نگاهي به کتاب « لوليتا » نوشته ولاديمير ناباکوف

نگاهي به کتاب « لوليتا » نوشته ولاديمير ناباکوف
يادآور گل هاي سرخ و اشک
لوليتا كتابي است از عمق ادبيات. لوليتا بيش از هر چيز با كلمات و كاركرد جادويي شان سرو كار دارد . نفس مي كشد و زندگي مي كند. لوليتا را ناباكوف در سال 1955 آفريد. در لوليتاي ناباكوف زبان شخصيت ها را مي سازد و به آن ها پيشينه ي تاريخي مي دهد. زبان چيزي است كه تمام سايه روشن ها و پيچ و خم هاي ساخت شخصيت ها را به عهده دارد. نام اصلي لوليتا ” دلرس ” است. به گفته ناباكوف ” دلرس ” ياد آور گل هاي سرخ و اشك هاست . ” دالي ” به معني عروسك در گويش بچه گانه آن است . لوليتا را در مدرسه دالي صدا مي زنند . دالي هيز . هيز در زبان انگليسي در معني بخار ، گيجي و ابهام به كار مي رود . لوليتا عروسك زيبايي است در هاله اي از بخار كم رنگ . افسانه اي است زيبا با ملاحت كودكي و اندوه .به تصوير كشيدن لوليتا شايد وسوسه اي باشد كه بسياري از كارگردان هاي بزرگ به آن دچار شده باشند . وسوسه اي مبهم با بار اندوه نتوانستن .لوليتا را براي اولين بار استنلي كوبريك نابغه بزرگ عالم سينما در سال 1962 به تصوير كشيد كوبريك از خود ناباكوف خواست كه فيلم نامه لوليتا را برايش بنويسد .هر چند كه ناباكوف در ابتدا نوشتن فيلم نامه لوليتا را نپذيرفت اما در نهايت فيلم نامه لوليتاي كوبريك را خود ناباكوف نوشت . چيزي در حدود 35 سال بعد از ساخته شدن لوليتا ي كوبريك ، آدرين لين كارگردان انگليسي الاصل نسخه ي جديدي از لوليتا را ساخت . بحث اصلي اين نوشته مقايسه بين اين دو برداشت سينمايي و كشف ارتباطات آن ها با لوليتاي زاده ناباكوف است .
در ابتدا به مقايسه نحوه شروع اين سه اثر مي پردازيم . هامبرت شخصيت اصلي رمان لوليتا ست . هامبرت يك استاد زبان فرانسه است كه پس از اجاره خانه مادري لوليتا وارد زندگي او مي شود. هامبرت در ابتداي كتاب ناباكوف از داخل زندان ماجراي زندگي خود را براي هيات منصفه اي كه هنوز نديده مي نويسد . در آغاز كتاب ما با پيشگفتاري از شخصي به نام دكتر ”ري” روبه رو مي شويم كه در آن پيشگفتار دكتر” ري” توضيح ميدهد كه چگونه نوشته هاي هامبرت را جمع آوري كرده است . در اين قسمت خواننده متوجه مي شود كه لوليتا از دنيا رفته و هامبرت به خاطر قتلي كه مرتكب شده در زندان و در انتظار مجازات است .اين فصل آغازين در هر دو برداشت سينمايي حذف شده است .در نسخه ساخت كوبريك با صحنه قتل كلر كوئيلتي آغاز مي شود . كلر كوئيلتي . نمايشنامه نويسي كه اهريمن وجود هامبرت است و نه لوليتا . روابط اصلي اين كتاب و نسخه هاي سينماييش بر اساس كنش و واكنش اين سه شخصيت شكل مي گيرد . لوليتا ، هامبرت و كوئيلتي .كوبريك از صحنه اي شروع مي كند كه در آن صحنه هامبرت كلر كوئيلتي را در خانه خودش به قتل مي رساند . ناباكوف قبلا گفته بود كه اين صحنه در واقع اولين صحنه اي است كه او نوشته و باقي ماجرا ها و شخصيت ها را با توجه به چنين پاياني كه از ابتدا خلق كرده، پيش برده است . آن افشا گري ابتداي رمان لوليتا اين بار نه از داخل زندان و نه با كلمات اعتراف شده كه با صحنه مرگ كوئيلتي آغاز مي شود . در ابتداي لوليتاي كوبريك ما مي بينيم كه هامبرت كوئيلتي را به خاطر دختري به نام لوليتا مي كشد . ما مردن كوئيلتي را مي بينيم و با لوليتايي وهم آلود آشنا مي شويم . صحنه مرگ كوئيلتي صحنه اي خنده دار و كاملا مسخره است . ديالوگ هاي كوئيلتي بي ربط و گاها احمقانه اند . اين كه چرا اين صحنه پاياني تا به اين حد مسخره نمايش داده شده است را در ادامه توضيح خواهم داد .آغاز فيلم لين نقطه پايان رمان لوليتا ست . لين فيلمش را از جايي شروع مي كند كه ناباكوف كتابش را تمام كرده . فضايي ماليخوليايي و وهم آلود و هامبرتي كه بي اختيار در جاده مي راند . كم كم مي بينيم كه هامبرت به وسيله پليس تعقيب مي شود و او همان طور كه به چپ و راست منحرف ميشود خيلي آرام مي گريد . لين در همان شروع وهمي را توصيف ميكند كه موضوع اصلي فيلم است . بخاري وهم آلود به نام لوليتا هيز . اين وهم در آغاز فيلم كوبريك بيشتر جنبه روايي دارد تا تصويري . ما اين وهم را از بين ديالوگ هاي هامبرت و كوئيلتي در ميابيم و نه از طريق تصوير سازي هايي كه انتقال دهنده وهم باشند . شايد اين تصوير سازي هاي آغازين لين را بشود وفاداري او به ذات رمان لوليتا به حساب آورد .