ابعاد ساختاری در سازمانهای دانش محور

چكیده
طرحهای سازمانی در گذر زمان تكامل یافته اند. طرح سازمانی، تجلی دیدگاه سیستمی است كه ساختار را مركب از هم عناصر سخت و هم عناصر نرم می داند و تركیبی از رابطه بین عناصر سازمانی است. ابعاد ساختاری به طور سنتی براساس سه بعد رابطه رسمی: سلسله مراتبی، كار ویژه ای و بعد جامعیت و مركزیت برمبنایی انواع اصلی ساختار یعنی سازمانهای ماشینی و ارگانیكی بررسی شده اند. درعین حال، اقتصاد دانش محور خواسته های جدیدی بر ساختاردهی سازمانی مبتنی بر فرایندها تحمیل می كند. ساختار غیررسمی فعالیتهای واقعی سازمانی را بهتر ترسیم می كند و انعكاس دهنده تعاملی پویاست كه برای خلق دانش بسیار اساسی اند. این مقاله مفهومی، ساختار غیررسمی را به عنوان بعدی مهم وارد مجموعه ابعاد ساختاری كرده و ساختاردهی سازمانی را در سطحی بالاتر یعنی رابطه مبتنی بر اعتماد، رابطه تعاملی برون سازمانی و رابطه عاطفی فراگیر و اهمیت آنها در نیل به موفقیت سازمــــانی در اقتصاد دانشی را مدنظر قرار می دهد.

مقدمه
پارادایم مدیریت با طی كردن چندین مرحله مشخص تكامل یافته است. محور اصلی در این تكامل، تغییر در ساختار سازمانی بوده است. ساختار سازمانی یكی از عوامل اصلی پیش برنده تغییر است زیرا ساختار، كالبد همه فرایندهــــا و تصمیم های سازمانی را شكل می دهد. مطالعات گذشته درمورد ساختار سازمانی به شكل گیری نوعی چارچوب سه بعدی منجر شده است كه انواع مختلف ساختار را توصیف می كنند. برای مثال، شاین (1988) ساختار را در قالب بعد سلسله مراتبی (HIERARCHY) ، بعد كارویژه ای (FUNCTIONAL) ، بعد شمولیت (INCLUSION) (دربرداری) و مركزیت (CENTRALITY) تعریف می كند. درعین حال، چارچوب «شاین» عمدتاً ساختار رسمی در سازمان را تبیین می كند و نیروی ظریفی كه در عقبه نمودار ســــــازمانی جریان دارد را آشكار نمی سازد. «این نیروی پنهان» عموماً اشاره به «ساختار غیررسمی» یا «رابطه غیررسمی» دارد؛ و چنین نیرویی، نقش برجسته ای در بسیاری از شكلهای جدید سازمانهای مبتنی بر فرایند نظیر سازمانهای شبكه ای یا دانش محور ایفا می كند. این مقاله، نخست ساختار غیررسمی را به عنوان بعد چهارم وارد عناصر ساختار سازمان می كند تا تكامل ساختاری را ترسیم كرده و توسعه ساختاری را در سطحی بالاتر موردتأمل قرار دهد. رابطه مبتنی بر اعتماد، رابطه تعاملی برون محور و رابطه جامع عاطفی سه بعد جدید ساختار سازمانی هستند كه در این مقاله مدنظر قرار می گیرند. این سطوح بالاتر روابط ساختاری قادرند چالشهای ساختاری در عصر اقتصاد دانش محور را به صورت روشن ترسیم كنند.

