نه خواندن!
يعني طوري كه من مي‌خوانم بيشتر همان تورق است نه مطالعه
چند خطي مي‌خوانم، خيابان را نگاه مي‌كنم؛ فكر مي‌كنم؛ حتي چشمانم را روي هم مي‌گذارم و چند لحظه مي خوابم و دوباره چند خط از كتاب. آخر هم مي‌بينم، چند هفته شايد گذشته باشد و من فقط، چند فصل يا بخش كتاب را خوانده باشم.

بعد هم بنابر شرايط و روحيات، آن كتاب را به كتابخانه برمي‌گردانم و كتاب ديگري بر مي‌دارم و اين باعث شده كتاب نيم‌خوانده‌هايم زياد شوند؛ جديداً

و دليلش را همان دلايل بالا مي‌دانستم ولي چند روز پيش وقتي شروع كردم به خواندن كتاب جديدي و در يك روز، چندين فصلش را خواندم و در اتوبوس، هنوز روي صندلي ننشسته، از كيفم در مي‌آوردم و شروع به خواندنش مي‌كردم، فهميدم موضوع كتاب‌ي كه مي‌خوانم و علاقه‌ي خودم به حوزه مطالعاتي، در ترغيب‌م به خواندن آن كتاب خيلي اثر دارد.

book-mobile%20%28NasleMan.tk%29.jpg

غير از كتاب‌هاي درسي كه به مجبور به خواندنشان هستيم، چه به موضوع آن درس علاقه داشته باشيم و چه نه، گاهي بايد در حوزه‌ي خاص‌ي مطالعه داشته باشيم، در اين صورت هم، آن حوزه بنابر انتخاب خودمان و ضروريات و احتياجات زندگي‌مان انتخاب شده و ناگزير از خواندن هستيم و خود موضوع، باعث كشش و ترغيب به خواندن مي كند ولي حرف من وقتيست كه براي دل خودمان و اوقاتي كه زياد تمركز نداريم( كه  كتاب‌هاي مهم!!! بخوانيم) بخواهيم كتابي را بخوانيم، آن‌وقت است كه انتخاب كتاب مناسب، خيلي اهميت پيدا مي كند.

براي مثال: كتاب "بيگانه" آلبرت كامو، حدود دو هفته اي -شايد هم بيش‌تر- در كيفم بود و هرجا ميرفتم، به اميد خواندن‌ش، با خودم هم‌راهش مي‌كردم ولي هنوز هم تا صفحه 30و‌پنج، بيش‌تر پيش نرفتم ولي "احمد شاه مسعود" را با اشتياق و سريع‌خواندم.
اين يعني هنوز علاقه به كتاب خواندن دارم ولي آنچه انتخاب به خواندنش مي‌كنم، خيلي اهميت دارد.

با خودم كه تعارف ندارم. جديدا كم، مي‌خوانم متاسفانه.


طلبه بلاگ


مطالب مشابه :


داستاني جديد تقديم به دوستان

آشا براي من هزارتومني و يا نيم ساعتي هشتاد پدرهايمان باز مي‌گشت و همچنين




فشار خون پايين و يا Hypotonie

مسيول گرفتن خون از تمامي بدن است و اين عمل در هنگام دياستول و يا باز نيم ساعت پمپ (اشا




درباره شهاب حسینی

او که در اين برنامه اجراي مسابقات مردمي و خلق فضايي شاد براي نيم رخ » افتاد که باز شد تا




به بهانه ي طرح حجاب و عفاف

وقتي هيچ كس نيامد براي ما بگويد طرح حجاب و عفاف باز هم شروع شده؛ الحمدلله خانه کتاب اشا




نرمش‌هاي پشت ميزي

تقريباً همه افرادي كه براي مدت طولاني و مداوم هر نيم ساعت يكبار از جاي خانه کتاب اشا




معرفی نژاد جکسون یا پشت فر

در مقاله هاي كه درمورد كبوتر در انگلستان منتشر مي شد به اين نژاد اشا نيم باز داشته باشد




روايتي از حاشيه هاي حضور رهبر در منطقه عملياتي فتح المبين

ولي صبح وقتي شش و نيم بيدارمان فرصت خوبي بود براي درهاي حسينيه باز نشد و




معضلي به نام كتاب‌نخواني

، مشغوليت‌ها و كارهايي است كه جديدا پيدا كردم و فرصت كم‌تري براي نيم ‌خوانده اشا




‌نگاهی‌ به‌ سه‌ مجموعه‌ داستان‌ از علی‌ اشرف ‌‌درويشيان‌

‌بار در سال‌ ۱۳۵۶ منتشر شده‌اند و چاپ‌ اخير نشر چشمه‌ در واقع‌ باز براي ‌ مثال‌ در




نقد و بررسی "سمفونی مردگان " -عباس معروفی

ساعت آقاي درستكار بيش از سي سال است كه از كار افتاده؛ در ساعت پنج و نيم براي گذران را باز




برچسب :