ناباكوف خود را منظره سازي ذاتي مي داند . كودكيش ، مادرش و اينكه اساسا حروف را رنگي مي بيند همه و همه مقدماتي هستند براي دست يافتن به اين توانايي . تصويرهاي زيبا ، درخشان و وهم آلود لين در تمام صحنه هاي فيلم حضور دارند. . اين تصويرها( و يا شايد يشود گفت تابلوهاي نقاشي ) تا حدودي از روايت خطي و تقريبا خشك كوبريك فاصله مي گيرند . در چشم هامبرت تمام خاطره هاي لوليتا تصاويري درخشانند . تصاويري درخشان كه بايد آن ها را ثبت و نقاشي كرد . لو ليتا ي لين سرشار از اين تصويرهاي زيباست . تصويرهايي كه لين لزوم وجودشان را درك كرده و به آن ها پرداخته است . يكي از صحنه هاي اساسي و حتي كليدي ابتداي فيلم لين صحنه قرار گرفتن هامبرت 13 ساله در كنار آنابل است .آنابل دختر 13 ساله اي است كه هامبرت نوجوان به او عاشق بوده. آنابل لي نام شعري از ادگار آلن پوهم هست . در شعر پو من عاشق شعر در سوگ عروس نوجوانش عزاسدار است . شعر عاشقانه و اندوه بار پو تاريخچه اي است از دگرديسي لو لي تا .لو لي تا در ذهن هامبرت تصويري از آنابل لي نوجوان و گمشده است . نبود صحنه هاي مربوط به عشق آنابل و هامبرت نوجوان در فيلم كوبريك به منطق شكل گيري لوليتا در ذهن هامبرت لطمه مي زند . منطقي كه بيان گر دگرديسي لوليتا به آنابل و بازگشت دوباره اش به لوليتا ست.اما شايد يكي از دلايل اصلي ضعف فيلم كوبريك نسبت يه لوليتاي لين را بتوان در بازيگر نقش لوليتا جستجو كرد . مقوله بازيگري در در دو فيلم يكي از مهمترين موضوعاتي است كه نقاط ضعف و قوت آنها را آشكار مي سازد .
لوليتا:
سو ليون نقش لو ليتا را در فيلم كوبريك بازي ميكند . ليون حدود هفت سال از لو ليتاي ناباكوف مسن تر است و اين اختلاف هفت سال تصوير لوليتاي ناباكوف را كج و نا مفهوم مي كند . تمام پيش فرض هاي تحليل شخصيتي هامبرت ، كوئيلتي و حتي خود لوليتا به سن لوليتا ربط پيدا ميكند . لوليتاي كم سن و سال تصويري منجمد شده از آنابل هامبرت است . تصويري كه انگار زمان آن را دگرگون نمي كند . لوليتاي كوبريك را با هيچ فرضي نميتوان در قالب لوليتاي ناباكوف ريخت . بازي سرد و بي روح و خالي ازشيطنت هاي بچه گانه دالي از ليون غريبه اي ساخته كه در جريان فيلم حل نمي شود .ليون به هيچ وجه نميتواند يك پريچهره خردسال و بي دفاع باشد . اين مسئله وقتي اهميت بيشتري پيدا مي كند كه ميدانيم جوهره اصلي عقده هيولايي هامبرت ظلمي است كه به اين دالي روا داشته است . شايد به همين دليل است است كه ساير دلايل گناه كاري هامبرت ( مثل قتل كوئيلتي ) همه مسخره و احمقانه جلوه مي كنند . اما آدرين لين نقش لوليتاي فيلم خود را به بازيگري داد كه شباهت هاي بسيار بيشتري به مخلوق ناباكوف داشت . دومنيك سوين حاصل وسواس و سخت گيري بسيار زياد لين در انتخاب بازيگر بود . لين در مدت زمان يك سال و از بين 2500 داوطلب بازيگري اين نقش لوليتاي خود را انتخاب كرد.سوين با وجود اينكه سه سال از لوليتاي ناباكوف بزرگتر بود ( و البته اين مسئله را به هيچ وجه نميشود ناديده گرفت) تا حدود بسيار زيادي توانست مشخصه هاي خاص سني لوليتاي ناباكوف را باز آفريني كند . لوليتاي لين به تمام معني يك عروسك زيبا و بازيگوش است . لوليتاي لين با لطافت كودك وارانه اش به روح اثر ناباكوف و تيره گي ذاتي اش وفادار است.
هامبرت:
جيمز ميسن نقش هامبرت هامبرت را در فيلم كوبريك بازي ميكند . ميسن بازيگري است با پرونده اي نسبتا درخشان . با نگاهي به كارنامه بازيگري ميسن در ميابيم كه شخصيتهاي مختلف او در فيلم هايش از ويژگيهايي نظير هوشمندي ، آرامش ، عقل و درستكاري بهره مي برند .