مفهوم سازی ساختار سازمانی
ساختار سازمانی، تجلی تفكر سیستمی است. سازمان مركب از عناصر، روابط بین عناصر و ساختار روابط به عنوان یك كلیت است كه یك واحد را تشكیل می دهد (CHECK LAND, 1999). به گفته بانگ (1979) ساختار، تركیب اعلی از روابط بین عناصر سازمانی است كه فلسفــه وجودی فعالیت سازمانی را شكل می دهد.
نگاه سیستمـــی سازمان به ساختار نشان می دهد كه ساختار مركب از عناصر سخت از یك طرف و عناصر نرم از طرف دیگر است. در انتهای بعد سخت، عناصر ملموسی نظیر گروهها و واحدهای سازمانی سلسله مراتبی قرار دارند. روابط بین این واحدها و گروهها تجلی عنصر نرم در ساختار سازمان است. در انتهای بعد پیوستار نرم، قضاوت افراد سازمانی نسبت به ساختار قرار دارد. (شكل 1)
ادبیات موجود از زوایای مختلف به روابط ساختاری نگاه می كند. مطالعه شــاین(1988،1971) در زمینه شناسایی ابعاد سه گانه: بعد سلسله مراتبی، بعد كارویژه ای و بعد فراگیری و مركزیت نوعی مطالعه استثنایی منحصر به فردی محسوب می شود. سه بعد مطالعه وی به شرح زیر است:

 


- بعد سلسله مراتبی: رتبه های نسبی واحدهای سازمانی را به طریقی مشابه نمودار سازمانی نشان می دهد.
- بعد كارویژه ای: انواع مختلف كارهایی را نشان می دهد كه در سازمان باید انجام شود.
- بعد شمولیت و مركزیت: میزان دوری یا نزدیكی هر فردی در سازمان به هسته مركزی سازمان را نشان می دهد.
تركیب صحیح ابعاد پیش گفته، صرفاً ساختار رسمی را نشان می دهد كه عمدتاً در نمودار سازمانی متجلی می شود. درعین حال، واقعیت آن است كه تعداد متعددی از شكلهای سازمانی وجود دارند كه نمی توان آنها را به سادگی ازطریق نمودار سازمانی تشریح كرد. شاهد این ادعا ظهور شبكه ها (DOWELL, 1990,JARILLO, 1988)، سازمان مبتنی بر دانش (PEREZ-BUSTAMANTE,1999)، سازمان مجازی (DAVIDOW AND MALONE 1992) وغیره است. محور اصلی همه این شكلهای جدید سازمانها و فعالیتهای سازمانی ظهور «ساختار غیررسمی» است كه اشاره به رابطه غیررسمی دارد كه مبتنی بر قضاوت افراد درون سازمانی است (VICKERS, 1990). برداشت افراد درون سازمانی از نحوه كار ساختار سازمانی، نقش مهمی در ساختاردهی سازمانی و اثربخشی ساختار ایفا می كند(HARRINGTON, 1991) . ساختار غیررسمی اشاره به تعامل میان فردی، میان وظیفه ای و بین سازمانی دارد كه به نحوی مشخص در نمودار سازمانی نشان داده نمی شود. بنابراین، میزان توسعه ساختار غیررسمی نشان دهنده میزان غنی بودن عنصر نرم ساختار سازمان است (شكل 1). روابط غیررسمی جنبه مهمی از ساختاردهی واقعی سازماننــــد و درك عناصر ساختاری را غنا می بخشند.
این نكته نیز پذیرفته شده است كه روابط غیررسمی ضرورتاً آن روی سكه روابط سازمانی رسمی نیست (LINCOLN, 1982, TICKY ET AL. 1979). نفوذی كه ازطریق روابط غیررسمی یا شخصی اعمال می شود همیشه معادل نفوذ مبتنی بر روابط رسمی نیست (STEVENSON AND BARTUNEK, 1996). شناخت واضح تر این جنبه تكامل ساختاری یعنی حركت از حالت ماشینی به ارگانیك، افزودن «روابط غیررسمی» به عنوان بعد چهارم به ابعاد سه گانـــه ساختاری «شاین» را میسر می سازد. این نكته به شرح زیر تشریح خواهدشد.

