«جمشید فلک» در شعر خاقانی و حافظ*

چکیده

افضل­الدین بدیل خاقانی شروانی به عنوان شاعری صاحب سبک، تأثیر چشمگیری بر سرایندگان بعد از خود در حوزه­های مختلف زبانی، ادبی و فکری نهاده­است. در این میان حافظ شیرازی به گونه­ای قابل توجه به خاقانی نظر داشته­ و محققان نیز بسیاری از وجوه این تأثیرپذیری را به تصویر کشیده­اند. در این جستار برآنیم تا گوشه­ای دیگر از این تأثرات را -که تاکنون از دید محققان به دور بوده­است- مشخص کرده و به تحلیل آن بپردازیم.

واژه­های کلیدی: خاقانی، حافظ، جمشید فلک، اسطوره، خورشید.

 

درآمد

افضل­الدین بدیل خاقانی شروانی را باید یکی از بزرگ­ترین شاعران صاحب سبک ادب پارسی دانست که بر بسیاری از شاعران بعد از خود تأثیرگذاشته­است. عواملی چون طریق غریب شاعر، آوازه­ی بلند و مقام او در قصیده­سرایی، و اظهار توانایی و برابری و حتی حس برتری جویی ِ شاعران دیگر باعث شده­است که سخن او در میان سرایندگان بعد از او مورد توجه قرار گیرد. خاقانی اگرچه به ظاهر از نوعی عرفان شریعت­مدارانه و زهد محور برخوردار است، اما در این زمینه نیز مورد توجه قدما بوده­است، چنانکه شمس تبریزی گفته­است: «آن دو بیت خاقانی می­ارزد جمله­ی دیوان سنایی و فخری­نامه­اش». ( شمیسا، 1382: 154)؛1 در حقیقت تنوع مضمونی خاصی که در دیوان خاقانی وجود دارد، سبب شده­است شاعران مختلفی چون مولانا،2 عطار،3 حافظ، خواجوی کرمانی،4 بدرچاچی،5 امیرخسرو دهلوی، جامی، فصیحی هروی،6 عرفی شیرازی، قاآنی، كمال­الدينحسينخوارزمي7 و دیگر شعرا به او نظر داشته باشند.8

گوشه­ای از این تأثیرپذیری­های را علی دشتی در کتاب «خاقانی، شاعری دیر آشنا» بررسی کرده­اند. ایشان بر این باورند که اصالت خاقانی در شیوه­ی بیان و ابداع در تلفیق، پیوسته شاعر را هدف توجه تمام آن کسان قرار داده­است که به پرورش طبع و کامل ساختن قریحه­ی خود علاقه داشته­اند. دیوان وی مانند مدرسه یا دستگاهی تربیتی به تقویت قریحه و رشد ادبی گوندگان بعدی کمک کرده­است. (دشتی، 1364: 88)

این محقق خاقانی را نقطه­ی آغاز سبک هندی می­داند، (همان: 62)؛ برخی از اشتراکات تعبیری و مضمونی دیوان خاقانی با دیوان شمس، غزلیات سعدی و نیز دیوان عطار از نظر می­گذراند؛ اما برجسته­ترین بحث ایشان را باید در مبحث تأثیرپذیرهای حافظ از خاقانی دانست: قراین و امارات زیادی هست که پس از سعدی، خاقانی بیش از هر شاعر دیگر مورد توجه حافظ بوده و خویشاوندی غیر قابل تردیدی میان شیوه­ی سخن آنان وجود دارد. باریک خیالی و ظرافت معانی، ترجیح کنایه و اشاره بر تصریح، به کار بردن استعاره و تشبیه در ادای مقصود، مرصع­کاری لفظی، وجود اشارات به تاریخ و معتقدات ایرانی، خویشاوندی دو سبک خاقانی و حافظ را غر قابل تردید نشان می­دهد. مناعت طبع، عشق به شراب و صبوحی، باده را وسیله­ی دفع غم و الم دانستن، رندی، پشت پا زدن به مقرارت و آزادگی، این خویشاوندی را نزدیک­تر می­کند. خصوصیتی که در سروده­های آنان مشهود است اینکه هر دو، صنایع شعری و تناسب لفظی را به حد وسواس مراعات می­کنند و معانی و تخیلاتی را در ذهن دارند که الفاظ را برای بیان آن به کار می­برند. نهایت در حافظ این خصوصیّت مسلم­تر و در خاقانی آثار تکلف آن بیشتر مشهود می­گردد. کلمات در حافظ با دقت بیشتری انتخاب شده و در تلفیق جمله پختگی و انسجامی دارد که آن را مترنم و نرم می­کند، حال آنکه شیوه­ی بیان خاقانی غالباً پیچیده و گاهی نیز از دایره­ی انس و الفت ذهن خارج می­شود. اعجاز حافظ در ترکیب دو شیوه ی متخالف خاقانی و سعدی است؛ خاقانی ظرافت فکری و لفظی خاقانی را با سلاست و روانی و سعدی به هم آمیخته و شیوه­ای آفریده که در ادبیات توانگر ما بی­مانند و بوده و بی­مانند ماننده­است.