فيلم هايي نظير ”سفر به اعماق زمين1959 ” ،‌” جزيره اي در آفتاب1957 ” و ” تاج تاهيتي1962 ” . هامبرت ناباكوف مردي است مبادي آداب . او فرانسه درس مي دهد و هوشمندي خاص يك روشنفكر را دارد . هامبرت حتي در بدترين شرايط نيز سعي در حفظ قوانين و شرايط اخلاقي پذيرفته شده خود را دارد (و در عين حال از يك انجماد اخلاقي رنج مي كشد) . براي مشخص تر شدن شخصيت هامبرت به صحنه پاياني فيلم مي توان اشاره كرد كه هامبرت اصراري عجيب بر خوانده شدن متن محكوميت كوئيلتي به وسيله خود كوئيلتي دارد . انگار كه كه خواندن اين حكم اعدام تطهيري تراژيك را براي شخصيت هامبرت به همراه مي آورد . تطهيري كه عملا به دليل مسخره بودن بيش از حد صحنه انتقام گيري روي نمي دهد و هامبرت حتي بعد از كشتن كوئيلتي به آرامش نمي رسد و حيران تر و سر گردان تر ميشود. جرمي آيرون بازيگر نقش هامبرت در فيلم لين است . آيرون برخلاف ميسن بازيگري است كه در نقش هايي كاملا تيره و خبيث هم ظاهر شده است. به عنوان مثال آيرون در نقش يك جاني تمام عيار در فيلم هايي نظير ” ناقوس زن هاي مرده ” ، ” آسيب ديده” و ” سرنوشت معكوس‌” بازي كرده است. اين تفاوت پس زمينه بازيگري اين دو بازيگر را از جهات مختلفي مي توان مورد بررسي قرار داد .كوبريك سعي بسيار زيادي داشت كه هامبرت او تصويري از يك شخصيت هرزه و رواني را به نمايش نگذارد . همان كه گفته شد ويژگي هاي بازيگري ميسن او را به عنوان يكي از بهترين انتخاب ها ي كوبريك مطرح مي ساخت . حتي مي توان گفت كه كوبريك عقيده داشت كليد اصلي ساخت لوليتايش به بازي گرفتن ميسن در نقشي است كه تصويري رواني از هامبرت به نمايش نگذارد .اين تلاش هرچند كه در فيلم كوبريك به موفقيت كامل رسيده اما تا حدودي از بن مايه هاي اصلي هامبرت ناباكوف فاصله مي گيرد . هامبرت ناباكوف شخصيتي ديوانه ندارد و تلاش مي كند خودش را با قوانين اجتماعي پذيرفته شده هم سو كند . اما حقيقتي كه نبايد از ياد برد اين است كه هامبرت هرچند كه ديوانه نيست اما واقعا بيماري رواني است . مجموعه اي است از عقده هاي رواني و ناتواني در گره گشايي هاي شخصيتي . هامبرت آنابل را براي هميشه در ذهن خود زنداني كرده است . زنداني 13 ساله اي اي كه براي هميشه 13 ساله مي ماند . عقده هاي هيولايي هامبرت ( كه از گره هاي فكري و شخصيتي آنابل سرچشمه مي گيرند) لوليتا را نيز به زنداني هامبرت تبديل كرده است . اين زنداني هرچند كه در ابتدا جذب برخي از ويژگي هاي هامبرت مي شود اما در ادامه از روي ناتواني و ناچاري همراهي با او را مي پذيرد.توجه داشته باشيد كه هامبرت لوليتا را مهمان خانه به مهمان خانه مي گرداند تا حتي زنداني بودن او را نيز پنهان كند .تمام اين تعبيرات براي نشان دادن اين موضوع است كه كه تصوير ساده و سر راست ميسن هرچند كه در نشان دادن برخي از جنبه هاي شخصيتي هامبرت موفق عمل كرده است اما در كنكاش زواياي دروني هامبرت ناتوان است . درست در نقطه مقابل ميسن ، جرمي آيرون قرار دارد . جرمي آيرون با تصوير كردن چهره دروني هامبرت در نشان دادن زواياي پنهان اين شخصيت موفق تر است.
كوئيلتي:
كلر كوئيلتي شخصيتي ذاتا كميك و مسخره دارد . مسخره گي كوئيلتي در ذات رمان ناباكوف مستتر شده است . كوئيلتي ناجي مسخره اي است كه لوليتا را از از دست هامبرت نجات مي دهد ( نجات مي دهد؟) . در ضمن تقابل دو شخصيت هامبرت و كوئيلتي از اساس بر پايه نوعي از طنز و كمدي سياه استوار شده است . با تقابل اين دو شخصيت هيچ گره گشايي ايجاد نمي شود و مسخره گي حاكم بر اين اشخاص امكان هرگونه تطهير رواني را از هامبرت مي گيرد . از طرف ديگر بحث ذاتي بودن طنز در رمان ناباكوف را از جهت ديگري نيز مي توان مورد بررسي قرار داد . مي شود گفت كه تلاش هامبرت براي متوقف كردن زمان و زنده كردن آنابل در لوليتا پديده اي اصولا تراژيك و كميك است . اين تلاش خود آزارانه ( و به شكل خنده داري بي فايده ) يكي از بن مايه هاي اصلي آفرينش طنز در اين اثر است . پيتر سلرز يك كوئيلتي واقعي است . مسخره گي رفتاري سلرز در تمامي موقعيت ها و صحنه هاي فيلم بيان گر وفاداري كوبريك به روح طنز موجود در اثر ناباكوف است . سلرز تمام صحنه هاي جدي فيلم را به هم مي ريزد و آن ها را به كمدي نفرت انگيزي تبديل مي كند كه در رابطه بين شخصيت ها ( و به خصوص هامبرت-كوئيلتي ) جريان دارد . ديويد لين كمدي سياه سلرز را با فرانك لانگلا جايگزين كرد . لانگلا از كوئيلتي چهره اي ترسناك ، مشمئز كننده و نفرت انگيز تصوير مي كند .در اثر لين ذات طنز آلود شخصيت كوئيلتي با شيطان صفتي وحشتناكي تعويض شده است . حتي صحنه تقابل نهايي هامبرت با كوئيلتي به جاي اين كه صحنه اي طنز آلود باشد بيشتر هجو آميز است . اين هجو شخصيت كوئيلتي را به كاريكاتوري تمام عيار تبديل مي كند .