تكامل ساختاری
موضوع محوری مطالعات ساختاری آن است كه آیا تبعیت ساختار، از استراتژی به عملكرد بهتر سازمانی منجر می شود یا خیر؟ رابطه اقتضایی بین محیطها، كارویژه ها و شكل سازمان، محور توجه مطالعات كلاسیك ساختار - عملكرد بوده است (CHANDLER, 1962). این مطالعات بر شرایط متغیر خارجی و ضرورت شكل دهی شكلهای ساختاری مناسب به جای ساختار وظیفه ای سلسله مراتبی كه بازنمای تفكر ساختاری ماشینی است، متمركز بود.
ساختارهای ماشینی برای دستیابی به بالاترین سطح كارایی در محیطهای ثابت طراحی شدند و بر این باور استوار بودند كه سازمانها پدیده هایی عقلایی اند و طراحی سازمانها نوعی علم بوده و افراد درون سازمان موجوداتی اقتصادی تصور می شوند (BURNES, 2000). سازمانهای ماشینی دارای مشخصه های زیر هستند:
- لایه های مشخص سلسله مراتب: چشم انداز سازمانی، توسط عالی ترین مقام سازمان ابلاغ می شود (WRIGHT AND MC MAHAN, 1992)؛
- كارویژه گرایی: واحدهای سازمانی به نحوی دقیق مشخص وتخصصی گرایی كار رعایت می شود (AHMED, 1998)؛
- كنترل قوی مدیریت و تمركز قدرت: حلقه های ارتباط عمودی برای هماهنگ كردن فعالیتهای سازمان بین رأس و قاعده هرم سازمانی استفاده می شود؛
- سطح بالایی رسمیت: قواعد بوروكراتیك و خشك متعددی وجود دارد و رویه ها حاكمند و آزادی فردی اندكی درعمل وجود دارد (AHMED, 1998).
درعین حال، ساختار كارویژه ای سلسله مراتبی، اثرات جانبی ناخواسته ای را درپی دارد؛ بوروكراسی خشك، جریان اطلاعات بین كارویژه هــــا و سلسله مراتب را كند می سازد، درحالی كه تخصصی كردن افراطی فرایندهای كاری، یكپارچگی دانش تخصصی و سرعت واكنش نسبت بـــه محیط رقابتی را مخدوش می سازد (CROSS, 2000).
سیرتكاملی ساختار سازمان نشان می دهد، ساختار سلسله مراتبی به نفع ساختارهای مسطح تر و منعطف تر درجهان پست مدرن كسب و كار كنار رفته و نوعی ساختار ارگانیك جایگزین آن می شود (PIERCY AND CRAVENS, 1994).

تكامل ارگانیك
ســاختار ارگانیك، استعاره ای را ایجاد می كند كه در آن سازمانها پدیده های پیچیده و اجتماعی تصور می شوند كه مجموعه ای از نیروهای رقیب و متعامل بین افراد و نیروهای اجتماعی آن را شكل می دهند. ویژگیهای ساختار ارگانیك عبارتند از:
- مسطح و تیم محور؛
- بخشی؛
- عدم تمركز قدرت و كنترل؛
- سطح بالای عدم رسمیت.
به موازات رشد اندازه شركتها به خصوص بین المللی شدن آنها خواسته های متفاوتی بر ساختار سازمان تحمیل می شود كه كنترل سازمانهای پراكنده از لحاظ جغرافیایی از آن جمله است. در چنین محیطی، استعاره ارگانیك به شكل گیری گونه هایی از ساختارهای پیشرفته تر، نامتمركزتر و بخشی تر نظیر ساختار ماتریسی منجر می شود (MILLER, 1986, MARTINSONS AND MARTINSON, 1994). در ساختارهای ماتریسی نوعی زنجیره دوگانه فرماندهی وجود دارد كه هدفش ایجاد توازن قدرت بین روابط عمــودی (نظیر كارویــــژه ها یا بخشها) و روابط افقی نظیر تیم های پروژه ای سازمان است. درعین حال، ساختار ماتریسی محدودیتهایی نیز دارد. ابهام ماهوی در ساختار ماتریسی، موجب مشكلاتی نظیر تنازع قدرت می شود كه كاهش روحیه و رضایتمندی شغلی را درپی دارد (PETERS, 1979). این تغییرات ناكارآمدیهای ساختارهای سازمانی سنتی را برملا می سازند. براین اساس، دامنه ای از شكلهای جدید سازمانها نظیر سازمانهای شبكه ای (POWELL, 1990, JARILLO, 1988, MILES AND SNOW 1992)، سازمانهای مبتنی بر دانش (PEREZ-BUSTAMANTE, 1999) سازمانهای مجازی(DAVIDOW AND MALONE, 1992) سازمانهای ماژولی (SANCHEZ AND MAHONEY, 1996) شكل گرفتند. درحقیقت هركدام از این سازمانها، تجلی چارچوبی از ساختارهای فرایند محور هستند. ساختاردهی فرایندی گامی بنیادی در تمركززدایی است كه در ابتدا ازطریق توانمندسازی آغاز شد. سازمانهای مبتنی بر فرایند با انتقال مسئولیتها به سطوح پایین سازمان، سطح بالایی از عدم تمركز را ایجاد می كنند. درنتیجه ساختار سازمانی از سلسله مراتبی به شكل سازمان مبتنی بر فرایند / فعالیت تبدیل می شود.
ساختار سازمانی، با افزایش خواسته های درون و برون سازمانی تكامل یافته است. به موازاتی كه به اقتصاد دانش محور گام می نهیم، خواسته های جدیدی بر ساختارهای سازمانی تحمیل می شود. این چالشهای جدید، مزیت رقابتی مبتنی بر قابلیت را برجسته می سازد كه در بخش بعد موردبحث قرار داده خواهد شد.