ضیاءالدین سجّادی برکنار از یادکرد اینکه بسیاری از ترکیب­ها و مضمون­های خاقانی -با اندک تغییر و یا بدون آن- در غزلیات حافظ آمده، بر این باورند که سخن­سرای شیراز در ایهام و تناسب تابع خاقانی است و بیان مخصوص خاقانی را مورد تقلید قرار می­دهد. ( سجّادی،  1351: 95-110)؛ مسعود فرزاد نیز می­نویسد: موارد استفاده مسلم یا محتمل حافظ از شعر خاقانی تا آنجا که من جمع آوری کرده­ام لااقل هفتاد و پنج مورد است. حافظ سرتاسر دیوان خاقانی را مطالعه و از قصاید و غزلیات و ترکیبات و رباعیات و قطعات او استفاده کرده­است. در این میان موارد استفاده او از غزلیات خاقانی نسبتاً خیلی متعددتر از اشعار دیگر خاقانی است. یگانگی یا نزدیکی در میان شعر خاقانی و حافظ، بلکه دو شاعری، منحصر به قالب (وزن، قافیه و ردیف)، لفظ و مفهوم است. (فرزاد، 1348: 96و97)9

با این وجود حافظ­شناس ارجمند، بهاءالدین خرمشاهی بر این باورند که: تأثیر هنر خاقانی بر حافظ با آنکه نامحسوس است، مسلّم است و به شهادت مضامین و تعابیر مشابه و غزلیات هم­وزن و قافیه­ای که حافظ با او دارد، می­توان به قطع و یقین حکم کرد که حافظ به دیوان خاقانی نظر داشته­است. این نیز مسلّم است که سبک تودرتوی لغزگونه­ی او را چندان خوش نمی­داشته، به همین مناسبت تأثیر خاقانی بر او هرگز به پایه و میزان تأثیر کمال­الدین اسماعیل و خواجو نمی­رسد، بلکه مشابه با تأثیر انوری و حدأکثر برابر با تأثیر سنایی است. (خرمشاهی، 1373: 46)

آنچه در این جستار موضوع سخن ماست، یادکرد و تحلیل تصویری است که به احتمال فراوان حافظ آن را از خاقانی گرفته­، امّا به دلیل ضبط نادرست آن در دیوان خاقانی از نگاه محققان به دور مانده­است. خاقانی در قصیده­ای با مطلع:

     دل روز مراد از آن ندیدست                     کز اهل دلی نشان ندیدست

 (خاقانی شروانی، 1374: 68-72)

که در مدح اخستان­بن منوچهر شروانشاه و همسر او، صفوه­الدین،10 سروده­است، می­گوید:

گیتی افقِ سپهرِ عصمت                             جز حضرتِ بانوان ندیدست

جمشیدِ فلک نظیر بلقیس                           جز بانوی کامران ندیدست

قیدانه­ی مملکت که دهرش                         جز رابعه­ی کیان ندیدست

(همان: 70)