كاريكاتوري كه مطمئنا با كوئيلتي ناباكوف هم خواني ندارد . به اين مسئله نيز بايد دقت داشت كه علاوه بر مسخره گي ذاتي كوئيلتي در رمان ناباكوف ، طنز و كمدي سياه يكي از مهم ترين و اساسي ترين انتخاب هاي كوبريك براي ساختن فيلمش بوده است . فشار هاي اجتماعي موجود در زمان ساخته شدن فيلم ( كه حتي تا حدودي شامل حال خود ناباكوف هم شده يود ) كوبريك را وادار به استفاده هرچه بيشتر از كمدي سياه در ساختار فيلمش مي كرد . عملا كوبريك با استفاده آگاهانه از اين عنصر به آزادي هاي بسيار زيادي در فيلمش دست پيدا كرد كه در حالت هاي ديگر امكان دست يابي به آن ها وجود نداشت.
لوليتا را مي شود تراژدي مسخره دنياي مدرن ناميد . تراژدي ناباكوف شكل طنز آلود تراژدي هاي شكسپير است . در لوليتا تمامي عناصر ايجاد يك تراژدي حضور دارند . يك عشق نافرجام ، دو عاشق و يك معشوق ، حسد ،ناتواني ، خيانت و دگرديسي .در پايان رمان لوليتا تمامي شخصيت ها مرده اند و دنيا از افرادي كه در ساخته شدن اين تراژدي مسخره نقش داشته اند خالي شده است. لوليتا ، هامبرت ، كوئيلتي و شارلوت ( مادر لوليتا ) ديگر زنده نيستند . جالب اين جاست كه دليل مرگ تمامي اين شخصيت ها را ميتوان در هامبرت يا همان عاشق اصلي داستان پيدا كرد ( دقيقا شبيه وضعيتي كه در غالب تراژدي هاي شكسپير حاكم است). برداشت هاي سينمايي لوليتا هرچند كه به طور كامل به لوليتاي زاده ناباكوف وفادار نيستند اما توانسته اند با خلق جهان تصويري مختص به خود لوليتاي جديدي را باز آفريني كنند. لوليتايي كه از ميان مه و بخار جان مي گيرد و در آن گم ميشود.
پیمان اسماعیلی
                       ***********
خلاصه داستان:فيلم لوليتا در مورد مردي بود كه در 14 سالگي عاشق دختري مي‌شه، (اول فيلم مي‌گه: اتفاقاتي كه در تابستان 14 سالگي هر پسري رخ مي‌ده نقطه‌ي عطف زندگيشه.) دختره بعد از 4 ماه به دليل بيماري تيفوس مي‌ميره و پسره كه بدجوري عاشقش بوده ديگه با هيچ دختري رابطه برقرار نمي‌كنه.
پسره كه حالا يه استاد داشنگاه پا يه سن گذاشته شده براي تدريس مي‌ره به يه شهر ديگه و اونجا يه خونه اجاره مي‌كنه كه دونفر اونجا زندگي مي‌كنن، در نگاه اول از بهم ريختگي اونجا ناراحت مي‌شه و تصميم مي‌گيره كه برگرده نيويورك ولي با ديدن دختر بچه‌اي كه روي چمن‌ها دراز كشيده و بدن نيمه عريانش خيس خالي شده بهش خيره مي‌شه و ياد عشق قديميش مي‌افته كه از دستش داده بود.
هامبرت تصميم مي‌گيره همونجا زندگي كنه، بعد از مدتي كم كم لوليتا كه خيلي دختر شيطويه باهاش ارتباط برقرار مي‌كنه و با شيطنت‌‌هاش حسادت مادرش رو برمي‌انگيزه چون مادرش هم از همون ابتدا تصميم به ازدواج با هامبرت رو داشت.
مادرش كه شارلوت نام داره دخترش رو به زور به مدرسه‌اي شبانه‌روزي مي‌فرسته، موقع خداحافظي لوليتا به اتاق هامبرت مياد و خودشو به آغوش هامبرت پرت مي‌كنه و بوسه‌اي به لبهاش مي‌زنه.
بعد از رفتن لوليتا، شارلوت به هامبرت نامه‌اي مي‌نويسه و ميگه يا با من ازدواج كن يا از از اينجا برو.
در مدت كوتاه زندگي مشترك اين‌دو هامبرت با خوراندن قرص‌هاي خواب‌آور به شارلوت مدام از خوابيدن با او تفره مي‌رود.
يكروز شارلوت كمد اسرار هامبرت رو باز مي‌كنه و دفترخاطراتش رو مي‌خونه و متوجه قضيه مي‌شه و مي‌بينه كه ارزشش پيش هامبرت مثل يك گاو مادست.
چند لحظه بعد شارلوت اثر تصادف میره زير ماشين و كشته مي‌شه.
هامبرت دنبال لوليتا مي‌ره و از مدرسه مياردش بيرون و با هم مي‌رن به يه هتل.
كم كم روابط جنسي اين دو شروع مي‌شه. در هتل نويسنده‌اي با دخترك آشنا مي‌شه و با يك نگاه متوجه مي‌شه بين هامبرت و لوليتا رابطه‌ي پدر و فرزندي برقرار نيست. به قول هامبرت آدم بايد خيلي شرير و عقده‌اي و ماليخوليايي باشه تا بتونه با نگاه كردن به يه عكس دسته جمعي تشخيص بده كه كدومشون اون توانايي شيطنت و شرارت خاص رو دارن، توانايي كه حتي خود صاحب عكس هم ازش بي‌خبره
فیلم لولیتا به کارگردانی Adrian Lyne (کارگردان فیلمهای پیشنهاد بی شرمانه و بی وفا) 1997 از نظر روانشناسی بسیار قابل تأمل هست. این فیلم قبل از این در سال 1962 به کارگردانی استنلی کوپریک نیز ساخته شده بود که زیاد از زاویه ی نگاهش خوشم نیامده بود.