 


مزیت رقابتی در اقتصاد دانش محور
به موازات ورود شركتها به دهه 1990، دانش به یكی از مهمترین منابع استراتژیك تبدیل گردید. تولید دانش برای پایداری مزیت رقابتی و موفقیت سازمانی محوری بسیار اساسی است (KOGUT AND ZANDER, 1992, NONAKA AND TAKEUCHI 1995) . انواع سنتی استراتژی های رقابتی مبتنی بر موضع یابی صنعت نظیر رهبری هزینه، متمایزسازی و تمركز بر كالاها و خدمات ویژه در بخش خاصی از بازار (PORTER, 1983) برای اداره محیطهای پویا كافی نبود. رقابت بر سر قابلیتها نظیر كسب و پایداری مزیت رقابتی از طریق شكل دهی مجموعه ای بارز از قابلیتهای سازمانی، به كانون تمركزی در حوزه استراتژیك تبدیل شده است. مضافاً توانایی سازمان برای نوآفرینی شكلهای نوآورانه و جدید مزیت رقابتی حائزاهمیت فراوان گردیده است. این توانایی اشاره به قابلیت پویایی یك شركت دارد.
قابلیت پویا بر قابلیتهای سازمان و قابلیتهای محوری سازمان استوار است. قابلیتها به یكپارچگی پیوند انجام كارها و فعالیتها در سازمان اشاره دارد (METCALFE AND JAMES, 2000) . قابلیتهای محوری، به آن دسته از قابلیتهای ارزشمند، كمیاب، ویژه و به سختی قابل تقلید اشاره دارد كه كسب و كار اساسی سازمان را تعریف می كند (TEECE ET AL, 1996). قابلیتهای محوری در نگاه عمومی پورتر (1982) به طور اثربخش به رهاوردهای سازمانی در قالب كارایی، كیفیت و پایایی منجر می شوند و در پیامدهای استراتژی عملیاتی موثرند. مزیت رقابتی در اقتصاد مدرن در قابلیتهای خلق دانش، آموختن چگونه آموختن و مدیریت تغییر استراتژیك نهفته است.
این امر مستلزم سطح بالاتری از قابلیت سازمانی یعنی قابلیت پویا است. قابلیت پویا تجلی توانایی سازمان برای ایجاد شكلهای جدید و نوآورانه مزیت رقابتی است (LEONARD-BARTON, 1992) و توانایی یكپارچه سازی، ساخت و پیكره بندی قابلیتهای داخلی و خارجی متناسب با محیطهای بــه شدت درحال تغییر است. (شكل 2)
ایجاد مزیت رقابتی ازطریق قابلیت پویا مستلزم جریان مستمر دانش درون و برون سازمان و نوعی مخزن دانش به روز است. این خواسته جدید به طور اجتناب ناپذیر، چالش جدیدی فراروی ساختار سازمانی قرار می دهد و شكل گیری انواع جدید شكلهای سازمانی برای تسهیل مدیریت دانش به خصوص جریان دانش را موجب می شود. مدیریت اثربخش دانش مستلزم موارد زیر است:
- بی مرزی: سازمانهای مبتنی بردانش باید از محدودیت مرزهای فیزیكی رهایی یابند و نوعی چارچوب مفهومی براساس هویت و اعتماد سازمانی ایجاد كنند. روابط غیررسمی نقش مهمی در كم رنگ كردن این مرز دارد.