ترکیب «جمشیدِ فلک»، در چاپ مرحوم عبدالرسولی (خاقانی شروانی، 1316: 75) و استاد سجّادی (خاقانی شروانی، 1374: 70) به صورت نادرست «جمشید ملک» ضبط شده­است. در برخی از نسخه­های خطی مورد استفاده­ی نگارنده­ی این سطور در تصحیح قصاید خاقانی و همچنین در نسخه­بدل چاپ عبدالرسولی «جمشید فلک» آمده­ که ضبط مرجح است. «جمشید ملک» در این بیت مناسب نمی­نماید، زیرا شاعر در بیت پیش و پس به این نکته اشاره می­کند که گیتی و دهر کسی مثل ممدوح او را -صفو­ه­الدّین همسر اخستان- ندیده­است. گویا ناسخان به دلیل غرابت تصویر «جمشید فلک» و نزدیکی شکل نوشتاری آن به «جمشید ملک»، صورت نادرست را ثبت کرده­اند.11 «جمشید فلک» استعاره­ی مصرحه و نام­تصویری از خورشید است. جمشید به قرینه­ی بلقیس اشاره­ای نیز به سلیمان نبی دارد که در باور قدما با جمشید اختلاط پیدا کرده­است.این آميختگيشخصيّتجمشيدباسليمان -که برجسته­ترین همتاياودراساطيردیگرملل است- امريطبيعياست،زيراهموارهرواياتواسطوره­هايفرهنگ­هايگوناگونچونبرگردونه­ی زمان مي­نشينند،باهمبرخوردمی­کنندودرهممي­آميزند؛مردمانكهراويانآنان­اندكاركردهاو خويشكاري­هايشخصيّت­هاياينرواياتراباآيين­هاو باورهايديارخودبههمدرمي­آميزندتا بهكلامخويشحقانيّتببخشند،وچنيناستكهدرمتوناسلاميشخصيتجمايرانيبا سليمان درهممي­آميزد. (قندهاری، 1384: 40)؛ این امر مشخصاً چند دلیل دارد: 1) جمشید نیز مانند سلیمان تختی روان داشت. 2) جمشید نیز مانند سلیمان صاحب صاحب نگین و خاتم بوده­است. 3) جمشید چون سلمان دیوان را مقهور کرده بود و آنان را به ساخت و ساز واداشته بود. 4) تختگاه جمشید و سلیمان فارس بود. ( شمیسا، 1386: ذیل جم)؛ ( یاحقی، 1386: ذیل جم)

چنان به نظر می­رسد که حافظ «جمشید فلک» را از خاقانی گرفته و گفته­است:

در زوایای طربخانه­ی جمشید فلک         ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع

(حافظ شیرازی، 1375: 592)

در این بیت حافظ نیز جمشید فلک را خورشید دانسته­اند. ( مصفّی، 1369: ذیل جمشید فلک)؛ ( هروی، 1381: 1217)؛ مرحوم هروی می­نویسد: «جمشید فلک»، کنایه از آفتاب که شاه آسمان است. در تاریخ طبرستان چنین آمده­است: «و فرزین چرخ که ماه خوانند به شاهرخ از جمشید فلک که خورشید گویند کلاه برد». (هروی، 1381: 1217)

تصویر «جمشید فلک» برای خورشید پشتوانه­ی اساطیری قابل توجهی دارد، زیرا جمشید ربّ­النوع خورشید ­است و محل ظهور دوباره­ی او را خاور (محل طلوع خورشید) می­دانند. ( یاحقی، 1386: ذیل جمشید)

استاد مهرداد بهار تأکید ویژه­ای به یکسانی جمشید و مهر دارند، ایشان می­نویسند: با بررسی افسانه­های ودایی، اوستایی، پهلوی و فارسی می­توان جمشید را با خورشید برابر دانست. در اوستا جم و خور هر دو Xšaēta هستند، که آن را شاهوار و درخشان معنا کرده­اند و این همان است که امروزه در فارسی در ترکیب­های جمشید و خورشید باقی مانده­است. جم صفت دیگری دارد که Hvarə- darəsa به معنای خورشید دیدار است و جم پسر ویوهونت Vivahvant است که خود با خورشید برابر است.