                    ***************
هزار نفرین به فیلم لولیتای آدرین لین که این رمان نازنین را میان فارسی‌زبانان اینقدر مشکل‌دار جلوه داده است.
لولیتای ناباکوف سالهاست که صدر لیست بهترین رمان‌های قرن بیستم ایستاده.تمام شایعات پیرامون کتاب حاکی از آن است که به شدت “مشکل ‌دار ” است و احتمال انتشارش در ایران نیست.
ولی خدا می‌داند که “مشکلات” کذایی بیشتر از آنها که در” خنده در تاریکی “است ،‌نیست و می‌دانید که این اثر اخیر دو ترجمه معتبر فارسی دارد که از قضا انتشارشان به سالهای دور هم برنمی‌گردد.
ایده داستان که ماجرای دل‌باختن یک مرد میانسال به دختری نوجوان است و بسیاری موقعیت های دیگر عیناً در خنده در تاریکی آمده با این تفاوت که لولیتا “آنی ” دارد که به شاهکار قرن بیستم تبدیلش کرده.
خوشبختانه آقای ناباکوف آنقدر مراعات ما را کرده که این هوس‌های حاج فتوحی‌وار را ذلیل‌کننده و خانمان‌سوز بداند و نتیجه گیری اخلاقی پایان کتاب برای اهل گیر ،‌زهر آن را می‌گیرد.
تنها یک تالیف از این رمان در فارسی وجود دارد مربوط به دوران بوق‌علی‌شاه …بله ،‌ عرض کردم تالیف. آن هم حاصل شیرین‌کاری جناب ذبیح‌الله منصوری است.