- سیالی و روانی: مدیریت دانش اثربخش مستلزم نوعی جریان دانش به جای مخزن دانش است (PEREZ-BUSTAMANTE). طرح سازمانی باید جریان دانش را روان ساخته و به دانش اجازه دهد تاثیر به مراتب بیشتری بر عملكرد داشته باشد. روابط غیررسمی تكثر شبكه های داخلی و خارجی را برای تسهیل جریان دانش میسر می سازد.
- جذابیت: مدیریت دانش اثربخش تا حد زیادی بر مدیریت دانش ضمنی استوار است. روابط غیررسمی، تعامل میان وظیفه ای و بین سازمانی را ارتقا داده و شیوه اصلی تسهیم دانش ضمنی و همینطور قالب ریزی و تولید دانش ضمنی است.
- انعطاف پذیری: برای تولید اثربخش رهاوردهای مبتنی بر دانش، ساختار باید انعطاف پذیر باشد.
استعاره سودمند برای توصیف این نوع سازمانهای دانش محور تصور سازمان در قالب «مجموعه روابط غیررسمی» است. «مجموعه روابط غیررسمی» خود تجلی نوعی سیستم فعالیت است كه در آن گروههایی از افراد دغدغه ها، مسائل یا شور و هیجان خود را درمورد یك موضوع بین همدیگر تقسیم كرده و ازطریق تعامل بر سر مبنایی منظم برای دستیابی به رهاوردها هم برای ذینفعان و هم بالندگی و یادگیری شخصی، دانش و مهارت خود را در آن حوزه عمق می بخشند (LARE AND WENGER, 1991, WENGER, 1998) . این مجموعه به شكل ساختار رسمی نیستند، بلكه نوعی فرایند در سطح سیستم ها هستند. ونگر (1998) مزایای این «مجموعه روابط غیررسمی» را به شرح زیر مطرح می كند:
- بازسازی مجدد تخصصهایی كه نمی تواند به سادگـــــــی درون واحدهای نامتمركز و میان وظیفه ای تجمیع شود و همچنین دسترسی وسیع سازمانی به منابع دانش ضمن حفظ پاسخگویی بالا و حضور قوی در بازار؛
- تقویت حس قوی هویت و تعلق و تعهد و مالكیت نسبت به تضمین بستر و فضای ثابت بالنده كردن مهارتها و شهرت و قادركردن شركتها به رقابت بر سر دانش و برای دانش.
- ایجاد شبكه ها برای تسهیل گفتمان، اهرم كردن مشاركت و تشویق مبادله های منابع دانش درون و فرای مرزهای سازمانی.
این مباحث نشان می دهد كه تعهد خالصانه به سازمانها به عنوان اجتماعات تا بازار ممكن است موجب خلق قابلیتها و شكل گیری قابلیت پویا شود كه به مزیت رقابتی در اقتصاد دانش منجر می گردد (LIEDTKA, 1999). این امر به نوبه خود مستلــزم ایجاد ساختارهایی با مشخصه های بی مرزی، سیال و روان بودن، جذابیت و انعطاف پذیری است كه در بعد ساختاری روابط غیررسمی متجلی می شود.