از سوی دیگر هرچند در روایات اوستایی از مهر به عنوان روشنایی پیش از خورشید یاد شده­است، اما از مجموعه­ی ادبیّات ایرانی برمی­آید که مهر در نزد ایرانیان ایزد خورشید هم بوده­است؛ زیرا از سویی در ادبیّات میانه و ادبیّات فارسی مهر معنای خورشید دارد و از سوی دیگر، از متن­های ودایی اندکی که درباره­ی مهر در دست است، نیز می­توان ارتباط مهر و خورشید را دریافت. بدین روی می­توان گمان برد که مهر و جمشید نیز در اصل با یکدیگر یکی بوده­اند. درباره­ی این تصور دلایلی نیز در دست است:

الف) در وادهاها از میتره Mitra به عنوان یار و یاور مردم یاد شده­است: «او با بلند کردن بانگش مردم را به گرد هم می­آورد و کشاورزان را با چشمانی که بر هم نهاده نمی­شود می­پاید» و «پنج قبیله­ی مردمان فرمانبرداری او را می­کنند». در اساطیر ایرانی نیز جمشید طبقات چهارگانه­ی مردم را شکل می­دهد و گرد هم می­آورد و مردم را پاسداری می­کند. در ادبیّات ودایی نیز او گردآورنده­ی مردم است.

ب) بنابر روایت مهریشت، مهر کاخی بر فراز کوه هرا Harā یا البرز دارد، جایی که نه در آن شب است و نه تاریکی، نه سرما است و نه گرما، نه بیماری هست و نه مرگ. جمشید نیز «وری» می­سازد و در پادشاهی او نیز تاریک، سرما، گرما، بیماری و مرگ نیست.

ج) از مهریشت برمی­آید که مهر نه تنها ایزدی است جنگاور، بلکه پیمان­ها را نیز می­پاید و به قضاوت می­نشیند؛ و این دومین وظیفه از آن موبدان است. بدین گونه او وظیفه­ی خدایی، جنگاوری و موبدی را بر عهده دارد. در وداها نیز Surya که ایزد خورشید است، موبد خدایان است. درشاهنامه­ نیز در باب جمشید چنین آمده­است:

                منم گفت با فره­ی ایزدی              همم شهریاری و هم موبدی

جمشید همچنین دارای سه فره، یا بهتر بگوییم دارای فره­ای با سه جلوه است: یکی از آن­ها که فره­ی خدایی-موبدی است، به مهر می­رسد. فره­ی شاهی به به فریدون می­پیوندد و فره­ی پهلوانی را گرشاسب به دست می­آورد.

د) در مراسم مهرپرستی، مهم­ترین عامل قربانی کردن او به دست مهر بوده­است. از افسانه­ی مشی و مشیانه که جانشین داستان جم و خواهرش جمگ شده­است، و از یسنه­ی سی و دوم، بند هشت برمی­آید که جمشید به قربانی کردن گاو می­پرداخته­است. هم­چنین، مهر دارنده­ی چراگاه­های فراخ بوده­است و جمشید دارنده­ی رمه­ی خوب که ارتباط هر دو ایشان را با گله­ی گاوها می­رساند.

ه) در آغاز بهار خورشید یا مهر به برج بره وارد می­شود و در واقع تجدید سلطنت و حیات می­کند. در برابر، جشن نوروز جشن پیروزی و فرمان­روایی کامل جمشید است که در آغاز بهار قرار دارد.

بدین گونه شاید بتوان اساطیر هند و ایرانی را باسازی کرد و معتقد بود که در دوران کهن خورشید ایزد بزرگ هند و ایرانی بوده­است. این ایزد بزرگ صفات و جلوه­های بسیاری داشته که بعدها هر یک از آن­ها مستقلاً ایزدی جداگانه شده­است، که از آن جمله می­توان مهر و جم را یاد کرد. واژه­ی ییمه yima در اوستا و یمه yama در سانسکریت که همان جم امروزی به معنای همزاد است. اگر توجه داشته باشیم که در ادبیّات ودایی میتره Mitra غالباً با ورونه varuna همراه می­آید و در ایران این جفت ظاهراً به صورت Ahura-miθra می­آمده­است، شاید بتوان نام دیرین جمشید را صفتی از مهر دانست به معنای همزاد.12