سی نت
http://www.cinetmag.com/ShowArticle.asp?Article=305
http://bigsleep.wordpress.com/2008/01/13/nimlas/
تفکری از ابهر
http://abhar.wordpress.com/2007/12/16/%D9%84%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AA%D8%A7/


مطالب مشابه :


بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن! - کورت توخولسکی

دانلود کتاب های گوينده كتاب ممكن است خود نويسنده و پديدآورنده كتاب بوده يا هر جیمز آلن




آني هال/ آلن

دانلود کتاب های قبلا از وودي آلن كتاب هايي معرفي اونايي كه نمي تونن كار كنن ، درس مي دن و




كتاب داستان و رمان عربي دانلود كنيد 2

كتاب داستان و رمان عربي دانلود كنيد 2 سايت بازار كار




نقاب مرگ سرخ و ۱۸ داستان دیگر نويسنده: ادگار آلن پو

نقاب مرگ سرخ و ۱۸ داستان دیگر نويسنده: ادگار آلن پو مترجم: كاوه باسمنجي ناشر: روزنه كار تعداد




معرفي كتاب: "زبان بدن: راهنماي تعبير حركات بدن"

معرفي كتاب: آلن پيز (Pease فروشندة پورسانتي مشغول به كار بودم و چندين دورة آموزشي در




مرگ در مي زند / آلن

وودي آلن. حسين مايه طنز از وودي آلن بود . كتاب قشنگي هم بود نمي گم اصلا چيز خوبي از كار دي




نگاهي به کتاب « لوليتا » نوشته ولاديمير ناباکوف

لوليتا بيش از هر چيز با كلمات و كاركرد جادويي شان سرو كار در آغاز كتاب ما با آلن پوهم هست




برچسب :