ابعاد ساختاری برای سازمانهای مبتنی بر دانش
روابط غیررسمی نقش مهمی در ساختاردهی سازمان ایفا می كند. روابط غیررسمی جنبه كلیدی متمایزكننده ساختار ماشینی و ارگانیك هستند و بعد تعیین كننده ساختار در سازمانهای مبتنی بر دانش هستند.
خواسته های تحمیلی بر سازمانها در اقتصاد دانش محور این نكته را روشن می سازد كه ابعاد چهارگانه متداول ساختار برای نشان دادن عكس العمل لازم به تحول ساختاردهی مدرن، كافی نیستند. بنابراین، تفكر مجدد درمورد ساختاردهی سازمانی در سطحی بالاتر و كشف مجدد ابعاد زیربنایی تر ساختاردهی در بازار پویا ضروری است. برای فعال كــــــردن سازمانهای مبتنی بر دانش در شكل «مجموعه ای از روابط غیررسمی»، ساختار باید ابعاد دیگری فراتر از این ابعاد را دربر گیرد. ویژگی این ابعاد عبارتند از روابط مبتنی بر اعتماد، روابط تعاملی برون سازمانی و روابط فراگیر عاطفی.

رابطه مبتنی بر اعتماد
اعتمادسازی به ارتباطات اثربخش و روان منجر می شود و به نوبه خود به یكپارچگی و هماهنگی حاصل از روابط غیررسمی برای منتفع ساختن سازمان منجر شده و همین طور درك روشنی از چشم انداز و استراتژی سازمانی را در همه سطوح تضمین می كند. به علت ضرورت و الزام بالای تسهیم دانش، ساختارهای مبتنی بر دانش باید اساساً اعتماد محور باشند تا كنترل محور. برای تسهیم دانش، اعضای سازمانی باید از سطح بالایی از اعتماد و خوشبینی نسبت به رابطه خود با یكدیگر برخوردار باشند (ACKOFF, 1994, VAN DE VEN, 1980). خوشبینی روابط مبتنی بر اعتماد، شفافیت در خط مشی ها، ارتباطات اثربخش و مهارتهای همكاری گونه مبتنی بر اعتماد متعامل را تشویق می كند (MILES AND SNOW,1994).

رابطه تعاملی برون سازمانی
ساختار بنیادی سازمانهای مبتنی بر دانش، چارچوب برجسته تعامل برون سازمانی است كه بر توافقهای ساختارمند روشن و عینی استوار است و بر رویه ها، روالها و برنامه های زمانبندی داخلی متكی نیست (MILES AND SNOW, 1992). میزان تعامل برون سازمانی، تجلی بازبودن ساختار سازمانی و كم رنگ بودن مرز سازمانی و همین طور رقابت گری محیطی است. در بستر مدیریت دانش، روابط خارجی ضرورتاً داوطلبانــــــه، صریح و شفاف به بهره برداری عمیق تر از حلقه های ارتباطی غیررسمی، شخصی و رفتاری منجر می شود.

رابطه فراگیر عاطفی
روابط فراگیر عاطفی، ساختاردهی را قادر می سازد به اعضای سازمان اجازه دهد ارزشها و قابلیتهای سازمانی را به راههای مشخص شده، نشان دهند. این امر فرصت خلاقیت و نــوآوری را درون نوعی بستر فرهنگی ایجاد می كند كه به انسجام منجر می شود (HATCH). هم افزایی عواطف سازمانی مثبت و استقلال حداكثر كاركنان، كلیت فعالیتهای خلاقانه و تولید حكمت سازمانی را و در نهایت توسعه قابلیت خود مدیریتی افراد و گروههای پروژه را تشویق می كند(PEREZ BUSTAMANTE, 1999, BIERLY, ET AL.2000). این ابعاد سه گانه در كنار ساختارهای رسمی و غیررسمی قرار می گیرند. ابعاد بنیادی، ابعاد جدیدی هستند كه به مدیریت چالشهای تحمیلی به وسیله اقتصاد دانش محور كمك می كند. با درنظر گرفتن ابعاد هفت گانه، نقطه قوت ساختار ماشینی در روابط كارویژه ای، روابط سلسله مراتبی و كنترل و تمركز متجلی می شود. ساختار ارگانیك نـــــوعی تغییر به سمت وسوی شكل دهی روابط غیررسمی، روابط مبتنی بر اعتماد، روابط تعاملی برون سازمانی و روابط فراگیر عاطفی را نشان می دهد. سازمانهای دانش محور در شكل مجموعه روابط غیررسمی به پیش می روند و مستلزم چهار بعد هستند. (شكل 3)