با در نظر گرفتن این نکته که میان وظایف و اعمال جمشید و مهر یکسانی و همانندی بسیاری موجود است، باید گمان برد که در واقع وطایف و اعمال مهر به دو بخش شده­است، بخش سماوی و خدایی آن برای مهر بازمانده و بخش زمینی آن به جمشید تعلق یاته است. روشن­تر اینکه جمشید مهری است که بر زمین و بر مردمان نازل شده­است. این نکته را به یاری اساطیر مانوی و مهری بهتر می­توان دریافت، زیرا در این دو مکتب اساطیری مهر یا میشی ایزدی است که بر زمین می­آید تا به کشتن گاو اساطیری بپردازد یا مردمان را رهبری کند. (بهار، 1352: 131-134)؛ ( بهار، 1375: 225-227)

ا. جی. کانوری در باب این پیوند می­نویسد: برخی از محققین کوشیده­اند اثبات کنند که «یَمَ» در اصل همان خورشید بود و با وجود اینکه این امر به ثبوت کامل نرسیده­است، مع­هذا می­توان از این نظریه دفاع کرد. مسلم این است که «یَمَ» به عنوان ربّ­النوع بارها در کتاب ودا مورد پرستش قرارگرفته­است. او یار آتش ربّانی است و گاهی به صورت آن آتش تجلّی می­کند. وی پسر «ویوَسوَنت»، یکی از خدایان است که محتملاً در آغاز خورشید طالع بوده و پدر «اَشوین» (ستاره­ی سحر و شامگاهان) نیز خوانده شده­است. روی هم رفته می­توان نتیجه گرفت که «یَمَ» و معادل ایرانی او جم همان خورشید طالع­اند. خورشید پرنده­ای است یا مانند «یَمَ» پرندگان به عنوان پیک در اختیار دارد و باز مانند خورشید «یَمَ» دو اسب زرّین چشم و آهنین سم در اختیار دارد.

در ایران شباهت بین خورشید و جم بیشتر است و صفاتی که در قدیم برای توصیف جمشید به کار می­رفت این نظر را تأیید می­کند. جمشید معمولاً «خشَئِتَ» (تابان) خوانده می­شود و این صفت در عین حال رایج­ترین صفتی است که برای توصیف خورشید (هوَرِ خشَئِتَ) به کار می­رود. از این گذشته جمشید بسیار با فروغ و خورشیدسان خوانده شده­است. جمشید ضمناً «هوَثوَ» (دارای رمه­ی خوب) نام دارد و احتمال می­رود این صفت به ستارگانی اطلاق­ شود که خورشید را در مأوای آن دنبال می­کنند؛ چون در ادبیّات ودایی گفته شده که ستارگان فروغ پارسایانی است که به جهان ربّانی می­روند؛ بنابراین همین ستارگانند که رمه­ی طبیعی جمشید را تشکیل می­دهند. نگین جمشید نیز خاطره­ی نگینی را که پدر وی، «ویوَسوَنت»، در کتاب ودا به دست داشت، بیدار می­کند که بعید نیست این نگین­ها همان انوار خورشید باشد. ( کارنوی، 1341: 76-78)

* * *

پی­نوشت­ها

* این مقاله در شماره­ی هشتاد و سوم (83) نشریه حافظ (تیر: 1390)، صفحات 56 تا 60 به چاپ رسیده­است.

1) جای دریغ است که دانسته نیست این دو بیت کدام ابیاتند.

2َ) جالب است بدانیم غزلی از خاقانی نیز در دیوان شمس آمده­است. ( نیک منش، 1384: 189-205)؛ برای آگاهی از برخی اشتراکات دیگر بنگرید به: دشتی، 1364: 89-98.

3) برای آگاهی بیشتر بنگرید به: تربیت، 1352: 361-371. و نیز: دشتی، 1364: 105-122.

4) برای آگاهی بیشتر بنگرید به: شعار، 1370: 50-54.

5) بدر چاچی، شاعر قرن هشتم، خلفِ بحق خاقانی در قصیده­سرایی است. ( چاچی، 1387: 27-29)

6) برای آگاهی بیشتر بنگرید به: قیصری، 1372: 96-108.

7) برای آگاهی بیشتر بنگرید به: توحیدیان و هاشمی، 1388: 57-75.

8) برای آگاهی بیشتر بنگرید به: پارسا، 1388: 17-19.

9) برای آگاهی بشتر در باب  تأثیرپذیر­های حافظ از خاقانی بنگرید به: شریعت، 1357: 156-173. و: معدن­کن، 1372: 70-79. و: ریاحی زمین، 1384: 76-89. و: فیروزنیا، 1384: 45و46.

10) جلال­الدین ابوالمظفر اخستان­بن منوچهر شروانشاه یکی از شهریاران سلسله­ی شرواشاهان و ممدوح معروف خاقانی شروانی است. خاقانی دوازده قصیده و هفت ترکیب بند در مدح او دارد و همچنین نظامی نیز لیلی و مجنون را به نام او سروده است. اگرچه از آغاز و انجام پادشاهی وی اطلاع دقیقی در دست نیست، اما بایستی بین سال های 590-597ه.ق درگذشته باشد. ( سجّادی، 1356: ذیل اخستان)

11) لازم به ذکر است که دکتر کزّازی نیز جمشید فلک ثبت کرده­اند. (خاقانی شروانی، 1375: 116)؛ امّا اشاره­ای در باب آن نکرده­اند چه در دیوان و چه در گزارش دشواریها.

12) جواد برومند می­نویسد: جمشید سازمان­دهنده­ی آیینی است که «داد» نام دارد، داد به معنای مساوات و برابری میان مردم است. جمشید به پیروی از مهر آیین مساوات را در میان مردم پایدار کرد. چون واژه­ی «جم» به معنی همزاد است با این نقشی که جمشید در روی زمین بر عهده گرفته­است، کار نمایندگی مهر را در زمین انجام می­دهد؛ به عبارتی دیگر جلوه­ای از مهر در روی زمین است. بنابراین می­توان حدس زد که همزاد دیگر او در آسمان خورشید است. در گرشاسب­نامه­ی اسدی جمشید «خورشید چهر» معرفی می­شود، احتمال دارد که چهر در اینجا به معنای نژاد باشد؛ در این صورت محتمل است که شباهت جمشید و خورشید که از نوع همزادی باشد. ( برومند سعید، 1364: 130)   

* * *

منابع

1)                  برومند سعید، جواد، (1364)، «خورشید و جمشید»، چیستا، سال سوم، شماره­ی دوم، مهر: 130-136.

2)                 بهار، مهرداد، (1352)، اساطیر ایران، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

3)               ---------، (1375)، پژوهشی در اساطیر ایران، چاپ اول، تهران: آگه.

4)                 پارسا، سید احمد، (1388)، «مقایسه­ی دو چامه­ی خاقانی و ملا محمود بیخود»، فصلنامه­ی زبان و ادب فارسی دانشکده­ی علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، سال اول، شماره­ی اول، زمستان: 15-30.

5)                تربیت، محمدعلی، (1352)، «خاقانی و عطار»، ارمغان، سال پنجاه و پنجم، دوره­ی چهل و دوم، شماره­ی ششم، شهریور: 361-371.

6)                توحیدیان، رجب و بهمن هوشیاری، (1388)، «تأثيرپذيريكمالالدينحسينخوارزميازخاقانيو خصايصسبكيوي»، فصلنامه­ی سبک­شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال دوم،شماره­یچهارم، شماره­ی پیاپی ششم، زمستان: 57-75.

7)                چاچی، بدرالدّین، (1387)، دیوان، تصحیح علی­محمّد گیتی­فروز، چاپ اول، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.

8)                حافظ شیرازی، شمس­الدّین محمّد، (1375)، دیوان، تصحیح پرویز ناتل­خانلری، چاپ سوم، تهران: خوارزمی.

9)                 خاقانی شروانی، افضل­الدّین ابراهیم، (1316)، دیوان، تصحیح علی عبدالرسولی، چاپ اول، تهران: وزارت فرهنگ.

10)               خاقانی شروانی، افضل­الدّین بدیل، (1374)، دیوان، تصحیح ضیاءالدّین سجّادی، چاپ پنجم، تهران: زوّار.

11)               -----------------، (1375)، دیوان، ویراسته­ی میرجلال­الدّین کزّازی، چاپ اول، تهران: نشر مرکز.

12)              خرمشاهی، بهاءالدین، (1373)، حافظ­نامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، چاپ ششم، تهران: علمی و فرهنگی.

13)            دشتی، علی، (1364)، خاقانی شاعری دیرآشنا، چاپ چهارم، تهران: اساطیر.