نتیجه گیری
با ورود به عصر دانش، سازمانها باید منعطف و انطباق پذیرتر شوند تا فرصتها را در محیط پویا شكار كنند. درك سنتی از ساختار سازمانی در تحقق توسعه سازمانی در مواجه با چالشها و تقاضاهای جدید شكست می خورد. ابعاد ساختاری اقتباسی از مدل «شاین» یعنی ابعاد سلسله مراتبی، كارویژه ای و شمولیت و مركزیت در ترسیم ساختارهای متعارف مكفی هستند. درعین حال، برای شكل دهی و ترسیم شكلهای جدید ساختار كه باید به خواسته های محیطهای دانش محور پاسخ دهند مستلزم ابعاد دیگری است. این ابعاد كلیدی تر عبارتند از: روابط غیررسمی، روابط مبتنی بر اعتماد، روابط فراگیر برون سازمانی و روابط فراگیر عاطفی. در این سطوح، روابط غیررسمی نقش مهمی در تعریف و درك ماهیت ماهوی فعالیتهای ساختاری درون سازمان ایفا می كنند. این ابعاد چهارگانه زیربنای انرژی واقعی سازمانها در رقابت بر سر قابلیت پویایی در اقتصاد دانش محــــور است. سیر تكامل ساختاری نشان می دهد كه در محیط پویا، ساختار سازمانی باید باز نه خشك، عاطفه محور نه عقلانیت محور، تعامل محور نه انسجام محور، منعطف، موقتی و اعتماد محور و نه رسمیت محور باشد.


مطالب مشابه :


انواع ساختارهای سازمانی فصل نهم تئوری سازمان استیفن رابینز

انواع ساختارهای سازمانی: سازمان ها از جهتی شبیه اثرات انگشتانندو هر سازمانی ساختار منحصر




رفتار سازمانی / ساختار سازمان

مدیریت موفق - رفتار سازمانی / ساختار سازمان - همه چیز درباره انواع ساختارهاي




ابعاد ساختار سازماني در سازمانهاي دانش محور

ابعاد ساختار سازماني در سازمانهاي دانش محور. چکیده طرحهای سازمانی در گذر زمان تکامل یافته




انواع ساختارهای سازمانی / پاورپوینت

مديريت - انواع ساختارهای سازمانی / پاورپوینت ضرورت اصلاح ساختار اداری




تئوري مديريت بخش انواع ساختار سازمانی

دانشجویان کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی - تئوري مديريت بخش انواع ساختار سازمانی -




سازمان و مدیریت

انواع سازمان سازمانها را براساس ساختار سازمانی آنها می توانیم به 2 شکل کلی زیر طبقه بندی




طراحی ساختار سازمانی(to design of organizational structure)

وبلاگ مدیریتی -اقتصادی مهراب قبادی - طراحی ساختار سازمانی(to design of organizational structure) - - وبلاگ




مبانی ساختار سازمانی

ساختار سازمانی تصریح می کند که 1- روابط مشخص و روشنی بین انواع تکنولوژی و ساختار این




ابعاد ساختاری در سازمانهای دانش محور

ساختار سازمانی یكی از عوامل اصلی پیش سه بعدی منجر شده است كه انواع مختلف ساختار را




انواع سازماندهی

mbaمدیریت صنعتی نیشابور - انواع سازماندهی - مطالب علمی مقالات و کتب مدیریت دانشجویان ارشد




برچسب :