14)              ریاحی زمین، زهرا، (1384)، «طرز سخن خاقانی و حافظ»، مجله­ی علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دوره­ی بیست و دوم، شماره­ی سوم، (پیاپی 44)، پاییز: 76-89.

15)             سجّادی، سید ضیاء­الدین، (1356)، «اخستان»، دانشنامه­ی ایران و اسلام، زیر نظر احسان یارشاطر، جلد هفتم، تهران: بنگاه نشر و ترجمه­ی کتاب.

16)             شعار، جعفر، (1370)، «خواجو و خاقانی»، خواجو (ویژه­ی کنگره­ی بزرگداشت خواجوی کرمانی)، کرمان:  50-54.

17)             شریعت، محمّد جواد، (1357)، «ترکیبات اشعار خاقانی و حافظ و وجه اشتراک آن­ها»، هشتمین کنگره­ی تحقیقات ایرانی، به کوشش محمّد روشن، دفتر نخست، تهران: فرهنگستان ادب و هنر ایران: 156-173.

18)             شمیسا، سیروس، (1382)، سبک­شناسی شعر، چاپ نهم، تهران: فردوس.

19)              -------------، (1386)، فرهنگ تلمیحات، چاپ دوم، تهران: میترا.

20)              فرزاد، مسعود، (1348)، «حافظ و خاقانی»، خرد و کوشش، دفتر اول، اردیبهشت، 96-117.

21)              فیروزنیا، علی اصغر، (1384)، «سایه روشن ایهام خاقانی و حافظ»، حافظ، شماره­ی بیست و سوم، بهمن:  45و46.

22)             قندهاری، فیروزه، (1384)، «سيرتحولبنمايههاييكاسطوره­یكهن»، پژوهش زبان هاي خارجي دانشگاه تهران، شماره بیست و چهارم، تابستان: 33-44.

23)           قیصری، ابراهیم، (1372)، «بث­الشکوی دو شاعر (خاقانی شروانی و فصیحی هروی)»، کتاب پاژ، شماره­ی اول، تابستان: 96-108.

24)             کارنوی، ا. جی، (1341)، اساطیر ایرانی، ترجمه­ی احمد طباطبایی، تبریز: کتاب­فروشی اپیکور.

25)            مصفّی، ابوالفضل، (1369)، فرهنگ ده هزار واژه از دیوان حافظ، چاپ اوّل، تهران: پاژنگ.

26)            معدن­کن، معصومه، (1372)، «تأثرات حافظ شیرازی از خاقانی شروانی»، آشنا، سال دوم، شماره­ی دوازدهم، مرداد و شهریور: 70-79.

27)            نیک منش، (1384)، «یک غزل در دو دیوان»، نشریه­ی دانشکده­ی ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، دوره­ی جدید، شماره­ی هفدهم، بهار: 189-205.

28)            هروی، حیسنعلی، (1381)، شرح­ غزل­های حافظ، به کوشش زهرا شادمان، چاپ ششم، تهران: فرهنگ نشر نو.

29)             یاحقی، محمّدجعفر، (1386)، فرهنگ اساطیر و داستان­واره­ها در ادبیّات فارسی، تهران: فرهنگ معاصر.


مطالب مشابه :


subdomain

70 تجهیزات ورزشی ایراتان Iratanco. 71 شرکت پرشیا در Persia Door Co. 72 شرکت عطر برگ




منابع درس انقلاب اسلامی

پاژنگ، 1367. 23. 70. نقش زنان درانقلاب تاریخ : جمعه سی ام تیر




«جمشید فلک» در شعر خاقانی و حافظ*

70) ترکیب و مشیانه که جانشین داستان جم و خواهرش جمگ شده­است، و از یسنه­ی سی و دوم پاژنگ




دوئل ابتهاج و میلسپو

بعداً در تاریخ 14 تیر 1314 به سی حالی که 70 نفر کارشناس انتشارات پاژنگ




معروف کرخي

پاژنگ، 1375 30. 70. لوح خرید سی دی های فوق العاده جامع التفاسیر و




ایران و جنگ جهانی دوم

سلام قدر زمان حال را بدانیم ،که گذشته بر نمی گردد و آینده شاید نیاید. ×××××××××××× دیروز




برچسب :